از : سیامند
عنوان : منبر نشینان جدید
هنوز گریبان زبان فارسی از دست ادبیات منبر نشینانی چون جنتی که " حرف می کنند" رهانشده است، که زبان غریب دیگری خرخره ی فارسی نویسی را گرفته است. وبا " فروتنی " و "سر بزیری!"،میخواهد همه را در پهنه های تاریخ و
فلسفه و ادبیات و علوم به چالش بکشد!آنهم با این جمله بندی: "رسوا کنیم تمامی آنها را که لاف سوادودانش را بر هوا جار میزنند" باور کنید اشتباه نخوانده اید.نه آقای جنتی میان "زدن" با"کردن" فرقی قائل است ونه گوینده آن جمله برایش "را" اهمیت دستوری دارد.باورتان نمی شود نگاهی به حاشیه نویسی ها بکنید.پر است از
این شیرینکاری ها.من وقتتان را نمی گیرم.البته ۱۴۰۰ سال تجاوزات گفتاری و پنداری را از سر گذراندیم.چند ی هم شلنگ تخته اندازی ها این منبر نشینان جدید را هم تاب می آوریم.
۶٨۴۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : بهروز الف
عنوان : "شهوت نوشتن" یا ترویج فرهنگ اسلامی؟
جناب سیامند، لطف کنید صفحات پرارزش این سایت را آلوده فرهنگ منحط لشگریان اسلام عزیز آغشته نکنید. شما و هفکران شما (که نمونه ها را در همین نظر گذاشتن ها شاهدید) که هر امری و هر رخدادی را در چارچوب "شهوت" و "تجاوز"و دیگر مسائل جنسی ربط میدهند، بهتر هست در سایت فارس، جوان، تابناک و یک دوجین دیگر آخور پامنبر نشینان، بنویسید. ایا با گذشت ۱۴۰۰ هجو گویی و دنیا را در محدوده سکس دیدن خسته نشده اید؟
میدانم که دفاع از ایران و فرهنگ، رسوم، شعر و داستان، آثار تاریخی، رودخانه و کوه و جنگل و دریاچه ملی، سخت شما را میازارد. مسلمن بدانید که ما "سپید مند" ها بر خلاف تمامی "سیاه مند" ها اگر " سر هم برود باز درآن سریم"
خواسته اید معلم املا و اشنا من شوید و یا هفکرانتان از بی اهمیت بودن فرهنگ پارسی در مقابل تاریخ، فلسفه، سیاست غرب نوشته اید. من ( ومن های بیشمار) شما ها را در همین جا و با اجازه مسئولین محترم این سایت به چالش میگیریم در هر زمینه ای (ادبیات، فلسفه، تاریخ، سیاست) تا برای میلیون ها بار دیگر نشان دهیم، "درختی که پربار تر هست، سر خمیده تر است" و رسوا کنیم تمامی آنهاییکه لاف سواد و دانش بر هوا را جار میزنند. کسی که دانش داشته و آگاه باشد بخوبی میداند که خواندن و نوشتن "آگاهی" به بار میاورد نه "شهوت" . آلوده سخن گفتن تنها از آن پا منبر نشین هاست که سرود مبارزه با فلسفه بادیه نشینان و پیروانشان را بر سر هر کوی و برزنی جار میزنند تا زمان محو کامل آنها. مبارزین واقعی با رژیمیان در منبر حجاریان، سعید امامی، سازاگارا، گنجی، .... ننشسته اند تا بعد از نهایت خشونت و وحشی گری، خواب نما شده و مخالف "خشونت" (بخوان رهای از این ددان) شوند
۶٨۴۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : سیامند
عنوان : با شهوت نوشتن، به وقت خواننده تجاوز نکنیم
متاسفانه هم نویسنده وهم برخی از دوستان حاشیه نویس،بجای بیان بی دردسر مطلب،وقت و شعور خواننده را با پر گوئی، بی ارزش انگاشته اند.بخصوص وقتی جملات، قواعد دستوری هم نداشته باشند،جان خواننده دیگر به لب میرسد.که اغلب حاشیه نویس هامتاسفانه مبتلا به بیماری " غلط و طولانی" نویسی هستند.دیگر اینکه،آخر کجابا " چو عضوی بدردآورد روزگار" ، میشود اوضاع سیاسی این دنیا را تحلیل کرد؟اگر شعر می نویسیم با بخش ادبی سایت همکاری کنیم.چرامیخواهیم همه چیز را با قلدری و احساسات پیش ببریم.جز یک کار مبتنی بر دانش
نه جامعه درست میشود نه فرهنگ آبی گرم میکند.با زور و خیالپردازی جز خود و دیگران را به کشتن بدهیم، هیچ قدم مفیدی بر نخواهیم داشت.
۶٨۴٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : منجی
عنوان : بیشتر بخوانیم و کوتاه و درست بنویسیم
باید از آقای کیان بخاطر فشرده نویسی هایشان تشکر کرد.در چند جمله ی کوتاه منظورشان را بخوبی بیان کرده اند.وقت خوانندگان را هم با
آسمان و ریسمان بهم بافتن تلف نکرده اند.ایشان
با زبانی روشن گفته اند که با شعر نمی توان رویدادهای تاریخی و اجتماعی را بررسی کرد.از
فلسفه هم اسمی نیاورده اند.والسلام.که حرف بجایی است. در غیر اینصورت نه به تاربخ احتیاج داشتیم نه به جامعه شناس. همش شعر می گفتیم و خوش بودیم.
۶٨۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : بهروز الف
عنوان : نقش شعر در تاریخ و جامعه
با تشکر از اقایان کیان و امیر ایرانی که نکاتی را در مورد نظر من عنوان کرده اند. چندان سخنی با آقای امیر ایرانی ندارم. تنها متوجه نشدم که آیا تمامی کسانی که با ایشان همنظر هستند، "جزم اندیشان" یا "جزم اندیشی" را ایشان تعریف میکنند؟
من سعی کردم که نشان دهم که از آنجائیکه اغلب روشنفکران ما با فرهنگ و رسوم جامعه ما بیگانه اند، نزدیکی و تکیه به فرهنگ خودی را حتی در نقد و بررسی مسائل تاریخی و اجتماعی بر نمی تابند. اجازه دهید چند نکته را بگویم تا شاید نظرم را بهتر ارائه د
۱. گفتم که شعر در فرهنگ ایرانی نماد فلسفه و راه و چاره نشان دادن به مسائل اجتماعی است و تکیه برآن راه گشا تر است. بعنوان مثال، شعر: بنی آدم اعضای یک دیگرند/که در آفرینش ز یک گوهرند/چو عضوی بدرد آورد روزگار/دگر عضو ها را نماند قرار/اگر از غم دیگران بی غمی/نشاید که نامت دهند آدمی. بمراتب عمیق تر، روشن تر و زیبا تر است قوانین سازمان ملل در مورد حقوق بشر و یا نظرات جفرسون آمده در قانون اساسی آمریکا و یا اساسنامه های کلیه سازمان حقوق بشری هست. و دقیقن از همین جهت هست که سازمان ملل از میلیون ها شعر و دهها هزار شاعر این شعر را بر سرلوحه مقرش گذاشته. اما، متاسفانه اگر کسی بیاید بر تکیه به این شعر در مورد آرام قرار نگرفتن ("نماند قرار")در مقابل وحشی گری های قشون اسلام ناب محمدی بگوید و بنویسدو یا از "بی غمی" (بی اهیمت بودن) اکثریت جامعه در مقابل وحشی گری ها و اعدام های روزانه و بی حقوقی و گرسنگی میلیون ها کارگر و خانواده اشان و یا میلیون ها معتاد و تن فروش (نه تکیه به نظریه پردازان جوامع دیگر) خیل مخالفین صف میکشند که چرا روال معمول نقد و نظر دادن در بین روشنفکران را مخدوش کرده ای.
۲. میدانیم که در سه دهه گذشته سازمان های سیاسی تبدیل شده اند به یک سایت سیاسی و کارشان شده نوشتن مشروح اخبار و مصاحبه با خود و هر یکسالی و یا دوسالی کنگره گذاشتن، کاری که ابدا در بساط برنامه ای تمامی سازمان وجود ندارد، یک حرکت و یکقدم عملی هست. حال میتوان همانند آنها و بسان سه دهه گذشته حرافی کرد و از این نظریه پرداز و یا آن نظریه پرداز نقل و قول آورد که کل فعالیت شما بازدهی تقریبن برابر صفر دارد (اگر چنین نیود قاعدتا میباید نمودی در جایی میداشت) و یا نه وقت را هدر داد و نه صفحات را سیاه کرد و با یک جمله :" دو صد گفته چون نیم کردار نیست" کل مطلب رابیان کرد. سه دهه نظر پشت نظر دادن و صفحه پشت صفحه نوشتن (میلیون صفحه و دهها هزار مطلب) باندازه نیم کردار نیمه اول دهه پنجاه بر جامعه ایران، بر سیاست، بر شعر، بر تئاتر و سینما، بر تاریخ و حرکت های احتماعی بر روحیه مردم و مهم تر از همه کمک به بالنده گی انسان ها و سر خم نکردن در مقابل جنایتکاران و چپاولگران، تاثیر نگذاشته.
حال بگذار "بی غم" ها از تمامی بدبختی ها، فقر و فلاکت اکثریت مردم، فاجعه محیط زیست، ویرانی اثار باستانی، و...... بزرگ انسان های که نمیخواستند "بی غم" باشند و میخواستند "نام آدمی" بر خود نهند و جان شیفته خود را در این راه در طبق اخلاص گذاشتند و "کاری کردند کارستان" و "نه ره افسانه" که ره انسانی نشان دادن و جاودانگی بودن را، مورد تاخت و تاز قرار دهند. تاریخ با بیرحمی تمام تاریکی را از روشنایی بس مانده گار نشان داده و خواهد داد. نگاه کنید به برداشتن و توزیع عکس های زنده یاد صمد بهرنگی در اعتراضات معلمین که مصداق بارز دو صد گفته چون نیم کردار نیست را بخوبی نشان میدهد.
امید است که اقای ایرانی دوباره برچسب "جزم اندیشی" را براحتی نثارمان نکند
۶٨۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : بهزاد
عنوان : تا ابد هم تو خوبی؟
با خواندن برخی نظرات و جبهه گیریهای مدافعین آقای نگهدار و خط ایشان بیش از پیش قانع میشوم که سیاستمداران محافظه کار (به تعبیر یکی از دوستان) در همه جا رفتار و اخلاق سیاسی مشابهی دارند: رفتار حاکمان در مقابل محکومان.
متاسفانه مسئولین محترم بازبینی نظرات در سایت اخبار روز تعدادی از نظراتی که دراین خصوص ارسال شد را مشمول حذف قرار داده اند.
رفتارهای سکتاریستی و محفلی فرهیختگانی که هیچ نقدی بر خود و نماد فکریشان را بر نمی تابند و به "هر چیزی "متوسل میشوند که چهره ای از خود نمایش دهند که صد در صد مخالف ان هستند.
بسیار خوب سروران محترم شما پاسخگوترین، دمکرات ترین، با اخلاق ترین!، از جان گذشته ترین و همه این صفات خوب تفضیلی هستید. اما آیا خوانندگان هم ابله ترین هستند؟
چه تاریخ را انگونه دوست دارید روایت کنید و منتقدین را به خشن ترین وجهی از میان بدر کنید اما توصیه جدی میکنم فرصت بسیارمحدود تجدید نظر در این خلق حاکمان را از دست ندهید. عادت نادیده انگاشتن مطالبات مردم باعث میشود حاکمان همواره خود را در امن ترین حفره های بینگارند اما وقتی سیل راه افتاد هر کسی پیش روی آن قرار بگیرد را با خود میبرد.
۶٨۴۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : کار برد شعر
جناب بهروزالف،درعنوان نظردهی خویش می آورد:«چرا عادت کرده ایم تنهاایراد بگیریم» ایشان به نکته مهمی اشاره کرده اند، وقتی نوشتار بلند جناب عظیم هاشمی مطالعه شود تنها چیزی که در آن مشهود است ایراد گرفتن از دیگران است که چرا چنین می کنید و چنان نمی کنیدو........ جناب کیان گرامی به نکاتی درمورد کاربرد شعر اشاره می کندو هشدارهای مفیدی را متذکر می شودکه قابل تأمل اند. در مورد کاربرد شعر می توان گفت:در هر محفلی، مجلسی، بزمی،رزمی،اندیشه ای ، منقلی و..... می توان از شعراستفاده کرد اما درتمام موقعیتها بعد فریبنده اش از ابعاد دیگرش بیشتر است .این همان نکته ایست که جناب کیان به درستی به آن اشاره کرده اند.::::: باید گفت: مردمان با توجه به دریافت جمعیشان از مسائل و موضوعات ، درشرایط تاریخی و بزنگاه های خاص بادریافتی جمعی عکس العمل لازم رااز خود نشان می دهند وداده اند!. اگر آن نشانها واقدامات و عکس العمل ها برخلاف برداشتهای جزم اندیشانهءدیگران از مسائل اجتماعی است !نمی توان آن مردمان را متهم به نادانی و نفهمی کرد بلکه باید به برداشتهای خویش شک کرد ویا خود رااز..........
۶٨۴۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : کیان
عنوان : کاش کمی با دقت بخوانیم
آقای بهروز الف.منظورحوزه ی اثباتی در تاریخ است، نه عرصه ی بسط کلامی.کسی حرفی ندارداگر شما یا آقای هاشمی میتوانید نقش سندیکا ها درجنبشدموکراتیک ویا مثلا پروسه ی تاریخی اتحاد چپ وکش وقوس های آن را در یک غزل ناب بسرائید.کسی نمی تواند مانع باشد.ما هم با اشتیاقمی خوانیم.موفق باشید
۶٨۴۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای هاشمی
وقتی نوشته شما که به سبک نثر مسجع گلستان شروع کردید و با سوالهای بیشمار و جوابهای پشت سر آن بشکل پاسخ ادامه دادید و با وعده تحولات خونین در آینده به اتمام رساندید را خواندم متوجه شدم که با روند اجتماعی کنونی در ایران مخالفید و شرکت وسیع اجتماعی در خرداد ۹۲ را نمایش نامیدید و شرکت کنندگان در این نمایش را مسئول هموار کردن راه برای استبداد موجود میدانید. مشکلی نیست کافی بود تضمین میکردید که در صورت عدم شرکت در نمایش ۹۲ جناح متکی به حکومت اسلامی بر مسند قوه مجریه باقی نمیماند ومطمئن باشید در صف صندوقها فقط مدافعان رهبری را ملاحظه میکردید .
مشکل آنجاست که هنوز بعد از ۳۷ سال تاریخ تلخ اما واقعی را انکار میکنید و رأی به جمهوری اسلامی را چنین مینامید : « حکومت پس از خیمه شب بازی ۱۲فروردین ۱۳۵۸ در رسانهها به جیغ نشست » اگر هم مردم را ناآگاه و عقب مانده بدانیم و سر نخ خیمه شب بازی را دست روحانیت بدانیم که بنظر من بخشی از واقعیت نیز است اما با ادعای خود شما همخوانی ندارد که ادعا میکنید : «... در ایران در سالهای ۵۸ تا۶۰ که رژیم درموقعیت ضعیفی به سر میبرد ...» رژیمی که با آرای وسیع جامعه چه بشکل آگاهانه و چه ناآگاهانه شکل گرفت نه تها موقعیت ضعیفی نداشت بلکه در همان سالهای مورد نظر شما هم در جبهه های جنگ درگیر بود با رژیمی که توسط قدرتهای سرمایه داری جهانی تغذیه میشد هم درگیر در کردستان هم درگیر در آذربایجان ( خلق مسلمان ) هم درگیر با مجاهدین بود .
شما همچنین میگوئید : « آیا بیان اینکه قدرتهای سرمایه داری بطور عموم و حکومتهایی همچون جمهوری اسلامی بطور اخص، تنها با یک انقلاب اجتماعی میتوان به کنار زد امری غیر واقعی و افسانه است و اگر کسی این واقعیت را بیان کرد خشونت طلب، ترقه باز، عاشق اسلحه ، تروریست و افسانه سرا باید قلمداد نمود؟ » باید بگویم که ایران در روند انقلاب اجتماعی است و نه تنها افسانه نیست بلکه واقعی است و جامعه در ۸۸ و ۹۲ نشان داد که پشت جمهوری خواهی و در مقابل حکومت استبدادی ایستاده است .
سیاست گر سوار است و سمندی تیزرو دارد
حقیقت چون کمندش سخت گردن در گرو دارد
رذیلت گر چه پیش ظلم گردن خم کند شاید
فضیلت گردنی در عین ذلت خم نشو دارد
* شهریار*
۶٨۴۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : رضا ایرانی
عنوان : آقای هاشمی !
بسیار شادم که جان بدر برده از روزگاری سیاه هستم که امروز تشخیص دهم داد و قالهای به پا شده بعد از سالگشت قتل بیژن جزنی از کجا نشئت می گیرد.
در شرایطی که هنوز سوای جریان اکثریت،شیر پاک خورده دیگری به نقد نقش خود در رخداد های بعد انقلاب ۵۷ ننشسته است ، بدون قاضی کردن کلاهی به محکمه رفتن آنهم به شیوه فصیحی چون جناب هاشمی کاری نه سترگ که بمراتب خسته کننده و تکراریست.حل معادله ای تنها با انگاره "" قتل بدست حاکم"" جوابی غیر از انچه این جناب نوشته اند در پی نمی تواند داشته باشد.پنهان شدن در پشت جملاتی زیبا و ظریف آسمان ریسمانیست که می بافید می بافند و خواهند و خواهید بافت.طرازنامه آن "" راهپیمایی مریوان و آنچه پی شمرگ آیتی نام گرفت"" ورشکستگی سیاسی آن جریاناتی ست که دیروز بی حمایت صدام و امروز بدون دخیل شدن ""امپریالسم"" قدرت نوشیدن جرعه آبی را ندارند.و به هر چه اعتقادتان است قسم کوبانه را توی سر مردمی که به قول شما به خواست"" رهبر"" به برگه رای دخیل بستند نزنید که خودتان بهتر از هر کس دیگری می دانید آن رزمنده قهرمان پ ک ک به صلاحدید و لوجستیگ حضرت آغا راه گذرشان به کوبانه باز شد.!یادمان رفته است آن ارتش پیشمرگ که خود نیز در آن سالیان دور از دید شما سنبل مقاومت در برابر جلاد بغداد بود،در بحبوحه رزم کوبانه سلاح نه داعش که به همزبان کردش کشید!؟
ببینید توهم شما به سلاح البته نه حتما مثلا کلاش که عموما به خشونت در آن جا دم به تله می دهد که باز پای خیمه شباز بزرگ معرکه یعنی سازمان مجاهدین رجوی را به میان میکشید.در پاسخ به سوال شما که نقش فروغ جاویدان را در اعدامهای ان سال پرسیده اید بنده به شما می گویم آری .آن عملیات اگر نه عامل اما تسریع گر و جاده صاف کن آن شد که آن بخش حاکم می خواست.همانگونه که در سال شصت چنان بود و هیهات که چپ دست و پا گم کرده مبادا که مجاهدین حکومت را بدست گیرند وارد معرکه ای شد که میدانش را گنده لات محل مهیا کرده بود.کور شوم لال شوم که اگر همینک از خواندن نامهای آشنا و ناشناس کشتگان آن سالها که چه بسا خود نیز در میان آنان میبایستی بودم گریان نشوم،بر سر و رویم نکوبم.اما عهد من دیگریست.دیگر زمان مشت شمایان را باز کردن و نقشی را که هنوز ایفا میکنید فاش کردن را پیشه کرده ام.زمان چیدن جملات زیبا و پنهان کردن چهره تان در پشت نام جانباختگان آن سالیان به سر آمده است.هنوز پله وردی های کشان کشان خریدهای لوکس خانواده های فرمانده هان کومله ،گراهای داده شده در طی جنگ هشت ساله سلاهای اهدایی تا بده بستانهای امنیتی در خارج کشور از دل ما شاهدین آن روزگاران که پاک نشده و در این سالین هم همپالکی با رذیلترین جناح حاکمیت و امپریالیسمی که سنگ مبارزه اش را همواره بر سر مردم و غیر خود کوبیده اید از چشمها پنهان نشده است،عزیز.ردیف کردن نام ستارگان درخشان تاریخ این مرز و بوم به گروه خونی شمایان نمی خورد.مبارز میدانید ،شور (ویتنامش به سر من بخورد (همین کوبانه در سر دارید این گوی و این میدان.اما اگر آمل به جنگل زدید طلبکار مردم نباشید اگر گلی باشد به سر خود زده اید و گرنه در همان کتاب تاریخ یاد خواهید شد که آقای رجوی یکبار نوشتنش را آغازید.
۶٨۴۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣۹۴
|