از : امیر ایرانی
عنوان : سانترالیزم-چکش وسندان-بازوان ستبرکارگرنشان-سرمخالفین
نوشتارهایست که نمی توان به راحتی از کنار آنها گذشت و در رابطه با نکات مطروحه در آن سکوت کرد و مطلبی را نیاورد!. نوشتارهای جناب عاصمی از نوشتارهایست که می توان در آنها نکات قابل بحث بسیاری یافت و مورد نقد قرارشان داد. ایشان در تلاشی مستمر و پی گیر می خواهد دریافتهای خویش را از یک تئوری اجتماعیِ ایدلوژی شده ای را آنهم با تصور "حق پندار یگانه ای"، کارپایهء تحولات اجتماعی جامعه ایران قرار دهد. ایشان با روش تبلیغ گرایانه ای؛نتیجه روش تحول خواهانهء خویش را همان آرمانهای: دمکراسی خواهانه و آزادی خواهانه و عدالت خواهانهء جامعه ایران معرفی می کند!. بایدگفت: در نظراتی که در رابطه با بعضی از نوشتارهای ایشان، ارائه شد پرسشهایی مطرح گردید: آیا شرایط جامعه ایران با مبانی تئوری های مورد علاقه اشان همخوانی دارد؟ البته ایشان در اقداماتی اقناعی بتصورمستدل بودن در پی این بوده اند که نشان دهند هماهنگی بین تئوری های مورد علاقه اشان با جامعه ایران وجود دارد و مثال هایی را می آورد. اما باید گفت: در مثالهایی که آورده می شود چه از طرف ایشان و یا دیگرانی دیگر،به این نکته باید توجه گردد: آن گروه هایی که خواسته های صنفی محدودی را مطرح می کنند در پی چیز دیگری هستند! هر نوع بزرگنمایی بعضی از خواسته های صنفی محدود و ربط دادن آنان به یک مسئلهء تحول خواهی بزرگتر، می تواند یک عامل فریب و شاید هم گمداه کنند در تحولات اجتماعی بحساب آید!. البته بایدگفت: با یک دیدگاه تکثرگرایانه در حوزه اندیشه وسیاست اعمال ایشان که بطریقی گروهی از مردمان ایران را نمایندگی می کند قابل قبول و پذیرش جامعه است اما در همان جامعه تکثرگرا و دارای ازادی بیان ، یکی از وظایف حفاظت کنندگان از آن جامعه ؛به نقد کشیدن ایده های اینچنینی است. اگر بخواهیم بعنوان یک فرد ایرانی وطن پرست و میهن دوست تلاشهای ایشان را نظاره گر باشیم و قضاوتی را نیز در رابطه با روش ایشان داشته باشیم،چه دریافتهایی را می توانیم داشته باشیم؟ اولین چیزی که به ذهن می رسد؛ حزبی بنام توده است؛انهم با پیشینه ای و عملکردی مشخص و تأثیرگذاریِ خاص که در تاریخ معاصر ایران داشته است که پرداختن به آن خود بحث جدایی می طلبد و در اینجا غیر ضروری است. اما بازماندگانی از این تشکیلات و آنانی که خود را وراثی برای آن تشکیلات می پندارند در تلاشند آن حزب سراسری را بطریقی احیا و وجودش را دربازیهای اجتماعی ایران زنده نگه بدارند.که باید گفت: با توجه به شرایط ایران و وجود تنوع قومی زیاد ،احزاب سراسری نوعی پیوند دهندگی بین مردمان نیز ایجاد می کنند. اگر چه ایده آل آنست: یک حزب چپ ملی با گرایشهای مختلف وجود داشته باشد که در کنار یکی دو حزب سراسری دیگری با بازیگرهای اجتماعی به تحول خواهی در جامعه بپردازد!. احیای حزب توده توسط بازماندگانش و وراثش با گرایشاتی مختلف همراه شده است: یکی از گرایشات،هر نوع عدالت جویی در اجتماع را بر اساس تئوری های چپ برخاسته از اروپای شرقی در دوران دو قطبی را نوعی درجا زدن و هدر دادنِ نیروهای اجتماعی و به هرز بردن آنان میداند. پس با تجدید نظر در شیوه های گذشتگان و شناخت جامعه ایران، با دریافتی جدیدو تجدید نظر در مبانی قبلی با اعتقادی جدید با این رسیده اند که باید :در جامعه دمکراسی پذیرفته شودو حاکم شودو دراین دمکراسی احزاب مختلف با کارکردهای مختلف امر تحول خواهی را به پیش ببرند و با استقرار آزادی بتوانند مهار برای بازیگران امر سرمایه در جامعه ایجاد کنند و شرایط سود بری بالا را از بازیگران امر سرمایه و سوداگران دراین زمینه را محدود کنند و شرایط رقابتی را نیز حفظ کنند و بدین طریق پی گیر عدالت اجتماعی نیز شوند. این گرایش و دریافت اعتقادیِ جدیدِ گروهی از احیاگران حزب توده هر چه می خواهد نام داشته باشد و به آنان گفته شود: سوسیال دمکرات ویا ......... مهم دریافته های اعتقادی آنان است که می توانند مفید به حال جامعه باشد!. هر حزب چپی که بپذیرد در کنار احزاب دیگر، باید امورات جامعه را به پیش ببرد چاره ای ندارد جزء اینکه: بازی دمکراسی را صادقانه پذیرا باشد وخود را هم مقید به حفظ دمکراسی درجامعه بداند!. :::::: اما در کنار دیدگاه بالا و گرایش مطرح شده ، دیدگاهی در مورد احزاب چپ
وجود دارد که آنهم یک تصور "حق پندار یگانه ای" است. که نتیجه این تصور و این دیدگاه هم مشخص است چه خواهد بود!.که در این مورد تجربیات بشری آگاهی های لازم را به ما داده است که پرداختن به آنان تکراری و شاید خسته کننده باشد. :::: در رابطه با دیدگاه جناب عاصمی: که بنوعی خود را از احیاکنندگان حزب توده، آنهم با گرایشی که در مقابل گرایشی که سوسیال دمکرات معرفی می کند، می توان گفت: ایشان مدلی را مطرح می کند که در این مدل یک مرکزیت قوی بعنوان هدایتگر و پیش برندهء خواسته های عدالت خواهانه وجود خواهد داشت که این مدل در دوره ای از تاریخ بشریت با وجود بزرگانی از همین نوع تفکر با عنوان چپ آنهم از چپ اروپای شرقی تجربه گردید. و تجربه ای تلخ و ویرانگر برای بشریت بوجود آورد و با امتحانی ناموفق بکنار گذاشته شد!. حال ایشان چگونه آن تجربه تلخ را راه نجات می داند خود جای سئوال است؟ :::: در یک بررسی خیلی معمولی( نیاز به ضریب هوشی بالایی نیست) می توان فهمید از این سانترالیزم چه حاصل می شود: این مرکزیت احتیاج به قدرت و اقتدار دارد ! قدرتش را توسط نیروهای نظامی و امنیتی و چماق بدستان (که هر ایده لوژی می تواند بسازد) بدست می آورد و اقتدارش را هم می تواند توسط چند نفر ایده لوگ حراف تأمین کند این نفرات یامی شود؛ استالین رنگی ویا...... ودر بالای تالار محل تجمع سانترال سازان می توان یک چکش خیلی بزرگ و یک سندان خیلی بزرگ نیز دید و یا ترسیم شده دید . که این "چکش و سندان " پیام مورد نیاز را به غیر سانترالیزم خواهان خواهد داد و به آنان خواهد گفت:هرکس مخالفت کند سرش را می گذاریم روی این سندان و توسط یکی ازهمان بازوکلفتانِ ترسیمیِ پتک زنِ کارگرنشان با آن چکش بزرگ به سرش می کوبیم تا درس عبرتی شود برای نیروهای ضد کارگری اگرچه خودش هم کارگرباشد و.......
۷۰۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ شهريور ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : همه، و هر یک به نوعی، فقط در تلاشی مصممانه برای ذوب کردنِ دیگری، در خود بسر می برد
آقای عاصمی گرامی، ضمن سپاس از شما برای توجه به نظراتم، مرا البرز خطابم کنی، برایم کافی است.
۱- شاید حق به جانبِ شما باشد، وقتی مینویسی؛ «...به کار بردن نادرست آن[سانترالیسم دموکراتیک] توسط افراد و یا در دورانی، به معنای نادرستی منطق درونی اصل انقلابی سانترالیسم دموکراتیک نیست...»،
گمان نمی کنی، اگر شما،من و یا هر کس دیگری در مواجهه با کارآیی یا عدم کارآیی این اصل و نیز دیکتاتوری پرولتاریا در "سوسیالیزم واقعاً موجود" از هم پاشیده شده، مولفه هایی چون "نادرستی افراد و دوران" را پیش بکشیم، خود را هموزن و همردیف مسلمینی قرار داده ایم، که در جستجوی عوامل عقب ماندگی جوامع مسلمان، خودِ قواعد و دستوراتِ این مذهب را منزه تر از آن می دانند، که موردِ بررسی و تفحص نقادانه قرار گیرند؟
۲- بی تردید نظامهای محمدرضاشاهی و ج.ا بواسطه خصلتهای استبدادی خویش نه تنها، توانِ تحملِ "گردان متشکل طبقه کارگر و احزاب کارگری" را نداشته و ندارند، بل از درکِ اهمیتِ وجودِ تشکلها برای رشدِ اجتماعی کشور، هم غافلند، و هم هراسان، هم از این روست. که هم دستگاهِ حکومتی شاه و هم دستگاهِ حکومتی ج.ا به تشکلهای مستقل به دیده بدبینی نگریسته و می نگرند. بنابراین تهاجم و مورد تعطیلی قرار دادنِ احزابِ چپِ معتقد به سانترالیزم دموکراتیک، توسط ایشان، نه بواسطه اعتقاد این احزاب به سانترالیزم دموکراتیک، بل بواسطه هراسی است که، از هر نوع تشکل مستقل دارند.
و اگر حزب کمونیست آلمان دست به اقدامی می زند که مطابق آن، "همه نظرها و ابرازنظرها در باره این یا آن موضع، درج می شود". و "دموکراسی واقعی در حزب، کارپایه تصمیم مشترک در کنگره آینده این حزب کارگری را تشکیل می دهد"، نه تنها نشان از، درس از اشتباهات گذشته دارد، بل نشان می دهد، که این حزب با کنار نهادن مرکزیتی منجمد، و با مراجعه به همه آراء موجود در حزب، دست از، در صندلی تماشاچی نشاندنِ اعضاء و هوادارانش برداشته است، که بی گمان چنین تغییر رویه واقعی، که در آن جنبه ای نمایشی و تبلیغاتی وجود ندارد، اسباب ترقی و پیشرفت بیشتر این حزب در انجام وظایفش ایجاد خواهد شد.
۳- آقای عاصمی گرامی، در بند ۲ نظر خود، حزب کمونیست آلمان را برای دموکراسی بیشتر در حزبش مورد تشویق قرار می دهی. ولی با این همه، تبلیغ در جهتِ "«ایجاد [کردن] نهادهای دموکرات منشاء» را اندیشه ی ضد کمونیستی و ضد توده ای و در مخالفت با وجودِ حزب طبقه کارگر" می پنداری.
آیا در اجتماعی چون جوامع سوئد یا آلمان که در آن وجودِ اجتماعات و تشکلها رسمیتی واقعی دارند، کارگران میتوانند از منافع خود بهتر دفاع کنند، یا در جوامع بسته و خالی از تشکلات علنی و مستقلی چون ایران و جمهوری دموکراتیک آذربایجان؟
وجودِ طبقات مختلف در جامعه را منکر نیستم. بحثم اینجاست، که طبقه کارگر، و سرمایه داران در ایران مختصاتِ خاصِ خود را دارند. اگر به گزارش آقای آقاجری رجوعی مجدد کنیم، کارگرانِ شاغل در مجموعه های مختلف عسلویه را، در لایه های مختلفی می بینیم. و در ترسیم چهره ای از کارفرما در تحلیلِ نهایی به دولتِ حاکم خواهیم رسید، که همه قدرت خود را از ناحیه مسلط بودن بر اعتقاداتِ مذهبی مردم دارد. در چنین جو و شرایطی تنها از طریق ایجاد نهادهای دموکرات منشاء است، که بدون بوجود آمدنِ تلاطماتی بزرگ در اجتماع، سطح و عمق مطالباتِ کارگری، در توازنی واقعی با قدرتِ تشکلشان، رشد و توسعه خواهد یافت.
کارگرانِ شاغل در او. دی. سی. سی، به حقوقهای معوقه خود رسیدند، ولی آنطوری که از معنای مستتر در گزارش بر می آید، خواستهای دیگری چون حق بیمه برای تمام کارگران، سرویس رفت و آمد به محل کار و استراحتگاه مجانی یا کم هزینه، همچنان دست نیافته، و در سبدِ مطالباتشان باقی مانده است.
حال تصور کن، اگر تمام کارگرانِ شاغل در عسلویه بتوانند، موفقیت کارگران او. دی. سی. سی را سرمشق قرار داده، و با عمده کردن خواستهای مشترکی چون حق بیمه برای تمام کارگران، سرویس رفت و آمد به محل کار و حق داشتن استراحتگاه مجانی و یا کم هزینه، و چشم پوشی از پسرخاله فلانی رتبه یا حقوقی در حدِ استحقاق ندارد، یا بلوچ در حدِ زابلی حقوق نمی گیرد، همه عسلویه را حول خواستهای مشترک و بزرگتری مجتمع کنند. با محقق شدنِ این خواستهای مشترک، و از این راه مستحکمتر شدن و با تجربه تر شدن این تشکلِ دموکراتیک، به یقین در ادامه راه و زندگی، راهی هم برای عدم دخالتِ رانتِ پسرخاله گی در دریافت رتبه و حقوق، و نیز مبارزه برای تساوی حقوقِ بلوچ و زابلی، سنی و شیعه در قبالِ کاری برابر، پیدا خواهند کرد.
۴- طبقه سرمایه دار یا بورژوا در معنای کلاسیک آن عبارت است از، افرادی که نسل اندر نسل مجموعه هنگفتی از سرمایه را در واحدهای تولیدی بزرگی در صنعت و کشاورزی صاحب بوده و هستند. به عبارتی دیگر، این افراد بواسطه این موقعیت از سرمایه، نسل اندر نسل در تسامحِ همراه با رقابت، با دیگر سرمایه داران، جامعه خود را بواسطه تولیداتِ خود اداره میکنند. چنین طبقه ای در ایران هرگز امکانی برای رشد نداشته، و هر یک از این افرادِ موسوم به سرمایه دار، در واقع میتواند یکی از افرادِ بسیار معمولی اجتماع بوده باشد، که بر حسب تصادف در راهی قرار گرفته که در کشور بی قانونی چون کشور ما، با استفاده از زیرکی خود، به خدم و حشم کنونی اش رسیده است، که میتواند به بادی دیگر واژگون شود، امثال آقای بابک زنجانی ها در تاریخِ سرمایه دارهای!!! کشورمان کم نیستند.
و گمان می کنم، هر مطلبی، از جمله وجود طبقات در جامعه، طبقه سرمایه دار در ایران را تنها از طریق تجربیات خود و یا تکیه بر استناداتِ دیگر محققین اجتماعی نفی یا قبول کرد. در شیوه واسطه گرانه، که شیوه مسلط بر بازار کار و تولید ایران است، کارگر ایرانی همواره در تحلیل نهایی خود را بلاواسطه در تقابل با دولتِ حاکم می بیند. و این دولتها بر حسب شرایط بر صنفی ترین خواسته های کارگری چون حق مرخصی و بیمه شیادانه از زاویه امنیتی نگریسته و با چسباندنِ برچسبهای ناچسب مقابله می کنند
۵- آقای عاصمی گرامی، از لابلای نوشته هایم، بوضوح میتوانی ببینی که اهلِ بازی با لغات نیستم، شاید اگر بجای استفاده از واژه خصمانه، واژه خشونت بار را بکار می بردم، شایسته تر و به مفهوم موردِ نظرم نزدیکتر بود. کسی را منتسب به روشهای خشونت بار یا خصمانه در مواجهه با ارتجاع حاکم نکرده ام، اما متأسفانه بوده و هستند، جریاناتی که، روشهای خشونت بار را راهِ رهایی از تنگناهای ایجاد شده توسطِ ارتجاع دانسته و می دانند، و گاهاً ندا، نوید و اخطارهای آغاز خشونت سر می دهند. این نداها، گرچه در زمان حاضر شاید به گوشِ جان بنشینند، اما در تحلیل نهایی، ما را، یعنی چپ کشور را، در همان جایگاهِ بهمن ۵۷ خواهد نشاند.
واقع مطلب اینجاست، که در هیچ جایی از جامعه نظر مشترکی در باره نحوه و چگونگی [تلاش برای گذار به جامعه ای برخوردار از دموکراسی] وجود ندارد. همه ما، مارگزیدگانِ در وحشت از ریسمانِ سپید و سیاه، در این نزدیک به چهار دهه گذشته، فقط به نقد نشسته ایم، بی آنکه به بررسی نقاط مشترک و یا امکانِ وجود نقاطِ مشترک، بهایی جدی و موثر داده باشیم. نتیجه این حرکت شده، متأسفانه بلبشوی حاکم بر اپوزیسیون، که همه، و هر یک به نوعی، فقط در تلاشی مصممانه برای ذوب کردنِ دیگری، در خود بسر می برد.
۷۰۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : سانترالیسم دموکراتیک یک اسلوب!
خانم- آقای البرز گرامی،
۱- سانترالیسم دموکراتیک یک اسلوب کار است که نفی مستدل آن تنها از طریق نفی غیرمنطقی بودن ساختار و مضمون آن ممکن می گردد. به کار بردن نادرست آن توسط افراد و یا در دورانی، به معنای نادرستی منطق درونی اصل انقلابی سانترالیسم دموکراتیک نیست. باید علل و ریشه اشتباه های انجام شده را شناخت و آن ها را بر طرف نمود. موضوع مقاله ”اندیشه سوسیال دموکرات ...“ در خدمت این هدف است.
۲- علت مخالفت با به کار گرفتن اصل لنینی سانترالیسم دموکراتیک در احزاب کارگری توسط گردان متشکل طبقه کارگر، مخالفت با اصل وجود چپ انقلابی و احزاب مارکسیست- توده ای نزد مخالفان این اصل است. نفی وجود طبقات، مکیدنِ پستانک کپک زده ضد کمونیستی- ضد توده ای و ..، همگی ریشه در این خواست دارد که طبقه کارگر را از گردان متشکل خود محروم سازد.
دو کتاب بسیار ارزشمند و ده ها رساله و نوشته علیه این موضع مخالفان تشکل سیاسی- طبقاتی حزب طبقه کارگر وجود دارد که مطالعه آن ها توصیه می شود. یکی، ”کمونیست ها امروز“ است که فیلسوف آلمانی ه. ه. هولس آن را در سال های ۹۰ قرن پیش نگاشته و دیگری، کتابی است که فیلسوف معاصر ایتالیایی دومینیکو لوزوردو در همین باره در چند سال پیش منتشر ساخت. (نگارنده بازتابی از مضمون هر دو کتاب را در صفحه توده ای ها منتشر کرده است). هر دو کتاب با توانایی بالای منطقی و در سطحی تئوریک- سیاسی که مبتنی بر فلسفه ماتریالیست دیالکتیکی و تاریخی است، موضع مارکسیستی- توده ای را برای ضرورت حفظ و حراست از استقلال حزب طبقه کارگر و سیاست و برنامه مستقل آن توضیخ می دهند و بر آن پای می فشارند.
اخیراً هم رفیق ”ابانو نونش“، عضو هیئت اجرائیه و کمیسیون روابط بین المللی حزب کمونیست پرتغال، در کنفرانس بین المللی که در پراگ ... برگزار شد [۲۴ و ۲۵ ماه مه ۲۰۱۵، ۳ خرداد ۱۳۹۴] (به نقل از نامه مردم شماره ۹۸۰، ۲ شهریور ۱۳۹۴)، بر اندیشه برشمرده شده پای فشرد و از جمله خواستار «توانمندیِ حزب کمونیست پرتغال» از طریق برجسته ساختن سیاست مستقل این حزب گشت.
حزب کمونیست آلمان از یک سال پیش و در تدارک برگزاری کنگره آینده خود، به نشر پیشنهادهایی که باید به سند کنگره آینده راه یابند در نشریه هفتگی اوتست، ارگان حزب پرداخته است که در آن همه نظرها و ابرازنظرها در باره این یا آن موضع، درج می شود. اقدامی که بیان تبلور دموکراسی واقعی در حزب و کارپایه تصمیم مشترک در کنگره آینده این حزب کارگری را تشکیل می دهد که نشان آموزش از اشتباه های گذشته است.
کوشش برای «تهی ساختن» و «لق» کردن اصل لنینی سانترالیسم دموکراتیک توسط اندیشه سوسیال دموکرات نیز وجود دارد که باید با آن مبارزه ای روشنگرانه را سازمان داد. در باره چنین کوشش برای تهی ساختن محتوای اصل لنینی در حزب توده ایران در همین مقاله توضیح داده شد. شیوه ای که بدون هر نیازی، شرایط بحث و گفتگوی درون حزبی را برای نظربندی علمی مسدود می سازد. شیوه دیگر، «آبکی» کردن این اصل از این طریق است که پیشنهاد می شود اصل سانترالیسم دموکراتیک با «شبکه ای ساختن حوزه های حزبی، تلفیق» شود. احمد سپیداری این موضع را اخیراً در ”نوید نو“ مطرح ساخت، بدون آنکه مایل به بحث در باره چگونگی تحقق بخشیدن به آن باشد.
۳- اندیشه ی ضد کمونیستی و ضد توده ای که می کوشد مخالفت با وجود حزب طبقه کارگر را از این طریق تبلیغ کند که «ایجاد [کردن] نهادهای دموکرات منشاء» را مطلق ساخته و آن را به مثابه «تنها» شکل سازمان های اجتماعی بنماید، به دو نادرست تن می دهد. اول- سازمان های دموکراتیک لایه های مثلاً زنان، جوانان، سندیکای کارگری، و غیره را - که ضرورت وجود و فعالیت مستقل آن ها در جامعه انکارناپذیر است -، در برابر سازمان های سیاسی- طبقاتی یا احزاب اجتماعی که از منافع طبقاتی دفاع می کنند قرار می دهد. در این زمینه نکته هایی در مقاله ای با عنوان ”تعمیق بحران اجتماعی و گذار خواست دموکراتیک به سیاسی“ نگاشته و در آن نگرش چپ انقلابی به مقاله ”حزب توده ایران و جنبش مستقل زنان“، توضیح داده شده که از تکرار آن در این سطور صرفنظر می شود. (مقاله بزودی انتشار خواهد یافت)
دوم، با مطلق ساختن ضرورت ایجاد کردن «نهادهای» دموکراتیک در جامعه، در واقع طبقاتی بودن جامعه و وجود و عملکرد نبرد طبقاتی در جامعه طبقاتی نفی می شود. پیش تر نیز در این باره گفتگو شد. اعتصاب موفق کارگران ”صنایع بزرگ پارس جنوبی در شرکت او. دی. سی. سی.“ که خبر آن توسط گزارش شایان دقت آقای ناصر آقاجری در اخبار روز ۸ شهریور منتشر شد، بی پایه و اساس بودن این برداشت را باری دیگر برملا می سازد.
۴- وجود طبقات در جامعه، ازجمله نفی طبقه سرمایه دار در ایران را نمی توان با «تجربیان خودم» و «تکیه بر استناداتِ برخی از محققین اجتماعی» نفی کرد. آنچه در ابرازنظر باری دیگر تکرار شده است، برشمردن ظواهر امری است که مضمون آن همان وجود «مال اندوزانی» در جامعه ایرانی است که به ”استثمار نیروی کار انسان“ با هدف انباشت سود و سرمایه می پردازند، و طبقه سرمایه داران را در ایران تشکیل می دهند.
۵- انتساب هدف «مخاصماتِ خصمانه با ارتجاع حاکم» به مدافعان منافع «مردم» که در پایان ابرازنظر القا می شود، که تکرار همین موضع در ابرازنظرهای پیش نیز است، به ویژه از این رو بی انصافی و ناجوانمردی ی وحشتناکی است، زیرا برخورد «خصمانه»ی ارتجاع حاکم در ایران علیه وسیع ترین لایه ها و طبقات محروم و زحمتکش که در مرکز آن زنان قرار دارند، انباشته بودن زندان ها از مبارزان و حصر غیرقانونی رهبران جنبش سبز و ... مساله اصلی را در ”تضاد روز و عمده“ در ایران تشکیل می دهد! فراموش نکنیم! این روزها مردم ایران سوگوار سالگرد قتل عام فرزندان برومند خود در فاجعه ملی سال ۱۳۶۷ هستند!
۷۰۰۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : شاید این اصل در زمانِ طرح خود، کارآیی مترقی داشته...
آقای عاصمی گرامی، در بابِ طرح سانترالیزم دموکراتیک می نویسی؛ «... اصل لنینی سانترالیسم دموکراتیک، دستاورد بزرگ چپ انقلابی است که در خدمت به ثمر رساندن نظربندی دموکراتیک در درون حزب طبقه کارگر قرار دارد و در عین حال، اهرم پرتوانی را نیز برای عملکرد یکپارچه حزب تشکیل می دهد...»
شاید این اصل در زمانِ طرح خود، کارآیی مترقی داشته، اما تاریخ "سوسیالیزم واقعا موجود" نشان می دهد، که احزابِ کمونیست در پناه این اصل فقط توانستند، وجودِ دائمی روسای خشک و تغییر ناپذیر خود را توجیه کنند. و اگر به واقع دموکراسی بر این احزاب غلبه داشت، با تکیه بر آنهمه حمایتهای جهانی از سوسیالیزم، "سوسیالیزم واقعاً موجود" در مسیر حرکت خود، هرگز به افولِ امروز خود نمی رسید.
در جای دیگری از نوشتار می نویسی؛ «...مبارزه برای درک وحدت عینی منافع طبقه کارگر و سرمایه داران میهن دوست در مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه، اهرم پرتوان برای برپایی جبهه ضددیکتاتوری، و نه مانع آن است...» در عین آنکه، در سمتِ اشاعه اندیشه حاکم بر این جملات، خودم را در کنار شما حس می کنم.
اما در باره استفاده از واژه ای به نام سرمایه دار در جامعه ایرانی، نمی توانم همفکر با شما باشم. چه بنا به تجربیات خودم و نیز با تکیه بر استناداتِ برخی از محققین اجتماعی، معتقدم، ما در ایران طبقه ای به نام سرمایه دار نداریم.
واسطه گران، دلالانِ مال اندوزی داریم، که در جامه تجار بزرگ، صاحبانِ کارخانجاتِ مونتاژ و متمولینِ صاحب منصب که عنوان بی مسمای طبقه سرمایه دار را چسبیده به ناف خود حمل می کنند.
هر یک از این افراد، در واقع میتواند یکی از افرادِ بسیار معمولی اجتماع بوده باشد، که بر حسب تصادف در راهی قرار گرفته که در کشور بی قانونی چون کشور ما، با استفاده از زیرکی خود، به خدم و حشم کنونی اش رسیده است، که میتواند به بادی دیگر واژگون شود، امثال آقای بابک زنجانی ها در تاریخِ سرمایه دارهای!!! کشورمان کم نیستند.
و به تجربه دیده شده، که این قبیل افراد علاقه ای، بجز قرار گرفتن در کنار قدرتِ حاکم ندارند. و اگر بازار ایران را در مقاطعی از انقلاب مشروطیت در کنار انقلابیون می بینیم، با کنکاش در مختصاتِ آن مقاطع، بوضوح میشود دید، به محضِ در خطر افتادنِ مولفه های سود مالیشان به راحتی پشتِ جبهه ستارخان را خالی، و در مسیر مستبدین سابق که حال جُبه آزادیخواهی به تن داشتند، قرار می گرفتند.
یا در ماجرای قیام بهمن ۵۷ مدتها تا حدودی دو آخوره مشغول بودند، یعنی هم با بازرگان می خوردند، و هم سر سفره خمینی گربه رقصانی اشان برقرار بود، اما وقتی سفره خمینی را چربتر تشخیص دادند، در وحشت از بازگشت مجددِ دلالان و واسطه های درباری، هنگام زده شدنِ زیرآب بازرگان ها و طالقانی ها توسط خمینی جیکی از ایشان در نیامد.
شما با استناد به مفادِ تحقیقاتِ خانم وحیده مولوی به موارد بیشماری از عدم وجود عدالتِ اجتماعی در جامعه امان اشاره داری، که این خود دلیلی واضح بر وجوب و عمده بودنِ ادامه کوششها، برای ایجادِ نهادهای دموکرات منشاء، دارد. و تنها چنین کوششهایی است، که خواهد توانست، مردم را نه برای مخاصماتِ خصمانه با ارتجاع حاکم، بل بواسطه این تجمعاتِ دموکراتیک ارتجاع حاکم را از مواضعِ ارتجاعی و ضد منافع ملی کشور به عقب براند. و تاریخِ مبارزاتِ آزادیخوانه چهار دهه گذشته نشان داده، چنین کوششهایی ثمر بخش بوده، و نتایج خوبی به همراه داشته است.
۷۰۰۰۹ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۴
|