از : امیر ایرانی
عنوان : آن پاسخی به پاسخ پاسخگو بود. همچنانکه:هرنفی ،نفی کنندهء همان موضوع،........ پاسخی دگر
تلاشگران سایت مفید اخبار روز ،درود برشما !نظر ارسالی تحت عنوان«روند تکاملی پساپس و پایان نبرد طبقاتی» تلاشی بوده در پاسخ دهی به پاسخی! اگر تشخیص چنین بوده :که ارزش انتشار ندارد؛ این بحثی است جدا. اما اگر فکر می شود :مسئله مهمی به تمسخر گرفته شده و به زیر سئوال میرود.که باید گفت: هر به زیر سئوال رفتنی ،می تواند تعابیر مختلفی داشته باشد .و شاید آن به زیر سئوال رفتن ،مقدمه ای برای فهم جدیدی شود. ارسال آن نظر برای این بوده که گفته شود بعضی از پاسخهای پاسخگو ،می توانند پاسخی داشته باشند. که بدین طریق آن پاسخگو ، خود را دارنده تمام مطالب نداند.
۶۹۵۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : مشکل زمانی آغاز می شود که انسان به فکر کردن می نشیند
البرز گرامی، شما می نویسید: «گمان می کنم، واقعه ای که در بهمن ۵۷ رخ داد، قیام و طغیان علیه خودکامگیِ دودمانِ پهلوی بود، ونه ... علیه خودکامگی ...».
طغیان علیه "خودکامگان"، شکل بروز مشخص طغیان علیه مضمون "خودکامگی" است. جدایی ذهنی شکل و مضمون، ایجاد سردرگمی می کند.
نکته ای که شما مطرح ساخته اید، نکته پراهمیتی است که بررسی موشکافانه نظری آن در مقاله ای مجزا ممکن است.
سردرگمی نظری هنگام بی توجهی به شکل و مضمون را می توان در موارد دیگر نیز مشاهده نمود. هنگامی که مضمون نبرد انسان برای خوردن و آشامیدن و سرپناه داشتن و تولید مثل، به سخنی دیگر نبرد انسان برای بازتولید زمینه مادیِ هستی خود از اندیشه "تکثرخواهی" حذف می شود، درک نمی شود که "دموکراسی" ناشی از تکثرخواهی برای ایجاد همین زمینه عینی بازتولید هستی انسان است. هستی ای که موضوع و مضمون نبرد طبقاتی در جامعه میان مالکین ابزار تولید و آن هایی است که برای بازتولید هستی خود تنها قادر به فروش نیروی کار خود هستند، زیرا از آن ها سلب مالکیت شده است.
آنوقت انواع مدافعان مالکان ابزار تولید از جنس "کامنت" نویسان متخصص، بسیاری به اصطلاح "تز"ها را ردیف می کنند، تا واقعیت طبقاتی بودن جامعه دیده و درک نشود، و پرسش در باره "دموکراسی برای کی"، برای مالکان ابزار تولید و یا آن ها که فاقد آنند، بی پاسخ بماند. شرکت در "سیاست" به سود کی، به سود کدام طبقات؟ شاید آقای شیدان وثیق که سنگ نظراتش را برخی ها به سینه می زنند، استدلالی برای مستدل ساختن ردیف کردن تنزهایی که به او نسبت داده می شود، مطرح سازد.
۲- نوشتید: «سنخیتِ وحدت و دموکراسی را درک نمی کنم.»
واژه وحدت بر می گردد به «بهم تنیدگی و وحدت مقوله آزادی و عدالت اجتماعی ...». متاسفانه نقل قول کامل و دقیق نیست. سوتفاهم ریشه در این امر دارد. «یکی شدن» که مضمون «وحدت» را تشکیل می دهد، آن طور که برجسته ساخته اید، البته برای مدافعان طبقات زحمتکش همانقدر ممکن است که برای مدافعان طبقات سلطه گر نیز ممکن است.
۶۹۴٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : تکثرگرائی و دمکراسی خواهی و نگرشی دگر به چپ
وقتی در تحلیل مسائل ، اولویتهای وجودی، نادیده گرفته شوند: یک تحلیل گر مسائل ، قطعا" به خطا خواهد رفت . و خطا در تحلیل! به حرکاتی ؛بصورت زیگزاگی ویا متناقض منجرخواهدشد . گروهی بر این عقیده اند:تکثرگرائی در حوزه اندیشه و درک آن و پذیرش آن می تواند راه گشای بسیار از مسائل فراروی انسانها باشد و ره جوئی آنان ، منتهی به راه راهوری خواهد بود. پذیرش تکثرگرائی و ملکه ذهن کردن آن : منجر به تقویت روحیه ء مدارا و روحیه پذیرش دیگران می شود و سبب چیرگیِ خصلتهای دمکراتیک بر انسانها خواهد گردید.پذیرش تکثرگرائی در حوزه اندیشه:فرد را در حوزه سیاست به سمت پذیرش تشکلهای دیگر، می برد ! وبازیِ به قدرت رسیدن را در رقابتی سازنده با دیگران خواهد دید که این بازیِ رقابتی در حوزه سیاست همان چیزی است که دمکراسی نام نهادند که فرد تکثرگرا! از این ابزار متعهدانه استفاده و حفاظت خواهد کرد او به این ابزار فقط برای سوار بر کار شدن نگاه نخواهد کرد فرد تکثرگرا ،خود را متعهد به تقویت تفکر دمکراسی خواهی خواهد دید چون او می داند :این دمکراسی و بازی آن یکی از ابزارهای توانای تحول خواهی در جوامع است که باید از گزند پلید اندیشان تمامیت خواه دور بماند و استفاده پلیدانه ار آن هم غیر ممکن گردد. ::::::: جناب عاصمی در موقعیتهای دیگر ،مواردی را مطرح کرده اند که آوردن نکاتی چند ،در آن موارد ،در اینجا ،شاید مفید واقع گردد: هر فرد یا گروهی وقتی وارد حوزه سیاست می شود ، به قدرت خواهد اندیشید ؛ چون حوزه سیاست معطوف به قدرت است .حال کسی بگوید من وارد حوزه سیاست می شوم اما کاری بقدرت ندارم این حرف نمی تواند پایه ای درست داشته باشد.آن فرد زمانی می تواند این ادعا را داشته باشد: که فعالیتهای اجتماعی ِ خاصی ،که در تعریف جامعه مدنی و ان جی او ها می کنجند را از خود به نمایش بگذارد. اما نگرانیِ بسیارانی ؛از بابت وجود افراد و یا گروه هایست! که در حوزه سیاست برای رسیدن به قدرت هر وسیله ای را مباح می دانند و رسیدن به هدف، وسیله را برای آنان توجیه می کند. که در این سیاست ورزی و سیاست مداری و به قدرت رسیدن جائی برای تکثرگرائی و دمکراسی خواهی وجود نخواهد داشت و دمکراسی وسیله ای می شود برای فریب کاری و تسلط بر اریکه قدرت، که پایان دادن به این نوع تسلط یابی چیزی نخواهد بود جزء به شیو هء قهریه!. شاید بر همین اساس و وجود نگرانی از بقدرت رسیدن اینچنینی باشد که جناب شیدان وثیق که خود را یکی از وراث ادبیات چپ در ایران می بیند و با توجه به شناختی که از خصلتهای تمامیت خواهی گروهایی از وابستگان به ادبیات چپ دارند، نظراتی خاص را به بازیگران چپ ارائه می دهد که این نظرات و عمل کردن به آنان می توانند از خدشه دار کردن ادبیات چپ با توجه به تجربیات تاریخی جلو گیری کند. تجربیات تاریخی که می گوید: وقتی گروهی از بازیگران چپ با شیوه های غیر معقول و حتی حق بجانب به قدرت می رسند ویا تمایل بقدرت رسیدن را نشان می دهند و چنانچه بر قدرت دست یافتند با اقداماتی محدود، عدالت خواهی را بر بستری غیر واقعی و بصورت نمایشی تحمیل می کنند اما در ادامه کار با خصلت تمامیت خواهی که دارند همان دستاوردهای ظاهری خویش را هم به زیر سئوال می برند . ودر نهایت برای حذفشان باید از قوه قهریه استفاده شود و ویرانی های آنان بیشتر از سودشان خواهد بود .از دیدگاهی که بنظر می رسد جناب شیدان وثیق از این گروه باشند این می شود: چپ فعالیتی اجتماعی معطوف به نهاد های جامعه مدنی را داشته باشد و وارد حوزه سیاست نشود تا زمانی که روحیه تکثرگرائی و پذیرش دمکراسی در آنان ایجاد و تقویت و نهادینه گردد.
۶۹۴٣۶ - تاریخ انتشار : ٨ مرداد ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : سنخیتِ وحدت و دموکراسی را درک نمی کنم
آقای عاصمی گرامی، می نویسی؛ «...برای نمونه پس از پیروزی انقلاب بهمن، ”حقوق ملت“ و اصل ۲۶ قانون اساسی بیرون آمده از دل این انقلاب مردمی و دموکراتیک اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران، چنین پیروزی را تشکیل می دهد. اما با پایمالی این اصل، روند تحکیم آن مختل شد و نهایتاً شرایط دهشتناک دیکتاتوری ولایی کنونی بر هستی مردم ایران سلطه یافت...»
واژه "انقلاب" و پیروزیش در بهمن ۵۷ قلبِ سخنِ فوق شما تشکیل می دهد. و این در حالی است که شما همزمان و بلافاصله از واژه هایی چون "پایمالی"، "مختل شد" و " شرایط دهشتناک دیکتاتوری ولایی" استفاده کرده ای.
درست بر همین مبناست، که گمان می کنم، واقعه ای که در بهمن ۵۷ رخ داد، قیام و طغیانی علیه خودکامگیِ دودمانِ پهلوی بود، و نه قیام و طغیانی علیه خودکامگی، چه اگر چنین می بود، هرگز شرایط دهشتناک دیکتاتوری ولایی امکانی برای وقوف نمی یافت.
به بیانی دیگر، سویِ غالبِ حرکاتِ اجتماعیِ کشورمان در سده اخیر، نه در جهتِ ریشه یابی خودکامگی و برافکندنِ خودکامگی، بل در جهتِ واژگونی عده ای خودکامه، و نشاندنِ خودکامگانی دیگر به جای ایشان بوده است
و دیگر اینکه، وقتی می نویسی؛ «... با شناخت ضرورت وحدت مبارزه برای دموکراسی...» سنخیتِ وحدت و دموکراسی را درک نمی کنم. وقتی سخن از دموکراسی می گوئیم، طرحِ همزمانِ موضوعی به نامِ وحدت، دموکراسی را بی معنا می کند، چرا که از واژه وحدت، مفهوم یکی شدن درک می شود، یا به بیانی دیگر حل شدن در یکدیگر.
واقعیات اجتماعی پیرامونی بطرز آشکاری می گویند، انسانها توانِ حل شدن در یکدیگر را ندارند، ولی می توانند برای رسیدن به اهدافِ مشترک متحد باشند. در یک اتحاد، هر انسانی، هر مجموعه انسانی حقِ حفظِ تفاوتهایش را دارد، و در عینِ تفاوت بر اساس هدف یا اهدافی مشترک با دیگر مجموعه های انسانی متحد میشود
۶۹۴٣۲ - تاریخ انتشار : ٨ مرداد ۱٣۹۴
|