سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مردم پیروز خواهند شد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهرام رحمانی

عنوان : جوابی کوتاه به فطانت
آقای فطانت سلام
به نظرم شما یک طرفه قاضی می‌روید و راضی و پیروز هم برمی‌گردید. شما چرا و چگونه فکر می‌کنید پس از گذشت چهل سال از این پرونده پر سر و صدای ایران، با نوشتن کتابی از سوی شما این پرونده بسته شود و دیگر کسی سخن نگوید. پرونده‌ای که هنوز نه تنها در میان هم سن و سال‌های شما، بلکه بین نیروی جوان تحصیل کرده امروزی نیز مطرح است. شما که چهل سال در سایه زندگی کرده‌اید چرا و به‌چه دلیل باید جامعه روشنفکر به‌ویژه نیروهای چپ، شما را باور کنند؟! آن هم نوشته‌هایت پر از دشنام و ناسزا و تحقیر است. آیا نوشته‌هایتان را با چشم انتقادی بازخوانی کرده‌اید؟ پیشنهاد کمیته حقیقت‌یاب داده‌اید. آیا شما که کرامت را به‌یک فنجان قهوه خوردن تنزل داده‌اید تحقیر انسانی انقلابی و کمونیستی که هنوز هم صدها هزار طرفدار دارد، نیست؟ آیا کرامت به‌این اندازه ساده‌انگار بود که اگر شما افتخار یک فنجان قهوه خوردن به‌ایشان نمی‌دادید پای شما به‌این پرونده کشیده نمی‌شد؟ اصولا شما که به‌گفته خودت از طرح کرامت و رفقایش با خبر شدید چه کاری انجام دادید؟ چگونه و از چه راهی و چرا به‌همکاری با ساواک تن دادید؟ و ده‌ها سئوال از این قبیل. آیا بهترین راه این نیست که به‌جای تحقیر و توهین، صادقانه و با شهامت به‌جامعه اعلام کنید که نقش شما و ارتباط تان با مقامات ساواک و اعدام کرامت و خسرو و زندان‌های طولانی برای دیگر افراد این پرونده چی بود؟ به‌جای این که دست‌کم دچار عذاب وجدان شوید به‌کسانی چون عباس سماکار دشنام می‌دهید و کرامت را تحقیر می‌کنید آیا کسی شما را جدی می‌گیرد؟ آیا بهتر نیست آن هم در فضایی که قرار نیست نه کسی شما را به‌دادگاه ببرد و نه قرار است جرمی برای شما بریده شود اعمال گذشته‌تان مورد انتقاد قرار دهید و روشنگری کنید؟ بنابراین فقط در پیش وجدان انسانی خودتان جوابگو باشید و قاضی عادل اعمال خودتان باشید.
شاد باشید
بهرام رحمانی
۷٣۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

    از : حسن نکونام

عنوان : عزیزان،با درود! آیا چیز زشتی در این نوشته هست، که انتشارش نداده اید؟
درکی که بر این باور است که، از زمان «حال» به «گذشته» برویم، و امکان وقوع رویدادها را به «ضفر» برسانیم، در تئوری استدلال، به آن میگویند «کنترا فکتوال». این درک نه تنها، تحلیلی واقع بینانه از عوامل عینی و ذهنی(تاریخی و اجتماعی) واقعیت ها ی رخداده ندارد، بلکه متضاد با «عقل سلیم» هم هست. من، اشاره زنده یاد خسرو گلسرخی به تاریخ تشیع را، بهیچ عنوان فرصت طلبی نمی دانم. بلکه این درک اورا ناشی از چند عامل می دانم. عامل اول: امید و آرزوی او ،که در تحولات ممکن آینده در جامعه ایران، مبشر نوعی اتحاد عمل، در بین نیروهای اجتماعی با باورهای فلسفی متفاوت، بر علیه دیکتاتوری سلطنتی باشد. در اینجا باید در نظر داشت، که هنوز فاشیسم شیعه فعلی، در جامعه ایران، مادیت نیافته بود، و ایکاش از همان ابتدای انقلاب ۵۷، همین مرتجعین حاکم، بر روی همین دفاعیه تاریخی خسرو و کرامت، یک ساعت «می اندیشیدند» که حامل چه پیامی است. افسوس که این قوم «غضب» اهل «اندیشه» نبوده و نیستند. وهمین «ایکاش من» هم خود «کنترا فکتوال» است. عامل دوم: سلطه ساواک و دیکتاتوری سلطنتی بر جامعه، که سانسور فکر و کتاب و هنر و اندیشه، مانع دستیابی مردم و اهل فکر و اندیشه، به کتب و امکانات و آثار لازم ،برای توسعه بینش و نگرش آنها میشد. وقتی داشتن و یا خواندن کتاب هائی مثل «خرمگس»، «فونتامارا»، «نینا» و غیره و غیره، باعث زندانی شدن و شکنجه و اعدام میشد، در آن برهوت، از خسرو و کرامت و دیگران نمی توان انتظار داشت که، با آخرین داده های اندیشگی انسان آشنا باشند. عامل سوم: رمانتیسیم حاکم بر تفکر خود انسان های خواهان تغییر در جامعه بود، که باعث میشد «شور انقلابی» بر «شعور انقلابی» پیشی بگیرد، و دهها عامل دیگر که آوردن آنها در این مجال نمی گنجد. اما میخواهم در مورد دو انسان انقلابی همان دوران، اشاره کوتاهی بکنم، که با تیز بینی خاص خود، «رگه هائی» از وقوع فاجعه آینده را در ذهن خود داشتند. این دو زنده یاد، بیژن جزنی و تقی شهرام بودند. بیژن برای هشدارش برای امکان پدیداری ارتجاع مذهبی، و تقی برای تلاش عملی خود، برای نشان دادن درک ارتجاعی اسلام از انسان و طبیعت و جامعه، و بریدن قاطع از این درک مذهبی و رسیدن به درک علمی و ایده رهائی بخش مارکس، هر چند که این برش، با زایمان دردناکی هم همراه بوده است. اما امروز دین، بوِیژه اسلام و بخصوص درک ارتجاعی شیعه از انسان و جامعه، خود را در قالب ساختاری بشدت ارتجاعی و ضد انسان، از بام تا شام، زندگی مردم را نه تنها در ایران، بلکه با نسخ مختلف از اسلام در سراسر دنیا، در جلو چشم انسانها قرار داده است. هر کسی که امروز بدنبال سازگار کردن مذهب با علم، مدرنیسم با سنت، ایدئولوژی(از هر نوع آن) با ایده رهائی بخش مارکس، باشد، نه تنها خاک در چشم انسانها می پاشد، بلکه دارای منفعتی است، که آنرا در ادامه و بقای سلطه دین بر جامعه و انسان جستجو می کند. کرامت دانشیان، خسرو گلسرخی، و هزاران کمونیست و آزادیخواه و انسانهای شریف و مبارزی که،با هر باوری فلسفی، برای بر پائی جامعه ای آزاد و عادلانه و انسانی تلاش و مبارزه کردند، علیرغم هر اشتباه و خطائی هم که مرتکب شده باشند، همواره مورد تحسین و احترام خواهند بود. آنکس که عمل می کند، اشتباه هم می کند. تنها کسی اشتباه نمی کند، که عمل نمی کند، و این نیز خود، بزرگ ترین اشتباه است. یاد یاران گرامی باد!
۷۲٨۷۷ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۴       

    از : حسن نکونام

عنوان : تاریح را نمی توان با حرکت از «حال» به «گذشته» خواند و نوشت
درکی که بر این باور است که، از زمان «حال» به «گذشته» برویم، و امکان وقوع رویدادها را به «ضفر» برسانیم، در تئوری استدلال، به آن میگویند «کنترا فکتوال». این درک نه تنها، تحلیلی واقع بینانه از عوامل عینی و ذهنی(تاریخی و اجتماعی) واقعیت ها ی رخداده ندارد، بلکه متضاد با «عقل سلیم» هم هست. من، اشاره زنده یاد خسرو گلسرخی به تاریخ تشیع را، بهیچ عنوان فرصت طلبی نمی دانم. بلکه این درک اورا ناشی از چند عامل می دانم. عامل اول: امید و آرزوی او ،که در تحولات ممکن آینده در جامعه ایران، مبشر نوعی اتحاد عمل، در بین نیروهای اجتماعی با باورهای فلسفی متفاوت، بر علیه دیکتاتوری سلطنتی باشد. در اینجا باید در نظر داشت، که هنوز فاشیسم شیعه فعلی، در جامعه ایران، مادیت نیافته بود، و ایکاش از همان ابتدای انقلاب ۵۷، همین مرتجعین حاکم، بر روی همین دفاعیه تاریخی خسرو و کرامت، یک ساعت «می اندیشیدند» که حامل چه پیامی است. افسوس که این قوم «غضب» اهل «اندیشه» نبوده و نیستند. وهمین «ایکاش من» هم خود «کنترا فکتوال» است. عامل دوم: سلطه ساواک و دیکتاتوری سلطنتی بر جامعه، که سانسور فکر و کتاب و هنر و اندیشه، مانع دستیابی مردم و اهل فکر و اندیشه، به کتب و امکانات و آثار لازم ،برای توسعه بینش و نگرش آنها میشد. وقتی داشتن و یا خواندن کتاب هائی مثل «خرمگس»، «فونتامارا»، «نینا» و غیره و غیره، باعث زندانی شدن و شکنجه و اعدام میشد، در آن برهوت، از خسرو و کرامت و دیگران نمی توان انتظار داشت که، با آخرین داده های اندیشگی انسان آشنا باشند. عامل سوم: رمانتیسیم حاکم بر تفکر خود انسان های خواهان تغییر در جامعه بود، که باعث میشد «شور انقلابی» بر «شعور انقلابی» پیشی بگیرد، و دهها عامل دیگر که آوردن آنها در این مجال نمی گنجد. اما میخواهم در مورد دو انسان انقلابی همان دوران، اشاره کوتاهی بکنم، که با تیز بینی خاص خود، «رگه هائی» از وقوع فاجعه آینده را در ذهن خود داشتند. این دو زنده یاد، بیژن جزنی و تقی شهرام بودند. بیژن برای هشدارش برای امکان پدیداری ارتجاع مذهبی، و تقی برای تلاش عملی خود، برای نشان دادن درک ارتجاعی اسلام از انسان و طبیعت و جامعه، و بریدن قاطع از این درک مذهبی و رسیدن به درک علمی و ایده رهائی بخش مارکس، هر چند که این برش، با زایمان دردناکی هم همراه بوده است. اما امروز دین، بوِیژه اسلام و بخصوص درک ارتجاعی شیعه از انسان و جامعه، خود را در قالب ساختاری بشدت ارتجاعی و ضد انسان، از بام تا شام، زندگی مردم را نه تنها در ایران، بلکه با نسخ مختلف از اسلام در سراسر دنیا، در جلو چشم انسانها قرار داده است. هر کسی که امروز بدنبال سازگار کردن مذهب با علم، مدرنیسم با سنت، ایدئولوژی(از هر نوع آن) با ایده رهائی بخش مارکس، باشد، نه تنها خاک در چشم انسانها می پاشد، بلکه دارای منفعتی است، که آنرا در ادامه و بقای سلطه دین بر جامعه و انسان جستجو می کند. کرامت دانشیان، خسرو گلسرخی، و هزاران کمونیست و آزادیخواه و انسانهای شریف و مبارزی که،با هر باوری فلسفی، برای بر پائی جامعه ای آزاد و عادلانه و انسانی تلاش و مبارزه کردند، علیرغم هر اشتباه و خطائی هم که مرتکب شده باشند، همواره مورد تحسین و احترام خواهند بود. آنکس که عمل می کند، اشتباه هم می کند. تنها کسی اشتباه نمی کند، که عمل نمی کند، و این نیز خود، بزرگ ترین اشتباه است. یاد یاران گرامی باد!
۷۲٨۷۲ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۴       

    از : جمشید برومند

عنوان : باران آذرمینا
ـ اگر دقاعیه زنده یاد گلسرخی در بیدادگاه رژیم گذشته فاجعه بود. پس سرکوب و پرونده سازی های دروغین برای گلسرخی و هم «پرونده هایش » چه بود؟
ـ مگر در ایران امکان فعالیت سیاسی وجود داشت که چپ ها ، لیبرال ها و دموکراتها «در برابر رشد اسلام پیکار جو ی سیاسی» روشنگری کنند؟
( آیا می توانید در هر مورد دلیلی ارائه کنی؟)
ـ به چه دلیل انتظار داری که در مقابل سرکوب سیستماتیک حکومت شاه علیه تمام دگر اندیشان؛ همه جا و در زندان، آنها انرژی خود را علیه درگیری با یکدیگر مصرف کنند؟ مگر امروز جایز است؟
ـ حالا که خیلی به مارکس و مارکسیسم عنایت داری بگو که چرا در اروپا بخصوص در آلمان کلیسا و حرب سوسیال مسیحی و دموکرات مسیحی دست بالا را دارند؟ چرا احزاب چپ بیش از چند درصد از آرا را بخود اختصاص نمی دهند؟ اشکال از مارکسیسم است؟ یا به شرائط اجتماعی بستگی دارد ؟ یا چپ ها همه جا «خِنگ » هستند؟ فراموش نکن که چپ ایران یک از پیشکسوتان و پیگیرترین مبارزان بعداز مشروطه بوده است . فاجعه آن است که دیکتاتوری های قهاری با سبعانه ترین وضعی چپ ایران را قتل عام کرده است. اگر ممکن است چند نکته از کارهای مثبت چپ در ایران بنویس.
۷۲٨۷۱ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۴       

    از : امیر ایرانی

عنوان : نه استفاده از دین ونه حذف دین
تجربه بشری به ما می گوید؛ هم استفاده از دین برای اهداف سیاسی خطرناک است و هم برخورد حذفی با آن!. این دو هشدارِتجربه بشری؛ راهکاری را پیش روی بشریت نیز گذاشته است .که آنهم سازکاریست که در نظام های سیاسی،دین تحت هیچ شرایطی ؛ مشروعیت دهنده و نهی کننده ساختار سیاسی نباشد. که آن راهکارهم چیزی نیست جزء دمکراسی!. که آنهم شرایط حضور همه ی گرایشات را در قدرت و هم شرایط کنار رفتن آنها را فراهم می کند. به امید آن روز که در ایران چنین شود.
۷۲٨۲۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۴       

    از : باران آذرمینا

عنوان : به جیب اندرون مار پروردن
فاجعه این است که انقلابی خدا ناباور مارکسیست لنینیست جان بر کف ،در بی دادگاه نظامی شاه ، سخن خود را با ستایش ازامام حسین ( شهید خلقهای خاور میانه إإإ) و اسلام اغاز می کند .بهره برداری ابزاری کمونیستها ولاییک ها از دین ( افیون توده ها)در پیکار سیاسی ممکن است در کوتاه مدت کارامد باشد اما این فرصت طلبی، شمشیر دو دمی است که سرانجام بر گردن انان فرو می اید .فاجعه این است که پس ازشورش ارتجاعی ۱۵خرداد۱۳۴۲ چپ ها لیبرال ها و دمکراتها ( به جزچند استثنا ) در برابر رشد اسلام پیکار جوی سیاسی یاخاموشی گزیدند یا ان را همرزم موقتی خود در نبرد با شاه دانستند. با توجه به این پیش زمینه روشن می شود که چرا اپوزیسیون لاییک در سال های۱۳۵۶وخطر۵۷خطر اسلام سیاسی را ندید ونتوانست صف مستقلی را سامان دهد ودر دام « همه باهم» و « بحث بعد از مرگ شاه» نیفتد .فا جعه این است که چند دهه پس از این تجربه ی مرگبار هنوز هم چپ مارکسیست بگونه ای رفتار می کند که انگارنه ماتریالیست است ونه خداناباور. انگار دین یکی ازعامل های نادانی ,عقب ماندگی وبدبختی مردم نیست. مارکس نزدیک ۱۷۰سال پیش گفت که نقد دین بنیادهمه ی نقد ها ست همو در مانیفست نوشت که کمونیست ها از ابراز عقاید خود باکی ندارند.کمونیست های ما برای پرهیز از رنجاندن مسلمانان و«احترام به احساسات دینی توده ها» (خرافات هزار ساله) از نقداسلام ازمنظر فلسفه ی ماتریالستی می گریزند از رویارویی با فرهنگ منحط دینی تن میزنند و از اعلام این که اسلام و بویژه اسلام سیاسی مانع پیشرفت جامعه ی ایران است می هراسند. امیدواریم نسل اینده رزمندگان راه ازادی ایران خطای نسل خسرو گلسرخی را تکرار نکنند.
۷۲٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۴       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست