یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ماجرای دختری که در خانه زندانی است

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : بانو گرامی و یا آقای عزیز که این مطلب را از روی دلسوزی نوشته اید؛ درود بر شما
شما از همه چیز نوشته اید بجز از بر خورد اشتباه خودتان که کتک خوردن آن دخترک بیچاره نتیجه ی کار شما عزیزان است. اقوام گوناگون بشری را باید شناخت و بر مبنای شناختی دقیق با آنها ارتباط گرفت. شما یک آدم عادی نیستید؛ شما خدمتگزار مردمید؛ شما حق ندارید زندگی یک بیچاره ی زندانی را تیره تر سازید.
مردان افغان بیشتر تسلیم روابط رسمی می شوند. یعنی شما اگر ترتیبی می دادید که پدر اش با شما و یا شخصی مسئول حرف بزند شاید امکان اینکه بتوانید کمکی به دخترک بکنید وجود داشت. ولی این مخفی کاری شما و آن هم از نوع بسیار بی احتیاط آن نشان می دهد که شما همه جانبه نگری نکرده اید؛ در حالی که این جز وظیفه ی شماست.

یا باید با پدر تماس می گرفتید، و اگر تصمیم گفتگو با دختر را داشتید باید محاسبه ی همه چیز را می کردید. شما این کار را نکردید، زیرا جامعه ی افغانستان را نمی شناسید.
نمی ارزد که بخاطر اشتباه ما اشکی بر گونه ای رنجدیده روان گردد.

داستان زندگی آن کودک خیلی رنج آور تر از اینهاست که شما عزیزان دیده اید. او روزی مادری داشت که در خشونت طبقاتی زندگی بیرحم + خشونت مرد خانه و دیگر "نزدیکان"، از پای در آمد. رنجنامه ی زندگی واقعی افغان ها را اگر می خواهید بدانید قبل از هر چیز باید شما را بپذیرند. زیرا آنها دو نوع زندگی دارند. ارتباط بین خودشان و ارتباط با دیگری. این دیگری فقط ایرانی نیست؛ این وضعیت در درون خودشان نیز حاکم است؛ و آن گوناگون می باشد. یعنی خودی نبودن دو ولایت، دو شهر، دو روستا، دو قبیله با هم؛ که دولت های خارجی و سیاست بازان مزدور خودی در این سال ها آن حس طبیعی جامعه را خیلی بیش از پیش تشدید کرده اند.
این دوگانگی برخورد در فرهنگ ما نیز هست؛ اما در افغانستان بسیار شدید است.

کوتاه سخن: یک فرد افغانستانی آنطور که با نزدیکان خود بر خورد می کند با دیگران همان بر خورد را ندارد. وقتی شما می خواهید وارد چنان محیطی شوید، باید همه ی جوانب کار را بسنجید.
بعد از خواندن گزارش دلسوزانه ی شما عزیزان اندوهی بر دل نشست آزارنده، زیرا بعد از رفتن شما از آنجا، اشک های آن دخترک بی مادرِ کتک خورده را دیدم و دلم گرفت.*

به هر حال در زمانه ای که فقط تعارفات بی پایه و حسابگری های دکاندارانه حاکم است، و دروغ، خود خواهی، منافع پرستی، بی غیرتی و بی تفاوتی بیداد می کند، درود بر شما که دلتان برای دیگری می لرزد.

* نوشتم «بی مادر»، زیرا وقتی کودکی از خشونت پدر رنج می بَرَد، حد اقل بعد از آن مادر می تواند در آغوش اش گیرد و این مایه ی دلگرمی آن کودک است. ولی وقتی او تنهاست، بعد از کتک خوردن می گرید و می گوید: کجایی مادر که می خواهم در آغوش ات کشم و با حس کردن گرمای تن ات کمی غم کشی کنم؛ بی تو چه دشوار است زیستن مادر!
و شما عزیزان وقتی رفتید به سراغ اش به پایان غم انیگز کار چندان نیندیشیدید.

این شعر را در زمان آن فاجعه برای مادر جاودان یاد سهراب اعرابی نوشتم؛ حال بخاطر رنج آن دخترک گل - گلی که در شوره زار روییده - اینجا نیز می گذارم.

دل من و رنج تو

دل من
از رنج تو
پاره پاره
می شود
صورتم را می شورم
دلم را جمع می کنم
پاره پاره
دوباره
می شود.
۶۶۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست