در دفاع از لبخند تو، که باور است و یقین است...
-
پریسا نصرآبادی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بانوی گرامی. شما نسبتن همه جانبه به نگاه، کار، شخصیت و هدفِ آن عزیز پرداخته اید؛ که زیباست.
ولی به نظر من بسیارانی وقتی در بابِ شخصیتی می نویسند، هدف بدی ندارند؛ بلکه در حد اطلاعات خود مطلب ارائه می دهند که همیشه کامل نیست؛ ناگفته هایی با خود دارد. البته حتمن کسانی نیز هستند که عمدی در کارشان است که ما را با آنها کاری نیست.
ولی نکته ی اساسی این است که همیشه «پریسا نصر آبادی» هایی نیز هستند که دلسوزانه قدم در راه می گذارند و با همه جانبه نگری و ژرف بینی نصف و نیمه ها را تکمیل می سازند؛ و این کار از دست همگان بر نیاید.
پیوسته پیروز و شاد باشید
۷۰۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : رحیم ک.
عنوان : شاهرخ
به طور ناباورانه مرگ شاهرخ را می پذیریم.
شاهرخ پرولتر را تنها استقامت و تداوم آن در مبارزه ی طبقاتی به طبقه ی کارگر ایران شناساند. شاهرخ به چهره برجسته ی ایستادگی بر سر مطالبات طبقاتی و بیان صریح و جسارت طبقه ی خویش در برهه ای از ایستادگی طبقه در برابر طبقه تبدیل گردید. و همین شناسنامه وی را در تاریخ مبارزه طبقاتی کارگران ایران جاودانه خواهد ساخت. شاهرخ زمانی را نه نوشته هایش بلکه جوهره ی رادیکالیزم وی در آشتی ناپذیری با سرمایه متبلور ساخت. شاهرخ از هرگونه اشکال مبارزاتی طبقه کارگر دفاع کرد؛ سندیکا، اتحادیه، شورا و حزب، بی آنکه امکانات تاریخی و کنونی هر یک را و حتی موانعی که هر کدام در شرایط امروز در برابر راهپیمایی طبقه کارگر ایجاد میکند نقد کرده باشد. مسلم است که زندان بویژه در جایگاه جمهوری جنایت کار اسلامی مکان امنی برای جسم و پرورش ذهن نیست. او نیز نمی توانست بیش از آنکه تا لحظه ی مرگش تلاش نمود بنویسد. افسوس که اگر شرایطی پیش می آمد و پراکسیس او در جریان ساختمان امر مشترک سوسیالیسم امکان شکوفتن می یافت، ادبیات طبقه کارگر را غنا می بخشید و هر یک از مفاهیم عینیت یابنده ی تاکنونی را از نو نقد و بازآفرینی کرده و راه های سهلی را برای گذار تاریخی طبقه می گشود، صد افسوس نشکفته بدست جانیان سرمایه پژمرد.
اکنون شاهرخ غریبانه سر در خاک کشیده و فرو خفته است، شایسته است که تلاش های طبقاتی اش و میراث بجای مانده از او مصادره به مطلوب انقلابیون حرفه ای قرار نگیرد و هیچ تشکلی نام خود را با نام وی آذین نبندد. شاهرخ زمانی با تعلق به تمامی طبقه کارگر ایران و جهان زیست و رفت. راه و یادش پاینده باد.
۷۰۲۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : ا.ز.ل
عنوان : زنده است باد
ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ:
« ﺑﺎﺩ، ﻣﺮﺩﻩ ﺳﺖ!
ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﺑﺮ ﻧﮑﻨﺪﻩ ﯾﮑﯽ ﺳﻘﻒ ﺭﺍﺯ ﭘﻮﺵ
ﺑﺮ ﺁﺳﯿﺎﺏ ِ ﺧﻮﻥ،
ﻧﺸﮑﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺑﻪ ﻗﻠﻌﻪ ﺑﯿﺪﺍﺩ،
ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﻧﻔﮑﻨﯿﺪﻩ ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺥ
ﺑﺎﮊﮔﻮﻥ.
ﻣﺮﺩﻩ ﺳﺖ
ﺑﺎﺩ«!
ﮔﻔﺘﯽ :
« ﺑﺮ ﺗﯿﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻩ
ﺑﺎ ﭘﯿﮑﺮﺵ،ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﻥ،
ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺩ«!
ﺗﻮ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ
ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ
ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﯼ
ﺍﺯ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ.
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ،ﻣﻦ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﺒﯽ
ـ ﺩﺭﺳﺖ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﺒﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﻥ ﺑﻪ ﺭﮔﻢ ﺧﺸﮏ ﻣﯽ
ﮐﻨﺪ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ.)
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻣﯿﺪ
ﻭﭘﺮﯾﺸﺎﻥ
ﮔﻔﺘﯽ :
«ﻣﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﺑﺎﺩ !
ﺑﺮ ﺗﯿﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻩ
ﺑﺎ ﭘﯿﮑﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺶ
ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺩ«! ـ
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺳﻬﻢ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺩ
ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎ ﻗﺒﺎﻥ ﻣﻌﺎﻭﺿﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺩﺭ ﺩﺧﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺴﻤﻪ ﻭ ﺯﺭﺩ ﺁﺏ،
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺗﻮ، ﺑﺎ ﮐﺒﺮ ﺩﺭﺩﺷﺎﻥ :
« ـ ﺯﻧﺪﻩ ﺳﺖ ﺑﺎﺩ!
ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺩ!
ﺗﻮﻓﺎﻥ ﺁﺧﺮﯾﻦ
ﺭﺍ
ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﮔﺎﻩ ِ ﻓﮑﺮﺕ ِ ﺭﻋﺪ ﺍﻧﺪﯾﺶ
ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،
ﮐﺒﺮ ﮐﺜﯿﻒ ِ ﮐﻮﻩ ِ ﻏﻠﻂ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﮑﻨﯿﺪﻥ
ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ «!
( ﺁﻧﺎﻥ
ﺍﯾﻤﺎﻧﺸﺎﻥ
ﻣﻼﻃﯽ
ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺳﻨﮓ ﻭ ﻋﻘﺎﺏ ﺍﺳﺖ.)
***
ﮔﻔﺘﻨﺪ:
«- ﺑﺎﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ،
ﺑﯿﺪﺍﺭ ِ ﮐﺎﺭ ِ ﺧﻮﯾﺶ
ﻫﺸﯿﺎﺭ ِ ﮐﺎﺭ ِ ﺧﻮﯾﺶ«!
ﮔﻔﺘﯽ :
«- ﻧﻪ ! ﻣﺮﺩﻩ
ﺑﺎﺩ!
ﺯﺧﻤﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﻣﻬﻠﮏ
ﺍﺯ ﮐﻮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ
ﺑﺎﺩ«!
ﺗﻮ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ
ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺷﺮ ﻣﺴﺎﺭﯼ
ﺍﺯ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ،
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﻦ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﺒﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﻥ ﺑﻪ ﺭﮔﻢ ﺧﺸﮏ ﻣﯽ
ﮐﻨﺪ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ا.بامداد
۷۰۲۰٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۴
|
|
|
چاپ کن
نظرات (٣)
نظر شما
اصل مطلب
|