از : زندانی زنجیری
عنوان : سیاه چال
زمستان سختیست!
آه در گلو یخ میزند!
ننه تاجی ، نانوای ده ، گندم ندارد!
مش ناصر ،قصاب ده ، صحبت از استخوان ز ل میکند.
کلّ عباس سبزی فروش ده ، به پشت کرسی رفته است.
زمستان سختیست!
آه در گلو یخ میزند!
خان و گماشته هایش ،از شگوفایی ده ،
از کوهای پر برف زیبای سر به فلک کشیده اطراف ده سخن می پرانند!
زمستان سختیست!
آه در گلو یخ میزند!
صدایی از تهٔ سیاه چال به گوش میرسد.
قدرت مطلقه را با قدرت مردمی مهار کنید!
اهالی ده هاج و واج ، پچ پچ کنان،
قدرت ما فقط آه و ناله ماست.
از سیاه چال
آه ها و ناله ها فریاد شوند،
و پژواک فریادتان بهمن را صدا خواهد کرد!
۶٨۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۴
|