سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آوار گذشتگان بر دوش زندگان - مزدک دانشور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : پدیده زیبا و دکانساز سانسور
پدیده زیبا و دکان سازِ سانسور می تواند بروش مختلف خود را نشان دهد .یکی از روش ها آن، نصیحت کردن ویا سفارش کردن است . نصیحت وسفارش به نخواندن،نصیحت وسفارش به نشنیدن، نصیحت وسفارش به ندیدن ،آنهم :توسط افرادی که می خواهند خود را ضد سانسورگری بنمایانند.که این روش بسیار خطرناکتر از روش دارو درفش بدستان و گزمگان مخصوص امر سانسور که هویتی سانسورگری را نیز یافته اند. باید گفت: اگر نوشتاری باشد مال خواندن و فهمیدن است ،اگر ترسیمی و نگارشگری باشد مال دیدن و فهمیدن است، اگر نمایشی باشد مال دیدن و شنیدن و فهمیدن است، اگر نوازندگی باشد مال شنیدن و فهمیدن وشاید مال رقصیدن. اما چیزی که بعد از فهمیدن اهمیت می یابد و حتی خود را نمایان می کند اینست: که آن اثر یا به سطل زباله می رود ویا به ذهن سپرده می شود ویابه بایگانی های مخصوص می رود آنهم: برای یاد دگر و آیندگان دگر.:::::::::باید گفت: نمی توان با ژست ضد سانسوری مروج سانسور شد!. آورده ای چنین است:«شما وهر کس دیگری چه اجباری دارید که همه کامنت های طولانی را بخوانید؟» به امید هوشیاری بیشتر!.
۶۹٨۰٨ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : امیر ایرانی

عنوان : شناسندگان بیماران روانی ،که خو روانشان نیازمند پیشنهادهای روان درمان کن است!.
گاهی وقتها پیشنهاد چنان است که یاد آن ،بیاد می آید که گفته:« خرابی که از حد بگذرد آباد می گردد» در رابطه با مطلب جناب پیشنهاد ارجمند می توان گفت: ای بزرگوار! درست است این سایت، سیاستهایش رواج ادبیات چپ است !اما در دوران جدید و عصر ارتباطات دیگر نمی توان( اگرهم بتوانی نباید) خود را محدود به گروهی بکند و یا مکانیز دوستیابی خاصی را طراحی کند که نتیجه کار بشود: خود گویی و خودخندی و خود رقصی و خودشادی کنی و خودگریه کنی. بزرگوار شما وامثال شما باید متوجه شده باشید: در عصر جدید ارتباطات با انگ زدن و روانی خواندن دیگران نمی توانید حقانیت ایده خود را بکرسی بنشانید!. پرسشها و مسائل مربوط به ایده های شما ذهنیت بسیارانی را تشکیل می دهد و پرسش ها نیز ممکن است مسائل مورد علاقه شما را به زیر سئوال ببرد!. حال یا توان برخورد را دارید یا ندارید!؟ انگ زدن چاره کار نیست!.
۶۹۷۶٣ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴       

    از : امیر ایرانی

عنوان : اگر می شد، شاید دگر می شد
خونندهء اخبار روز (بسبک محفل های دیزی خوری محل هایی از تهرون) نه خواننده اخبار روز!. بزرگوار!سخن از توهین شد ،مشخص نشد به چه توهین شد؟! به دانش و سطح علمی شما توهین شد؟!که فکر نمی کنم چنین شد!. یا اینکه، آنکه دلیل توهین شود:«بگونه دگرمی شد» باشد؟ که این "باشد": بیانگر واقعیتی باشد! که "سر زیر برف کنان"! توان درکش را ندارند!. بر شمای بزرگوار چنان شد: در آورده ای از آن «بگونه دیگر می شد» قسمت "روشن آفرینش" آورده نشد!حال چرا چنین شد؟ شاید!ترس از :یابندگی، آگاهی جویان ،نسل جدیدِ پویایِ خواه است!. که "اگر باید می شدها "را پی جویند.
۶۹۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴       

    از : peerooz

عنوان : ادامه
با طلب پوزش, کامنت قبلی خطاب به " خوننده اخبار روز" و " پیشنهاد " بود.
۶۹۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۴       

    از : peerooz

عنوان : پیشنهاد به پیشنهاد " ات "
جنابان پیشنهاد و ا.ز.ل.
شما و هرکس دیگری چه اجباری دارید که همه کامنت ها به ویژه کامنت های طولانی را بخوانید؟ هرسایتی خط مشی خود برای حذف کامنت های نامناسب را دارد و احتیاجی به سانسور ما نیست. زمانی که سانسور شروع شد معلوم نیست به کجا ختم میشود. مگر همه چیز دنیا به کام ماست که همه کامنت های این سایت باشد؟
۶۹۷۵۲ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۴       

    از : ا.ز.ل

عنوان : با کمال تاسف
تایید، ترویج و اسطوره سازی از حزب توده به بهانه ضربه بیست و هشت مرداد - که گوشمالی طبقه کارگر نوظهور شهری در ایران بود. و محصول نظام تقسیم قدرت جهانی - تفکری ارتجاعی است.
آنان که در حافظه فرهنگ مردم اسطوره شدند، نه بخاطر مبارزه قهرآمیز (که جناب دانشور و تنی چند از خوانندگان* که پیام گذاشتند، سعی دارند رهبران حزب توده را مانند آنها، چریک و مبارز بنمایند) بلکه به دلیل اندیشه مستقل و ملی، محبوب مردم هستند. چیزی که رهبران حزب توده و راهبران آن ازش بی بهره اند.

*: خوانندگانی که نویسنده این یادداشت را " ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭ ﻭﺯﯾﻦ" می دانند. (گویا جناح رفیق کیا، هنوز ادبیات غالب حزب را در اختیار دارد :D
۶۹۷۴۰ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۴       

    از : .پیشنهاد

عنوان : راجع به سیاست کانت گذاری
به نظر من هم باید کامنتهای بیمعنا و بازی و با کلمات و تکرار مکررات را کنترل کرد. این شیوه دموکراتیزم مکانیکی که در سیاست کامنت های این وبسایت حاکم است بر کیفیت بحثهایی که زیر کامنت های درمی گیرد لطمه شدید میزند. یک بیمار یا مزدور شانزده هفده ساله که از دفاتر متعدد وزارت اطلاعات در حال خرابکاری اینترنتی است و روزی مثلا هزارتا کامنت میگذارد نباید از همان قدر فرصت اعلام نظر برخوردار باشد که مثلا یک فعال کارگری پنجاه ساله که شاید ماهی یک کامنت بگذارد اما خواستش و نیازش این باشد که این کامنت خوانده شده و به بحث گذاشته شود. یک راه محدود شدن کامنت گذاران به کسانی است که مثلا در سایت اکانت ساخته اند.اینطور اگرچه از نظر کمی تعداد کم میشود اما کیفیت بحثها خیلی بالاتر میرود
۶۹۷٣۶ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۴       

    از : خوننده اخبار روز

عنوان : چه بشود!!!
….. و چنان شد که شاید، باید می شد . که البته اگر شهامت آن انحلال را داشتند، آن "باید می شد" دیگر نمی شد . بگونه ای دیگر می شد. ...و بازیگری چپ در ایران بگونه ای دیگر می شد. که باید گفت: غصه خوردن فایده ندارد . و شد آنی که باید می شد یا نباید می شد…..

آخر دوستان عزیز اخبارروز مگر شما مجبورید چنان کامنتهایی رو در زیر مقاله نویسنده محترم بیاورید؟
خدا وکیلی شما بدتراز این نوع توهین، توهین سراغ دارید ؟؟؟
۶۹۷۲۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۴       

    از : امیر ایرانی

عنوان : انحلال اگر اعلام می شد
جناب دانشور ارجمند که درود برایشان بادا! در نوشتارش نکاتی است که می توان در مورد آنان مطالبی را آورد. وقتی ایشان در رابطه با تعداد اعدام شدگان حزب توده در آن دوران سخن میگوید و مقایسه ای را بعمل می آورد نکته ای در این مورد قابل بیان می گردد: وقتی حکومتی به تشکلی برای نابود کردنش یورش می برد در آن یورش، فاز نظامی اولین گروهی است که به جوخه های اعدام سپرده می شوند؛ چون این مسئله یک توجیه حقوقی و بین المللی نیز خواهد داشت حال اگر این فاز نظامی از سازمان نظامی همان کشورباشند آنان بعنوان عوامل نفوذی و مخرب براحتی به جوخه اعدام سپرده می شوند و این عمل هم هزینه بین المللی چندانی هم برایش نخواهد داشت . اگرچه یک فرد فاز سیاسی را هم می تواند به جوخه اعدام بسپارد اما هزینه این کار بسیار بالا است.:::::::در قسمتی ،از اگرهای تاریخ سخن می گوید، که باید گفت:تفکر چپ را در یک جامعه نمی توان نادیده گرفت؛اما اگر در آن دوران حزب منسجم چپی بنام توده ،آنهم با آن وابستگی به اردوگاه شرق وجود نداشت، چه می شد!؟::::::جناب دانشور می آورد:«.....که آوار گذشته را بردوش آیندگان سخت اثر گذار دانسته بود. اثر ۲۸ مرداد به روان فعالان حزب توده ایران، اما چنان ماندگار ماند که این بار به قیمت جانشان تمام شد» در این مورد شاید آنان پی برده بودند ، آن بنایی که قرار بود در آن دوران ساخته شود توسط خویششان ستون هایش فروریخت و در همان دوران می بایست زیر آوار می ماندند. چون توجیه گری های بعدی، محو کننده اتهامات بعد ازآن رویداد نخواهد بود. آنان یک راه برای راهی از آن اتهامات داشتند، آنهم : اعلام انحلال کامل حزب بوده ، که شهامت این کار را نداشتند و یا اجازهء این کار را نداشتند . که در نهایت، مستأصلانه، سر نوشت خویش را به دست خمینی می سپارند. و چنان شد که شاید، باید می شد . که البته اگر شهامت آن انحلال را داشتند، آن "باید می شد" دیگر نمی شد . بگونه ای دیگر می شد. و از طرف دیگر نیروی چپ موجود در جامعه ایران با آن ،انحلال ، سایه ایدئولوگ های فسیل شدهء استالینیسم را از سر خود دور می دیدند .و بازیگری چپ در ایران بگونه ای دیگر می شد. که باید گفت: غصه خوردن فایده ندارد . و شد آنی که باید می شد یا نباید می شد.
۶۹۷۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : "اگر" ها و "مگر" های تاریخی
بی شک حق به جانبِ نویسنده هوشیار این نوشتار وزین است، وقتی که می نویسد؛ «..."اگر" ها و "مگر" های تاریخی چیزی جز خواب و خیال نیستند...»،
از مولوی هم داریم، [لیک ای جان در اگر نتوان نشست].

ولی در زمانِ کنکاشِ در تاریخ، برای ریشه یابی علتِ شکستها، چاره ای جز بر پا کردنِ "اگر"ها و "مگر"های فراوان نیست. بی تردید میتوانم با نویسنده نوشتار در باره علتِ آنچه بر حزبِ توده ایران در دهه سی و دهه شصت رفت موافق باشم، اما ذیلاً با آوردنِ مقدمه ای مختصر، میخواهم به «اگر» و «مگر» دیگری در ارتباط با جامعه ایرانی برسم.

با نگاهی گذرا به دستگاههای اداره کشور تا قبل از انقلاب مشروطیت، میتوان دید، با رو به زوال گذاشتن یک دودمانِ سلطنتی در اثر یک یا چندین واقعه، صاحب نفوذانی که دستِ محکمی به قبضه شمشیر و یراق اسب داشتند، پیرامونِ مقتدر دیگری گرد می آمدند، و چندی بعد شاهِ مقتدر تاجی بر سر میگذاشت و موسس سلسله جدیدی میشد.
و پس از آن صاحب نفوذانِ پیرامون این شاه مقتدر توسط خدم و حشم خود، اموراتِ ایالات و ولایات کشور را اداره می کردند.
و تا قبل از مشروطیت، ایران، مردم نداشت، هر آنچه بود رعیت بود، یعنی آدمهایی وابسته به زمین. و هر زمین و ولایتی وابسته به یک خان مقتدر، که با واژگون شدنِ سلسله های شاهی، آنان نیز واژگون میشدند. پس قبل از مشروطیت خبری از طبقه ای به نام سرمایه دار، که با اتکای به مجتمعهای تولیدی خود، طبقه ای در استمرار بی انقطاع باشد، وجود نداشت.
از پس از انقلابِ مشروطیت تاکنون نیز، طبقهِ موسوم به سرمایه دار کشور، کسانی نیستند، جز تجار بزرگ، صاحبان کارخانجات مونتاژ و صاحب منصبانِ متمول، که با تکیه بر هوش و ذکاوت شخصی، در کشور بی قانونی چون کشور ما، چون قارچهایی بی ریشه، از هر جایی از کشور سر برآورده اند، که همواره با طوفانی دیگر از بین رفته اند.

اگر انقلابیون اوایل دهه سی شمسی، و نیز انقلابیون اواخر دهه پنجاهِ شمسی میتوانستند، به جامعه ایرانی بگونه ای که فوقاً اشاره شد، بنگرند، بسیاری از عداوتها محلی از اِعراب نداشته و میتوانستند و میتوانیم، دور یک میز یا یک سفره برای رسیدن به اهدافِ مشترکی بنشینیم. ولی اسفا که هر یک از ما محسور زیبایی مرام "محمد"، "عیسی"، "موسی"، "باب"، "مهدی" یا "مارکس" فراموشمان شد و همچنان میشود، که قبل از هر چیز و مطلبی ایرانی هستیم، و ذلتِ هر ایرانی، ذلتِ ایرانیان دیگر، و مشکل ایرانیان نه از طریق ستایش مرامهای زیبا، بل از طریقِ پی ریزی طرحهایی واقعی برای نجاتِ محیط زیست کشور، حفاظت از آزادیهای اجتماعی، حفاظت از امنیت قضایی و شغلی آحاد اجتماع، برقراری دستگاههای آموزشی و پرورشی به قسمی که برآورنده نیازهای اجتماعی باشد و.... میگذرد
۶۹۷۱۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣۹۴       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست