یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شکنجه(ی) مجاز - مریم سطوت

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : Kurosh Pakzad

عنوان : ....
خانم سطوت . در همین لحظاتی که این سطور نوشته میشود صدهها نفر توسط سیستم های امنیتی غرب و خصوصا آمریکا وتحت عنوان پیشگیری از اقدامات تروریستی در حال شکنجه هستند. توجیه احتمالی « خشونت موجه» دقیقا با اظهارات جناب فراستی مطابغت میکند. تعجب من سکوت رسانه های غرب وروشنفکران عزیز در این مورد است. و تعجب بیشتر من مخالفت شما در مورد به بحث کشیدن این پدیده وحشتناک است
۶۹۶۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱٣۹۴       

    از : آزاده سپهری

عنوان : نقش ایرانیان در تعیین خط بی بی سی فارسی
درست است که در فرهنگ سیاسی غرب شکنجه اقدامی نادرست محسوب میشود و معمولا کسی در رسانه ها بطور مستقیم از آن دفاع نمیکند، ولی در هر کشوری که با تروریسم درگیر است، از شکنجه به عنوان اقدامی که از عملیات تروریستیِ دیگر پیشگیری میکند، استفاده میکنند. در واقع موضع رسمی که ولی علنا اعلام نمیشود، این است که اطلاعاتی که زیر شکنجه از تروریستها بدست می آید، مانع کشتار انسان های بیشتر می شود.

در مورد اینکه چرا بی بی سی فارسی به خودش اجازه داده چنین موضوعی را به این شکل مطرح کند، در صورتی که بی بی سی انگلیسی چنین کاری را نمیکند، باید به یکسری عوامل داخلی توجه داشت. مهمترین آن این است که بخش بزرگی از نیروهای سیاسی ایرانی و بخش قابل توجهی از مردم ایران سالهاست حاضر شده اند کنار کسانی قرار بگیرند و حتی از آنها به عنوان قهرمان و رهبران سیاسی خویش نام ببرند، که بعد از انقلاب در کشتار و قتل و شکنجه ی دگراندیشان و زندانیان دست داشته اند. وقتی بخشیدن جنایتکاران جمهوری اسلامی اینقدر عادی و همگانی میشود، بخشیدن شکنجه گران ساواک نیز نباید قاعدتا با مشکلی روبرو باشد.

در واقع فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایرانیان نقشی مهم در تعیین خط بی بی سی فارسی و رسانه های مشابه دارد.
۶۹۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۴       

    از : خواننده

عنوان : جای تأسف دارد ...
اینکه مردمی که خود را روشن بین می پندارند، امروزه مشغول به نوشتار و گفتار در موردِ «بی بی سی» باشند، ۲ چیز را نشان می دهد: ۱- بیکاری را ۲- سطح را.
جای تأسف دارد.
۶۹۶٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : مریم عزیز سلام. در همسویی با فرج سر کوهی عزیز و هم با گله مندی از ایشان و چو ایشان، اندکی این زیر می نیوسم.
در تأیید سخنان فرج سر کوهی عزیز باید بگویم که: ما آدم ها در اجتماع نقشی بزرگ داریم؛ پس نباید نقشِ خود را دست کم بگیریم.
گاه حکومتی می آید و طرحی را مطرح می سازد؛ که اگر مردم و بخصوص اندیشمندانِ جامعه از آن استقبال نکنند، حکومت - هر حکومتی - بطور نسبی و یا قطعی عقب نشینی می کند. در تجارب تاریخی انسان از این دست بسیار است. پس ما اگر جایی سکوت کرده ایم که نباید سکوت می کردیم؛ مسئولیت داریم و باید شهامت اعتراف داشته باشیم. اگر براستی صادقیم، باید اینگونه باشیم. این از همسویی با نظرِ فرج عزیز که همیشه خود را همدرد او دیده ام به عنوان انسانی رنجدیده؛ بدون توجه به اینکه ایشان می تواند مخالف یا موافق دیدگاه های من باشد.

اما سوال من از ایشان این است اینک: آیا خود ایشان جهتدار بر خورد نمی کنند؟ آیا تقریبن همه، جهتدار برخورد نمی کنند؟

بگذار سکوت کنم زیرا گر زبان بگشایم حتی صخره ها در قله ها گریان شوند و شکافی چنان پدید آید که در داستانِ «افسانه ی پیدایش دریاها و اقیانوس ها» آمده است.۱


زیر نویس ۱ - هر سال در حیاط خانه ی هاینریش بُل - همان خانه ی روستایی در دهِ «لَنگِن برویخ» که شما نیز مدتی آنجا زیسته اید - جشن تابستانه برگزار می شود. چند روز پیش از آن، از چند نویسنده، شاعر و هنرمندی که آنجا می زیند خواسته می شود متنی نه خیلی بلند - سه چهار صفحه ای - بنویسند تا ترجمه شده در روز جشن خوانده شود.
و من همان لحظه نشستم و «افسانه ی پیدایش دریا و اقیانوس ها» را نوشتم و به همراه چند شعر کوتاه قدیمی دادم تا ترجمه شود.
روز جشن آنجا خوانده شد و از سوی روشنفکران و هنرمندانِ آلمانی که به عنوان مهمان در حیاط خانه ی هاینریش بُل حضور داشتند، خوب، خیلی خوب استقبال شد؛ استقبالی که هرگز از ایرانیان مدعی هنر دوستی ندیدم.

کوتاهِ آن داستان چند صفحه ای چنین بود: مهاجر تبعیدی یک روز صبح که بر می خیزد به خود می گوید: «باید بروم؛ اینجا دیگر جای من نیست.»
و کولبارِ خود را بر می دارد و به راه می افتد. از روستا و جنگل پیش رو می گذرد و به دامنه ی کوه می رسد. پس از کوه بالا رفته و نزدیکی های ظهر خود را به پای قله می رسانَد. می بیند چون پرِ سیمرغ ایرانیان، صخره بر رویش سایه انداخته دلپذیر. پس کول پشتی خود را بر زمین می نهد و می نشیند. از مهرِ سایه ی دلپذیر صخره شادمان می شود و برایش از اندوه بیکران خود می گوید؛ و در می یابد که صخره سراپا گوش است. ادامه می دهد و ناگهان می بیند که چکه چکه از صخره آب می چکد. پس با شورِ بیشتری از رنج بیکران هستی خود که با دستِ بشر به نیستی سخت آغشته شده، بیشتر و بیشتر می گوید. آنگونه می گوید شعر آگین که مولوی در وَشتَن واره های خود رقصیده و شما عزیز از آن گونه ها مثال آورده اید بجا و زیبا.
هرچه تبعیدی بیشتر می گرید در سخن، آب بیشتری از صخره بیرون می زند، تا اینکه ناگهان شکافی بزرگ ایجاد می شود و رودی عظیم از آن بیرون زده، با سرعت به سوی دامنه ها سرازیر می شود.
مردمانی که آن پایین دست، کار می کنند با دیدن رود به سویش می شتابند تا رفع تشنگی کنند؛ ولی وقتی آب را به دهان می برند می بینند که شور است! باری، آن آب که اشک صخره بود، بیقرار می رود و دامنه و دره ها و دشت ها را پر می سازد و در نتیجه دریا ها و اقیانوس ها پدید می آیند.

من بار ها و بار ها که از انسان های مدعی آزادی خواهی و بشر دوستی نا امید شده ام، به داستان اشکِ صخره اندیشیده ام که مرا دریافته و بخاطر اندوه من با رودی از اشک به سوی دره ها و دامنه ها و دشت های دور دست شتافته آزرده و بیقرار. صخره ای که در این سال های بیدادِ ناگفتنی، امید من گشت و دیدم دلش از دلِ شما مدعیان آزادی خواهی خیلی خیلی نرم تر بود؛ و سایه اش و زیبای وجودش با من هست هنوز، مهربان و سایه گستر چون سایه ی پرِ سیمرغ ایرانیان که در «نسا»ی شهرِ کهنِ عنبران - اَنبَرُون - در استان اردبیل هر سال شکوهمندی وجودش هنوز جشن گرفته می شود.*

پس هر وقت که شما عزیزان - فرج، مریم و بسیاران دیگر - نا امیدم می سازید؛ آن داستان - همدردی صخره - را در ذهن مرور می کنم تا به خود بگویم: «قوی باش پسر؛ دنیا به آخر نرسیده.»

*«نسا» = سایه سار، جایی که آفتاب آنجا نمی تابد.
پروفسور جمالی اعتقاد داشت که «نسا» در آیین های ایرانیان همان سایه ی پرِ سیمرغ است.
۶۹۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۴       

    از : خسرو صدری

عنوان : پیش نماز بی ادب است
درست دوماه قبل(۱۵ ژوئن۲۰۱۵) روزنامه گاردین مقاله ای داشت با عنوان" سیا بجز شکنجه، بر روی زندانیان (همچون خوکچه آزمایشگاهی) آزمایشات میکروبی هم انجام داده است"! واین جنایتی است که سیا همیشه بدان دست زده است : همین بی بی سی فارسی اول اکتبر ۲۰۱۰ مطلبی دارد با این عنوان:"عذر خواهی آمریکا از گواتمالا بخاطر آزمایشات دهه ۴۰ ! ...باراک اوباما بخاطر آن که گروهی ازپزشکان آمریکایی حدود۶۰ سال پیش(پس از سرنگونی دولت یاکوب آربنز بوسیله کودتای سیا) عمدا صدها شهروند گواتمالا را در اثر آزمایش به بیماری های سیفلیس و سوزاک آلوده کردند، ازاین کشور عذر خواهی کرد..." ودر ادامه:" دولت آمریکا در بیانیه عذر خواهی اطمینان داده است که دولت و مقررات فعلی اجازه تکرار چنین آزمایشاتی را نمی دهد"! آنچه در گاردین آمده حاکی از آن است که اوباما و دولت آمریکا، ۵سال پیش دروغ گفته اند و این جنایات همچنان ادامه دارد.
هیچ جنایت و شکنجه ای هم بدتر از آن نیست که بدون اطلاع یک زندانی و اسیر، بر روی او آزمایشات خطرناک انجام دهند.
وقتی آمریکا به عنوان ام القرای "آزادی" و "دمکرسی"، سال هاست که بی پروا در کشورهایی مانند لهستان، مصر، عراق و...شکنجه گاه دایر کرده است( اخیرا افشا شد که انجمن روانشناسان آمریکا هم دربکارگیری روش های موثر شکنجه مثل احساس خفگی در آب و غیره در این زندان ها به سیا یاری رسانده اند)، شما چگونه ازشاگردان مکتبش انتظار دارید که شکنجه را محکوم کنند؟! اگرهم ظاهرا چنین کنند چگونه می توان باور کرد که از ته دل است واگربه قدرت رسند دست به چنین جنایتی نخواهند زد؟
برنامه های مختلف بی بی سی جهت تاثیر گذاری بر روی اقشار مختلف تهیه و تدوین می شود. هیچ کدام از آن ها ولی از یک اصل تخطی نمی کنند وآن هدایت افکار عمومی به سمت همدلی با سیاست های روز قدرت های غربی به رهبری آمریکاست. در همین "پرگار" شاید به مصلحت زمان روزی "روشنفکر" انی شرکت کنند که قادرند من و شما را به لزوم بمباران اتمی کشورمان قانع سازند. شاید هم تا چندی پیش چنین افردی در پشت دراستودیو برای ورود لحظه شماری می کردند.می گویید نه؟ به مباحث مربوط به "دخالت نظامی بشردوستانه"اش مراجعه کنید. آنگاه که با حمله به لیبی و ناآرامی در سوریه ، مجریان بی بی سی هم گمان می کردند که گام بعدی حمله به ایران خواهد بود و ایرانی تبارهایی را برای بحث در این مورد پیدا کردند که بتوانند از مزایای این گونه "بشردوستی" ها داد سخن دهند.
۶۹۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۴       

    از : فرج سرکوهی

عنوان : مریم عزیز. در اینه اگر بنگری ...
مریم عزیز
محبت مرا به خودت می دانی . نیازی به یادآوری نیست اما تو و برخی همراهان سیاسی تو ، که برخی دوستان خوب و قدیمی من نیز هستند، از خود پرسیده اید که چه شد که قبح زشتی هاپی از این دست ریخت؟

برخی سیاست ها و موضع گیری های شمایان در یک و اندی دهه اخیر در حمایت از این و آن جناح حکومت، در تطهیر شکنجه گران و مستبدین سابق و آن جنگ گسترده علیه برخی ارزش ها و.. چه سهمی دارند در این ریختن ها؟

چرا به مثل در آلمان که تو و من زندگی می کنیم؛ اگر کسی در رسانه ای از شلاق زدن و شکنجه زندانی دفاع کند؛ افکار عمومی چنان می کنند که آن رسانه رسوا شود و..؟.
چرا پیرمردی کهن سال و بیمار را به اتهام حسابداری در آشویتس در جنگ جهانی دوم محکوم می کنند و ....

و در ایران کسانی به علامت آشتی؛ لخند به لب با قاتلان سابق رفقای باز هم سابق خود عکس یادگاری می گیرند و شکنجه گران سابق ،مستبدین سابق و لاحق، بنیان گذاران اسبق نهادهای امنیتی را به شرط همسوئی سیاسی در آغوش می فشرند و...؟

می دانم که شکست با ادمی چه ها می کند به ویژه به هنگانی که با فروپاشی درونی همراه شود اما این نیز نه تا ان جا که رفته اند نیست که «آن جا» دیگر «جا» نیست. نامی دیگر دارد .

وقتی تاریخ به چیزی برای فراموشی به اقتضای سیاست بدل شد و نه به مولفه ای در شعور جمعی که از یاد نباید برد ؛ از این گژدیسگی ها؛ که به حق از آن ها انتقاد می کنی؛ گریزی نیست. هست؟

این ها مریم عزیز به قول مقدمه برزویه طبیب بر کلیه و دمنه «بالتبع حاصل آید » می گوید که دهقان گندم می کارد برای گندم اما «کاه که علف ستوران است نیز بالتبع حاصل آید» همان «بای پرودکت» به قول امروزی ها

مثل صدای برخی سازها که کمی بعدتر به گوش می رسد. داستان آن دزد را در مثنوی خوانده یا شنیده ای لابد که شب دزدی گفت صدای ساز مرا فردا می شنوید،.

به راستی چه شد که حساسیت به شکنجه و اعدام چنین رنگ باخت که کسی یا کسانی در یکی از پربیننده ترین رسانه های فارسی زبان از شکنجه دفاع کنند و آب از آب تکان نخورد و تازه در بخش دوم برنامه اختلاف ها حل شود و نشست بدل شود به مجلس شیرینی خوری قربانیان و جلادان البته هر دو سایق . آشتی کنانی که فقط کیک عروسی یا شیرینی ختنه سوران کم داشت.

مریم عزیز . اگر یک دهه و اندی اخیر را در آینه بنگری می بینی که گناه همه از «دیگری» نیست که باز هم به گفته مولوی

«این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا

فعل تو کان زاید از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت

فعل تست این غصه های دم به دم
این بود معنای قَد جَفٌَ القَلَم!»

تازه «باش تا صبح دولت ات بدمد / کین هنوز از نتایج سحر است»

امیدوارم نرنجی. در عالم رفاقت اگر آدم برخی حرف ها را نزند «دق می کند» همان دقی که براهنی در شعری نوشته است «دق که ندانی تو چیست گرفتم/ دق که ندانی تو چیست خانم زیبا»
۶۹۶۱٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۴       

    از : حمید فرخنده

عنوان : مجری برنامه نمی تواند آنجا که مفاهیم حقوق بشری تحریف می شوند ساکت و بیطرف بماند
مریم عزیز، درست است که به مسئله مهمی اشاره کرده ای اما تلویزیون بی بی سی فارسی امر درستی و نادرستی "شکنجه " را به بحث نگذاشت، بلکه موضوع بحث ساواک و فعالیت هایش و از جمله شکنجه بود. البته داریوش کریمی مجری برنامه نمی بایست درمورد تعریف شکنجه بعنوان ناظر ساکت باقی می ماند و باید به آقای فراستی تعریف شکنجه از نظر حقوق بشر و عرف جهانی را توضیح می داد. آقایان شاهسوندی و مدنی نیز می بایست در این مورد مداخله می کردند به مجری تذکر می دانند که نمی تواند که تعریف دلبخواهی از شکنجه از سوی آقای فراستی ارائه شود و خشونت را شکنجه نداند! و در عین حال مجری مداخله نکند.
۶۹۶۱۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۴       

    از : عباس

عنوان : تفاوت فراست با خلبان هلی کوپتر کجاست ؟
مریم جان : ممنون از مقاله ی خوب شما ؛ ولی آیا این نکات در مورد خلبان هلی کوپترش که پایگاه حمید اشرف را گلوله باران کرد صدق نمی کند ؟ آیا خلبات هلی کوپتر از شرکت در کشتار رفقای ما تبری جسته بود و توجیهاتی از همین دست که قانعی فرد و فراست می کردند ؛ نداشت ؟
۶۹۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۴       

    از : احمد مرادی

عنوان : یاوه گویی ها
مریم عزیز با سلام! انتقادت از این رسانه بین المللی درست است و تلویزیون بی بی سی جا داشت که برای روشن شدن بیشتر حقایق و افشای یاوه گویی های افرادی مثل فراستی، یکی از شکنجه دیدگان زمان شاه را نیز به برنامه خود دعوت کرده و بحث مستدل دو طرفه ای را ترتیب میداد.
۶۹۶۰۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۴       

  

 
چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست