یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اسطوره قهرمانی و مساله حق انتخاب - جمشید طاهری پور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : فرهاد لاهیجی

عنوان : زمانه زرگر و نقاد هوشیاری بود
می‌توان جنبش سیاهکل و سال‌های پس از آن را به مانند جعبه سیاهی انگاشت که درونداد آن شرایط اجتماعی سیاسی دهه چهل و پنجاه بود و برونداد آن پس از کنش‌های درون جعبه سیاه (کنش های "چریک های فدایی خلق")، شرایط اجتماعی سیاسی سال های پس از ۵۷ می‌باشد. در این نگاه، از اینکه در درون جعبه آنها چه اندازه عاشق خلق بودند، بهمان موسیقی گوش می‌کردند، آدم‌های به راستی پاکپازی بودند و جز این جایی ندارند. زمانه زرگر نقاد هوشیاریست.
۷۲۷۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۴       

    از : جمشید طاهری پور

عنوان : صفتی یکسان برای محتواهای متفاوت
آقای ناظری! ممنونم که به نوشته من توجه نشان داده-اید. پرسش های شما با اهمیت و پاسخ درخورد آنان در اختصار یک کامنت ناممکن است. پاسخ مختصر و مفیدی که می توانم داد این است که " فدائیان اسلام" و " فدائیان خلق" صفتی یکسان برای محتوا های متفاوت بوده است. بستر و مضمون فعالیت فدائیان اسلام، نزاع مشروعه با مشروطه بود، هدف آنها برپائی حکومت اسلامی در ایران بود اما نبرد فدائیان خلق علیه دیکتاتوری شاه برای دستیابی به افق اجتماعی و سیاسی برای آینده ایران بود مبتنی بر آزادی و عدالت. فدائیان اسلام طالب تاریک تاریخ بودند اما فدائیان خلق آینده ایران را در روشن پیشرفت تاریخ، درترقی و مدنیت و در افق آرمانخواهی سوسالیستی جستجو می کردند. مجددا" عذر می خواهم که پاسخ به همه سوالات شما در این کامنت نمی گنچد اما جان مایه پاسخ هایم به دیگر سوال های شما در چارچوبی که در پاسخ فوق بدست دادم، برایم ممکن است و در کادر آن قرار دارد.
۷۲۶۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : در صفوف جنبش فدایی تشتت وجود دارد...
آقای نکونام گرامی، سپاسگزارم از آرزوی طول عمری که برایم داری. اما مطمئنم مقصود مزا جابجا برداشت کرده ای.
مقصدِ مقصودم این بود؛ حسن نکونام در پنج سالگیش، حسن نکونام نام داشته، و امروز هم پس از گذشت چهل سال از آن روزگار و بروز تحولات بسیار در قد و قواره، نحوه ی صحبت کردن، آدابِ معاشرت و... ایشان، هنوز هم نام این انسان فهیم، حسن نکونام است.

البت واژه ی فدائی را، آنگونه که شما ترجمانش شده ای، هم میشود درک کرد. اما با تدقیقی در آثار برجای مانده از بنیانگذاران این جنبش و رهروان ایشان، میتوان به عینه دریافت، که مقصود قریب به اتفاق ایشان از فدایی، نه نفی زندگیست، و نه فدا شدن. گزینش این نام، بیش از هر مطلبی نشانگر پیوستگی این جنبش به یکرنگی، و پرهیز از دورویی، ریاکاری و توطئه گری است.

اینکه در صفوف جنبش فدایی تشتت وجود دارد، مطلبی است، واضح. و علت اختلافات هم میتواند نظری و معرفتی، طبقاتی و... باشد.
ولی آنچه که مسلم و مشخص است، همه ی آنانی که خود را منسوب به جنبش فدایی می دانند، حماسه ی سیاهکل را به عنوان روز تولد جنبش، و نه روزی برای مرثیه خوانی در نظر دارند
۷۲۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۴       

    از : ناظر ناظری

عنوان : تفاوت چیست؟
آقای طاهری پور پناه بردن به رمانتیسم در نثر، در دنیای واقعییت ها بر فائق آمدن به تناقضات کمکی نمی کند.
پرسشی از شما دارم؛ تفاوت " فدائیان " اسلام با " فدائیان " خلق در چیست؟ منطق این یکسانی واژه در چیست؟ آیا صفتی یکسان برای محتواهای متفاوت است؟ یا اینکه محتواهای کم و بیش مشابه انتخاب صفتی یکسان رامیسر می کنند؟
اقای طاهری پور ترور چیست؟ خشونت کدامین نیروها در جامعه ما تعیین کننده تر بودند؟ خشونت نهفته در ترور های فدائیان اسلام را می توان با خشونت ترور های چریک های فدائی مقایسه کرد؟ تاثیر کدامین یک از این ها بر روند سیاسی جامعه ما مخرب تر و ویران گرانه تر بوده است؟
اگر اخبار روز این کامنت را درج کند، از پاسخ های احتمالی شما سپاسگزار خواهم بود.
۷۲۶۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۴       

    از : حسن نکونام

عنوان : میراث داران «حماسه» و آنچه که در یک «نام» است
آقای طاهری پور ، با درود! برای هر انسانی، با هر عقیده و مرامی که قدمی و قلمی در راه آزادی و سعادت انسانها زده است، ارزش و احترام قائلم، چه رسد به «فدائی» که با جسم و جان و زندگیم آمیخته است، بدون آنکه فدائی بوده باشم. با نکات زیادی در نوشته ات موافقم. اجازه بدهید ابتدا میراث داران آنچه که از آن بنام «حماسه» یاد میشود را، با هم بشمریم:
۱- سازمان چریکهای فدائی خلق
۲-چریکهای فدائی خلق
۳-سازمان فدائیان اقلیت
۴-سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
۵-هسته اقلیت
۶-سازمان اتحاد فدائیان خلق
۷-سازمان فدائیان خلق اکثریت
۸-سازمان فدائیان-گروه شانزده آذر
۹-وسایر دسته و گروههائی که خود را «فدائی» مینامند و میدانند ونامشان را نمیدانم.
پرسش اول- اگر همه اینها «فدائی» هستند و رجوعشان به یک «حماسه»، چرا یک سازمان نیستند؟
پرسش دوم- آیا اختلاف آنها، نظری و معرفتی، طبقاتی، سلیقه ای، فرقه ای، خانوادگی، مقام پرستی، لج و لجبازی، شخصی و خصوصی، و یا عدم تفاهم متقابل و... است؟
پرسش سوم- واژه «فدائی» یعنی کسی که میخواهد خود را «فدا» کند. میخواهد زندگی خود را «نفی» کند. کسی که برای زندگی «خود» ارزش قائل نیست، چگونه میتواند برای زندگی «انسانهای دیگر» ارزش قائل باشد؟ مترادف این واژه در فرهنگ مذهبی کلمه «قربانی» است، که «شهید» هم مینامندش، و مسلمانان شیعه هر ساله برای شهادت حسینشان، برایش عزاداری میکنند. آیا ما چپ ها هم بایستی «عاشورای سیاهکل» بر گزار کنیم؟
پرسش چهارم- در نقد به گذشته خودتان، نوشتید که از لنینیسم روی برتافتید و پیرو نظریه «راه رشد غیر سرمایه داری» احزاب «کمونیست» طرفدار مسکو در دهه شصت سده بیستم شدید. مگر این نظریه ریشه در تفکر خود لنین و بلانکیسم حاکم بر اندیشه او ندارد؟
و پاسخی کوتاه هم به البرز جان دارم. ببین البرز جان! چهل و پنج سال که هیچ، آرزو دارم که صد و چهل و پنجسال با تندرستی و شادی و نشاط زندگی کنی. هر وقت هم که دوست داشتی میتوانی به اداره ثبت احوال خودت مراجعه کرده و نامت را از «البرز» به «دماوند» یا «دنا» یا «سهند» و «سبلان» و...تغییر بدهی. زنده باد زندگی! همه اتان را میبوسم.
۷۲۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۴       

    از : masoud memar

عنوان : آرمانگرا یا اقتدارگرا
آقای طاهری پور بدرستی میگوید : « میان اسطوره قهرمانی که ناجی پروراست و فردیت آدمی را تحقیر می کند، با مساله حق انتخاب، که روح جنبش و خیزش حقوق مدنی و شهروندی امروز مردم ماست و فردیت آدمی را محترم می خواهد، تعارضی اجتناب‌ناپذیر برقرار است. » همچنین معتقد است « اسطوره شناسان بر این نظر-اند که اسطوره و دین، خویشاوند هستند و نظرگاه اسطوره -ای با تفکر دینی به لحاظ تاریخی از یک تبار و در بسیاری جهات ادامه یک دیگر و از جنس همدیگر-اند.» با نگرش فلسفی دور از انتظار نبوده و نیست که اقتدارگرایانی که در سلولهای مبارزه با استبداد در حبس بودند در مسند قدرت اهداف خود را به جامعه تحمیل کرده اند یا میکنند یا خواهند کرد نگاهی به عملکرد لاجوردی ها یا جنتی ها که زمانی در صف مبارزه با استبداد پهلوی بودند را جامعه تجربه کرده است . نگاهی به عملکرد رجوی در قرنطینه اشرف با همکیشان خود میتواند عمق فاجعه ای را برای ایران نشان دهد که اگر در مسند قدرت قرار میگرفت با غیر خودی ها چه ها نمیکرد . دستگاه تفتیش عقاید دوران استالین یا انقلاب فرهنگی چین یا ترورهای فدائیان اسلام در بینش اقتدارگرائی خوابیده است چه بسا مخالفین استبدادی که در گوشه ای در جهان در حبس جان باختند و فرصتی نیافتند تا در مسند قدرت به مستبدی نوین بدل نشوند . همین بینش از خامنه ای دهه چهل و پنجاه که به اصطلاح یک روحانی روشنفکر و مخالف ولایت فقیه ٬ با گرفتن مسئولیت به ولایت مطلقه فقیه باورمند شد چه بسا اگر در دهه شصت کنار گذاشته میشد امروز در صف منتقدین قرار داشت . مخالفت مصباح یزدی ها با ولایت فقیه در زمان رهبری خمینی و از بانیان اضافه کردن واژه ( مطلقه ) در زمان رهبری خامنه ای به ولایت فقیه کاملأ نشان میدهد که آنها در عمق بینش و باور خود با اقتدارگرائی مخالف نیستند بلکه مخالفتشان از طرح و عملکردهای حکومت است چه بسا اگر حکومت طبق برنامه و خواست آنها عمل کند تقدیرش هم میکنند و استبدادش را نیز با واژه هائی چون مقتدر و توانا تزئین میکنند شما به ادبیات سلطنت طلبان توجه کنید که چگونه از یک مستبد یک میهن پرست آزادیخواه میسازند . آرمانگرائی جزو لاینفک یک فرد سیاسی است و جزو مبانی دموکراسی است که بدون آن فرد اساسأ هویتی ندارد اما سیاست اقتدارگرایانه یعنی تحمیل عقاید به دیگران که با مبانی دموکراسی در تضاد آشکار است.
۷۲۵٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۴       

    از : حمید صالحی

عنوان : امان از دست این رهبران ! بقول زنده یاد صفرقهرمانی
مطول نویسی رمانتیک بی سر وته حقیقتا بلای ساختاری اکثریت رهبران اسبق و سابق و کنونی اکثریت شده است اقای طاهری پور بجای این همه کلمات و جملات عمیقا فیلسوفانه کانهو همان "چریک متخصص امپریالیسم است در یک قالب دیگر" کافی است فقط این جمله کوتاه مقاله خودشان را که می فرمایند "برای من روشن است که چرا به جای استبداد پهلوی استبداد نعلین امد" را برای همان رفیقان البته نه فقط کتاب خوان و فیلسوف بلکه معمولی خود هم روشن فرمایند کل داستان حل میشود به امید روشنی چشم ما ازین روشن کردن
۷۲۵۷٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : هیچ انسان چهل و پنج ساله ای را سراغ ندارم...
آقای طاهری پور گرامی، در اینکه می نویسی، فدایی، خلق را توده ای بی شکل می دید، با مراجعه به مقالات قدیم شما، و نیز آثار زنده یاد جزنی و جمعبندیهای زنده یاد حمید اشرف، و نیز سخنان گروندگان به جنبش فدائی در آغازین روزهای پس از قیام بهمن، میتوان بوضوح دید، که فدایی، خلق را متشکل از لایه ها و اقشار متفاوتی دیده و همچنان می بیند.

در وصفِ نقش اسطوره، قهرمان و قهرمانیها، با یک تفاوت جزعی، توافق زیادی با شما دارم، و آن اینکه، حتی در جهان امروزین، تنها ایرانیان به دنبال اسطوره ها نبوده اند. در مجموع انسان نیاز به پیشرو و پیشگام دارد. فدائیان پیشرو و پیشگام بودند و هستند، اما بواسطه ی رشدشان در محیطی استبدادی، در عین اعتراض به استبداد حاکم، هر نحله از جنبش فدایی فقط خودش و راهِ خاص خودش را می دید و می بیند.

وقتی می نویسی،ما را تولدی دیگر در آستانه است، همسفر شما در قطاری که مقصد آن رسیدن به شهر زندگی مردم است، هستم.
اما وقتی همزمان طرح می کنی، نام و نامه ما پایان یافته، بایسته می بینم که بنویسم. نام و نشانِ فدائی نمیتواند با متحول شدن اندیشه ی فدائیان پایان یافته تلقی شود، چرا؟ چون همین فدائی بودنِ فدائیان است، که امکان تحول را در ایشان زنده نگاه میدارد.
و دیگر اینکه هیچ انسان چهل و پنج ساله ای را سراغ ندارم، که به محض احساس تحول در خود، به اداره ی ثبت سجل و احوال برای تعویض نام خود رفته باشد.
۷۲۵۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣۹۴       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست