یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

درباره ایده کمونیسم

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : خواننده

عنوان : درود بر شما آقای جزایری
آقای جزایری محترم، درود بر شما که حوصله کردید و بسیار دقیق تر از من مطلب را بررسی فرمودید. بنده نخواستم و نمی توانستم به دقت شما بررسی کنم.
حالا جالب اینست که دوستان کمونیست ایرانی همین مطالب سطحی و غلط و غلوط را می خوانند و به به و چه چه هم می گویند. و چنین است که دیوار کج بالا می رود و رفته است.
۶٨۱٨۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹۴       

    از : احمد جزایری

عنوان : آنارشیسم مارکسیستی؟
نوشته‌های رانسیر، آلن بدیو و ژاکوتو، معرکه‌گیری روشنفکرانه است. اگر مارکس یا انگلس چنین نوشته‌هایی در مورد کمونیسم را می‌دیدند با نشان دادن بی‌سوادی نویسندگان، حال آن‌ها را جا می‌آورند.
۱. معنی رهایش ازنظر رانسیر این است: "تصدیق هوشمندی واحد و حقیقت‌پژوهی قوه برابری هوشمندی‌ها" جنبش برابری خواهی از قرون‌وسطی تاکنون بر حقوق طبیعی استوار بود. نقطه حرکت حقوق طبیعی این است که همه انسان‌ها ازنظر طبیعی برابر هستند. یا انسان‌ها برابر به دنیا می‌آیند، ازجمله ازنظر هوشی. اینکه انسان‌ها هنگام تولد از هوشمندی یکسانی برخوردارند احتیاجی به "حقیقت‌پژوهی" ندارد. چندین قرن است که این برابری پذیرفته‌شده است. چیزی به‌عنوان " پیش‌انگاشت آموزشی مبتنی بر دوگانگی هوشمندی‌ها" وجود ندارد. آنچه را که نویسنده نفهمیده، یا با شعبده بازی خواسته پنهان کند، این است که هوش با آگاهی و توانائی فرق دارد. هوش وسیله‌‌ای است برای کسب آگاهی و توانمندی، افراد متفاوت به درجات متفاوت از این وسیله استفاده می‌کنند. نتیجه چندین قرن مبارزه برای حقوق طبیعی به این اصل دمکراسی مبدل شد که همه انسان‌ها باید از حقوق و امکانات برابر برخوردار باشند. اما باوجود هوش برابر و امکانات برابر، انسان‌ها ازنظر آگاهی و توانمندی رشد نابرابر می‌کنند. انگلس صد و پنجاه سال قبل نوشته، با اصل برابری انسان‌ها، تنها می‌توان به‌ضرورت برابری حقوق و امکانات رسید.
۲. تقسیم‌کار هیچ ربطی به میزان آگاهی افراد ندارد، درجه رشد نیروهای تولیدی تقسیم‌کار به وجود می‌آورد. وقتی با بالاترین تکنیک موجود مثلاً برای تهیه فولاد، احتیاج به کارگر، تکنیسین، مهندس، مدیر و غیره هست. حتی با برابر کردن آگاهی و توان تمام افراد روی زمین هم نمی‌توان این تقسیم‌کار را دگرگون کرد. فرض کنیم که آموزش تمام حرفه‌ها برای همه اجباری بشود، یعنی هر فرد پزشک، مهندس، برنامه‌نویس کامپیوتر و خلبان و غیره باشد. اگر جامعه‌ای با سطح نیروهای تولیدی کنونی بخواهد یک کارخانه فولادسازی داشته باشد باز باید، عده‌ای از این افراد همه‌فن‌حریف، کار کارگری انجام بدهند عده‌ای کار تکنیسنی و عده‌ای کار مهندسی، مدیریت و غیره. بنابراین از بین بردن نابرابری ناشی از تقسیم‌کار فقط با رشد تکنیک ممکن است و نه انقلاب اجتماعی، فکری، آنارشیسم و یا پذیرش برابری هوشمندی‌ها. نوشتن این که: "توانایی کارگر در روی گرداندنِ نگاه و فکر خود از کار یدی است." ناشی از بی‌اطلاعی از الفبای مارکسیستی است.
۳. نوشته‌شده: "کمونیسم به معنای اشتراکی کردن توانمندی افراد است." جالب است. ابتدا برابری در هوشمندی را به‌عنوان پایه اساسی کمونیسم معرفی می‌کند، بعد موقع اشتراکی کردن به یاد توانمندی می‌افتد، چیزی که جدا از هوشمندی است. طبعاً هوشمندی را نمی‌توان اشتراکی کرد. چون همه از آن برخوردارند. اما توانمندی افراد یکسان نیست. اشتراکی کردن توانمندی به چه معنی است؟ در جامعه سرمایه‌داری هم همه افراد توانمندی خود را در اختیار جامعه قرار می‌دهند. اشتراکی کردن فقط به این معنی می‌تواند باشد. که همه افراد بدون در نظر گرفتن توانمندی از زندگی یکسانی برخوردار بشوند. تجربه نشان داده که این کار داوطلبانه ممکن نیست. و باید نیروی قانون و زور پشت آن باشد. یعنی همان سوسیالیسم واقعاً موجود.
۴. رانسیر در مورد راه اشتراکی کردن توانمندی می‌نویسد: " اشتراکی کردن توانایی هر کس چگونه می‌تواند با سازمان‌دهی تمامی یک جامعه سازگار شود. چگونه اصل بی- سَروَریِ (آنارشیکِ(۸)) رهایش می‌تواند به اصل توزیع اجتماعی جایگاه‌ها، وظیفه‌ها و قدرت‌ها درآید. ..... رهایش را به‌یقین می‌توان بی‌نظمی خواند، اما این بی‌نظمی هیچ خودانگیخته نیست. برعکس باید گفت که تشکیلات بیشترِ وقت‌ها چیزی جز بازتولید خودبه‌خودی شکل‌های موجود نظم اجتماعی نیست." رانسیر، آلن بدیو، و شرکا همه آنارشیست هستند. اصل آنارشیک رهایش و اینکه "رهایش را به‌یقین می‌توان بی‌نظمی خواند." اسکلت تمام سیستم نظری آن‌ها است. اما آن‌ها شجره فکری خود را به مارکس و انگلس می‌رسانند، درحالی‌که منشأ این فکر از ماکس اشتیرنر، باکونین و کروپاتکین است. مارکس و انگلس از آغاز همکاری خود، کتاب خانواده مقدس، تا پایان زندگی در حال جنگیدن با آنارشیسم بودند. سکوت درباره پدران فکری این ایدئولوژی و منسوب کردن خود به مارکس و انگلس به خاطر چیست؟ علت این است که باکونین و کروپاتکین زیاد روشنفکر نبودند، نقل نوشته‌های آن‌ها و دفاع علنی از آنارشیسم در قرن بیست و یکم آبروریزی است.
۵. من فقط به چند نکته اول مقاله اشاره کردم. چون گافهای تئوریک در آن آن‌قدر زیاد است که به‌راحتی می‌توان در مورد آن‌ها یک کتاب نوشت.
۶٨۱٨۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹۴       

    از : خواننده

عنوان : بی اطلاعی تا چه حد؟
سیستم کمونیسم حدود ۷۰ سال در ممالک بسیاری مستقر بود. و سرانجام از درون (و نه از بیرون) متلاشی شد. امروزه مخالفان کاپیتالیسم خود بچه هائی هستند که در همین سیستم بدنیا امده اند و بزرگ شده اند و تحصیل کرده اند و کمونیسم را هم نمی خواهند. یعنی شما واقعاً هنوز این مسایل را نمی شناسید؟
۶٨۱۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣۹۴       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست