از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : نکته ای مهم: حال این سوال پیش می آید که: پس چرا بعضی مردم کرد به یخ، «سه هول» هم می گویند؟
زیرا همه ی واژه های نسبت داده شده به یخ، معنی مستقیم آن واژه نیست؛ بلکه بعضی واژه ها معنی غیر مستقیم آن است. به همین خاطر گاه در لغتنامه ی فارسی به کردی، جلوی یک واژه ی فارسی تا چهارده لغت هم دیده ام که نوشته شده؛ در حالی که فقط چند تای آن واژه ها معنی اصلی ومستقیم آن واژه است.
بر گردیم به یخ.
جلوی همین واژه ی یخ در لغتنامه ی کردی هفت لغت نوشته شده که فقط سه تای آن مستقیم به معنی یخ است. باقی معانی اصطلاحی و غیر مستقیم می باشد.
«یخ(اسم) - یه خ، خویس، رچ، سه هول، شه خته، قه شام، جه مه د(کردی شمالی)»
(واژه نامه فارسی - کردی، دکتر تقی ابراهیم پور)
که این میان «یخ»، «خویس» = اَیس یا اَیز، و «شه خته»، معنی مستقیم یخ است. البته شخته، مکعبی از یخ نیست، بلکه یخی است که روی چاله های آب می بندد. یعنی آب سخت شده؛ تخته ای نازک از یخ. «شَخ» یعنی سخت. باقی همه معانی غیر مستقیم و اصطلاحی است.
حال این سوال پیش می آید که چرا بعضی مردم کرد به یخ «سه هول» هم می گویند. زیرا در زمان قدیم که یخچال نبود، مردم از همین «هول» ها یا «خول» ها یا «خل» های سرد و یخبندان، یخ خود را تأمین می کردند؛ که در نتیجه نام آن جای سرد اصطلاحن نام یخ نیز شده است، زیرا توی این یخچال های طبیعی، یخ وجود داشت، پس این نامگذاری چندان پَرت نیست، گرچه معنی مستقیم یخ نیز نمی باشد.
خول یا هول یا خل(اول ساکن) همان سوراخ یا جای خالی شده، تهی شده، است، مانند غار، که مصدر یا بُندارِ «تخلیه» ی عربی به معنی خالی کردن، تهی ساختن، نیز با آن هم بُن است.
این بدان معنی نیست که ما این واژه را از عربی گرفته ایم؛ بر عکسِ نظرِ بعضی زبان شناسان، ما با عربی واژه های مشترک فراوان داریم که کسی نمی تواند بگوید اصل مال کیست. مثل همین هول = خول = خل(اول ساکن) که شکلی از آن در آلمانی نیز وجود دارد. یا واژه ی فیل، که خیلی ها می پندارند معرب پیل است، که نیست؛ چنانکه در آلمانی نیز به نوعی بکار می رود. پیل = فیل، یعنی بزرگ. هنوز تالش ها به بزرگ پیل می گویند. مثل «پیلَه رود»، منطقه ای در استان اردبیل = رودِ بزرگ(فارسی). آلمانی می گوید، «فیلن دَنک» = تشکر بزرگ.
و در اقیانوس زبان و واژه، از این دست بسیار است.
به همین خاطر من اعتقاد دارم که همه ی گوشه های زبان را نمی توان در دستور زبان گنجاند. و به همین دلیل پیشتر در باب واژه ی «اندیشگی» یعنی آنچه به اندیشه مربوط است، مثل زندگی، که بسیار زیباست، مطلبی اینجا نهادم و عزیزی جوابی دستوری یعنی کلیشه ای برایش نوشت که مرا راضی نمی ساخت، ولی سکوت کردم تا به قضاوت عموم بگذارم تا بحث دو نفره صورت نگیرد. زیرا وقتی بحث اثباتی است، من در آن با کمال میل شرکت می کنم؛ مثل واژه شکافی که به کمک زبان تالشی فرمولی انجام می دهم؛ ولی بحث توضیحی یا کلیشه ای می تواند به بُن بست برسد.
زبان خیلی خیلی فراتر از چهار چوب دستور آن است. این بدان معنا نیست که ما به دستور زبان احتیاج نداریم، بلکه بدین معنی است که اقیانوس بیکران زبان که هر لحظه قلم آدمی با آفرینش از آن می گذرد نوجو، به تمامی هرگز در دستور زبانِ نوشته شده نمی گنجد.
و این بحثی دیگر است که بمانَد.
۶۷۲۵۵ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : نکته: هورامان = خُورامان(تالشی جنوبی)، یعنی سر زمین آفتابگیر، که مقابل آن «نسا» = سایه سار، است.
پروفسور جمالی اعتقاد داشت که «نسا» = سایه سار، همان سایه ی پَرِ سیمرغ است.*
که مراسم آن همینک فقط در یک نقطه از جهان یعنی «عنبران» = اَنبرُون = امرود زار، در استان اردبیل اجرا می شود.
البته آن دانشمند گرامی از واژه ی «سیمرغ» تصوری نادرست داشت و آن را «سه مرغ» معنی می کرد.
سیمرغ = سیَ مرغ = مرغی که می سوزد = عنقا، ققنوس، است.
این واژه در بُندار سییِن = سوختن، بُن دارد. چنانکه سیستان = سیستَه استان = سر زمین سوخته و بیابانی، نیز در همان بندار بُن دارد.
۶۷۲۴٨ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : ئاواره جان عزیز سلام برا، چونی، باشی تو. من نیز ئاواره ام؛ آواره چو آواره ببیند خوش اش آید.
و ممنونم که در این بحث علمی دوست داشتنی شرکت جسته اید.
چنانکه بار ها نوشته ام: «من در خطه ی زبان دانش آموزی بیش نیستم»؛ ولی آنچه می نویسم رویشان چند ده سال کار کرده ام. و تا زمانی که کوچکترین شکی داشته باشم، نظرم را بر صفحه نمی نشانم. در این سال های تحقیق هزاران واژه ی زبان های ایرانی و غیر ایرانی را به بر رسی نشسته ام و سد ها از آن ها را که هیچ شکی در معنی آنها نداشته ام برای شما عزیزان اغلب در «اخبار روز» و «وَشتَنِ واژه ها» به واکاوی آن ها پرداخته ام. البته در این بر رسی هزاران واژه، شاکفتن سد ها واژه، در کمتر از پنج مورد اشتباه داشتم که دیرتر اصلاح کرده ام. برای اینکه وقت مردم را نگیرم به آن چند واژه دیرتر در وبلاگ «وَشتَنِ واژه ها» باز بر می گردم.
اما در مورد سبلان و ساوالان باید عرض کنم که هر دو شکل درست است با اندکی تغییر. البته ساوالان تلفظ درست تری است نسبت به سبلان.
چگونه؟
بدین صورت که در سَ بَ لان، وَ = وَر = برف، به بَ تبدیل گشته.
اما چرا مرم آذربایجان به سَ وَ لُون = سَ وَ لان، ساوالان می گوید: بدین خاطر که در زبان ترکی آذربایجانی اغلب اَ به آ بدل می شود. یعنی سَ به سا، وَ به وا، تبدیل می گردد. پس طبق قاعده، مردم آذربایجان بدرستی به سَ وَ لُون = سَ وَ لان، ساوالان، می گویند.
تالش ها هنوز به لانه ی مرغ ها، لُون = لان، می گویند.
و اما «هول»، هول یا خول یا خل(اول ساکن) این واژه ی اصیل زبان های ایرانی که به سه شکل مختلف تلفظ می شود، یعنی سوراخ، که برای غار نیز بکار می رود، زیرا غار نیز سوراخی است در جایی از زمین. سَ هول یا سَه هول = سَردَ هول، یعنی غار سرد.
اما سَ وَ لُُون = سَ وَ لان، یعنی جایی که بالای سر اش لانه ی برف است. لُون(تالش ها هنوز به لانه مرغ ها، لُون می گویند؛ که لانه یعنی لُون کوچک نیز در آن بُن دارد. مثل لانه ی گنجشکی بر بالای درختی. در ضمن فامیلی محقق گرامی آذربایجانی ما جواد مفرد کَ لان = کَه لان، نیز در همین لُون = لان، بُن دارد. و از این دست بسیار است.
«لُون» = لان، واژه ای است مثل تهرون = تهران، گیلون = گیلان، نون = نان و ... در ضمن تلفظ تهرون، گیلون و نون اصیل تر از تهران، گیلان و نان است.
و اما در مورد نام های سر زمین کهن آذربایجان، باید خدمت شما عزیز عرض کنم که تمامی نام های اصیل آن سامان تالشی است. از گوش گربه «بیلَ سوار» گرفته تا «اردبیل» و «شوره بیل» و «سراو» و «کلجا» و ... تا ارومیه = آروم میه = دریای آرام، تا باکو = واکو = جایی که باد می کوبد. تا کو وا(شهری در شمال باکو، تا آستاراخان = اَستَر روخون = راه بزرگ اَستَر رو، تا آستارا - اَستَر رو = راهی که رفتن در آن کار اسب و خر نیست بلکه کار قاطر(ترکی) = «اَستَر»(پهلوی) است - این واژه ربطی به شهر کنونی آستارا ندارد؛ بلکه اشاره ی آن به جاده ی سنگلاخی ای است که به سوی هی رون = گردنه ی حیران(غلط مصطلح)، می رود. هیچ واژه ی اصیلی در سر زمین آذربایجان = سر زمین آتش، نیست که تالشی نباشد، بجز دشتِ مغان، که در اصل «مغانَ دشت» است که بعد ها تلفظ فارسی دشتِ مغان جایش نشسته. یعنی کسره ی مضاف جای فتحه ی مضاف کهن را گرفته. حتی شهر تازه تأسیس «پارس آباد» در کنار رود اَرَس نیز به قاعده ی کهن درست شده.
اگر بخواهم برای شما عزیز مثال آورم باید چند ده صفحه همچنان بنویسم که جایش اینجا نیست.
یک بار دیگر از مشارکت شما «ئاواره» ی عزیز تشکر می کنم و باز تکرار می نمایم: اگر من حتی یک درسد تردید داشته باشم بیان نمی کنم. در این سال ها در باب واژه های آستارا، آستاراخان، و ارومیه تحلیل اولیه ی من کمی نادقیق بود که دیرتر تدقیق شد. همانطور که پیشتر نوشتم، دیرتر در «وَشتَنِ واژه» = رقص واژه ها، به آنها خواهم پرداخت.
بر گردیم به «هول» = خول = سوراخ. در زبان های ایرانی از این دست تلفظ گوناگون فراوان داریم. مانند خورامان و هورامان(که هر دو در خور بُن دارند)، مانند هُور و خُور. مانند هونی و خونی(تلفظ های تالشی شمالی و جنوبی) = چشمه ی بزرگ، آبگاه. که گاو خونی مشهور نیز در همین خونی = چشمه ی بزرگ، آبگاه، بُن دارد.
در زبان آلمانی - ناخواهری پهلوی و تالشی و کلن زبان های ایرانی - هنوز به غار Höhle گفته می شود؛ که در همان هول یا خول یا خل بُن دارد. این تغیرات تلفظی اندک و گاه کمی بیشتر در زبان های مختلف طبیعی است.*
اردَه بیل، شورَه بیل، بیلَه سوار، سراو = سراب، کلیبر کلجا و ... به تلفظ تالشی جنوبی است. ولی سهند، سَ وَ لُون، ارومیه و ... به تلفظ تالشی شمالی می باشد. هیچ واژه ای که اصیل و کهن است، در سر زمین آذربایجان غیر تالشی نیست؛ مگر در مواردی که گویشور آذربایجانی متوجه معنی واژه نشده باشد که در نتیجه در آن کمی تغییرات ایجاده نموده.
مثال: تالش ها عمومن «ها»ی ملفوظ ندارند. یعنی گاه، را گا، کوه را کو تلفظ می کنند؛ و همین کوتاهی واژه، گویشوران آذربایجان را به اشتباه انداخته، در نتیجه در استان اردبیل، کوهی است به نام «سیاکو» = سیاه کوه = کوهِ سیاه(فارسی)، که حالا مردم آن سامان به آن کوه می گویند «سیاکو داغ»، که اگر به فارسی بر گردانیم، می شود کوهِ سیاه کوه. یعنی کوه دوبار در آن تکرار شده، یک بار به شکل کو(تالشی) = کوه، و دیگر بار به شکل «داغ» = کوه، به زبان ترکی آذربایجانی.
و این رشته سر دراز دارد و به پاییزی شب های بلند نیاز که در این اندک بیش نگنجد.
و عیدتان مبارک!
*در ضمن اصطلاح «کُوس خُول»، نیز در همین هول یا خول = سوراخ بُن دارد. در زمان های قدیم به دخترانی اطلاق می شد که قبل از شوهر کردن با مردان ارتباط بر قرار می کردند؛ که حالا معنی اصطلاحی دیگری دارد.
همین.
۶۷۲۴۶ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : تغییر تصویری
با عرض سلام مجدد خدمت مسئولین محترم اخبارروز، از جایی که چند سالی هست که خواننده نشریه خوب شما هستم، و تا کنون شاهد نبوده ام، که تصویر یک گزارش بعد از پخش عوض شده باشد، لذا تغییرِ تصویری از یک آسمان بزرگ آبی، کوه و دشتی زیبا، با تصویر شکوفه های زیبای حاضر، برایم کمی عجیب بود. لذا لازم دیدم از خود شما علت را جویا شوم
شاد و موفق باشید
۶۷۲۴۲ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۴
|
از : ئاواره
عنوان : بهاران خجسته باد
نوروز را به کارکنان زحمتکش اخبار روز شادباش می گویم
به امید انروز که اخبار روز به رسانه قدرتمندتری همچون روزنامه و یا رادیو و تلویزیون نیز تحول یابد.
و اما یک توضیح در مورد سبلان یا ساوالان:
دوست گرامی آقای لیثی حبیبی،
ضمن اینکه می دانم که قرابت و تشابهات زیادی مابین زبان تالشی و کردی هست، ولی
جهت افزایش اطلاعاتان عرض کنم که مردم آذربایجان اسم کوه سبلان را ، ساوالان می خوانند و در کردی " سه هول" به معنای یخ می باشد و در مابین بوکان ومهاباد غاری هم بنام غار " سه هولان" یعنی جای سرد و یخی وجود دارد. تلفظ سه هولان و ساوالان بسیار بهم شبیه اند و به احتمال زیاد هم در گذشته مردم آذربایجان به زبانی از خانواده زبانهای کردی، لری، تالشی و گیلکی صحبت می کرده اند، در اقصا نقاط آذربایجان هنوز هم چنین اسامی وجود دارند ...
با سپاس فراوان
۶۷۲٣۹ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۴
|
از : دریادل توانا
عنوان : تقدیم برای عرض شادباش
با سلام و احترام ، فرارسیدن نوروز و سال نو را مغتنم دانسته خالصانه ترین شادباش ها را به شما همکاران سایت وزین اخبار روز تقدیم می نمایم آرزوی بهروزی و سلامتی برای شما عزیزان دارم ، و امیدوارم استوارتر از همیشه در مبارزه و تلاش برای صلح ، دموکراسی ، عدالت و حاکمیت ملی گام بردارید.
به امید دیدار در ایران
۶۷۲۲۶ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : دماوند = دَمَ وند
این مهم را پیش از این نیز به بر رسی نشسته ام، ولی چون دوستان سایت «اخبار روز» حال فاکت سخنگو را بر صفحه نهاده اند چشم نشین؛ جا دارد که یک بار دیگر به آن بر گردیم.
«وند» یا «هند»(هر دو در اصل اول ساکن اند)، یعنی ژرفا، کودی، جای گود رود که مردم آنجا شنا می کنند.
و «دَمَ وند» یعنی ژرفایی که از آن، دَم = بخار، بر می خیزد.
چنانکه «سَهند» یعنی کوهی که بالای سراش دارای «هند» یا «وند» آتشفشانی است - گودی بالای قله که دارای آب می باشد. این «هندِ» دارای آب هنوز بر بالای سَوَلُون = سبلان(دِگر شده) دیده می شود.*
در تالشی شمالی مانند آلمانی حرف اِر یا رِ خورده می شود؛ به «سَر» می گویند «سَ»، به وَر = برف، می گویند «وَ» و ...
* سَ وَ لُون = سَر وَرَ لُون = کوهی که بالای سر اش لانه ی برف است؛ نُوک قله اش برف نشین است؛ یعنی کوهی که در اغلب فصول سال کلاهکی از برف بر سر دارد.
ُ
۶۷۲۲۴ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۴
|
از : ایرانی
عنوان : نوروزت خجسته باد ایرانی!
فرا رسیدن نوروز را به یکایک فرزندان ایران شادباش می گویم. نوروز کم کم دارد به جشنی جهانی تبدیل می شود که این بسیار فرخنده و دلگرم کننده است. جشنی که آخوندها و یارانشان تلاش بسیار در برانداختنش کردند و امروز می بینند که هر سال این جشن با شکوهتر از سال پیش برگزار می شود و قلمروش از مرزهای ایران تا آنسوی جهان غرب هم رسیده است. این شکست بزرگ آخوندها و یارانشان را به ملت ایران تبریک می گویم. امیدوارم در آینده نه چندان دوری آخوندها و یارانشان را هم شکستی بدهیم که دیگر نتوانند هرگز نقشی در سیاست و اقتصاد ایران و ایرانی داشته باشند.
نوروز بر همه فرزندان خوب ایران خجسته باد!
۶۷۲۲۰ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۴
|
از : بهزاد هامبورگ
عنوان : تبریک
با سلام و درودهای بهاری به شما گردانندگان سایت وزین اخبار روز، بهار بر همه شما عزیزان خجسته باد، با بهترین اروزها برای شما و از طریق شما برای همه ازادیخواهان ایران در هر کجای جهان که هستند، به امید سالی پربارتر و پربیننده تر برای شما...
از پشت حماسه ها صدا می آید برخیز که آشنای ما می آید
می آید و گل به سینه ها خواهد زد عید است که با ترانه ها می آید
رضا مقصدی
۶۷۲۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹٣
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : نوروز بر شما و همه ی نوروزیا ایران و جهان مبارک باد!
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
(حافظ شیراز)
بخشی از منظومه ی «نوروز نامه»
تارمه زمستان فرو می ریزد
کاکل افشانی گل های بهاری را
................................
تکاپوی شعر آفرین زندگی
و آفتاب نگاه شرق
بر کوچه های تاریک
تابیدن می گیرد
..............................
زایش فرزندان فرحبخش زمین
گل ها، سبزینه ها
آغاز زیستنی دوباره را
مژده می دهند.
جوششی بی امان
با تنشی فزاینده
در هر کران رونده است:
جویبار دوان
به سوی دریا روان،
چوپانان به سوی کوهستان
و رمش شعله های آتش
در کنار پارگاه های دور ۱
بر پایداری زندگی مُهر می کوبد.
دامنه ها
هزار رنگ
تقدیر دیرینه سال را
تکرار می کنند
کوهپایه ها
از آلوچه های وحشی
جامه ی سپید می پوشند
و انسانِ شیفته
روان می شود
همچون جویبار
در گوچه های زندگی
کشکول پندار نیک را
بر شانه می کشد
و با آیین های دوستی
شمع تازه سال را می می افروزد
..............................
در رویش نوین
قطعنامه ی نوروز
در ارکستر هزار نغمه ی پرندگان
به تصویب می رسد
................................
نقش و نگار طبیعت
با کرشمه ی گل آغاز می گردد
با زمزمه های شیرین
باد سحرگهان کوهستان
خشونت زمستانی را
به دره های نیستی
به تاراج می برد
و همگنان خود را
از تجر زندگی
به تالار اوج می کشاند
پرندگان به زبان خود سخن می گویند
و در انبوه پر هیاهوی رمه های شتابان
به سوی کوهستان
نی لبک ها به صدا در می آیند
.............................
بنفشه ی نیلگون
به سوی زلال چشمه ساران
گردن کج می کند
آبشاران با گیسوان سپید
بر لبان تشنه ی زمین می لغزند
و چشمه ها با نشان دل می شویند
خزه های سبز را
..............
گل، مرغکان شیدا را
به سرزمین های جنون
رهنمون می شود
آلاله عاشقانه
سر بر شانه ی لرزان نرگس می ساید
سبزینه
از زمین بر می خیزد
بی قراری
روایت روز می گردد
و چشمه سار زندگی
در روندی بی برگشت
به سوی دریایی بیکران روان می شود.
صحنه های نوین
منظرگاه چشم را
پر می کنند با اِعجاز طبیعت:
ابرهای منقلب
جنگل های انبوه
و بارانی که غبار برگ های سبز را می شوید.
...............................
و وقتی دیگر
مُیَسَّر نیست
گفتن به زبان معمول
ساز و سرنا به خروش می آید،
شاعران می سرایند،
غنچه
همانند نگاه مادران در انتظار
با لب های بسته سخن می گوید
طبیعت
به زبان های بی زبان
ترانه های شگرف می سازد
و زنگ بیداری
خفتگان بیگاه را
مفتون این همه می کند
تا نوروز مژده دهد
نشاط را
با ردای سبز خود.
نوروز خوان ها
شاخه های شمشادِ همیشه جوان ۲
به گوش در خانه ها می آویزند
تا حک کنند جاودانه
سبز زندگی را
بر خاطر های حزین ما
...........................
شعله های شور
زبانه می کشد
با نغمه های نو
زمین هزار رنگ می گردد
رنگین کمانِ گل نشانِ باران و مِهر
سر بر آسمان می ساید
و سرود خوانان نوروز
با روشنای خود
در مرگ تیرگی زاده می شوند
بوی نو ز کوهسار می آید
باغ، غنچه زار می آید
شیدا و خوش سخن
هَزار می آید
تا تو شادان گردی
شعله در جان گردی
بهار می آید. ۳
اسفند ۱۳۶۸
زیر نویس
۱ - پارگاه = آلاچیق ، چادر
۲ - نوروز خوان ها= گروهی بودند در استان گیلان، که چند روز قبل از عید، شب ها به راه می افتادند و دم در خانه ها، نغمه های شاد بهاری می خواندند، آمدن بهار را مژده می دادند، و در پایان از صاحبخانه، پول، حلوا، برنج و تخم مرغ می گرفتند و شاخه ای شمشاد همیشه سبزِ تازه چیده به بالای در خانه آویزان می کردند.*
*نام دیگر شمشاد کیش است، که کشور = کیشوَر، در آن بُن دارد.
وقتی که نوروز خوان ها به در خانه می رسیدند و شروع می کردند به خواندن ، پدر و مادر ها بچه ها را - اگر خواب بودند - بیدار می کردند تا صدای پیک های بهاری را بشنوند.
۳ - «بهار» = وَه آر = آورنده ی وَه = فصلی که تعجب بر می انگیزد.
۶۷۲۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹٣
|