یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

«مجید آقا ایروانی» درگذشت!

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهرام

عنوان : شمس، شمس روزگار ما بود
کتابفروشی شمس و آن سه راهی که کتابفروشی در آن قرار داست، داستانهای نانوشته زیاد دارد. ۵۰ متر بالاتراز شمس، روبروی خیابان خیام، کتابفروش کوچکی بود،که پاتوق مذهبی ها ، بخصوص حجیتی ها در ساڵهای دهه ۵۰ بود که جزوات این گروه را هم می فروخت و از طرف برخی از آخوندها که تعدادی از آنها در دبیرستانهی شهر هم تدریس می کردند، تقویت می شد! باقی ماجرا را باید حدث زد که بعداز سال ۵۷ بر سر مجیدآقا و شمس چی آمده است، که اتفاقا" روز ۲۱ بهمن سال ۵۷ درست در فاصله همین سه ڕاه تا به سه راه فردوسی درگیریهای تبریز که منجر به سقوط پادگان تبریز و بعد شهربانی شد، از همین مکان شروع شد. یاد شمس و مجیدآقا پایدار.
۶۷۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹٣       

    از : سیروس .م

عنوان : خاطره ای از مجید ایروانی: ماجرای نردبان شکسته و سقوط ساواکی
مجید آغا ایروانی ناشر کتابهای صمد و بهروز و فرزانه و ... بود. همان شخصی است که پویان سراغ بهروز دهقانی را از او گرفت. پس از آغاز نهضت فدائیان خلق بارها دستگیر و زندانی شد. اگر اشتباه نکنم در ماههای پایانی رژیم شاه، نامش جزو لیستی بود که در صورت کودتای ارتش باید دستگیر می شدند. ماجرای جالبی با ساواک دارد که «حبیب فرشباف» در یکی از داستانهایش (چیخیش یولو) به آن پرداخته است. ماجرا چنین بود:
ساواک هر از گاهی به کتابفروشی «شمس» شبیخون می زد. می دانستند که در آن سر مغازه کتابفروشی زیر زمینی هست که بعنوان انبار استفاده می شود. زیرزمین پله نداشت و باید از نردبانی پایین می رفتی تا به کف آن می رسیدی. (در سال ۵۶ که مجید آقا زندانی بود، من از آن نردبان پایین رفته و «خدیو زاده جادو شده» ای پیدا کرده بودم. که خود داستانی دارد) ساواکی ها هم برای گشتن انبار مغازه از همین نردبان پایین می رفتند. یکبار یکی از ساواکی ها که طبق عادت برای جستجوی انبار از نردبان پایین می رفت، از آن بالا افتاد و کار به آمبولانس و ... کشید. بعدتر معلوم شد که مجید آغا - که انتظار آقایان را می کشید، یک پله نردبان عمدا برداشته و حضرت ساواکی یکباره زیر پایش خالی شده و از همان بالا «سقوط» کرده است. مجید آقا دوباره بازداشت شد. خب! پله نردبان شکسته بوده، تقصیر مجید آغا که نیست. نردبان مال خودش بود. وقت هم نداشته تعمیرش کند!!! در قوانین شاهنشاهی قانونی درباره الزام صاحب نردبان به تعمیر پله اش وجود نداشت، ضمنا«آقایان» هم تشریف آوردنشان را قبلا اطلاع نداده بودند و بمحض شبیخون هم کسی درباره نردبان و سلامتی اش چیزی نپرسیده بود. تقصیر صاحب مغازه چیست؟ این داستان هر وقت که یاد من می افتد، بی اختیار می خندم. یادش گرامی باد
۶۷۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست