یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

هویت و نابرابری های اجتماعی - سویل سلیمانی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : سنت- مدرنیته- پست مدرن .اما سنت - پست مدرن یعنی ایستایی جامعه
گروه های انسانی بر اساس شهرنشینی یا روستا نشینی یا چادرنشینی یک زیست جمعی را برای خود می آفرینند و امورات خویش را بر اساس قوانینی و یا نظاماتی که ناشی از تجربیات گذشتگانند می گذرانند. در مرحله ای آن قوانین و نظامات به سنتی تبدیل می گردند که این سنتها نیز یک ایستایی را بر آن زیست جمعی تحمیل خواهند کرد. و تجربیات بشری نشان داده که این سنتها منافعی را برای گروهی از افراد خواهند آفرید. این آفرینندگیِ منافع، مدافعانی سخت جان را هم متشکل خواهد کرد و این مدافعان سخت جان نشان داده اند که دفاع کنندگیشان را براساس عرفیات سرزمینی ویا بر اساس قوانین دینی انجام می دهند. اما آنان هر مبنائی را که برای دفاعشان بیاورند. آنان گروهی هایی هستند که بعنوان مدافعان ایستایی جامعه شناخته شده اندوخواهند شد. اما آنان باید بدانند: هر ایستاییِ خواهی ، در مقابلش یک پویاییِ خواهی ظهور و رشد خواهد کرد. که این پویایی خواهی خود را بشکل مدرنیته نشان می دهد که این مدرنیته بعنوان یک تجربه بشری و یک ضرورت تکاملی جامعه خود را به نمایش گذاشته است. وباید گفت: در هر زیست جمعی پذیرش مدرنیته و درک روح آن [نه اجرای بزکی وبصورت فریبنده که ما ایرانیان این بزک کاری را توسط استبداد قبلی دیده ایم] می تواند ویرانگر هر تفکر ایستایی در جامعه گردد و تجربیات نشان داده هر جامعه ای که مدرنیته را درست درک کرده و به آن عمل کرده ،توانسته تکلیف سنتهای ایستای جامعه خویش را مشخص کند . .، حال آن سنت می خواهد: بر خاسته از دین باشد و یا بر خاسته از نظام قومی و یا ایلی و طایفه ای و یا شهری باشد . باید یادآوری کرد: در ایران پدران و مادران ما[ وقتی می گوئیم پدران و مادران ما یعنی پدرترک ومادرترک ما- پدر یا مادر آذری ما - پدریا مادر عرب ما- پدریا مادر بختیاری ما - پدریا مادر لرما و...........] در دوران مشروطه، تلاشی برای برخورد با سنتهای ایستای جامعه از خود نشان دادند اما متأسفانه مسیر بگونه ای دگر می شود و با بزک کاری محمدرضا شاهی شرایط بگونه ای می گردد که یکی از مدافعان سخت جان ایستایی جوامع ؛یعنی حکومت دینی بر ایران حاکم می شود . که مسائل مربوط به آن خود بحث طولانی وجدائی می طلبد.::::: باید گفت:در جوامعی که مدرنیته را درست درک کرده اند وآنرا به اجراء گذاشته اند عبور از آن را نیز،با پذیرش مرحله دیگر،تحت نام پست مدرن در دستور کار خود قرار داده اند. وجود این پست مدرن را برای جوامع خود یک ضرورت بعد از آن تجربه می دانند.اما این پست مدرن برای جوامعی که مدرنیته را درک و اجراء نکرده اند و هنوز درگیر مسائل سنتی جوامع خود هستند! حکایت طنز آلودی و حتی درد آفرینی را ایجاد کرده است . که پرداختن بدین موضوع طنزگونه خود، حکایتی طولانی است. چنانچه در جامعه ای که هنوز مدرنیته تجربه نگریده ، گروهایی از آن جامعه ، پست مدرن را مبنای تحلیل های خود قرار دهند و بدین طریق خود را مطرح کنند؛ چنانچه تحلیل گر می داند که بعد از مدرنیته ، تحلیل باید؛ براساس پست مدرن باشد اما این توالی را نادیده می گیرد، در مورد آن تحلیل گر باید گفت: او یک فریبکار وشیاد بیش نیست! چنانچه ؛ تحلیل گر دچار عدم درک شرایط توالی [سنت-مدرنیته- پست مدرن] بوده عمل ایشان یک غفلت و نادانی محسوب خواهد شد و قابل آگاهی یابی و بر گشت پذیر خواهد بود. جالب است بدانیم: تجربیات ما ایرانیان با بودن حکومت اسلامی در ایران، در این مورد کامل باشد!. جمهوری اسلامی در محافل آکادمیکش ویا در محافل روشنفکری و روشنفکریِ پرورش، خود مروج پست مدرنیسمی است که از مدرنیته عبور نکرده است چون او می داند این پست مدرن ، حافظ سنت خواهد بود. که در این راستا اکثر جوانانی که بطریقی شأنیت مبارزاتی؛ آنهم بر مبنای هویت طلبی قومی برای خویش تعریف کرده اند در این دامگه جمهوری اسلامی افتاده اند و مسائل قومی که بخشی از همان سنت های ایستای یک جامعه هستند مبنای مبارزات خویش قرار داده اند آنهم براساس تحلیل های پست مدرنی ،که اینان نیز طنزی را می آفرینند.که به این هموطنان ارجمند و هویت طلبِ پست مدرن، باید گفت:مشکلات جامعه ایران فراتر از این مسائل هویت طلبانه ایست که شما بدون تجربه مدرنیته در پی آنید!. به امید هوشیاری بیشتر در بر خورد با مسائل ملی سرزمینی!.
۶۹۷۲۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۴       

    از : ali saidi

عنوان : ali
متاسفانه در مورد مسائل هویتی در ادبیات فارسی بحث زیادی انجام نگرفته است. این مقاله یکی مقالات خوبی بود که در ایم باره خوانده ام. بنظر ترس ایرانیان از تنوع یکی از مشکلات عمده در مقابل زندگی انسانها با هویت های مختلف خود است. این ترس از تنوع و سعی در یکی کردن همه در قالب مذهب، زبان، حتی لهجه و غیره فجایع انسانی بزرگی را آفریده است. امیدوارم که در مورد این فجایع هم بین نویسندگان و روشنفکران ایران گفتگو شکل بگیرد.
۶۹۷۲۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۴       

    از : ریبوار معروف زاده‌

عنوان : مقاله‌ی خوبی بود
بسیار خوب و دمکراتیک است که‌ نگاهمان به‌ هویت با توجه‌ به‌ پیچدگی ان و ابعاد طبقاتی، زبانی، جنسیتی، دینی و ... باشد. اقای امین مالوف کتابی به‌ زبان انگلیسی دارند؛ شاید خوندان ان برای نویسنده‌ی مقاله‌ جالب و مفید باشد.
the title of the book is "In the Name of Identity".
۶۹۷۰۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣۹۴       

    از : نیکفرجام

عنوان : یک سوال ساده؟
من فقط یک سوال از شما دارم:پس چرا این تعداد زیاد ما ترک موفق در ایران داریم؟ آیا این از بی عدالتی است؟
۶۹۶۹۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣۹۴       

    از : peerooz

عنوان : پرشیا و ایران
بنده به هیچ وجه قصد ورود به گفتگو در باره موضوعات اتنیکی را ندارم, به دلیل آنکه این مسائل چنان پیچیده و بغرنج و چند وجهی و احساساتی و سیاسی میباشند که بحث منطقی را غیر ممکن مینمایند. این رساله را هم تا آخر نخوانده ام. منظور, بیان تجربه متفاوت من با تجربه نویسنده است که لابد نتیجه تفاوت طبقاتی اجتماعی بنده با ایشان میباشد.

در زمان گروگان گیری جمهوری اسلامی, ایرانیان در امریکا چنان منفور بودند که به گمانم یکی دو نفر هم فدای ایرانی بودن خود شدند. بهر حال زمانی که نا آشنایی میپرسید کجائیم میگفتم " پرشن " و آمریکایی ها که اکثرا اطلاعات جغرافیایی شان از مرز امریکا فراتر نمی رود تعقیب نمیکردند. تنها یهودیان و مسیحیان مذهبی بودند که از راه انجیل " پرشیا " را میشناختند. تا قبل از آنکه رضا شاه به تقلید از نژاد پرستی آتاتورک نام آشنای " پرشیا " ی لاتین را به ایران تبدیل کند, در غرب کسی ایران را نمی شناخت و امروزه بعد از ۸۰ - ۷۰ سال دیگر کسی" پرشیا " را نمیشناسد. همه ما از فارس و ترک و کرد و عرب و غیره در چشم خارجی " ایرانی " هستیم. البته این مساله در ایران فرق میکند که اگر از کسی بپرسی کجایی هستی میگوید مشهدی و یا تبریزی و یا سنندجی که در اینجا مساله هویت مطرح خواهد شد و گرنه برای یک ایرلندی چه فرق میکند که من بلوچی ایرانم و یا عرب ایرانی.
ضمنا کوره سواد من با مراجعه به اینترنت میگوید که " مولفه " به معنی اجزاء سازنده است گرچه در خیلی از مقالات " موعلفه " هم آمده است. نمیدانم.
۶۹۶٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱٣۹۴       

    از : یاور مشیرفر

عنوان : مولفه های غم انگیز هویتی
غم انگیز ترین بخشش این جاست که پروپاگاندا آن قدر به شدت درون ذهن جهانیان اثر می گذارد که پذیرش تفاوت و تکثر از یک جغرافیای ۷۰ میلیونی هم برایشان عجیب است. انتظار دارند همانند اروپا کشورهای تک ائتنیکی داشته باشند یا مانند ایسلند همه اهالی کشور یک قرابت دور خانوادگی با هم داشته باشند.

از سوی دیگر داشتن و پذیرش هویت در داخل این جغرافیای ۷۰ میلیونی هم مشکل و چالش برانگیز است. چه هویتی سیاسی که حاکم اراده می کند بر همه ۷۰ میلیونش تحمیل کند و چه هویت فرهنگی و اجتماعی و ایضا جنسی که کلمه به کلمه اش باید مورد تأیید قرار گیرد.

در این میان بسیار دیده می شود که از زمان های بسیار دور در این جغرافیای پر زد و خورد، بی هویتی همواره از استبداد سیاه حکام ریشه گرفته است. چه زمانی که موبدان زردشتی شاهان هخامنشی را نماینده هورمزد برای از میان بردن دروغ خواندند و چه زمانی که انوشیروان قاتل را در تاریخ به نام عادلی دانستند که گرچه به استبداد فاسد شهرت دارد، اما هرج و مرج افسد است و دفع افسد به فاسد عدالت. چه آن زمان که نظام الملک در توجیه استبداد سیاه ایلخانان سنی مذهب، آنان را دست خدا و عامل عدالت نامید و حاکم را شایسته ترین فرد برای ظلم افسار گسیخته و چه زمانی که روحانیت شیعی ظلم صفوی را با لباس تقدس نائب امام دوازدهم توجیه کردو چه زمانی که شاه قاجار «ظل الله» شد و چه زمانی که رهبر تصویر ماه.

به هر صورت عدم تکثر گرایی سیاسی، در حوزه فرهنگ هم هویت را با تعریف مغلقی روبرو می سازد، چنان چه اقتصاد را در منگنه فرادستان و رشد منجر به رکود و شکست قرار میدهد و چنانچه «بی رنگی» و «بی هویتی» و «مخفی شدن در اکثریت» و «دیگرنمایی» و «بت پرستی» را بر حوزه اجتماع تزریق می کند.

کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا با من زندانی است
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
به فراموشی این دخمه نینداخته است
۶۹۶۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۴       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست