از : م. ارشک
عنوان : ختم گفتکو
امیدوارم بعد از این طرف دیالوگ بهتری داشته باشید. به هرحال، دیالوگ اصلی مان که انجام شد، اما ظاهرا باز بعضی از حرفهای همدیگر را درک نمی کنیم. بله، بهتراست به این بگومگوی شخصی خاتمه دهیم. روزخوش
۶۶۱۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|
از : امیر آمویی
عنوان : گنجایش فقیر تصور من و دریای غول پیکر دل حقیر شما
اهل فتوا و این گونه احکام خود سرکار هستید. من کی ادعا کردم که هرکه با من نیست ضد من است. چرا سخنانی را که باید به دیگران بگویید به من می گویید؟ تصادفا من بر عکس آن را گفته ام. به پاراگراف شماره ی دهم که در زیر آمده نگاه کنید. در آخرین یادداشت مشروح خودم فرستادم و می دانم که «هرگز نخواندید!»
۱۰- راستش دوست عزیز ، به عقیده ی من، ما به شکلی در یک مسیر هستیم، ولی سرکار کمی به نقش "سوسیالیزم" در مفهوم "سوسیال دموکراسی" که مورد استفاده ی خودتان هم هست بیمهری می فرمایید و احتمالا از نظر شما بنده هم به بخش "دموکراسی" آن.
میل ندارم فهم ناچیزم در زیر امواج غول آسای دریای اندیشههای والای حضرت عالی غرق شود. پاسختان را از این پس نخواهم داد، چون دیالوگ با شما بی فایده است!
۶۶۱۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|
از : م. ارشک
عنوان : "اگربامانیستی ضدماهستی"
آنچه دل این بنده حقیر به آن خوش است ظاهرا از ظرفیت تصور جنابعالی خارج است، چون جنابعالی براساس "فتوای" بالا کشفیاتتان را انجام می دهید.
۶۶۱٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|
از : امیر آمویی
عنوان : اذان برای امپریالیزم
شما هم دلتان خوش باشد به اذانی که برای کاپیتالیسم و امپریالیزم می دهید.
۶۶۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹٣
|
از : م. ارشک
عنوان : فتوای هوشمندانه
باشد، دلتان به فتوای هوشمندانه تان خوش باشد.
۶۶۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣
|
از : امیر آمویی
عنوان : دم خروس
آقای ارشک
امروز نام دیگر "دم خروس" همین "بله" است! باقی بقایتان در همین "دارالکاپیتالیزم" و "دارالامپریالیزم".
۶۶۰۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣
|
از : م. ارشک
عنوان : سیاه یا سفید
آقای آمویی،
بله، چون من دنیا و کائنات را تکفیرگرایانه به دارالحرب و دارالکمونیسم تقسیم نکرده ام تا چیزی جز سیاه و سفید نینم.
۶۶۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹٣
|
از : امیر آمویی
عنوان : گربه و گرگ
آقای ارشک
با احترام
خیلی جالبه که شما خار را در چشم ناسور سوسیالیستهای روسیهی یک قرن پیش و کره ی امروزی می بینید، ولی چنارهای جنایات تاریخی سرمایه داری و امپریالیزم را در طول چهارصد پانصد سال گذشته تا کنون در سراسر دنیا نمی بینید! پناه بردن به دامن گرگ از ترس گربه! جا دارد بگویم: باقی بقایتان!
۶۶۰۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹٣
|
از : م. ارشک
عنوان : بهشتهای آسمانی و زمینی
آقای آمویی عزیز، باز جای شکر است که می فرمایید "از دادن پاسخ به مابقی مسایل مطلقا صرف نظرمی کنم"، والا احتمالا صفحات متعددی از اخبار روز می بایستی به پاسخ شما اختصاص می یافت. در این نوشتار من از جوابگویی به ایرادات و اعتراضاتتان به گفته های خودم چشم می پوشم و سعی می کنم درحد ممکن به یک جمع بندی برسم. اما پیش از آن به یکی دو موضوع جنبی بپردازم.
موضوعی که ربطی به بحث ما نداشت و شما مطرح کردید مساله رهبری ژوزف استالین در جنگ علیه آلمان نازی بود. انکارکردنی نیست که سهم ارتش سرخ و مردم شوروی در شکست آلمان هیتلری به مراتب بیشتر از کشورهای غربی بوده است، همینطور صدماتی که شوروی سابق از جنگ دید. اما راجع به کیفیت رهبری استالین درجنگ، که در این باره هم نظرات متفاوتی وجود دارد، من حرفی نزدم و الآن هم نمی زنم.
موضوع دیگر اصرار شما به خواندن مقاله لیو پانیچ است. به عرض انور برسانم که حتی پیش از تاکیدات شما مقاله را خواندم. بله، دانشمند محترم ازجمله، انتقادهایی به جریانهای چپ فعال در سوسیال- دموکراسی های اروپایی می نمایندو درعین قبول دست آوردهای این نظامها، تاکید می کنند که بدون پاسداری از رفرمها آن دست آوردها می تواند سیر قهقرایی داشته باشد، چیزی که این بنده حقیر هم به عرض رساندم. منتها من پاسداری از آزادی را هم به همان اندازه رفرمهای اقتصادی مهم می دانم. در واقع این دو، دو لنگه ترازویی هستند که حفظ تعادل در میان آنها باید وظیفه کنشگران سیاسی و اجتماعی باشد.
با توجه به این واقعیت که نظامهای مختلط سرمایه داری و سوسیالیستی (که ظاهرا مقصود شما از"گنداب دیکتاتوری پیچیده و بزک کرده سرمایه داری" هم همین است) نیز در چارچوب سرمایه داری عمل می کنند، تصور می کنم بتوانیم بپذیریم که در حال حاضر تقریبا در تمام دنیا، جز دوسه کشور (تازه حساب چین را که به سیستم سرمایه داری روی آورده باید جداکرد) نوعی نظام سرمایه داری، خواه سرمایه داری پیشرفته، خواه سرمایه داری وابسته کمپرادوری یا سرمایه داری توام با سوسیالیسم و نظامهای بینابینی، حاکم است.
حال به تصویر و برداشتی که جنابعالی از این جهان سرمایه داری و از تاریخ بطور کلی دارید نظری بیفکنیم. شما قایل به این هستید که سرمایه داری از زمان ظهورش از دوقرن پیش زندگی را بر ابنای بشر تباه کرده، هیچ چیز جز استثمار و استعمار و فلاکت و بدبختی به ارمغان نیآورده و بشر امروز هم در همه جا و در همه کشورها و جوامع، زیر اسارت و استثمار و سرکوب مشتی سرمایه دار افسارگسیخته به زندگی بخور و نمیر فلاکت بار ادامه می دهد و رهایی بشریت از این مصیبت آسمانی روزی خواهد بود که این نظام خونخوار بالکل برچیده شود و نظام سوسیالیستی بطور کامل در سیاره ما مستقر گردد. فقط در آن هنگام است که از نظر شما انسانها در برابری و مساوات کامل و در بهشت برین به سر خواهند برد و از زندگی لذت خواهند برد. ظاهرا، فقط حوریان بهشتی و چشمه عسل کم خواهد بود، زیرا این بهشت قرار است بهشتی زمینی باشد.
برای خاتمه بحثم به عرض شما برسانم که من نه به آن بهشت موعود منادیان مذهبی اعتقاد دارم و نه به بهشت موعود زمینی شما،که نمونه بارزش تاکنون جمهوری ضد امپریالیستی کره شمالی بوده و نسخه بهترش را شما دو سه هزار سال دیگر وعده می دهید. معتقدم درهمین نظام سرمایه داری موردتنفر شما، به شرط وجود آزادی، می توان حد قابل توجهی از عدالت اجتماعی و رفاه برای شهروندان برقرار کرد. اگر فرض کنیم که در کشورما نوعی نظام سرمایه داری-دیکتاتوری خاص حاکم است (با ویژگی هایی که احتمالا ریشه در وجه تولید آسیایی موردبحث (ناتمام) مارکس دارد)، روشن است که بیش از هرچیز به نظامی احتیاج داریم که حقوق و آزادیهای شهروندان را محترم شمرد تا جنابعالی هم بتوانید آزادانه به تبلیغ افکار و اندیشه ها و سازماندهی حزب یا گروه دلخواهتان بپردازید.
اگر توانستیم کشومان را از شر دیکتاتوری ها رها کنیم و جامعه ای آزاد و متعهد برپا نماییم آنوقت شاید، هم شما و هم من، بتوانیم به رویاهای خود جامه عمل بپوشانیم.
باقی بقایتان
۶۶۰۵۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣۹٣
|
از : امیر آمویی
عنوان : به عنوان آخرین بخش پاسخ به آقای ارشک
آقای ارشک،
پیشاپیش از وجود هرگونه خطای تایپی پوزش می خواهم، چون فرصت دوباره خوانی ندارم.
۱ - در نوشتهی اولتان یک عبارت کلیشه ای را به صورت جزمی و با باوری مذهبی گونه به کار برده بودید و گفته بودید که استدلای اقای سخنران ترجیع بند غیر قابل قبول است. اولا آن حرف ترجیع بند نبود، که شما قبولش کنید یا نکنید . اگر آن استدلال از نظر شما قابل قبول نیست، باید بنویسد که «"از من" قابل قبول نیست.» چرا قیاس به نفس می کنید و دیگران را در کنار خود می بینید؟ این نشانهی طرز فکر باز نیست دوست غزیز و بر عکس نشانهی نوعی تفکر مذهبی پنهان شده در لابلای ساختار زبان شماست. در همان نوشتهی اولتان شکوهمندانه از جستجوی راهها و رویکردهای واقع گرایانه دم زده اید. مطمئنم که راه وواقعگرایانهی شما همین سرمایه دارای در حالی تهی شدن از هر گونه عنصر سوسیالیستی است. دلیلش را کمی پایین تر عرض می کنم. لذا خدمتتان عرض می کنم که بین واقعگرایی شما و درجا زدن در گنداب دیکتاتوری پیجیده و بزک کردهی سرمایه داری تفاوتی نیست.
۲- باز هم در مورد همان بخش اول از یادداشتها، در پاسخ به خوانندهی دیگر نوشتم که «من در هیچ جای صحبتهای آقای رئیس دانا نشنیدم ...که ایشان بگویند ایران در مرحله ی انقلاب سوسیالیستی است. ... ایشان عمدتاً سرمایه داری را بررسی و نقد کردند و ضمناً انتقاداتی هم به مسائلی کردند که در روسیه ی بعد از انقلاب رخ داد.» و افزودم: «نبرد سوسیالیستها هم باید همیشه "در جهت" ایجاد سوسیالیزم باشد؛ منتها گاه این نبرد از مسیر ایجاد دموکراسی در نظام سرمایه داری می گذرد.» فکر می کنم شما باید معنی این عبارات را با سعهی صدر و صدافت پالوده ای که دارید خوب دریابید!
۳- در ارتباط با همان یادداشتهای نخست: هیچ می دانید که اگر استالین در برابر فاشیسم هیتلری مقاومت و آن را ششکست نداده بود الآن دنیای چه جهنم خشن و خونینی شده بود!؟
۴- در پاسخ به آقای معمار نوشته بودم که «"مارکس گفته بود من مارکسیست نیستم." منظورش این بود که مارکسیسم دین نیست، بل که درک علمی تحولات جامعه است و علمی است که درست مثل ریاضی بر پایه ی اصول "نسبتاً" روشنی قرار دارد: اس اساس این علم ( نه ایدئولوژی) عبارت است از تولید اجتماعی ثروت و جامعه و شیوه ی تولید ارزش اضافی. این اصلی است که غیرقابل تردید است: تولید را از جامعه منها کنید، جامعه ناپدید میشود.» بعید می دانم که شما به این عباراتِ احتمالا از نظر شما بی پایه و اساس، فراخور احوال عنایتی درخور کرده باشید!
۵- در پاسخ با خوانندهی مذکور و نشان دادن راه واقعگریانه، و صد البته نه به خوبی راهی که شما قرار است در اینده نشان دهید، اشاره کرده بودم که: «در مورد دادن برنامه ی عملی: فکر می کنم اعماق و ابعاد موضوع بسی بزرگتر از آن است که یک فرد بتواند در این مورد تصمیم بگیرد، مع هذا پرسش شما نیز درست است باید به هر حال به نوعی استراتژی و تاکتیک و برنامه ی گام به گام روشن باور داشت. از موضع سخنران در این زمینه که بگذریم، به باور من شرایط امروز کاملا نشان می دهد که در پهنه ی فعالیت و زندگی اجتماعی و سیاسی در ایران، طیف وسیعی از نیروها و اقشار و طبقات وجود دارند که همه دارای حق زیست و فعالیت و تعیین سرنوشت خویش اند. چپ ایران ظاهرا باید مدعی باشد که با نگاه نافذش تمامی این اقشار و نیروها را می بیند، اما اگر چنین نباشد، اولا جای تأسف است و ثانیاً باید هرچه زودتر به نقد رفتار سیاسی و برنامه های خود بنشیند. یک چیز مسلم است: هر راه حل مفروضی باید دو بُعد اقتصاد (تولید ملی و ایجاد رفاه) و سیاست (ایجاد دموکراسی سکولار و امنیت) را در مد نظر قرار دهد.
۶- در یادداشت اولم خطاب به حضرت عالی نوشته بودم که «شما "اگر" درونمایه ی طبقاتی بودن مبارزات اجتماعی را در تمامیت عرصه های اجتماعی و در همه جا نمی بینید، "به نظر من" ناشی از فقدان توجه یا اطلاعات شماست. آن صحبتها در اصل "در پی یافتن راهی واقعگرایانه بود" و هست و باید از ایشان تشکر کرد.»
اما شما از سر لطفی بی مثال، پاسخی (؟) به بنده دادید با عنوان صد البته بسیار نامتعصبانهی «نگرش مطلق گرایانه» (!) در حالی که در یادداشتهای من تا جایی که می دانم نظری مطلقگرایانه داده نشده بود. بعد چون "ظاهرا" (خواهش میکنم "توجه کنید"، عرض می کنم که "ظاهرا") و "احتمالاً" بیشتر از این که به اصل مطلب بپردازید، عبارت «فقدان توجه» نظرتان، و بل که بهتر است بگویم طبع حساستان، را به خود مشغول کرده بود، و به مصداق آفتاب آمد دلیل آفتاب، نه تنها سخاوتمندانه و با کوهی از صداقت "اگر" ناقابل بنده - که "به نظر من" را هم با خود به دنبال میکشید- حذف فرمودید، بل که موقع را برای تلافی ناشی از ... (جای سه نقطه را خودتان پر کنید!) مغتنم شمردید و پس از یکسویه کردن «یافتن راهی واقعگراینه» (!!) بنده را به نشان دادن اصرار و داشتن اعتقاد مذهبی سرافراز فرمودید. نخواستم از کلمهی «اتهام» سوء استفاده کنم کلمهی «اتهام» را در مواردی ظاهراً باید به کار برد که کسی مخالف قانونی به دیگری زیانی برساند، وگرنه ادبیات، مخصوصا ادبیات سیاسی مملو است از این اتهامات که لازم است. سرکار خودتان مثل ریگ از این گونه اتهامات که اساسی ندارند به کار میبرید. دیگر این که شما که با درایتی درخور تحسین می فرمایید: «شما فرض را براین نهاده اید که هرکس دیگری هم باید از همان منظری به دنیا و امور آن بنگرد که شما می نگرید» (!) چرا مثقالی از این پند آموزنده را در گفتار و انتظارات خود به کار نمیزنید و برای بندهی سوسیالیست حق سوسیالیست بودن قائل نیستید و خودتان را حق الحق و بنده را فردی دارای نگرشی مطلق گرایانه می پندارید؟ در کجای نوشته های من شما امر مطلقی یافتید، بگذریم که گاهی اصل بر مطلق بودن است نه بر سست بودن آراء. شما «ظاهراً» مرزی بین «انسجام و روشنی در بیان» با دفاع کورکورانه از این یا آن عقیده نمیبینید. بدتر این که فیلسوف وجودتان (همه به شکلی فیلسوف اند) می فرماید: «درست است که به درونمایه طبقاتی در عرصه های حیات اجتماعی نمی توان کم بها داد، اما منحصر کردن مبارزه و تلاش برای عدالت اجتماعی درچهارچوب نگرش طبقاتی نهایتا به همان ناکجاآباد جامعه بیطبقه میانجامد که تجربه نشان داده قابل تحقق نیست و تلاش در آن جهت، به جای راه حلهای عملی و واقع گرایانه، به هرز رفتن نیروها و یاس و سرخوردگی مجدد می تواند منجر شود.» از حضرت فیلسوفتان جسارتاً میپرسم مگر سرکارشان در آینده هم مثلا یک دو سه هزارسالی زندگی فرموده اند که با رسالتی پیامبرگونه از آن سر بام سرنگونوار در دام این قضاوت نزول می فرمایند که به همان ناکجاآباد بی طبقه می افتد! از عمر امپریالیزم ذلیل کردهی سوسیالیزم مگر بیش از یک سده می گذرد که جنابشان سیهکاریهای سرمایه داری را نادیده انگاشته و چشمشان را چشمهی خورشید سوسیالیزم دوخته و آن را هم ندیده اند؟ از سرکارشان باید پرسید در برابر فرض کنیم یکصد سال خطارکاری سوسیالیزم چند صد سال سرمایه داری به سر مردم جهان گلی زده و قدمی در راه ایجاد جامعهی انسانی و سالم برداشته؟ نکند فکر میکنند که آنچه دموکراسی در جهان و حقوق بشر است ثمرهی رأفت و تلاش سرمایه داران است!؟ چون می دانم که در دلشان خواهند گفت: «خیر دموکراسی» خواهم پرسید که آن دموکراسی اولا ثمرهی سوسیالیستها و مبارزان چپ بوده و ثانیا دیگر در دست اخلاف همان روچیلدها و راکفلرها بی مایه و پوچ شده است- البته به نظر بنده و بسیاری دیگر!
نکتهی دیگر این که از راقم خطارکار که گفتهام «نبرد سوسیالیستها هم باید همیشه "در جهت" ایجاد سوسیالیزم باشد، منتها گاه این نبرد از مسیر ایجاد دموکراسی در نظام سرمایه داری می گذرد." پرسیده اید: «حال، اولا تکلیف کسی که سوسیالیست نیست چه باید باشد؟ آیا بدون شعار سوسیالیستی نمی توان برای عدالت اجتماعی مبارزه کرد و به تحقق آن کمک کرد؟» خب برادر جان اولا من برای شما تکلیف تعیین نکرده ام و نمی کنم و نخواهم کرد. شما خودتان تکلیف خودتان را زندگی تان معلوم کنید، ثانیاً شعاری هم نداده ام و ثالثا سوسیالیستی که نخواهد برای سوسیالیزم تلاش کند، در واقع سوسیالیست نیست و بیشتر برای لای جرز سیاه سرمایه داری مفید است! اما دوست دارم که جواب سوالتان را از دیدگاه خودم «به مطلق» بدهم: «می توان برای عدالت بدون دادن شعار و حتی کاربست کلمات و مفاهیم سوسیالیستی برای ایجاد عدالت مبارزه کرد، اما این که بتوان در پایانش به سوسیالیزم رسید شک و شبهه دارد. ممکن است تبدبل شود به مشروطهی سلطنتی و یا یک جمهوری مذهبی دیگر! و یا چیزی نظیر دموکراسی های پرپرکی غربی. شما کدامیک از این سه را دوست دارید؟
دموکراسی هم در نظام سرمایه داری به اندازهای قابل تحقق است که لطمه ای به تولید ارزش اضافی برای جیب بانکداران و صاحبان تراست ها و شرکتهای عظیم و منافع نجومی شان نزند! بعد باز با رسالتی درخور تفکر و تعجب پرسیده اید «چه نیازی به رفتن به راهی پرپیچ و خم و پرهزینه و برگشتن به همان نقطه شروع است؟» حضرت عالی چند بار آن راه را طی کرده و سرخورده برگشته اید که این گونه از پیچ و خم هایش آگاهی دارید؟ دوست داشتم جملهی آخرتان را هم در یادداشت ۷ دی ۱۳۹۳ نظیر بسیاری دیگر از نظراتتان نادیده و ناخوانده بگیرم که گرفته ام. اما فرموده اید: «مگر اینکه اصلا به دموکراسی اعتقاد نداشته باشیم که در آن صورت دیگر بحثی باهم نداریم.» در بارهی قسمت اولش: کلمهی دموکراسی را می توان زینت نظام سرمایه داری کرد. نیز می توان آن را تختگاه سوسیالیسماش نمود. من دومی را می پسندم. می فرمایید کلیشه است، در این صورت قسمت پایانی حرفتان بسیار عالی است که بدان باز می گردم.
۷- در یک یادداشت دیگرتان نوشته اید که «من [یعنی آقای ارشک] عدالت اجتماعی را مرادف با مساوات یا کمونیسم نمی دانم و اصلا مساوات کامل را عدالت نمی شمارم. عدالت اجتماعی مورد نظر من، شامل «حداقلی» از تامین اقتصادی و رفاه برای آحاد مردم بدون خدشه دار کردن آزادی های فردی و مدنی آنهاست. [هشتم دی]. من از عدالتی که توأم با عدم مساوات باشد دل خوشی ندارم. چنین عدالتی از نظر من چشم بندی است بر چشم ما تا نبینم کنه و اعماق سیاهکاری های سرمایه داری را! شما این را می خواهید خب کسی جلویتان را نگرفته که دوست عزیز. این حرف خودتان را نمی توانید به قول خودتان به کسی حقنه کنید! مساوات کامل را هم که اصلا مساوات نمی دانید، از نظر شما اگر کسی سرپناهی برای زیستی بدوی، نانی و پنیری برای خوردن و کتابی برای خواندن و ابراز نظرهای روشنفکرانه (در بارهی چی اصلاً چون شما که به نتیجه رسیده اید!) داشته باشد کافی است.
۸- در همان یادداشت هشتم دی نوشته اید «منطق حکم می کند که...» چرا تا این حد به منطق خودتان "مطلقگرایانه" مطمئن هستید که پیشنهاد کنید «... که به گزینه ای بینابینی روی آوریم که "حداقل تامین اقتصادی و حداقل آزادی ها" را برای شهروندان فراهم نماید، گزینه ای که در عصر ما در تعداد قابل ملاحظه ای از کشورها کمابیش تحقق یافته است و اگر ما هم می توانستیم چیزی شبیه آن برای مردممان به وجود بیآوریم واقعا شق القمر کرده بودیم."» بگذارید اضافه کنم که از آن شق القمرهای واقعی نه قلابی که سرمایه داری می کند. راستی از فیلسوف وجودتان بپرسم: چرا ما ایرانی ها باید این قدر درویش وار به چیز کوچکی بسنده کنیم و آن را شق القمر بنامیم!؟ این چه خاصیتی است در نهاد ما؟ آیا این نشانهی ضعفی در دیدگاه فیلسوفمان نیست؟ نه دوست ارجمن من چیزی بیشتر از آن می خواهم که شما می خواهید. تولیدکنندگان ثروت مردم اند و ثروت مردم باید به خودشان باز گردد! ثروت ملتها را باید به خودشان داد نه به اربابان بی چشم و روشان. دموکراسی غربی هم مخصول کار و تلاش و مبارزهی میلیونها انسان شریف است که از روزگار کهن تا کنون به دنبال همان آرمان بوده اند و تا امروز ربعی از آن را به دست آورده اند، آن هم نه در همه جا. سخنان شما اشاره دادن به توقف است نه پیشرفت. گیرم که به همانجا رسیدیم که شما می فرمایید؛ آیا آنجا پایان کار است!؟
۹- دوست عزیز من در هیچ جایی تبلیغی برای سوسیالیزم تجربه شده در روسیه نکرده ام که باز با توجهی احتمالاً از نقطهی مقابل در همان حال که قاچ زین را رها کرده و رعدآسا تاختی دلیرانه فرموده اید: آن مدینه فاضله ای که شما [یعنی آمویی] بسیار زیبا ترسیم و تبلیغش می کنید متاسفانه آرزوی زیبایی ببش نیست. شما همیشه از «تجربه سوسیالیسم در شوروی و در کشورهای دیگر» حرف می زنید که به قول شما «تجربه ای سترگ و پرهزینه بود...» اشکال در اینجاست که کسانی آن تجربهی را به صرف تک حزبی بودنش و در تحت عنوان کلیشه ای «دیکتاتوری پرولتاریا» تخطئه می کنند. درست می فرمایید که ساختار سیاسی تک حزبی به تدریج به انباشت قدرت در دست قشری محدود، به رانت خواری، به فساد، به فرسایش از درون و سرانجام به فروپاشی میانجامید و اضافه می کنید که این تجربه را ما نباید دوباره تکرار کنیم! اما توجه ندارید که در دموکراسی های لیبرالی کنونی هم ماهیت احزاب رنگارنگ در اصل یکی است و مثلا تفاوتی بین «جمهوریخواه» و «دموکرات» ینگه دنیا نیست. شما اگر واقعا بتوانید احزاب اپوزیسیون واقعی با برنامه های اجتماعی و اقتصادی گوناگون داشته باشید و با توسل به ترفندهای انتخاباتی چرخ کلک را بر عرش و چرخ فلک استوار نکنید، هنر کرده اید. من بسیار خواهان چنین روزی هستم، چرا که هم شما از اسب رمیده تان فرود خواهید آمد و هم من دست از کلیشه باران بحث خواهم برداشت، هرچند که در آن روزگار دیگر اسب سواری به درد بورژواها خواهد خورد نه افرادی که با دوچرخه یا ماشین های دارای سوخت خورشیدی و برقی رفت و آمد می کنند.
۱۰- راستش دوست عزیز ، به عقیده ی من، ما به شکلی در یک مسیر هستیم، ولی سرکار کمی به نقش "سوسیالیزم" در مفهوم "سوسیال دموکراسی" که مورد استفادهی خودتان هم هست بیمهری می فرمایید و احتمالا از نظر شما بنده هم به بخش "دموکراسی" آن. در مورد توجه به دموکراسی در نظام سوسیالیستی مقاله ای پیشنهاد کرده بودم که در همین اخبار روز بخوانید. نمی دانم خواندید یا نه. امروز بسیاری از روشنفکران به خطر نظامهای تک حزبی و مخصوصا به خطر نظام تک حزبی در نظام سوسیالیستی پی برده اند. به عقیدهی من باید به افقهای دورتری نگریست و قاچ زین را هم رها کرد. پیاده شوید با هم قدم زنان طی طریق کنیم. از دادن پاسخ به مابقی مسائل مطلقا صرف نظر می کنم.
۶۶۰٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱٣۹٣
|