یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

راستی آن‌ها کجایند؟ - عظیم هاشمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آزاد سیروانی

عنوان : مطربانی هم هستند که مردمان را مسرور نمی خواهند
سلام آقای هاشمی! من نیز آرزوی بهاری پر سرور برای شما دارم.بی تعارف، از اینکه مرا سزاوار نامم می دانید،کمی باد غرور در دماغم افتاد.اما افتخار انتخاب این نام نه سهم من که نصیب رفقای شما یعنی همین پدر وعموها ی من میشود.کسانی که ،نه بریدن از آنان و نه خط کشی با آنان را شرط ادامه ی حیات خود قرار نداده ام.آزادی به معنای بریدن از چیز ی نیست، آزادی به معنای شعور و توانائئ پیوند ی سازنده با جهانیست که همه چیزش الزاما بر مراد تو نیست.این از نامم.واما ورود به تاریخ و اشاره به لنین،راستش از سردرماندگی بود وقصدم ازتوسل به این شیوه ی پدری این بود که اگر از من نمی شنوید، به کتاب مقدس خودتان مراجعه کنید.که اگر زبان ،زمانی عامل بی خبری و بد فهمی این متون بود، اکنون همه گیر شدن ودانستن حد اقل دو ز بان بیگانه ،و نیز ترجمه های گوناگون به رفع این مشکل کمک بسزایئ کرد ه است.واڑه ی خونخوار را برای اس ار ها به خاطر ترور وکشتارهایشان بکار بردم که خود لنین هم به شدت آنرا محکوم کرد .با قافیه ی طنز آمیز گیاهخوار هم که شما بکار برده اید،نمیتوان از خونخواری آنها کاهید.برای اختلاف تروتسکی و لنین هم احتیاج به احضار روح نیست،به کتابخانه و تاریخ ح.ک.ا.ش. مراجعه نمایید.که البته برای من مهم نیست که لنین بعد از چه غذایی چه آروغی زده است، قصدم فقط اشاره به تنگناهای تاریخی بود،که برای عبور از آن ،کارد و پنیر هم به توافقی موقت میرسند.میشد از رابطه ی صدام با برخی چپ های خودمان مٹال بیاورم، اما نخواستم استخوان لای زخم بگذارم.دیگر اینکه احتیاجی نیست که طبیب باشیم تا بدانیم واکسن، تزریق سموم ضعیف به بیمار است.ببینم ،مگر نپ چیزی جز این واکسن اما از نوع اقتصادیش بود؟سقوط دستمزدها جای تامل و نگرانی بسیار است.اما با نشستن در خانه و قهر با کوچکترین امکان برای نشان دادن حضور خود، یک سنت به آنها افزوده میگردد؟آن لوطی هم که زمانی آن اشعار را میخواند ، بهتر است بیاید ببیند که برخی مطربی ها ،هم اکنون مردم را گریان میخواهند ،تا بتوانند دف و داریه شان را در نوحه ها بنوازند.چه میشود کرد که این اشعار هم مانند پدرم،شما و من وهر چیز این دنیا عمر و عصر خودشان را دارند.آن مربع و مٹلت سیاه را هم شاید بتوان به حساب اختلاف دو نسل گذاشت.پیش از آنکه سایت اخبار روز به خاطر درازگویی اقدام به حذفم کند،روزگار خوبی را برایتان آرزو می کنم.
۷٣۶۵۲ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۵       

    از : مسعود راد

عنوان : به آزاد عزیز و نسل جوان
سلام به آزاد عزیز۰ جوان آزاده ای که نه از بیرون گود، بلکه از بالا و بر فراز آن، نظاره گر دست و پا زدن چپ برای بیرون آمدن از باتلاقی است که خود ساخته اما هنوز آن را توجیه می کند۰
نسل قبل از تو، یعنی نسل من خطای بزرگی که کرد اما فقط کمک به درست کردن این لجنزار نبود۰ خطای بزرگش در بهترین حالت ناآگاهی نسبت به وابستگی مزمن و سیستماتیکی بود که طرز فکرش به خواست و منافع شوروی داشت۰ بله میدانم، نسل من که این لجنزار را برای تو ساخت نسلی تحصیلکرده بود۰ اما روشنفکری بود که فریب شعارها را خورد۰ و بدتر اینکه ایدآلیزم برایش شد مذهبی که دادن شعارهای فریبنده و سرپوش گذاشتن بر حقیقت به نام مصلحت مناسک آن بود۰
اما نسل تو تجربه این خطا را دارد و میداند حقیقت مطلق نیست۰ میداند هرکه فکر کرد حقیقت را یافته، و همه حقیقت را، در واقع سر در گمراهی و سکون فکری دارد۰ و سکون فکری ره جز به لجنزار تعصب نمی برد۰
آنچه نسل من را گمراه کرد در واقع بی اعتنایی به مبانی حقوق بشر بود - که متاسفانه هنوز هم ادامه دارد۰ بدتر اینکه آن را امریکایی خواند تا به تابو تبدیل شود و کسی جرات بردن نامش را هم نداشته باشد۰ نسل من نیاموخت که اگر در جهت کسب حقوق مردم تلاش کند، خودشان برای کسب منافعشان اقدام خواهند کرد۰ بلکه در عوض خودش نفع مردم را برایشان تعریف کرد و حقوقی جز آن برای مردم قائل نشد۰
اما بدان که نسل تو هم مصون از خطا نیست، مگر ایده هایش را با محک و معیار معتبر و مشخصی که مورد اقبال عمومی است همسنگ کند۰ امروزه روز، اعلامیه جهانی حقوق بشر همان محک مشخصی است که هر ایده ناسازگار با آن، در واقع ره به باتلاقی دیگر می برد۰
۷٣۶۴٨ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۵       

    از : عظیم هاشمی

عنوان : صدای فرو ریختن بهمن قابل شنیدن است !
دیار عاشقان اگر چه خزان گرفته است
ولیک بهار دوباره از راه دررسیده است
صدای فرو ریختن بهمن قابل شنیدن است
نوید بخش آن فصل پنچمی رسیدن است

آزاد گرامی ، قبل از هرچیز بهاران بر تو خجسته باد !
چنین اسمی برازنده ات می‌باشد و از نوشته ات نیز چنین بر می‌آید،انتخاب هر کس ( خودت یا پدرو مادر گرامیت ) هست باید تبریک گفت ! اغراق نمی‌کنم واز نوشته ات چنین بر می‌آید!
از فردی آزاد نباید انتظار ی جز این داشت که همچون سرو از هرآنچه رنگ تعلق پذیرد خود را آزاد نسازد تا چه رسد به اینکه بخواهد از ارثیه پدر ومادر دایی وعمو …. سهم خواهی نماید، خصوصا اینکه سالها کارهایی صورت گرفت که اکنون نمی‌توان از همه آن‌ها دفاع نمودتا چه رسد به اینکه نسل جوان بخواهد آنرا از آن خود سازد و بر بالای پرچم خود درج نماید _ اینرا بگویم که حداقل به این حد از شناخت رسیده‌ام تا از برخی کارهای گذشته احساس شرم! نمایم، و در این رابطه دیگران را بخود واگذار کنم_ اما آزاد عزیز !آیا فکر می‌کنی فقط ترسیم خط و مرز با پیشینیان کافی است ؟ اصلاً چه ارزیابی وشناختی از موضوعی بنام انتقاد داریم ؟ اینرا سوال کردم چرا که حس می‌کنم جزء آن دسته از هواداران یا شاگردان گالیله نیستی که انکارش، آن‌ها را دچار آشفتگی و افسرده گی نمود و وبه کنجی پناه آور شدند !
اولین واقعیت اینکه هنوز سوادم به این اندازه نرسیده تا بفهمم اس ارها یی که از آن‌ها نام برده ای خونخوار بودند یا گیاه خوار! امیدوارم بتوانم به منابعی دست یابم تا خونخواری آن‌ها برایم روشن شود!
دومین موضوع اینکه لنین، تروتسکی را دشمن کارگران می‌دانست یا نمی‌دانست و آیا روح او متوجه شد او دشمن کارگران است یا خود او !
براستی ! وقتی جانشین و وارث لنین و رهبر پرولتاریای جهان استالین بزرگ و..... خطر از بین رفتن ارثیه لنینی و حفظ سوسیالیسم را در تبرآجین کردن تروتسکی می‌دید، باید از آن زمان وی را دشمن کارگران تلقی نمود؟ والبته اینکه لنین هم در همانموقع چنین پنداری پیدا کرده یا پیدا نکرده نیازمند این است که احضار روح نمود و متوجه شد. بهر رو اینکه در سر لنین در این مورد مشخص چه می گذشته است بنظرم اهمیتی چندانی ندارد و لی امیدوارم برای کسانی که که دارای اهمیت است روشن شود!
اما اگر در زمان حیات هم بوده است که چه خوب است از طرف کسی راهنمایی شوم چه هنگام بوده است آیا وقتی با قدرت تمام ( البته قدرت پرولتاریایی !! ) کرونشتات را سرجای خودش نشاند متوجه شد ترتسکی پتانسیل ضد کارگری دارد یا وقتی در جاده های خاکی ( قبل از رسیدن حزب به قدرت )علیه یکدیگر گرد وخاک براه انداخته بودند!
از موضوع عمو جان سام و دایی جان ناپلئون و غیره هم بگذریم تا بتوان به یک نکته اصلی اشاره نمود وآن اینکه برای« رفع بیماری به میکروب دشنام نمی‌دهند»،نمی توانم خوشحالی خود را از تیز بینی شما در رابطه با اینکه میکروبهایی وجود دارندپنهان کنم ، ولی امیدوارم اینرا بر من ببخشید که چون طبیب نبوده‌ام جرأت اینکه برای رفع میکروب سمومی به بدن وارد کنم نداشتم والبته در نوجوانی روزی از یک لوطی که در محله ساز می‌زد و گاهی پولی بدست می آورد علت انتخابش را پرسیدم در جوابم گفت : بهر روزی، گدایان طفل خود را کورمی خواهند ____طبیبان خلق را بیمار می‌خواهند ___ بنازم مطربان مخلوق را مسرور می‌خواهند .بعد که خداوند مرا از بنده گی واطاعت خود نجات داد-واز این بابت بارها شکر گذار او بوده‌ام - متوجه شدم که جه نغزجالبی در گفته آن لوطی نهفته است و بخود گفتم اگر مطرب نشده‌ای، نسخه پیچ هم نباید بشوی!واگر جایی غیر از این انجام داده‌ام خوشحال می‌شوم مرا مطلع کنید!بهر رور چنین نسخه پیچی فکر می‌کنم فقط از کسانی بر می‌آید که فرمان می‌دهند مثلث سیاه خط بزنید تاجا برای مربع سیاه باز بشود.براستی میزان دوز و مقدار سمی که سالهاست توسط چنین نسخه پیچانی برپیکر جامعه جاری می شود توانسته میکروب زدایی کند؟ یا برعکس چنان اثری از خود در جامعه گذاشته که بسیاری ازآنزیمهاو باکتریهای خوب هم نابود نموده است ؟وبر کارگرانهم آنچه رفته که تاکنون شاهدبودیم که آخرین موردش همین فرو ریختن دستمزدها به کمتر ار یک سوم خط فقر اعلام شده است ؟
شاد زی مهر افزا !
۷٣۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۵       

    از : آزاد سیروانی

عنوان : خمار قلم رانی و ماندن در تاریخ
سلام آقای خراسانی! با سپاس از همدلی تان.قصدم نه آزردن و نه هجو نسل شما و یانویسنده ی این سطور بود.کوشش کوتاهم، برای دفاع از خود و امٹال خودم بود ،که نویسنده در خمار قلم رانی، صدای تمام گام هایی را که از کوچه می آید،چون دایی جان، به سیاست انگلیسی ها،و یا به زبان ایشان پامنبریان رهبری مربوط می داند و هنوز در جنک ممسنی و مبارزه با چپ های آنور خط بسر میبرد.خواستم کوتاه بگویم که دست از خیالات بردارد ، توی کوچه اگر انگلیسی هم باشد بازحرف اول را این نسل میزند.نسلی که نه انقلاب کرد نه انقلاب شکست.نه اسلحه از کسی هدیه گرفت نه اسلحه را زیبنده ی کسی دانست.نسلی که این ویرانه را میخواهد بسازد.برای خود.برای آرمان هایی که انها انرا قرانی کردند در طاقچه ،و آیه ای کردند برای پرستیدن و دفع کفار.آرمان هایی که می باید ابزاری باشند برای تغییر، نه نوحه ای برای کربلا. دستتان را می فشارم.
۷٣۶۲۱ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۵       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : آزاد سیروانی
با سلام
راستش اینکه من هیچ کاری با درونمایه این نوشته ندارم و شاید تصادفی و تنها برای دور نشدن از فضای هواداران آیینی طبقه کارگر، گاه نگاهی به آنها میاندازم. امروز هم یکی از آن روزها بود. من یادداشت آزاد سیروانی را خواندم و به راستی از حس آشنایی که او به خوبی در نوشته اش آشکار ساخته بود، لذت بردم. البته این حس، حس من نیست بلکه تصویری است که او از عمه و دایی و مادر و پدر چپ گرای خود که هم نسل من هستند به دست داده است. او بسیار گویا، همان چیزی را که در بیشینه این نسل یعنی نسل من به روشنی دیده میشود نشان داده است. آزاد جان، شاد و زنده باشی. تو امروز خنده شادمانی بر لب من آوردی و بیش از پیش به نسل تو که نسل فرزندان من هستی، امیدوار شدم.
بهرام خراسانی
۷٣۶۱۷ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۵       

    از : م امیری

عنوان : هم آواز با رهبر بنام چپ
چه خوب است که چنین نوشته هایی با نام در این سایت چاپ میشود.نه از این نظر که ارزش خواندن دارند بلکه از این نظر که با بخاطر سپردن نام نویسنده در دفعات بعد وقتت برای خواندن تلف نمیشود .چون می دانی در چه دایره ی تنگی دور میزنند.مخلص کلام البته بعد از تفاصیل جگر سوز این است که: توطئه های بورژوازی( به زبان تکراری رهبر ،دشمن)،و عمله های او(همان دشمن)،کمر انقلابی را که کارگران(امت و خود او) کرده اند ،شکسته اند و همه ی اینان( دشمن و ایادی) در لجن هستند و خودش و کارگران(به زبان رهبر، امت) ،اهرم های انقلاب( حبل المتین)، را در دست دارند. بورژوازی و نوکران او( دشمن و ایادی) از نام کارگر واو( امت و امام) ،میترسند.و انقلاب( ظهور مهدی) در راه است.این شد تحلیل!!! بیهوده نیست که آقای عظیم در انتهای تحلیل به همان نتیجه میرسد که رهبر رسید، و آن اینست که به اسلام و انقلاب خسارت رسیده است.چون هر دو در یک توهم، که دور از تحولات ممکن و واقعی جامعه است، بسر میبرند.متاسفانه چنین به نظر می رسد که آقای عظیم از چپ بودن فقط اسم کارگر وکلمه ی بورژ وازی را یاد گرفته است.واگر تمام دانش اورا از تحولات اجتماعی و پیچیدگی های آن کمی غر بال کنیم چیزی چند فحش جانانه به دیگران از آن باقی نمی ماند.بیخود نیست که چپ ما چنین از هم گسسته است.چون از خیاطی فقط قیچی کردن و از کاروانداری فقط فحش دادن یاد گرفته اند.اگر چه زحمتکشان ایران راه خود را به تجربه می یابند، اما جای تاسف است که برخی با این نوشته ها خود ونام چپ را چنین سیاه کنند.
۷٣۵۵۷ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : آزاد سیروانی

عنوان : براستی کجا هستند؟
می خواهم در بست با این سینه زنی برای طبقه ی کارگر موافقت کنم.چون نه از دبوار سفارتی بالا رفته ام ونه نوحه خوان این قدرت بوده ام.نه کسی را کشته ام نه کسی را به کشتن داده ام.نه انقلابی کرده ام ، نه انقلابی را به این روز کشاند ه ام.پا به این دنیا گذاشتم یک جمهوری به اسم اسلامی بالای سرم بود و خانواده ای بس گرامی و آواره و دربدر پیرامونم.ارثیه ای که به من رسید چپ بودن بود.اما نمی دانستم چپ پدرم باشم یا چپ مادر یا چپ عموها یا چپ دایی هایم.همه چپ بودند و هستند و هر کدام دنیایی برای خود دارند.دنیایی شبیه همین دنیای نویسند ه. سر شار از دشنام به دیگران.با تغییری در کلمات میشود ار ان نوحه ی انقلاب حسینی را ساخت که یزیدیان بودند که سر امام ( بخوان زحمتکشان) را بریدند واهل کوفه بودند که به امام خیانت کردند.وگرنه لشکر اسلام و امام گلستان می ساخت.که البته عاقبتش نفهمیدم که این لشکر خوب اسلام که همه چیز را بهتر از همه می دانند و بهتر از همه عمل می کنند،خودشان در کدام لجن بودند که بعد از نزدیک به چهل سال هنوز جز شهید ساختن و واویلا ،هیچ گلی به سر این انقلاب آخرالزمانیکه همه را به آن دعوت می کنند نزده اند؟ نخیر آقای بسیار نگران و عظیم.پیش از آنکه قلم به دست بگیری و دیگران را در لجن بگذاری، کمی ازتاریخ چپ های دنیا بیاموز.از همین لنین که اس ار های خونخوار را بنا به مصلحت در قدرت سهیم کرد و تروتسکی را که رسما دشمن کارگران می دانست باز بنا به مصلحت در گرهی ترین پست
حکومتی گذاشت.بگذریم ازتاریخ دیگر کشورها.فقط کارگر گارگر کردن ،همان حسین حسین است.نبرد طبقاتی علم است ، شعار و اتهام نیست.برای رفع بیماری به میکروب دشنام نمی دهند. برای رفع آن حتی گاه سمومی را به بدن بیمار تزریق می کنند.اگر بعد از ۳۷ سال هنوز از این الفبا سر در نیاورد ه اید.لطفا کار را به نیروهای جوان بسپارید که بخواهید یا نخواهید ،بنا به ضرورت زمان و ارثیه ی عبرت آموزی که شما بر جای گذاشته اید،صاحب دانش و هشیاری بیشتری هستند.اگر هم قبول ندارید،همچنان چشم بسته بر دنیا در عالم خود بنویسید. باور کن به زباله میرود.این را هم به بستگان بسیار نازنین چپ و هزار پاره ی خود م هم گفته ام. شما به دل نگیرید.دوست ندارم براستی در زباله بمانید.
۷٣۵۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۴       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست