یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

زمان تصمیم - شیدان وثیق

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آشنا ...

عنوان : درک نادرست از...
" ...تنها در ممالک تحت سلطه، هم قدرت اقتصادی و هم قدرت سیاسی در دست
امپریالیستهاست. می شود کشور اردن و یا عربستان سعودی و یا فیلیپین و... را به عنوان نمونه به میان کشید، ولی کشور کوبا، نیکاراگوئه، ونزوئال، بولیوی، سوریه بشار
اسد، عراق صدام حسین، و ایران ما کشورهای وابسته به امپریالیسم نیستند. کسانی در پی آن هستند که به خلط مبحث دست بزنند و یا با روش تهدید و ارعاب تالش کنند که واقعیات را دگرکون جلوه دهند. آنها همه مقولات اجتماعی را برای نیل به هدف شومی که دارند با هم مخلوط کرده تا سردرگمی ایجاد کنند. آنها مفاهیم دموکراسی، استقلال، عدم وابستگی، وابستگی و تحت سلطه بودن و... را به جای یکدیگر به کار
می برند و بازاری آشفته ایجاد می کنند و شرم هم ندارند که تمام نظریاتی که در عرصه
سیاسی بیان می کنند پر از تناقض بوده و روشنگر هیچ چیز نیستند و به کسی نمی توانند رهنمود دهند. آنها قادر نیستند تضادهای ایران با آمریکا، فلسطین با آمریکا، سوریه با آمریکا، لیبی با آمریکا، مسئله اتمی ایران و...را توضیح دهند. کلید سحر آمیز آنان که در هر قفلی را "می گشاید" "عمده بودن "تضاد کار و سرمایه " و "انقلاب جهانی سوسیالیستی" است. شکست این تئوری ها در تجاوز صهیونیسم به نوار غزه ماهیت ارتجاعی و ضد بشری خویش را نشان داد. تئوری مبارزه با هر دو قطب ارتجاعی پوششی برای همدستان ایرانی امپریالیستهاست که می خواهند زمینه فکری توجیه آدمکشی و قتل و تجاوز و غارت را در زیر نقاب انقلابی فراهم کنند. تجاوز صهیونیسم
به نوار غزه نشان داد که صفوف انقلاب و ضد انقلاب در ایران در کجا ایستاده اند. همه ایرانی های ضد انقلابی در کنار اسرائیل قرار گرفتند و سازمان مقاومت اسلامی حماس را محکوم کردند. اینان همان کسانی هستند که در پا رکابی امپریالیستها قصد تجاوز به ایران را دارند و نمی فهمند ایران رژیم جمهوری اسلامی نیست، ایران وطن ماست و دارای حقوقی مشروع در عرصه جهانی است و وظیفه ماست که برای کسب و حفظ این حقوق مبارزه کنیم. این مبارزه، مبارزه ای دموکراتیک و ملی است. همین درک نادرست را نیز اپوزیسیون آشفته فکر ایران در مورد ماهیت انقلاب ایران دارد و بر زبان می آورد. آنها چون از نظر تئوریک کم می آورند و درک نمی کنند که در عصر امپریالیسم انقلابهای ملی واقعی هستند و لنینیسم بارها بر آن تکیه کرده است، تعریف انقلاب را
از مارکس عاریه می گیرند تا از انقلاب ایران تئوری "قیام" را سر هم بندی کنند. ریشه این انحراف در عدم درک مبارزه ملی و واقعیت وجود ممالک مستقل در جهان است.
انقالاب بهمن ۱۳۵۷ نه تنها نظام سلطنتی را درهم کوبید، بلکه همراه آن به سلطه سیاسی امپریالیسم در ایران خاتمه داد، موقعیت آمریکا را در منطقه و در سطح جهان تضعیف کرد. نتیجه آن که استقلال ایران به مانعی بر سر راه امپریالیسم آمریکا تبدیل شد و تا به امروز نیز به صورت مانع باقی مانده است. به همین دلیل دولت ایران از
همان ابتداء تحت فشارهای سیاسی، اقتصادی و تهدید نظامی آمریکا و اسرائیل قرار گرفت. در جنگ بین ایران و عراق، آمریکا و متحدین او در کنار صدام مستقل، از همه امکانات خود علیه ایران مستقل استفاده کردند و صدام را بر ضد ایران تحریک و برای حمله به ایران ترغیب نمودند تا نتیجه جنگ به سود آمریکا فیصله یابد. این کوشش بی نتیجه ماند و از آن زمان تا به امروز امپریالیسم آمریکا دست از تحریم، تحریک و تهدید علیه ایران برنداشته و نمی دارد. جیمی کارتر اعلام کرد که ایران را در منطقه حریم امنیت آمریکا قرار می دهد.
فعالیت های محقانه هسته ای ایران نیز بهانه ای به دست آمریکا داد تا به تهدیدات خود علیه ایران با شدت بیشتری ادامه دهد. باید اذعان کرد که آمریکا توانسته است افکار عمومی جهان را در اثر تبلیغات و جوسازیهای سازمان داده شده منحرف کند و خطر جنگ را از جانب ایران جا بزند و در پس این سیاست، تامین منافع استراتژیک خود را پنهان سازد. در این راستا تا حدود زیادی هم متاسفانه توفیق یافته است. کافی است نگاهی به مواضع بخش هائی از اپوزیسیون ایران انداخت و دید که این سیاست چندان بی تأثیر نبوده است. اپوزیسیون ایران در تحلیل از اوضاع مشخص دچار سردرگمی است ، به طوری که امروز حتا بخشی از نیروهای مترقی، نیروهایی که در اساس در قبال امپریالیسم و صهیونیسم موضع مترقی دارند، نه سیاست سلطه طلبانه امپریالیسم
را، بلکه تحت تاثیر شستشوی مغزی امپریالیستها و ریاکاری و دروغگوئی آنها، سیاست هسته ای ایران را که دفاع از حق قانونی و مشروع ایران است، باعث و بانی تحریم ایران و خطر جنگ می دانند..." ادامه..
۶۷۰۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣۹٣       

    از : آشنا ...

عنوان : درک نادرست از...
"... آنها، بر این نظرند که در دنیای جهانی شدن سرمایه، دیگر از مرزهای ملی نمی شود سخن به میان آورد، زیرا ما با یک نظام جهانی سرمایه داری روبرو هستیم که همه طبقه کارگر جهانی باید در یک انقلاب عمومی جهانی بر ضد امپریالیسم جهانی متحد
شده و با نابودی امپریالیسم نظام سوسیالیست جهانی را در همه جهان مستقر کند. با این استدلال، مبارزه برای استقلال ملی به سدی در مقابل انقلاب سوسیالیستی جهانی بدل شده است. پس باید با هر جریانی که برای استقلال ملی کشور خویش از یوغ امپریالیسم مبارزه می کند به مقابله برخاست و آنها را به عنوان سازشکار، ضد انقلابی، هواداِی حکومتها بر مسند امور معرفی و طرد کرد.
در این تحلیل سراپا ارتجاعی که زیر نقاب"انقلابی" عمل می کند، تمام بزرگی و
سنگینی سنگی را که علامت نزدن است می بینم . واژه ها و عبارات دهان پرکنی نظیر "همه پرولتاریای جهان"، "متحد و دست در دست هم" در یک روز واحد جهانی بیکباره همه امپریالیستها و ارتجاع جهان را سرنگون کرده و نظام سوسیالیستی جهانی را مستقر کنند بیشتر نشانه شوخی سرشار از تمسخر است تا تاثیر انقلابی.
این تبلیغات ارتجاعی فقط ناشی از عدم تحلیل مشخص از شرایط مشخص نیست. این تبلیغات برای شستشوی مغزی مبارزان است تا از استقلال ملی ممالک خود، به بهانه اینکه گویا امر استقلال یک امر "بورژوائی" است دفاع نکرده و با قلاب سنگ "تضاد کار و سرمایه" دروازه های شهر را به روی یورش سپاهیان امپریالیستی داعش بگشایند.
تحلیل مشخص از شرایط مشخص به ما می آموزد که در اثر تهاجم سرمایه های امپریالیستی به سراسر جهان، فقر و بی خانمانی گریبان مردم را گرفته است و سرمایه های ملی در مقابل هجوم سرمایه های امپریالیستی به نابودی کشیده شده و موجی از مقاومت و اعتراضات ضد امپریالیستی و ضد جهانی شدن سرمایه در سراسر جهان به وجود آمده است که تنها طبقه کارگر را در بر نمی گیرد، بلکه شامل تمامی خلق می شود. سیاستهای مناطق آزاد تجاری، تجارت آزاد جهانی بدون تعرفه های ملی،
تحمیل قراردادهای استعماری بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به ممالک جهان،
میلیونها انسان مورد ستم، از کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بخشی از بورژوازی بومی کشورهای مورد تهاجم را به میدان آورده است، که برای استقلال ملی و تمامیت ارضی خود مبارزه می کنند. می بینیم که جهانی شدن سرمایه، تضاد میان کار و سرمایه را در سراسر جهان به صورت تضاد عمده در نیآورده، بلکه بر عکس موجب شده است که دول و ملتها در مقابل این هجوم امپریالیستی به مقاومت دست زده و از استقلال و حقوق مشروع خویش در جهان به دفاع بر خیزند. در اینجا تضاد ملی، یعنی تضاد میان ملتها با امپریالیسم، تضاد میان خلقها با امپریالیسم به تضاد عمده بدل گشته است. فقط نابینایان ممالک عراق، لیبی، افغانستان، سوریه، فلسطین، لبنان، ایران و نظایر آنها را ممالک امپریالیستی ارزیابی می کنند. در اکثر نقاط جهان، کشورها و ملتها بر ضد دخالتگری خارجی و نقض حقوق ملتها و دول، به مبارزه مشغولند. برای نابودی امپریالیسم همانگونه که لنینیسم می آموزد باید مبارزه خلقهای ستمدیده با مبارزه
پرولتاریای جهان پیوند بخورد و پیروزی پرولتاریا در ممالک متروپل بدون پیروزی خلقهای تحت ستم بر ضد امپریالیسم در ممالک پیرامونی مقدور نیست.
تروتسکیسم حدود یک قرن است که در جنبش کمونیستی خرابکاری کرده و با نظریه"انقالب جهانی" و "عمده بودن تضاد کار و سرمایه" در هر شرایط و هر کشوری به شستشوی مغزی مشغول است و با پرچم مبارزه علیه استالین و "استالینیسم"حتی
در جنگ جهانی دوم در کنار هیتلر در تجاوز به شوروی قرار گرفت و از نازی ها حمایت
کرد. امروز هم تروتسکیستها با پرچم اتهام "استالینیسم" راه تجاوز امپریالیستها به
سرزمینهای کشورهای دیگر را هموار می کنند و کمونیستها را برحذر می دارند تا از استقلال کشورشان دفاع کنند. آنها به شما القاء می کنند که "کمونیستها وطن ندارند"، ولی امپریالیستها و صهیونیستها وطن دارند. آنها به شما القاء می کنند وقتی سربازان امپریالیستها و صهیونیستها و سپاه داعش آنها از مرزهای ایران گذشت،
سرنوشت ملت ایران به ما مربوط نیست، باید طبقه کارگر ایران را به جنگ مسلحانه و
اعتصاب سیاسی عمومی دعوت کرد تا مشکلی برای اشغال ایران توسط امپریالیستها و دشمنان خارجی پیش نیاید.
بخشی از اپوزیسیون ایران با درک نادرست از زیربنائی بودن اقتصاد و نظریات کارل مارکس توجه نمی کنند، که امر استقلال یک امر سیاسی است و نه اقتصادی. همانگونه که امر انقلاب یک امر سیاسی است و نه اقتصادی. تغییرات بنیادی اقتصادی از زمان انقلاب سوسیالیستی نتیجه تحولا ِت بنیادی سیاسی هستند و مترتب برآنها عمل می کنند و نه بر عکس. تا قدرت سیاسی را بدست نیاوریم، قادر نخواهیم بود به
تغییرات اساسی اقتصادی دست زنیم. همه کشورهای جهان از نظر اقتصادی کم و بیش به هم وابسته هستند. امپریالیستها به نفت خلیج فارس وابسته اند، ولی از این وابستگی نتیجه نمی شود که امپریالیستها از نظر سیاسی نوکران ممالک خلیج فارس محسوب می شوند."ادامه دارد...
۶۷۰۱٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣۹٣       

    از : روزبه صالحی

عنوان : طعم تلخ ادغام سازمان ها یا تجربه ناکام دیگر در راه وحدت
آقای شیدان وثیق هر چه به پایان راه وحدت چپ در ایران نزدیک ونزدیک تر می شود؛ خود را در میان امواج سهمگین امید و هراس در دریای ناپایدار ائتلاف و اتحادهای چپ می یابد. ایشان نتیجه دو سال پیکار وقفه ناپذیر سه تشکل فدائیان اکثریت، اتحاد فدائیان، شورای موقت سوسیالیست های ایران و فعالان وکنشگران را بر سر دو راهی می بیند که در ماه های آینده به پایان عمر خود می رسند. آقای وثیق هدف نیروهای خواهان وحدت را، در صورت توافق، تشکیل یک سازمان واحد به جای سه سازمان موجود می داند که عملا یعنی انحلال سازمان های خود و ادغامِ شان در یک تشکیلات واحدِ جدید و نه حفظ سازمان های موجود و ایجاد تشکیلات چهارمی به نام اتحاد، جبهه و یا هر نامی دیگر بوده است. من معتقدم که وثیق به علت شرائط خاص خود چون نمی تواند تحلیل مایه داری ارائه دهد ناچار رو به اراده گرائی آورده است. ایشان گمان می برد وحدت منجر به ادغام سازمان ها چنان راحت و بدون مشکل پیش خواهد رفت که هم اکنون خود را در ایوان کاخ اتحاد جبهه ای می بیند. برای فعال کردن حافظه تاریخی وثیق با او به پروژه وحدت تشکیلاتی حزب توده ایران و سازمان فدائیان اکثریت باز می گردیم. بازگشائی پرونده وحدت مزبور در سال ۱۳۶۰ با ادغام دو تشکل پیش می رفت و حتی کمیته های مشترک همکاری در سطوح تشکیلاتی را بوجود آورند. علیرغم وجود همگرائی بسیار دو تشکل باز موضوع ادغام نه تنها به منزلگه مقصود نرسید بلکه بعضا با غرولندهائی مواجه می شد. نباید فراموش کرد که در آن برهه وضعیت نیروهای خواهان وحدت چون امروز نبود وهر دو تشکل – حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت – مرزبندی شداد و غلاظی مشابه خط کشی امروز آقای وثیق نداشتند. شما را بار دیگر با مرزبندی شدید ایشان روبرو می کنم تا بیشتر متوجه شوید که چه سد سدیدی در برابر عده کثیری از هواراداران سوسیلیسم ایجاد کرده است. وثیق باز تاکید دارد که تشکل ها و عناصری مجاز به پیوستن به وحدت چپ هستند که در زمینه ی نظری که از جرگه گسست از سیستم فکری و عملکردی سوسیالیسم واقعا موجود باشند.
باید بنویسم که اراده گرائی مبدل به تمامیت خواهی هم شده تا گمان ببریم شاید نوعی کینه ورزی به ما طرفداران سوسیالیسم واقعا موجود در ایشان جان گرفته است. اصرار بر ین اصل " خود درآوردی " برای وی خانه ای روی آب می سازد. سماجت غیرمعقول وثیق بر دعوت به گفت و گو نکردن ما شاید در کوتاه مدت غلبه بر پراکندگی روندهای چپِ ایران را باعث شود ولی عمر چنین غلبه ای به اندازه آه خواهد بود. من نمی دانم چرا قبلا به طور وضوح از سوسیالیسم دمکرات یاد می کردند، حال چه اتفاق مهمی افتاده که سوسیالیسم آنهم خواهان منافع طبقه کارگر را پیش می کشد و بانگ بر می آورد که هدفِ چهار جریان شرکت کننده ایجاد یک سازمانِ چپِ دموکراتِ سوسیالیست بوده است و نه صرفاً یک سازمان چپ دموکرات. باید خدمت ایشان بگویم تغییر رویکرد چپ دمکرات منجر به تکمیل و افزودن سوسیالیسم شده قبول؛ ولی چرا نمی خواهی باور کنی گه ما نیز چون شما هستیم به چه دلیل و با ابرام می کوشید تا مانع از حضور ما شوید مائی که هواداران سوسیالیسم علمی بوده وهستیم و ضمنا کمیت قابل توجهی نیز می باشیم .
در برشی از اصول مورد علاقه آقای وثیق باز تاکتیک محالی را می خوانیم که با رویکرد عناصر شاخص هر تشکل بویژه فدائیان اکثریت مطابقت ندارد. وثیق تاکید دارد که "هدفِ چهار جریان شرکت کننده ایجاد یک سازمانِ چپِ دموکراتِ سوسیالیست بوده است و نه صرفاً یک سازمان چپ دموکرات...چپی که جمهوری اسلامی را مانع اصلی آزادی، دموکراسی، پیشرفت و عدالت اجتماعی می شناسد و برای از میان بردن این رژیم (رفع این شر) مبارزه می کند."
باید خدمت ایشان بنویسم اصرار شما بر چپی که جمهوری اسلامی را مانع آرادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم بشناسد و برای از میان بردن این رژیم (رفع این شر) مبارزه می کند." را می پذیری؛ آیا فکر می کنید در شرائطی که بخش عمده رفقای فدائی اکثریت از جمله آقای فرح نگهدار در برابر این امر یعنی سیاست برداشتن جمهوری اسلامی مانع شما نمی شوند الان این رفقا بخصوص فرخ نگهدار چنان دفاعی از اصلاح طلبان یا افشین ها به عمل می آورند تا جور وبیداد افشین های اصلاح طلب شده بر بابک های چپ فراموش شود. شما لازم است برای گسست عناصر شاخص چپ ازجمله آقای نگهدار از ادامه راه با اصلاح طلبان دولتی چاره ای بنمائید. شما به نقش تعیین کنندگی فرخ نگهدار توجه کافی نکرده اید و در رویکرد چند سال آقای نگهدار وارد نشده ای تا متوجه شوی که این عنصر تاثرگذار در سازمان اکثریت که مدتهاست ساکن کوی اصلاح طلبان دولتی شده و تریبون دولت اعتدال گشته در پرتو نقش خود بیشتر در صدد سوق دادن سازمان اکثریت به سوی اعتدال و اصلاحگرایان است تا ایجاد اشتیاق در آنهان برای آمدن به عرصه وحدت چپ.
۶۷۰۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹٣       

    از : آشنا ...

عنوان : درک نادرست از مفهوم استقلال سیاسی سرمنشاء بسیاری کژروی ها.
" بدین سان، امروزه نمی توان مبارزه ی انسان ها برای عدالت اجتماعی و بهزیستی را از مبارزه علیه سیستم سرمایه داری ملی - جهانی تفکیک کرد. نمی توان اولی را جدا از دومی به پیش راند و متحقق ساخت. به همین سان نیز، دو مبارزه، یکی برای دموکراسی و گسترش آن و دیگری بر ضد سرمایه برای رهایی Emancipation، به هم پیوسته و وابسته شده اند. در این جاست که مساله مبارزه ضد سرمایه داری چون سیستم و گذر از آن چون امری حیاتی برای زحمتکشان و مردمانی که بیش ار پیش تحت ستم و سلطه آن قرار می گیرند، در دستور کار و پیکارِ امروزینِ چپ ضدسرمایه داری قرار می گیرد."

مسئله استقلال و عدم وابستگی به امپریالیسم یکی از گره گاههای اساسی میان گروه ها و سازمانهای اپوزیسیون ایران است که با درکهای متفاوت و ضد علمی و غیر
مارکسیستی لنینیستی، میدان گسترده ای را در اختیار تروتسکیستها و همه عوامل پنهان امپریالیستها می گذارد تا با نقاب های به ظاهر انقلابی، ولی بشدت ارتجاعی و خانمان برافکن مردم ایران را به سلا خ خانه امپریالیستها برده و مبارزه طبقه کارگر ایران را به نابودی بکشانند.
طبیعی است که پاره ای از بخشهای اپوزیسیون به سبب درک نازل تئوریک و ماهیت شتابزده طبقاتی خرده بورژوائی قادر نیستند به پاره ای از مسایل تئوریک پاسخ
آزموده دهند. ولی پاره ای نیز هستند که تئوری های امپریالیستی-تروتسکیستی را که
در اطاقهای فکری امپریالیستها تدوین شده و قبل از هر تجاوز نظامی و هجوم تخریبی،
توزیع و پخش می شوند، بر پرچمهای خویش، مانند سپاه داعش می نویسند و به
شعار "زنده باد انقلاب جهانی"، "مرگ بر استقلال" به میدان آمده و مدعی می شوندکه،
تمام تضادهای جهان کنونی در "تضاد بین کار و سرمایه" محدود شده و طبقه کارگر و
نیروهای انقلابی تنها باید کارگران را بر ضد سرمایه داران خودی در همه ممالک جهان بشورانند. آنها این کار را در عراق اشغالی کردند و مدعی شدند که مبارزه با اشغالگران آمریکائی و همدستانشان نادرست بوده، بلکه کارگران عراق باید بر ضد سرمایه داران عراقی متحد شوند و جنبش ضد بیکاری را سازمان دهند، در فلسطین اشغالی در حالیکه اسرائیل ۵ هزار ورقه عبور به کارگران فلسطینی می دهد تا در سرزمینهای اشغالی برای سرمایه داران اسرائیلی کار کنند(کلنر اشتات آنسایگه مورخ ۱۵/۰۸/۲۰۱۴
) تروتسکیستها مدعی اند که پرولتاریای فلسطین نباید بر ضد اشغالگران اسرائیلی برزمد، بلکه باید سرمایه داران فلسطینی را سرنگون کند!؟، آنها همین برنامه را در سوریه مورد تجاوز در دستور کار خود دارند و در مورد لیبی منتظرند تا طبقه کارگری پیدا شود و سرمایه داران غیبی را سرنگون کند . برنامه سیاسی روز آنها پذیرش حضور تروریستهاست . برای آنها مفهومی به عنوان استقلال ملی که ماهیتا از نظر تاریخی یک خواست بورژوائی است وجود ندارد. حال آنکه در دوران امپریالیسم این وظیفه پرولتاریا ست که همواره سعی کند از همان بدو امر رهبری مبارزه استقلال طلبانه را به دست آورده و حتی در هر جائی که بورژوازی ملی پرچم مبارزه ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه را به زیر می افکند، این پرچم را برافراشته نگاه داشته و امر استقلال ملی را به سر منزل مقصود برساند."(اگر چاپ شود ادامه خواهد داشت)
۶۷۰۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣۹٣       

    از : برزویه طبیب

عنوان : تمام قدرت به شوراها ، توخالی نیست
رفیق ایلیار اگر قبول کنیم که شعار تمام قدرت به شوراها ، توخالی نیست، دیگر وزیر و وکیل وغیره ای لازم نخواهد بود که اعضای حزب یا چپی های منفرد ، این پست ها را اشغال بکنند یا نکنند، مگر اینکه باز برگردیم و مثل شوروی سابق قدرت دوگانه دپلت بلشویکی و شوراهای کارگری را بذقرار کنیم که متیجه اش را دیدیم برزویه طبیب
۶۷۰۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹٣       

    از : منوچهر آذر مینا

عنوان : اتوپی های شیدان
۱ـ آقای شیدان پس از سال ها باور به مارکسیسم لنینیسم و اندیشه مائو به جای درس گرفتن از شکست کمونیسم واقعا موجود و اندیشیدن برای یافتن راه برونرفتی برای چپ ، با بازگشت به گذشته و الگو برداری از دمکراسی یونان باستان و ژان ژک روسو باز سخن از دمکراسی مستقیم به میان می آورد. این الگو برداری از جامعه های پیش مدرن یا به پندار بافی می انجامد یا اگر در جامعه های مدرن بکار بسته شوندجز خشونت وسرکوب وترور با خود نمی آورند ( در این باره نگاه کنید به کتاب شور آزادی اثر بنژامن کنستان ، نشر آگه تهران ۱۳۹۰ بخش نقد ایده های روسو) . تجربه دور دوران ترور در انقلاب فرانسه و تجربه نزدیک انقلاب اسلامی شاهد این سخن اند که تحمیل الگو های بر گرفته از گذشته چه فاجعه هایی در پی می آورند .
۲ـ در دوران مدرن ما نمونه های دیر پایی از تحقق دمکراسی مستقیم و شورایی نداریم و این گونه تجربه ها دیری نپاییده و پس از اندک زمانی با بر چیده شده اند یا تبدیل به بوروکراسی های سرکوب گر شده اند که دیکتاتوری هایی بد تر از دمکراسی های بورژوایی را بر قرار کرده اند پروژه شیدان به چه دلیل به همان سرنوشت دچار نمیشود؟
۳ـ پیشنهاد ایشان جهانروا ست یعنی از پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری با پس مانده ترین کشورهای جهان را در بر می گیرد واین به ایده ایشان جنبه ایده آلیستی می دهد
۴ـ شیدان می گویدکار بست الگوی پیشنهادی من خطر بر پایی فاشیسم و پوپولیسم را هم با خود دارد براستی چرا مردمی که در کشورهای دمکراتیک زندگی میکنند باید وارد ماجرا جویی ناشناخته و تجربه نشده ی ناکجا آبادی شوند که امکان از دست دادن همین آزادی های جامعه های سرمایه داری را در خود نهفته دارد؟
۵ـ مارکس در مانیفست کمونیسم می نویسد چون در آلمان سرمایه داری رشد چندانی
نکرده است و یونکرهای مرتجع در آن جا فرمانروایی می کنند کمونیست ها باید بر قراری دمکراسی را سرلوحه کار خود قرار دهند وبا احزاب بو رژایی برای یر اندازی ارتجاع همکاری کنند در حالی که در انگلستان باید در پی برقراری سوسیالیسم باشند
این تحلیل او بر پایه واقعیت های سیاسی آن دوره انجام گرفت و درست و نتیجه بخش بود
حالا شمادرجامعه ایران که هنوز پس از صدسال نتوانسته است یک نظام سیاسی دمکراتیک ، احترام به حقوق اولیه انسان ها ، آزادی های اساسی انسانی را برقرار کند و بختک رژیم دینی هر روز شیرازه اش بیشتر از هم می پاشاند ، در آن هنورز سیاست از اقتصاد جا نشده و مناسبات سرمایه داری اسیر غارتگری های رانتخوران نظامی ـ امنیتی ـ ومذهبی است و سیاست های باندهایی مافیایی تولید را رو به نابودی برده است و هنور در جای جای کشور باز مانده های روابط اجتماعی پیش مدرن سخت جانی میکندو رژیم هم آن ها تقویت میکند سخن از سوسیالیسم مشارکتی و دمکراسی مستقیم آن هم با وامگیری از ایده های بی سر وته آلن بدیو مائوئیست که هنوز نشئه ی انقلاب فرهنگی چین است ، پندار بافی واقعیت گریزانه ای هستند که بدرد بحث های کافه های پاریس می خورند
۵ـ اتوپی ها هم چون ایده های خیال انگیز زیبا هستند اما به عنوان برنامه سیاسی بدون در نظر گرفتن واقعیت های سرسخت، خطر ناک اند و می توانند به فاجعه های جبران ناپذیر بیانجامند.
۶۶۹۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣۹٣       

    از : بهروز الف

عنوان : دره ای عمیق بین آرزو و امیال و واقعیت ها
ضرب المثلی هست که میگوید: آرزو بر جوانان عار نیست. آرزو داشتن امری زیبا و سازنده هست ولی نه من دیگر جوانم و نه آقای وثیق. بعبارتی سخن ها و نوشته های ما باید مقداری با آرزو ها و امیالمان زاویه پیدا کرده و بر مبنای داده های واقعی و ملموس قرار گیرد. مسلمن آقای وثیق بخوبی آگاهند که عملکرد افراد و سازمان ها بقولی هردمبیلی نبوده بل بر مبنای ایده ها (عقاید) و خواست های طبقاتی شان شکل میگیرد. یک نگاه کوتاه به دست اندرکاران این "پروژه سازماندهی چپ" به آشکار نشان از آن دارد که نوشته های آقای وثیق بر مبنای آرزو و امیالشان نوشته شده نه نگاه واقعی به خواست ها، ایده ها، و عملکرد این افراد موثر در این سازماندهی. اجازه دهید برای اینکه کلی کویی نکنم به چند مورد اشاره داشته باشم
۱. بسیاری از چپ ها بمانده گار مانده از سالهای ۴۰-۵۰ نه بر آگاهی ار سوسیالیسم و برقراری عدالت اجتماعی-فرهنگی-سیاسی-اقتصادی بل بر مبنای اشنایی، رفقات، همکلاسی، همشهری و .... به چپ گرایش پیدا کردند. بودند و هستند در رهبریت سازمان ها بخصوص سازمان اکثریت، که مسئله نزدیکی و همکاری با رژیم نه بر مبنای اشتباه از شناخت و یا شیقته گی به اتحاد جماهیر شوروی بل بخاطر شیقته گی به دین و اسلام بوده. کسانی بودند و هنوز هم خوشبختانه زنده اند که در سالهای قبل از ۵۷ در زندان شیفته گی اشان را به اسلام، مسلمین و سنت های خرافی اسلام مرتب و متوالی به آشکار نشان میدادند و بعد از ۵۷ هم هم از نظریه پردازان و رهبران اکثریت شدند و کماکان هستند. از سوی دیگر تفکر ناشی از فرهنگ اسلامی "مصلحت گرایی" و "اعتدال گرایی" بر بسیاری از این افراد مستولی بوده و هست. این افراد چه بخواهیم و چه ارزو کنیم و امید داشته باشیم به بده و بستان با جناحی از رژیم (که مرتب هم این جناح عوض میشوند) معتاد شده اند که در اصل ناشی از خواست های طبقاتی-مالی-صنفی هست. هم اینک اعلامیه پشت اعلامیه در دفاع از "قرارداد های هسته" میدهند که برای هر کودک نیمه آگاهی هم روشن هست که نتیجه این قرارداد همانند قرارداد صلح با عراق تنها و تنها جیب پر نشدنی فرزندان امام راحل را پر میکنند و فقر و فلاکت برای مردم. (یادتان نرود مسئله اخیر پرواز چمدان های پر از پول ناشی از قراداد را)
۲. آقای وثیق حتمن بیاید دارند که سالهای پیش حرکتی از جانب آقای کامیبز روستا و دوستان شروع شد که خواهان ارسال مدارک و کمک مالی برای برپایی دادگاه بین المللی برای رسیدگی به جنایات رژیم اسلامی بودند. انبوه مدارکی از گوشه و کنار دنیا همراه با کمک مالی روانه شد ولی وقتی به آنجا رسید که میباید در این پرونده دست داشتن خاتمی و شرکا در جنایات علیه بشریت مطرح شود. کل حرکت ایستاد و فراموش شد تا سید خندان آسیبی از طرف شیفته گان مبارزه مسالمت آمیز با رژیم به رهبری "اصلاح طلبان حکومتی- جانیان خط امامی" نبیند.
۳. اگر قصد برپایی وحدت بزرگ چپ هست نه تجمع افرادی که عملا سالهاست که در کنار هم هستند و تنها نام عوض میشود، میباید مسائلی که مانع وارد شدن انبوه چپ مخالف به خصوص سازمان اکثریت، میشود را حل کرد. اینکار عملی نخواهد بود مگر این سازمان به عملکرد جز به جز خود در کنار رژیم و عمق این همکاری، اثرات آن، کسانی که جانشان در اثر این همکاری فدا شد، اثرات همکاری که به دستگیری و زندان و اعدام و شکنجه افراد منجر شد، همکاری بعد از یورش رژیم به این سازمان در خارج و داخل کشور و ...... در سطح جامعه منتشر شود تا هم درس عبرتی باشد برای اینده گان و هم مرهمی باشد بر زخم هزاران خانواده.
۶۶۹٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣۹٣       

    از : پیروز پ

عنوان : سرانجام در سرآغاز است
زمان تصمیم و بدون تردید سرانجام در سرآغاز است.

آیا پس از قرنی ( بنوشته جناب ائلیار ) ، میتوان چپی که برای تحقق آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم در ایران باشد و سرانجام چپی که جمهوری اسلامی را مانع اصلی آزادی، دموکراسی، پیشرفت و عدالت اجتماعی می شناسد و برای از میان بردن این رژیم (رفع این شر) مبارزه کند بوجود بیاید؟

بدرسیتکه چپِ رادیکال، در همه جا از جمله در ایران، امروزه تنها می‌تواند دست به تدارک نظری، عملی و سازماندهی زند. مقدمات، زمینه‌ها و شرایط برآمدنِ سیاستی دیگر و چپی دیگر در گسست از سیاست سنتی و چپ سنتی را آماده و فراهم سازد. در بستر جنبش‌های اجتماعی دگرسازانه و انقلابی و رخ داد‌هایی که ناممکن را ممکن می‌سازند، مسیرهای نامسلمی برای خروج از سیستم حاکم استبدادی و سرمایه داری چه در سطح ملی و چه جهانی ترسیم کند. در این جهت، شرط بندی و مبارزه کند. در صورت امکان دست به وحدت ها و اتحادهایی ممکن و اصولی زند. و همواره با این نگاه که سرانجام در سرآغاز است

جناب ائلیار میگویند چپ ایران در طول قرن گذشته در تئوری خواهان قدرت بود اما عملا هرگز در تدارک کسب قدرت نبود. برعکس دیگر نیروها در فکر و عمل در پی قدرت بودند و هستند.
اگر بپذیریم که چپ ایران ( مورد نظر ایشان ) هدفش به قدرت رسیدن نبوده ،و همچنین خواهان و مدافع داشتن احزاب میباشد ، اما عملکر د و شواهد نشان از آن دارد که در نهایت هدف داشتن حزبی چون حزب رستاخیز که بتوان ماهیهای مورد پسند را از آب گِل آلود گرفت بودند.
۶۶۹٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣۹٣       

    از : آ. ائلیار

عنوان : متشکرم، من نه!
«چپ ضد سرمایه داری و رهایی خواه (۹) می بایستی از نظر ما نیرویی جنبشی، اپوزیسیونی و ضد سیستمی باشد. به این معنا که در پی تصرف قدرت نباشد. در خارج از نظم موجود چون جنبشی اعتراضی، مبارز و مخالف (اپوزیسیونی) عمل نماید.»

بسیار خوب. تشکل یا حزب چپ با سیاست «اعتراضی و جنبشی» در جامعه زنده و پویا شد، دموکراسی نسبی نیز استقرار یافت ؛ آیا اعضای حزب در نهادهای مدنی-اجتماعی ، صنفی، سیاسی ، دولتی و...جامعه ، حق دارند در صورت انتخاب شدن مسئولیتی در پارلمان و دولت و دیگر جاها داشته باشند یانه؟ آیا اکثریت پارلمان را تشکیل دادند حق دارند دولت ائتلافی تشکیل بدهند یا نه؟ پاسخ نویسنده را نیافتم.

نویسنده ی گرامی با برداشت من میگوید:
۱-کمک کنیم مردم آماده شوند با ابزار نهادهای دموکراتیک، بخود حکومت کنند. درست.
۲- هدف چپ تسخیر قدرت نیست. ناروشن.
۳- اعضای حرب چپ می توانند در قدرت شرکت کنند یا نه؟ جواب نویسنده معلوم نیست.
یا شاید منفی ست که من متوجه نمی شوم.
-----
در پایان چگونگی راه و پاسخ را به پروسه در آینده محول میکند.
نمیدانم شیدان عزیز این کامنت را خواهند دید یا نه؟ خوب میشد نظر خود را می نوشت.
اما پاسخ من به این مسایل آن است که:
- چپ ایران در طول قرن گذشته در تئوری خواهان قدرت بود اما عملا هرگز در تدارک کسب قدرت نبود. برعکس دیگر نیروها در فکر و عمل در پی قدرت بودند و هستند. چپ همچان عملا در پی قدرت نیست و تزی مطرح شده که در تئوری هم خواهان قدرت نباشد.
- کمک به مردم جهت حکومت برخود درست است. با همان دیدی که شیدان گرامی میگوید.
- چپ - راه درستش برنامه ی حکومت چند حزبی ست. نه تک حزبی.
- برای شرکت در قدرت هم باید آماده باشد و تدارک ببیند. نه مثل سابق که فقط تئوری داشت.
- ساختن زندگی نوین تنها با اعتراض و جنبش - و پس کشیدن اعضای خود که مردم به نمایندگی انتخاب میکنند- ممکن نیست.
واگزارکردن قدرت به دیگر نیروهاست و خالی کردن زیر پای زحمتکشان.
- من با نصف نظر نویسنده - آمادگی حکومت برخود - موافقم، اما با عدم شرکت در قدرت مخالفم. برعکس تاکنون عملا عدم تمایل به قدرت در چپ بود ضرورت دارد این نقص رفع بشود. چپ حق دارد در صورت انتخاب شدن از سوی مردم نه تنها نمایندگی بپذیرد بل باید تبدیل شدن به دولت ائتلافی را نیز بپذیرد.
یکی از علل تسلط نیروهای ارتجاعی بر سرنوشت مردم ما آن است که چپ در پراتیک
در تدارک کسب قدرت نبود.

- نمی شود وقتی مردم انتخاب میکنند دست عقب برد و گفت متشکرم -من نه!
نظر نویسنده روحا زیباست ولی عملی نیست. چپی هم که آنرا عملی کند یعنی خود را در ساختن زندگی نوین حذف کرده است.
اینها در صورتی درست است که برداشت من از نظر نویسنده درست باشد.
۶۶۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست