از : البرز
عنوان : اگر خواهان ایرانی بهتریم، باید به نحوی از انحاء قدر منتقدین خود را دانسته و به ایشان مجال انتقاد بدهیم
آقای رستمی گرامی، شما و من به عنوان یک فرد، نمیتوانیم مسئول طول عمر سانسور در کشور باشیم، اما وقتی متوجه سانسوری شدیم، و در برابر آن به هر دلیل به اصطلاح موجه سکوت اختیار کردیم، ناخواسته در برابر سانسور کرنش کرده، و در جهتِ طول عمر آن موثر خواهیم بود.
در زمان شاه هر انتقادی مساوی با تخریب و منتقد با برچسب خرابکار در بهترین حالت سر از گوشه زندان در می آورد. در همان زمان منتقدین کوچک و بزرگ در درون و اطراف اپوزیسیون به عنوان عوامل رژیم، روزیونیستها، عوامل مافیای مائوئیسم، واداده ها و... ملقب، و به جای پرداخت اصولی به انتقادات، هر چه از مشت و لگد واژه ای یافت میشد، در کاسه منتقدین جای می دادیم.
زد و از ناکجا آباد، رویدادهای سال ۵۷ یکی پس از دیگری، همچون قارچهایی نارس از زمین سخت شروع به جوانه زدن کرد، و در دیماه ۵۷ شاهِ همیشه آماده به فرار، فرار را به قرار ترجیح داد، سرانجام در بهمن ۵۷ آقای خمینی بر تخت پادشاهی مذهبی ایران در بهشت زهرای تهران جلوس کرد. و اولین خطبه اش را با توزیع تودهنی و سیلی شروع و به پایان رساند. و از فردای آن روز به تدریج منتقدان را به جرم تخریب اسلام شروع به صلابه کشیدن کردند. البته در اپوزیسیون آقای خمینی وضعیت منتقدین اگر نگویم بدتر نبود، با ایشان، بهتر از رفتار آقای خمینی، رفتار نمی شد
خلاصه آنکه اگر خواهان ایرانی بهتریم، باید به نحوی از انحاء قدر منتقدین خود را دانسته و به ایشان مجال انتقاد بدهیم، چه خود و کرنش گرانمان، قادر به دیدن نقاط و نکاتِ ضعف، کمبود، خطا و خبطهامان نیستیم، و اگر هم باشیم، به خوبی منتقدانمان قادر به دیدن آنها نیستیم.
آنچه در یادداشت قبلیم، در باره آقای شریعتمداری نوشتم، منافاتی با آنچه شما در باره ارگانهای امنیتی سرکوبگر نوشته ای ندارد، بل اگر به شیوه ای استدلالی و مستند با طرحهای ارائه شده ایشان در صفحه ۲ کیهان برخورد شود، از این راه پایگاه اجتماعی ایشان متزلزل و به سمت نیروهای سالمتر دیگر متوجه خواهند شد
نوشته کوتاهم در باره مسجد، برای آن نبود، که از فردا شروع کنیم به تهیه طرح و برنامه ای برای تلطیف هوای داخل مساجد، قبل از من و شما، این وظیفه دیندارانی چون آقایان حسن روحانی، قالیباف، رفسنجانی و... است، که فکری بحال مساجد کنند. با نقل آن حکایت غرضم رسیدن به آن جمله آخر بود. که طی آن جمله در لفافه گفته ام، در نسل پدرم، مردم بی آنکه علامت سئوالی جلو پدیده های مختلف بگذارند، آنها را می پذیرفتند، اما برای نسل شما و من طرح سئوال جزعی از وجودشان شده است، و هر مطلبی را فقط به خاطر آنکه رسول اکرم، امام جعفر صادق، لنین و یا زنده یاد فرج الله میزانی (جوانشیر) گفته، نمی پذیرند
۶۵۶۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣۹٣
|
از : الف رستمی
عنوان : توضیحی دوباره برای آقای البرز
از توضیح نظراتتان ممنونم.
نوشته اید :« ایجاد هر نوع محدودیتی در راه انتقاد، ابتداً اسباب خودسانسوری را فراهم می آورد، و سپس بر طول عمر سانسور در جامعه می افزاید. » آیا براستی ما مسول طول عمر سانسور در جامعه ایم یا سرکوب جنایتکارانه رژیم دیکتاتوری؟
من هر چه فکر کردم نتوانستم بفهمم چه محدودیتی در راه انتقاد دیگری ایجاد کرده ام. اصلا نمی فهمم چگونه می شود محدودیت ایجاد کرد. همه داریم حرفمان را می زنیم؟ نه؟ پس چرا مدام یک پیش فرض غلط را تکرار کنیم.
نوشته اید :« خوب یا بد، به نوبه و سهم خود پذیرفته ام، که کیهان آقای شریعتمداری در عین اشاعه ناروایی ها در جامعه، افکار بخشی از جامعه ایرانی را نمایندگی می کند، افکاری که نه به مصلحت خود این افراد و نه به مصلحت جامعه ایرانی در مجموعه خود است.»
خوب این نظر شماست. محترم. اما به عقیده بسیاری از قربانیان پرونده سازی های شریعتمداری، این نوشته های ستون نویس صفحه ۲ کیهان اساسا نظر نیست. پرونده سازی است. در اداره امنیت سپاه طراحی می شود و در آنجا نوشته می شود. به نظر من هم آن ها را نباید و نمی توان نظر سیاسی یا نقد مخالفان رژیم به حساب آورد و فکر کرد باید پاسخگوی آن ها بود. بی اعتبار سازی بخشی از فعالت ارگان های امنیتی سرکوبگر است. در عرف سیاسی از شیوه افشاگری برای شناساندن این چهره ها و این شیوه ها استفاده می شود.
درست به به همین دلیل در هر نقدی از نیروهای مبارز مخالف رژیم، باید از کیهان نویسی و کیهان نویسان فاصله گرفت و به دامشان نیفتاد و خوراک آن ها نشد. این است که تخریب را متفاوت با نقد نامیدم و خواستار آن شدم که در فضای نقد باقی بمانیم و اگر ببینم کسی نمی ماند حتما بر روی این نکته انگشت خواهم گذاشت. حالا اگر شما قبول نمی کنید و نظرتان چیز دیگری است به خودتان مربوط است.
به طنز خاطره ای نوشته اید که: «از آن ایام (کودکی) دو خاطره دارم، که هرگز از ذهنم محو نشده اند، یکی بوی تُند پای آمیخته در بوی گلاب که به محض ورود به مسجد به استقبال مشام تازه واردین می آمد و ...».
جناب آقای البرز اتفاقا خاطره نویسی شما بدون اینکه خیلی هم ربطی به حرف های من داشته باشد، مثال خوبی ست برای مقایسه شیوه های برخورد مختلف.
بوی پا در مساجد ایرانی یک واقعیت تاریخی است. بحث این مسجد و آن مسجد هم نیست. مسجد خودش در ساخت کالبدی خودش بوی خاصی ندارد. آدم های مختلفی پا به مسجد می گذارند و این بوی پا را با خودشان می آورند و می روند.
خوب چه باید کرد.
۱- می شود دم در مسجد ایستاد و با صدای بلند هی فریاد زد اینجا بوی پا می آید. یا جار زد و گفت این دین و این مساجد اساسا بوی پا می دهند و برای مثال رفت مسیحی شد که در کلیسا ها کفش هایشان را در نمی آورند (البته ما هم نوع مسجد ارشاد و .. داشتیم ولی خوب همه نمی رفتند).
۲- می شود بررسی کرد که چرا بوی پا می اید و راه چاره چیست.
اگر به دنبال نقد سازنده و راهکاری برای درمان مشکل باشیم، پی خواهیم برد که هزاران عامل در این زمینه تاثیر گذار است. اصلا مشکل مسجد نیست در خانه خیلی از ایرانی های شهرنشین به خصوص فقیر تر ها بوی پا می آید. یعنی بسیاری دیگر هم که به مسجد نمی آیند، پایشان بو می دهد. برای رفع این مشکل نمی شود پای افراد را بو کرد و بعد به مسجد راه نداد یا خواستار آن شد که هر که پایش بو می داده را از مسجد بیرون انداخت. مشکل عمیق تر است و «فرهنگی» و «بهداشتی» است. باید فرهنگ بهداشتی جامعه و از جمله مسجدی هایش بالا برود. باید برای مثال معماری مساجد بهبود یابد. باید محصولاتی برای شستن پا و گرفتن بوی آن ها با قیمت مناسب به بازار عرضه و مصرف آن توصیه شود و هزاران اقدام دیگر... این ها مجموعه اقدامات بهبودی می شود که در سه دوره کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت قابل حل اند.
کار روشنفکران و منتقدین تشخیص دردها و یافتن راه حل هاست. تازه این راه حل ها باید به درستی طرح شود تا توسط دیگران مفید شناخته شده ، پذیرفته و به اجرا گذاشته شود.
بدترین کار همان است که به خاطر بوی پایی که روزی احساس کردیم و دیگرانی احساس نکرده بودند (نه به دلیل سرماخوردگی، بلکه به هزار یک علت دیگر و آن هم احتمالا بیش از هر چیز عشق به حفظ و تداوم بخشی به سنت های زندگی و راه و رسمشان و نیز واقعبینی نسبت به پدیده های اجتماعی) فریاد بکشیم که آی ...من در بچگی بوی پایی شنیده ام که مپرس.
البته از یک بچه توقع درک این مسائل نمی رود و برخورد با این تناقض در آن دوران خیلی طبیعی است. اما شاید لازم باشد وقتی بزرگ می شویم مسائل را عمیق تر ببینیم.
و از همه مهمتر اینکه این بوی بد پا را ویژگی دیگرانی که با آن ها به هر علت مخالفیم و یا رقیب خود احساس می کنیم ندانیم و یا به دروغ تبلیغ نکنیم.
یک لحظه پاهای محترم خودمان را هم بو کنیم، ببینیم آیا در این جامعه دیکتاتور زده «غیر بهداشتی» ذاتا «بوی گل محمدی» می دهد؟
۶۵۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹٣
|
از : یک دوست
عنوان : هرکس با من موافق نیست حتما حزب اللهی است
جناب سهند سهند-الف
در پاسخ به نظر عجولانه و سرشار از عصبیت شما چند نکته را متذکر می شوم:
۱- من طرفدار کمیته مرکزی و یا مخالف آن نیستم.
برای بحث درباره شیوه های نادرست مبارزه لزومی ندارد حتما به یکی از طرفین چسبیده باشیم. من نیز منتقد رویه هایی هستم که خوانده و شنیده ام . اما این دیدگاه من ربطی به نظرم درباره نوع برخورد امیر اطیابی به این مسائل ندارد. مگر آن که شما براین عقیده باشید که هرکس با شیوه های شما برای مقابله با رفتارهای نابهنجار زمامداران حزب بعد از دوران سرکوب موافق نباشد، حتما در زمره مجیزگو و فرمانبر و ولی فقیهی و ...بقیه القاب و عناوینی که نثار فرمودید، قرار می گیرد.
۲- شما که به دیگران خرده می گیرید که حق ابراز نظر ندارند که چه کسی درست مبارزه می کند یا نمی کند چگونه برای خود این حق را قائلید که در این چند سطری که نوشته اید مدام از باید و نبایدها بگویید و این که حزب موظف است ... باید پاسخ دهد...
۳- این نامه ۲۵ سال پیش در درون تشکیلات حزب مطرح شده و یک سند درون تشکیلاتی محسوب می شود. رهبری وقت حزب به آن پاسخ داده است. صرف نظر از این که این پاسخ مناسب بوده یا نبوده، ما دوستداران سیاوش را دلزده و متاثر می کند یا نمی کند به هرحال سندی درون تشکیلاتی است و رفیق فقید سیاوش نیز نمیخواسته به بیرون درز کند. ۶سال پس از نگاشتن این نامه وی فوت کرده است و نمی دانیم آیا او نوشته دیگری در ادامه این نامه دارد یا خیر. یک فردی یک سندی را که از دوره کارتشکیلاتیش به آن دسترسی داشته خلاف موازین اخلاق تشکیلاتی با خود حفظ کرده و روزی منتشر می کند. حالا پس از ۲۶ سال از آن تاریخ و در حالی که نه قبل و نه بعد آن سند معلوم نیست چه بوده ، شما امر می کنید که باید حزب جواب دهد. صدالبته من نیز خوشحال می شدم که حتی تذکری کوتاه در این مورد در سایت نامه مردم می دیدم اما وظیفه آنها را شما و من تعیین نمی کنیم و صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
۴- فرمودید که در باب خدمات ضدحزبی آقایان کتاب و فیلم و غیره منتشر شده و خواهد شد. دست همه شما که پیگیرانه در سی سال پس از سرکوب حزب مشغول افشاگری هستید درد نکند. البته افشاگری های آقای بابک و فرهاد و حیدریان و..... را که زیاد خوانده ایم فقط متوجه نشدم که این افشاگری ها برای وفاداری به آرمان های حزب بوده یا طرد آنها. شما کدام را ترجیح می دهید؟ در نشریات داخل کشور به ویژه مهرنامه و اندیشه پویا هرجا بحث حزب مطرح می شود و البته همواره برای تخطئه تفکر چپ به این بحث پرداخته می شود، از نظرات آقایان استفاده می شود که یا نقل قول است و یا مصاحبه های مستقیم. اگر منظورتان از مبارزه در سطح وسیع همین است که خسته نباشید و نباشند.
۵- میدانی دوست عزیزم، مشکل ما اینجاست که نمیدانیم هنوز مارکسیست هستیم یانه؟ هنوز چپ هستیم یا نه؟ هنوز به آرمانهای قبلا تعریف شده مان پابندیم یا نه؟ اگر جواب مثبت است در جبهه نظراتی که اکنون ارائه می شود جای خودمان را می توانیم مشخص کنیم. نمیشود که دیگر آن نظرات را نداشته باشیم اما بخواهیم یاران سابق دائم به ما جواب بدهند. مثلا آقای اطیابی که دائما به رفتارهای غیردمکراتیک از جانب دست اندرکاران حزب می پردازد اصلا معلوم نیست که آیا با نظرات طیف های مختلفی که از حزب کنار رفته اند مرزبندی دارد یا نه. چرا که همیشه از آنها به عنوان مظلومان و ... یاد می کند. در حالی که آنها مظلوم بوده باشند یا نباشند اساسا دیگر وجه مشترکی با تفکر توده ای ندارند. مگر این که آن به گفته شما "آزموده های تشکیلاتی-حزبی" شما را به این سمت رهنمون می سازد که جهت اصلی مبارزه ، برعلیه تشکیلات فعلی حزب است. اینجا همان نقطه ای است که راه امثال من از شما جدا می شود. زیرا برای پیش بردن جنبش مترقی مردم ایران یک دنیا کار برای ما وجود دارد و از جمله نقد مواضع نادرست جریانهای سیاسی در اتحلیل های داخلی و بین المللی. ای کاش به نقد مواضع سیاسی حزب می پرداختید. پرداختن به نامه سیاوش در حد ضرورت خود باید مطرح شود نه بیشتر. مگر آن که پراهن عثمان را پیدا کرده باشیم.
با تشکر از دوستان اخبار روز
۶۵۶٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹٣
|
از : امیر ایرانی
عنوان : حزب توده وتاثیر گذاری آن بر روند تحولات کشور ایران
یکی از احزاب وتشکیلات سیاسی که چند دهه اثر گذاری بدون انکار بر تحولات جامعه ایران داشته ،حزبی بوده بنام توده ومی توان آنرا یکی از احزاب مادر برای گروهی از احزاب چپ ایران بحساب آورد. تاثیر گذاری آن بر تحولات ایران توسط ، گروهی مثبت و گروهی منفی ارزیابی شده است وشکافتن این تاثیر گذاری چه با دیدگاه مثبت یا منفی می تواند بسیار سودمند باشد، آن هم به دین دلیل:بسیاری از فعالین سیاسی چه با گرایشات چپ و غیر چپ !قطعا"! در تفکر ساختن ایرانی نوین هستند که این سر زمین متعلق به همه ایرانیان شود وبر آن هم نظامی حاکم گردد که تمام بازیگران با توجه به ظرفیت وتوانایی ها وشایستگی های لازم ،نقش آفرین حوادث دمکراتیکِ جامعه ایران شوند .پس فعالین سیاسی برای جلوگیری از خطا هایی که ممکن است انجام گیرد ،نیاز به باز بینی حوادث و وقایع قبلی و بررسی رفتارِ بازیگران قبلی در سر نوشت این کشور خواهند بود و این فعالین سیاسی برای برداشت درست و نتیجه گیری درست از وقایع رخ داده قبلی باید دو خصلت همه درشان ایجاد و تقویت وحتی ملکه ذهنشان گردد ،این دو خصلتِ مهم را می توان چنین بر شمرد:۱)مجهز شدن به خرد نقاد ۲)نقد پذیری.:::اگر بخواهیم وقایع گذشته را مورد توجه قرار دهیم و نوع فعالیت و عملکرد احزاب را ارزیابی کنیم،این ارزیابی باید در دو مرحله انجام گیرد:۱) مرحله تصمیم گیری وتصمیم گیران ۲)مرحله وقایع میدانی. ازدو مورد نامبرده آنکه از اهمیت زیادی بر خورد دار است ، مرحله ی تصمیم گیری وتصمیم گیران است .حال سئوالی که مطرح می شود اینست: چگونه نسبت به اقدامات در این مرحله، می توان کسب اطلاعات وآگاهی لازم را بعمل آورد؟ واقعیت امر اینست: در تشکیلاتی که با درجه ی مخفی کاری و امنیتی بالا،کسب اطلاعات مورد نیاز بسیار دشوار خواهد بود .یکی از روشهای پی بردن ،زمانی است که :گروه هایی از آنان منشعب شوند ویا افرادی از آنان جدا گردند .بخشی از نظرات آنان ویا مطالب مطرح شده از طرف آنان ،بصورتِ افشاگرانه می تواند قسمتی از اطلاعاتِ مورد نیاز ،برای شناخت باشد،پس نمی توان اظهارات و مطالبِ افشاگرانه ی این نوع افراد و گروه ها را نادیده گرفت!.::::روش دیگر ِشناخت از آن تشکیلات چنین است:حزب تحت شرایطی خود ،اسناد مراحل تصمیم گیری و اقداماتِ درون تشکیلاتی را افشا کند ویا آن حزب توسط ِجریان سرکوبگری منحل شود واسناد هم بدست طرف سر کوبگر قرار گیرد وآنان اسناد را افشاکنند،ویا اینکه اگر آن حزب به یک کشوری وابسته شده باشد!وآن کشور با توجه به شرایط خودش ، اسناد مربوط به آن تشکیلات را از درجه امنیتی خارج کند واسناد ارزش خود را از دست داده باشند آنان را انتشار دهد.این شرایط هم وقتی رخ خواهد داد که زمانی طولانی از دوره تصمیم گیری گذشته باشد ،پس یکی از راه های کوتاه مدت برای شناختِ مطالب، همان مطالبِ افراد جدا شده ویا گروه های انشعابی است !که در اینجاست که نقش و اقداماتِ امثالِ بزرگانی مانند کسرایی وکسرایی ها و افکار آنان ارزش پیدا می کند وافرادی مانند جناب اطیابی که برای یاد آوری دست به انتشارِ مطالب آنان می زنند کارشان مهم می شود.قطعا"!در اقداماتی که رنگِ بوی ملی بگیرد اقدامات این بزرگان بسیار پر رنگ وبا ارزش محسوب می شوند، اگر چه !ممکن است :توسط افراد هوادار آن تشکیلات خائن هم محسوب شوند،اما هر کار افشاگران ِکه در خدمت آگاهی بخشی و دانایی است قابل تقدیر است که درود بر این آگاهی بخشان!
۶۵۶۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹٣
|
از : سهند سهند -الف
عنوان : در پاسخ به دوست :شما مگر مسئول چکته انداختن جنبه های دیگر مبارزه اعم از عملی و نظری دیگران هستید ؟
متاسفانه شما مانند سایر هواداران کمیته مرکزی فعلی به جای پاسخ گویی به انتقادات راه قدیمی سفسطه و طعنه پرانی و تحقیر مخاطب را را پیش گرفته اید . این که کسی زندان بوده است یا از کوه و دشت امده و یا قبلا زندان بوده و بعد از کوه امده هیچ فرقی در اصل ماجرا ندارد.
شما از کجا قضاوت فرمودید که من از کوه و دشت امدم ؟ از کجا قضاوت نمودید که بنده منفعل شدم ! از کجا قضاوت نمودید که فاصله زمانی تجربه شما با من ۵-۷ سال است ؟!من چنین چیزی ننوشتم و شما از خودتان قضاوت فرمودید مثل سایر قضاوتهایی که نوشتید. در اینجا کسی سوال نکرده است که ما بدون اعمال زورگویی کمیته مرکزی فعلی "البته در قالب حکم سازمانی "چگونه می توانیم کار سیاسی بکنیم و شما باز خودتان با الم کردن کلمه ی "انها " می خواهید به خواننده الغا نمایید که ما بعد از جدا شدن از حزب هیچ گونه مبارزه ای نکرده ایم و نشستیم شمارا تماشا کرده ایم و فقط انتقاد کرده ایم . نه عزیزمن اینگونه نبوده است ودر باب خدمات ضد حزبی اقایون کتاب مستند نوشته شده است و فیلم هم ساخته شده است برای بسیاری هم توضیحات لازم داده شده ودر اینده در سطح وسیعتری داده خواهد شد .
چون شما از یک منظر (شبیه سیستم فقیهی ) به قضایا می نگرید این است که حتما یک نفر باید در نشریات کثیر الانتشار و یا در تلویزیون های پر مخاطب چیزی بگوید که شما هم شمشیرتعصب به دست به دفاع بر خیزید .اما اقای "دوست" کار با حمله و توهین به من و دیگری و یا تشویق ما به سایر وجوه مبارزه حل نمی شود مطمئنا کسی که برای اعتقادات قدیمی خود به یک حزب و اعتبار ان حزب این قدر ارزش قائل است که وقت می گذارد و شجاعانه به نقد روی کردهای مغایر با اموخته های حزبی می پردازد (هر چند به زعم شما عصابی و خشم و فریاد و به نظر من این از عشق و احساسات به ارمانهای حزبش نشات میگیرد نه از عصبانیت ) به سایر جنبه های دیگر مبارزه هم می پردازد و نصیحت شما را نیاز ندارد .شما ملاک تشحیص نیستید که چه کسی درست مبارزه می کند و چه کسی غلط مبارزه میکند
حزب موظف است برای اعمال خود توضیح دهد . به این نامه باید پاسخ داد .پاسخ مستدل علمی و سیاسی ! نه توهین به پخش کننده ی ان ! نه حذف ان از نشریات ! ونه پنهان کردن و نپرداختن به اصل ان و طفره رفتن ! این طفره رفتنها مشکلی را حل نخواهد کرد.جوانان امروز ادمهای سی سال پیش نیستند که شما با به کار بردن کلمات رکیکی چون "عقده گشایی" بتوانید در دل انها جایی داشته باشید شما به یک مطلب نوشته شده که دلسوزی و ارمانخواهی سوسیالیستی در سرتاسر ان مشهود است نمی توانید با توهین و نصیحت و نگاه از بالا پاسخ دهید این کارشما و این برخورد های شما و امثال شما مغایر با ازموده های تشکیلاتی -حزبی است و همین انسان را بیشتر به فکر فرو می برد که واقعا چرا کسانی که مدافع خط فعلی کمیته مرکزی و مخالف هر گونه انتقاد به عملکرد ان هستند با ازموده های اولیه سازمانی در باب بحث و گفتگو تا این حد بیگانه هستند!
۶۵۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : برای برخورد با این مسئله دو راه به نظرم می رسد
آقای رستمی گرامی، ممنونم از اینکه مرا قرین نظر لطف خود قرار داده ای.
خاطره ای از زمانی بسیار دور، از زمانی که کودکی بیش نبودم. در ایام ماه رمضان همراه پدرم به مسجد جامع شهر می رفتم.
از آن ایام دو خاطره دارم، که هرگز از ذهنم محو نشده اند، یکی بوی تُند پای آمیخته در بوی گلاب که به محض ورود به مسجد به استقبال مشام تازه واردین می آمد، که شدتِ آن در فصل زمستان بواسطه بسته بودن درب و پنجره ها بیشتر بود. این بوی مخصوص چندان خوشایندم نبود، در برابر سئوالم، پدرم اول گفت که دماغش در اثر سرماخوردگی گرفته، و سپس اضافه کرد، که این بوی مسجد است، و مسجد باید بوی گلاب بدهد، گویی پدرم اصلا بوی پا را نشنیده بود.
و خاطره دیگر مربوط است به سخنان شیخ بالای منبر، که از قضای روزگار مردی بود، بسیار خوش سخن و خنده رو. ایشان هر شب حکایتهای جذابی را از بالای منبرش با بیان شیرین خود تعریف می کرد، اما درست وقتی که داستان به قسمت جذاب خود رسیده بود، ایشان با گفتن قال رسول اکرم یا قال امام جعفر صادق شروع به گفتن کلمات عربی می کرد که سر از مفهومشان در نمی آوردم، از شما چه پنهان، کمی حِرصم می گرفت.
زنده یادان آقایان لنین و جوانشیر دارای ارج فراوان هستند. اما گفتِ ایشان به تنهایی نمیتواند سندی بر ضلالت یا حلالیت مطلبی باشد. اگر هدف همانگونه که نوشته ای، بهبود برنامه کار و... است، ایجاد هر نوع محدودیتی در راه انتقاد، ابتداً اسباب خودسانسوری را فراهم می آورد، و سپس بر طول عمر سانسور در جامعه می افزاید.
خوب یا بد، به نوبه و سهم خود پذیرفته ام، که کیهان آقای شریعتمداری در عین اشاعه ناروایی ها در جامعه، افکار بخشی از جامعه ایرانی را نمایندگی می کند، افکاری که نه به مصلحت خود این افراد و نه به مصلحت جامعه ایرانی در مجموعه خود است.
حال برای برخورد با این مسئله دو راه به نظرم می رسد، یکی اینکه شما و من هم، درست مثل کیهان آقای شریعتمداری با استفاده از الفاظ و جملات غیربهداشتی به جنگ با ناروایی های ایشان برویم، یعنی درست همان کاری که خوشایند مذاق امثال آقای شریعتمداری است،
و راه دوم این است، که با حفظ آرامش متون دستپخت ایشان را مطالعه، بررسی و تحقیق کرده، و با واژه ها و جملاتی کاملا بهداشتی، نه به جهتِ افشای ایشان، بل به جهتِ تنویر افکار در اختیار عموم قرار دهیم.
۶۵۶۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹٣
|
از : یک دوست
عنوان : "آنها" مقصرند
جناب سهند الف
من برخلاف شما که رنج سفر از کوه و دشت و مخاطرات بسیار را به جان خریدید و به سوی"آنها" رفتید این شانس را داشتم که در مهلکه مفرح اوین گرفتار آیم و زمانی مرخص شوم که احتمالا تا آن موقع همه شما یا اخراج یا خود انشعاب یا کرده یا منفعل شده بودید. عجیب است که تجربه متفاوت ما در یک بازه زمانی ۵-۷ ساله چقدر دنیاها و نگاههای متفاوتی را برای ما رقم زده است. می دانم که شرایط سختی را در آن برهه پشت سر گذاشتید و بحثی در مورد آن نمی کنم یا جایش این صفحه نیست. اما از عبارت شما شکفت زده شدم. "آنها" کیستند؟ مگر ما به خاطر کسی راه و آرمانی را انتخاب کردیم که الان طلب خود را وصول کنیم. میدانید دوست عزیز همه کسانی که مثل شما فکر می کردند و به خاطر"آنها" به این مسیر قدم گذاشتند، در زندان هم وقتی مصاحبه "آنها" و شرایط سرکوب را دیدند عطای مبارزه را به لقایش بخشیدند و برای یک عمر خود را خلاص کردند و البته یادشان نمی رود که در حالی که گرم زندگی خود هستند گاهی آه پر سوزی بکشند و بر بانی اش لعنت بفرستند. مبارزه اینها و آنها ندارد. کسی که می خواهد مبارزه کند راه خود را پیدا می کند و پشت سر این داستان و آن داستان پناه نمی گیرد. درگیری های درون تشکیلاتی همیشه بخشی از مبارزه بوده است و اتفاقا برای شیوه برخورد با این مسائل نیز به اندازه کافی در تاریخ حزب سرمشق وجود داشته است. منتها آن سرمشق ها برای کسانی است که به دنبال ادامه مبارزه هستند نه بهانه ای برای از سر خود باز کردن. فرد فرهیخته و پرکاری مانند پورهرمزان که نسلهایی با حاصل کار ایشان با مارکسیسم و لنینیسم آشنا شدند تا چندسال قبل از انقلاب حتی عضو کمیته مرکزی نشد. مسئله هم زیاد داشت اما ترجیح داد مبارزه درون حزبی مخل روند اصلی مبارزه (که برای او در "آنها " و "اینها" خلاصه نمی شد )نشود. در ضمن دوست عزیز شما نیز مظلومان تاریخ نبوده اید. بیست و اندی سال هم فرصت داشته اید که مبارزه جویی خود را محک بزنید. مگر این که باز منتظر باشید دری به تخته ای بخورد و "آنها" یی روی کار بیایند و برایشان کف بزنید.
دوست عزیزمن اینها را ننوشتم که تصور کنی آنچه سی سال پیش برای شما اتفاق افتاده را نشنیده ام یا نمیدانم. اما برای من و بسیاری مهم آن بوده که شعارهای حزب به میان مردم رفته است و به این ترتیب درستی خود را در جریان عمل نشان داده است. اگر امروز تشکیلات رسمی حزب مشکل دارد، ضعیف است، دگم است، انحصار طلب است و.... خلاصه هر اتهام یا برچسب یا واقعیتی که وجود دارد اما شیوه مبارزه همواره باید به گونه ای باشد که از جریان اصلی مبارزه منفک نشویم. اگر امثال آقای اطیابی این همه خشم و فریاد را در عین حال مصروف جنبه های دیگر مبارزه اعم از عملی و نظری مصروف می کردند من شخصا دست ایشان را می بوسیدم. نقد محرک تفکر است اما نقد برای نقد که مبارزه نیست. ای کاش این انرژی که صرف عقده گشایی می شود صرف مباحث مهم نظری و عملی می شد.
با درود
۶۵۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹٣
|
از : م - س
عنوان : فانوسی در راه
از آموزه هایی که لازمه ی ورود به حزب توده ایران بود همانا عشق به مردم در عین صداقت و جسارت بود لیک با ورود به این وادی در می یافتی که چیزی مغفول مانده است. "شفافیت" آری شفافیت همان "چشم اسفندیار" احزاب برادر بود که در پشت دیوار بلند "جنک سرد" محبوس مانده بود. این دیوار آنچنان بلند و آنچنان بی روزن بود که هر جسارتی را به جبن و هر صداقتی را به مضحکه تبدیل نموده بود.
در تمام این پاراگراف از فعل ماضی سود جستم چرا که به ربع قرن پیش تعلق دارد، ولی با خواندن بعضی از این کامنتها در زیر این نامه دریافتم هنوز کس یا کسانی به دنبال آن دیوار میگردند و چون نمی یابند با افسرده حالی، خود در درون خویش به ساخت و ساز آن مشغولند.
آنچه مرا می آزارد خود به خواب زده گان نیستند بل درد آشنایانی هستند که هنوز جسارت بازگوئی درد را از پس بیست و پنج سال بازنیافته اند. رفقا، دوستان، هم میهنان باور کنید "نومید مردم را معادی نیست" اگر فکر میکنید از شما گذشته است بکوشید تا فانوسی فراراه فرزندانتان بیفروزید.
۶۵۶۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹٣
|
از : سهند سهند-الف
عنوان : در فاصله همین امروز فردا اگر ناگهان بیافتیم و بمیریم ....
از همان سی سال پیش در افغانستان از طرف اقایان مرتبا تاکید می شدکه الان وقت این صحبت ها نیست و بعد هم طوری در لفافه صحبت میکردند که بقیه بفهمند که حتی خطر دیپورت شدن به ایران هم هست !
هر زمان انتقادی مطرح می شود برخورد همین گونه است بلا فاصله رفقا می فرمایند که الان زمان این حرف ها نیست و باید سکوت کرد و بعد انتقاد کننده را یا متهم میکنند که عامل رژیم است و یا توهین امیز برخورد میکنند و میگویند این انتقاد لجن پراکنی است !
وسوال این است اکنون که سی سال گذشته است هنوز هم باز زمان انتقاد فرا نرسیده است ؟حتی سازمان سیا هم بعد از سی سال خود را موظف به افشای اسناد جاسوسی و جنایات خود میکند ! شما که اسم حزب طراز نوین طبقه کارگر را یدک میکشید پس چه زمانی می خواهید با کسانی که به شما انتقاد میکنند درست برخورد کنید برخورد ی انسانی انقلابی منطقی و برخورد سیاسی ! نه توهین و تهمت و افرا
و سوال دیگر این است شما کی می خواهید از خود انتقاد کنید و بنویسید و بیان کنید که با اعضا و هواداران پاک و بی غل و غش حزب توده ایران که برای ادامه ی مبارزه در راه ارمانهای حزب بار سخت سفر های پر مخاطره را از کوه و دشت و صحرا و رود خانه کشیدند و به سوی شما امدند چه رفتاری کردید و پس از کوچکترین انتقاد ها چه بلایی برسرشان اوردید ؟!
سکوت و سکوت و سکوت سی سال است همه سکوت کرده اند اما اگر این سکوت را تنها به دلیل شرایط خاص فعلی و خشنود نشدن دشمنان حزب و دشمنان بشریت ادامه دهیم و در فاصله همین امروز فردا اگر ناگهان بیافتیم و بمیریم ... ایا در مقابل نسل اینده به دلیل عدم بیان حقایق مسئول نخواهیم بود ؟ایا نسل اینده به ما نمیگوید که چرا اینگونه حوادث تاریخی حزب را مکتوب نکرده اید ؟!
۶۵۶۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹٣
|
از : الف رستمی
عنوان : به آقای البرز گرامی
بحث انتقاد چه در سنت مارکسیستی و چه از دیدگاه روانشناسی مدرن دامنه گسترده ای دارد. من در نوشته خودم به دیدگاه لنین (زنده یاد جوانشیر هم این مفهوم را در کتابی در همین مورد بسط داده است) در رابطه با انتقاد و انتقاد از خود ارجاع دادم، چون تصور کردم آقای اطیابی به آن ها اعتقاد دارند و این دو کلیدواژه از همان مبحث به عاریت گرفته شده است.
به نظر من انتقاد هدف نیست. مقدس هم نیست. ذات بی قید و شرطی هم ندارد (من به مطلق گرایی در این زمینه باور ندارم). هدف بهبود (Improvement) است. بهبود برنامه کار، بهبود مشی سازمانی، بهبود سازماندهی مبارزه. انتقاد فردی و گروهی یکی از روش های موثری است که می تواند در خدمت بهبود قرار گیرد.
برای اینکه انتقاد موثر واقع شود و بهبودی حاصل گردد - چه به شکل تدریجی Incremental، چه به شکل باز طراحی Redesign ، و چه به شکل سازماندهی مجدد Re-engineering- (این کلیدواژه ها روش هایی شناخته شده در زیر سرفصل «روش بهبود» در علم مدیریت اند) ، باید مشکل را دقیق ریشه یابی کرد، برایش راه کار داشت و درست و اصولی در راه رفع مشکل قدم برداشت، وگرنه تلاش منتقد بی حاصل باقی می ماند.
انتقاد هم برای بی اعتبارسازی Defaming یک جریان سیاسی کاربرد دارد و هم برای اصلاح و ارتقای مواضع و عملکرد آن.
مثال مشخص یک انتقاد تخریب گر ستون نویسی معروف صفحه ۲ کیهان ولایت فقیهی است.
مثال مشخص انتقادهای سالم و سازنده، مقالات و نظرات متعدد قابل استناد در همین سایت وزین اخبار روز، درست مثل نظر شماست. نکته ای را که تذکر دادید، در نوشته های بعدیم حتما بیشتر در نظر می گیرم و از شما سپاسگزارم.
۶۵۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹٣
|