از : البرز
عنوان : و «...طرف مقابل...» همه ی "ما" حکومتِ استبدادی ولایت مطلقه ی فقیه است...
ا.مانا گرامی، خوشحالم از اینکه معنای واژه ی "جناب" از دیدگاه شما سمتِ احترام آمیز آن است.
با توجه به آنچه از سخن در اینجا معاوضه کردیم، اختلاف چندانی برایم محسوس نیست، و اصولاً معتقدم، بس که هر یک از "ما" مردمان کشورمان فقط به شیوه ی خود سخن گفته ایم، در اکثر موارد با اینکه اساساً با هم همراهیم، اما چون به شیوه های متفاوت یک مطلب مشترک را طرح می کنیم، در نگاه اول چنین به نظر می رسد، که اختلافات زیاد است.
در جریان نرخ مشارکت خوبِ هموطنان کرد در ادوار مختلفِ انتخابات پس از خرداد ۷۶ هستم، و درست به همین علت است، که گرایشاتِ روزافزون در سمتِ کشش به مبارزاتِ مسلحانه در بین احزاب محلی کردستان را درک نمی کنم.
اگر به مطلبی که هموطنی به نام کیهان یوسفی در همین اخبارروز با نام " بازگشت به کوهستانها و نوزایش مبارزاتی؛ تغییر رویه مبارزاتی حدکا" نشر داده توجه کنی، شاید به منظور نظرم بهتر برسی.
اگر از سخنانم بویی از تطهیر حرکاتِ زشت و جنایت بار حاکمان وقت بر علیه هموطنان کردمان را احساس کرده ای، همینجا، با اینکه هرگز نه چنین منظوری داشته و نه، دارم. از شما و دیگر خوانندگان پوزش می طلبم.
و خوشحالم از اینکه شما می پنداری که احزاب محلی در کردستان ایران «...با کنار گذاشتن مبارزهٔ مسلحانه سعی در تصحیح این اشتباه داشته اند...» و امیدوارم این روند با گره خوردن هر چه بیشتر مبارزات سیاسی احزاب محلی کردستان به مبارزات آزادیخواهانه و دموکراسیخواه سراسری کشور، ضمن ارتقاء سطح خواستها و مطالبات تأثیرات بیشتری روی اتحاد مردم کشور علیه حکومت استبدادی ولایت مطلقه ی فقیه داشته باشد.
و «...طرف مقابل...» همه ی "ما" حکومتِ استبدادی ولایت مطلقه ی فقیه است، و اگر این حکومت با آنهمه سوء پیشینه دست به ترورهایی از جمله ترور قاسملو، ترور رستوران میکونوس، کشتار زندانیان سیاسی در تابستان خونین ۶۷ و تضییقات حقوق صنفی و سیاسی مردمان ایران نمی زد جای تعجب داشت. و مستبدین جز خشونت راهِ دیگری برای حل مسائل نمی شناسند.
سپاسگزارم از این بحث خوب
شاد و سرافراز باشی
۷٣۶۵٨ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۵
|
از : ا مانا
عنوان : البرز عزیز
البرز عزیز
لفظ «جناب» خطاب احترام آمیز به کسانی است که محترم می شماریم. تا آنجا که من میدانم هنوز هم همان معنا را دارد.
خوشحالم که علیرغم اختلافِ عقیدهٔ زیاد توانستیم گفتگوی خوبی داشته باشیم.
دوست عزیز: نرخ مشارکت کردها در انتخاباتهای پس از خرداد ۷۶ را ببینید تا متوجه شوید کمتر از همین نرخ در تهران، شیراز و اصفهان نیست.
اگر منظورتان رویارویی با سیستم حاکم بعد از انقلاب است، متأسفانه باید گفت که کردها اگر زیاده روی نکرده باشند - کم نگذاشته اند. منصفانه نیست که پس از نوشتن جملات فوق اشاره ننمایم که آنها با کنار گذاشتن مبارزهٔ مسلحانه سعی در تصحیح این اشتباه داشته اند گرچه این ادعا در مورد طرف مقابل صادق نیست. ترور قاسملو، ترور رستوران میکونوس و صدها ترور دیگر در کردستان عراق شاهد این مدعاست.
شاد و سلامت باشید.
۷٣۶۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : در کناری ایستاده و اصرار موجه و انسانی بر «... چهارچوب ایرانی دمکراتیک...» دارند...
ا.مانا گرامی، قبل از هر مطلبی کنجکاوم که بدانم، معنای "جناب" از دیدگاه شما چیست، و چرا این واژه را بکار می بری.
شما با اشاره به مثال پیکان و نمونه های دیگرش در واقع تأیید می کنی، "ما" به دنبال اختراع دوبارهٔ چرخ گشته ایم، و از صنعتی!!! که ایجاد شده، چیزی جز آلودگی محیط چیز دیگری بواقع نصیبمان نگردیده است.
از چگونگی صنعت کره ی جنوبی اطلاعات دقیقی ندارم. اما کشور ما یک کشور موفق کشاورزی بود، که اگر خیامی های آن زمان و این زمان می رفتند، و یا بروند به دنبال کشاورزی ضمن احترام به قواعد طبیعت، با آنهمه آفتاب و زمینهای حاصلخیز، علاوه بر داشتن محیط زیستی سالم، قطب مهمی در تولید محصولات کشاورزی می شدیم، یا میتوانیم بشویم...
اما در مجمع بحثمان در این بخش بر سر صنعتی شدن یا نشدن کشور نبود، بحث بر سر این بود، که مطابق قواعد شناخته شده در علوم سیاسی، نوع تولید است، که نوع فرهنگ را هم ایجاب می کند. که من در این رابطه استثناء وقوع مشروطیت با دستِ روشنفکران ایرانی را در جامعه ی غیر صنعتی ایرانی را پیش کشیدم.
علت و عامل اصلی وجودِ زیست محیطی بهتر در کشورهای غربی را، وجود دموکراسی و در سایه ی آن نبودِ ممیزی و خودممیزی در این کشورها می دانم.
و ورشکستگی کشور ما نیز به علت وجودِ استبداد و ممیزی و خودممیزیی می باشد، که از این ممر ثروت کشور صرف هزینه های تسلیحاتی(هسته ای)، یا در طرحهایِ کشور بر باد ده سدسازی و یا در اثر بلبشو و خفاکاری دستگاه حکومتی در جیبِ معتمدین سابق و امروز کشور صرف مسجد سازی در فلان کشور افریقایی یا اروپایی میشود، و البت کمی هم صرف ساخت پارک در لبنان و پرداخت دیه به بازماندگان بمبارانهای اسرائیل در لبنان و غزه.
البت لازم به ذکر است، که من هرگز مخالفِ کمکهای انساندوستانه به انسانهای محتاج کمک نیستم، اما وقتی می بینم در اثر ممیزی و خودممیزی حاکم بر کشور چنان بلبشویی اقتصاد کشور را فرا گرفته، که انسانهای آبرومندی جلوی مجلس کشور فریاد می زنند ما گرسنه ایم، و در همان حال روزنامه های وابسته به حکومت خبر از افتتاح یک پارک در لبنان می دهند، نمی دانم گریه کنم و یا بخندم.
روحانیون هم جزعی از مردمند، همانگونه که در صفِ مُکلاها طیب و شعبانهایی یافت میشوند، در صف ملاها هم شیخ فضل الله هایی همیشه بوده و هستند. سابق بر این مانند بسیارانی از هموطنان می پنداشتم اعدام میتواند موجب کاهش جنایت شود، اما وقوع قیامهای سالهای ۴۲ و ۵۷ بوضوح نشانم داد، آویخته شدن شیخ فضل الله ها اشتباه بوده و هست، و هر نوع حکم اعدامی اشتباه محض و فقط موجب تشدید جنایت میشود.
و اگر می بنیم؛ «...در اروپا ... راه درازی را رفتند...»، فقط و فقط بخاطر آن بوده و همچنان هست، که روشنفکرانشان به یکدیگر نمی گویند؛ «... این حقیقتی تاریخی است که قابل مجادله نیست...» بل همواره در جستجوی راههایی بهتر با تکیه بر خردِ جمعی هستند.
نمیدانستم شما طرفدار ماندن همهٔ ملیتها در چهارچوب ایرانی دمکراتیک هستی، با اینهمه خوشحالم از اینکه شما هم مانند پسیانها، میرزا کوچک ها، خیابانی ها، پیشه وری ها، قاضی محمدها و... بر این مطلب وطندوستانه تأکید داری.
اما وقتی شما در باره ی حق جدایی و به رسمیت شناخته شدن حق طلاق می نویسی، نمیدانم بر این جمله که آنرا از قلم هموطنان دیگری هم خوانده ام، گریه کنم و یا بخندم.
آخر یک ایرانی از که، و از چه میخواهد جدا شود یا طلاق بگیرد، شما وقتی ایرانی هستی، چگونه میتوانی از خودت طلاق بگیری و از خودت جدا شوی.
اگر مشکلی در کشورمان، در اجتماعاتمان و در احزابمان هست، که هست، کسی جز خودِ "ما" این مشکلات را نیافریده است.
و متأسفانه همه ی "ما" مستقیم یا غیر مستقیم، با ممیزی و خودممیزیهای هوشمندانه ی!!! خود درست مثل آن گربه ای که خاک روی "پُوپیش" می پاشد تا گندِ آن را بپوشاند، عمل می کنیم، غافل از اینکه دائماً خاکِ روی "پُوپیها" توسط بادی به کناری وزیده می شود، و بوی "پُوپیها" حتی خودِ "ما" را هم عذاب می دهد.
مشکل "ما"، فقط شیطنتهای نامیمون و گاهاً منحوسِ «...بعضی از دوستان فارس[زبان]...» نیست، مشکل اساسی تر "ما" برخی از دوستانِ غیر فارس زبان است، که در کناری ایستاده و اصرار موجه و انسانی بر «... چهارچوب ایرانی دمکراتیک...» دارند، اما حاضر نیستند در مبارزات دموکراسی خواهانه ی سراسری شرکت، و در کنار دیگر هموطنان برای ایجادِ چهارچوب ایرانی دمکراتیک در رزم مشترک شرکت جویند.
شاد و سرافراز باشی
۷٣۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۵
|
از : ا مانا
عنوان : جناب البرز
جناب البرز
بحث بر سر اختراع دوبارهٔ چرخ نیست. مگر در کرهٔ جنوبی دوباره چرخ را اختراع نمودند؟ بحث بر سر این بود که بیش از ۴۰ سال پیکان مونتاژ نماییم و هنوز هم موتورش از جایی وارد شود، گیربکس از جایی و دیفرانسیل از جایی دیگر. فقط گلگیر و قالپاق را خودمان می ساختیم. آنچه که صنعت مونتاژ می نامیم، اسم بی مسمایی است که همه چیز هست غیر از صنعت.
جناب البرز، اکثر کشورهای واقعاً تولید کننده در مقایسه با ایران آلودگی هوای کمتر و استانداردهای زیست محیطی بهتری دارند. کار تولید در ایران امروز چنان زار است که حتی کسانی از داخل خود سیستم هم صدایشان در آمده است. صحبت از یازده میلیون نفر بیکار است. بعید است ندانید که در ده سال گذشته حتی گاوداریها و مرغداریهای ممکلت به ورشکستگی رسیدند، صنعت که جای خود دارد.
و اما در مورد مشروطه و ملاها - یادمان نرود که بزرگ مرجع شیعیان در خیابانهای تهران در زمان همین انقلاب به دار آویخته شد. کار درستی نبود بماند و لی می توان فهمید نفوذ واقعی مذهب در تصمیم سازیهای سیاسی آن روز تا چه اندازه بود. میدانیم که روحانیون خوش نامی در صفوف انقلابیون همراه فرهیختگان پیشگام مشروطه بودند؟ یکصد و پنج سال پس از مشروطه، در ایران امروز حتی خواب چنان شرایطی را نمی توان دید. یکصد سال اخیر خود ما را مقایسه نمایید با یکصد سال پس از شروع انقلاب صنعتی در اروپا تا ببینید چه راه درازی را رفتند و چگونه دستاوردهای مثبت این جهش از جمله دمکراسی بورژوایی تقویت و نهادینه شدند. فضیلتهایی در تولید نهفته است که در سایر پدیده های دیگر نیست. این حقیقتی تاریخی است که قابل مجادله نیست.
و نهایتاً آنکه درست فرموده اید که من طرفدار ماندن همهٔ ملیتها در چهارچوب ایرانی دمکراتیک هستم. در همان حال، موافق حق هر ملت برای جدایی هم هستم. حق طلاق را که برسمیت شناخته اند الزاماً بدان معنا نبوده است که همهٔ خانواده ها از هم بپاشند. اتحاد اقوام و ملیتها باید امری داوطلبانه باشد نه اجباری. ماندن در ایرانی دمکراتیک تنها شانس همهٔ ما برای پیشرفت و آزادی است. همه توان و قابلیت هایمان را که روی هم بگذاریم، باز هم موانع بسیار بزرگی بر سر راه داریم. این موانع را در قامت مردمان تقسیم شده و متفرق هیچگاه نمی توانیم پشت سر نهیم. بدتر از آن اینکه تصور نماییم، جمع محدودی از این میان قیمومت دیگران را داشته و می توانند برای همه تعیین تکلیف نمایند، چنانچه بعضی از دوستان فارس ما می پندارند.
با آرزوی اوقاتی خوش برای شما.
ا. مانا
۷٣۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : این یعنی ادامه ی تأخیر در رسیدن مردمان کشور به خواستهای دموکراتیکشان...
ا.مانا گرامی، گفت شما مبنی بر؛ «... من هم با شما موافقم که نبود جنگ به سود همه است...» را نشانی مشخص و مثبت در ارجح بودن تلاشهای صلحجویانه در نگاهِ شما گرفته، و بایسته میدانم که بیفزایم، نه تنها در باره ی آقای بارزانی بل در باره ی هر فرد سیاسی دیگری با توجه و بر اساس آنچه عمل می کنند یا آنچه که می گویند، نظرم را طرح می کنم.
هم از این رو است، که نوشتم، با اینکه با برآمدِ سخنِ آقای بهرام خراسانی در باب فدرالیسم دموکراتیک مردمانِ کردِ سوری موافقم، اما با نحوه ی ورود ایشان به موضوع توافقی ندارم.
یا وقتی نزدیکی های بیش از حدِ لزوم تأثیرگذاران و رهبران اقلیم کردستان عراق به ج.ا.ا. را می شنوم، این را نمی پسندم. این مراودات وقتی در خدمت مردمان کرد عراقی قرار خواهد گرفت، که هماهنگی های لازم با سیاستهای خارجی کلی عراق داشته باشد.
شاید به همان دلیلی که خود نیز بدان اشاره داری، حق با شما باشد، وقتی شما در باره ی نخبگان زمان مشروطیت مینویسی؛ «... و آنچه که می طلبیدند، اقتضای زندگی اقتصادی آنروز ما نبود، به همین دلیل هم ناکام ماند. ما هنوز هم به دنبال اهداف عالی و انسانی انقلاب مشروطه هستیم...»
اما من با بیان مثال انقلاب مشروطیت در واقع میخواستم نشان دهم، که در ایران نیازی به اختراع چرخی که قبلا اختراع شده نیست. به بیانی دیگر امروزه در اثر توسعه ی صنعتی که ج.ا. راه انداخته حتی مردمان شهرستان کوچکی چون اراک هم مشکل تنفسی پیدا کرده اند، و همان جویهای باریک آب طبیعی در سیستان هم رو به خشکی دارند. و امراض جوامع صنعتی یکی پس از دیگری "ما مردمان ایران" را در صفهای طولانی مطب پزشکان و بیمارستانهای بی کیفیت دولتی قرار داده است.
نه، یکی از علل اساسی نرسیدن جنبش مشروطیت به اهدافش بیسوادی عامه ی مردم بود، که توان خواندنِ هیچ بیانیه ای را نداشتند، لذا نخبگان جامعه ی آن روز امکانِ ارتباطی مستقیم نیافتند، یعنی عامه ی مردم اسماً به دنبال مشروطه بودند، اما عملاً و روزمره توسط "ملایان" تزریق میشدند.
امروز بعد از گذشت کمی بیش از یک سده از آن رویداد فرخنده معادله ی سواد اجتماعی حداقل تا حد خواندن بیانیه ها دگرگون شده است. اما امروز مشکل حادِ اجتماع خودِ نخبگانِ جامعه هستند، که هر گروهی سعیی بلیغ، با حفظِ نامحسوس و گاهاً مبتکرانه ی ممیزی و خودممیزی، در پیچیدن هواداران خود در ورقهایی ضخیم از مواضعی غیر قابل نفوذ جهتِ حفظ اتوریته برای به قدرت رساندن گروه خود دارند.
و اینهمه انجام میشود بی آنکه توجه کنیم، در صورتِ احتمالیِ پیروزیِ هر گروهی در پیروِ چنین خطِ استبدادیی، در فردای پیروزی ناچار از حذف دگراندیشان برای حفظ قدرتشان خواهند بود، و این یعنی چرخه ی باطلِ دورِ استبداد در کشور، این یعنی ادامه ی تأخیر در رسیدن مردمان کشور به خواستهای دموکراتیکشان.
هم از این روست، که وقت و بی وقت، و در همه جا هموطنانمان را دعوت می کنم، که با حفظ استقلال خود در اتحادی مبتنی بر فراگیرترین خواستها و مطالبات جهتِ ایجاد و نهادینه کردن دموکراسی ایرانی گرد هم آییم.
شاد و سرافراز باشی
۷٣۶۱۴ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۵
|
از : ا مانا
عنوان : }ناب البرز عزیز
جناب البرز عزیز
اگر نوشتهٔ شما را آنگونه که منظور شما بود متوجه نشده ام مرا به بزرگواری خود ببخشید.
من هم با شما موافقم که نبود جنگ به سود همه است. حتی اگر امثال اردوغانها هم از آن نفع ببرند باز از جنگ بهتر است.
دوست ارجمند، آنچه که از گذشت عمر یاد گرفته ام این است که در مسائل سیاسی چک سفید امضا به کسی یا جریانی نباید داد و آنانرا با عمل مشخص شان در هر مورد باید سنجید. هر کسی مختار است در مورد آقای بارزانی آنگونه بیندیشد که دوست دارد.
من عرض نکرده بودم که بدون توسعهٔ صنعتی نمی توان جنبش یا انقلابی راه انداخت، منظورم آن بود که در غیاب توسعهٔ صنعتی حتی اگر انقلابی هم به پیروزی برسد دمکراسی بعنوانِ یکی از دست آوردهای آن نهادینه نمی شود. خوشحالم از انقلاب مشروطه یاد فرموده بودید. این انقلاب شکوهمند بازتاب اندیشه های گروهی از نخبگان جامعهٔ ایران بود که غم ملک و ملت داشتند. و آنچه که می طلبیدند، اقتضای زندگی اقتصادی آنروز ما نبود، به همین دلیل هم ناکام ماند. ما هنوز هم به دنبال اهداف عالی و انسانی انقلاب مشروطه هستیم، درست نمی گویم؟ لب کلام این است که برای جنس خارجی وارد نمودن و به خلق الله فروختن کافی است فقط فرهنگ مصرف را تبلیغ نمایید. نظم، قانون، برنامه ریزی، نهادهای مدنی، قوای سه گانهٔ مستقل، احزاب، خردگرایی، مدارا، آزادی و …… لازم نیست. بهمین دلیل این مسائل در ایران و کشورهای مشابه پا نگرفته است. امور حاکمیتهای تاجر پیشهٔ ما همیشه بدون الزامات توسعهٔ صنعتی گذشته است.
با احترام و آرزوی سالی خوب برای همه
۷٣۶۰۴ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : اشتباه گفتن رویاء داشتنی که موتور محرک بشریت است با
یکی از هموطنان ارجمند به نام آوراه دو نکته ی مهم را می آورد: یکی رویا داشتن دوم فدرالیسم. با توجه به مطالب ایشان می توان نکاتی را بیان داشت: ایشان رویاء داشتن که بخشی از نیروی محرکه بشریت بوده و هست را با اجرای پروژه های خطرناک اشتباه می گیرند. بایدگفت:آن رویاء های بشریت که موتور حرکت برای خلق شرایطی شده اند که آن خلق شدگان بعداً بعنوان دستآوردهای بشری مطرح شدند که تمام بشریت از آنها بهره مند شده و می شوند با عملکرد و خواسته های ماجراجویانه گروهی که متر بر می دارند و خواسته هایی را می خواهد اجرائی کنند که اجراها هم می تواند ناشی از پروژه ای خطرناک باشد، تفاوت دارد. و اجرای پروژه های خاص دیگر یک رویاء داشتنی که بشریت از آن بهره خواهد برد نیست بلکه یک فریبکاریست که ویرانگری هایی را هم خواهد آفرید.
۷٣۵۹۷ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : تصور جانبدارانه بودن ، تقابل جانبدارانه ای را خواهد آفرید
نوشتارهای گذشته سرکار خانم مانا ارجمند نشان از این میدادکه ایشان مسائل انسانی را فراتر از بازی هایی که ریشه در قوم اندیشی دارند می دیده و آن مسائل انسانی را فراتر از هر چیزی ارج می نهاد. اما در این نوشتارش که نوعی عکس العمل و تقابلی به نوشتار جناب خراسانی است به سمت توجیه گری ی بعضی از سیاست هایی می رود که رنگ و بوی عوام فریبی آنان پررنگتر از مسائل واقعی و میدانی است. ایشان مطالب آورده شده در نوشتار جناب خراسانی را جانبدارانه می پندارد جدا از صحت وسقم این ادعا یا تصور، بایدگفت:تصور جانبدارانه بودن عملی، فرد مقابله کننده را بسمت برخورد تقابلی ی جانبدارانه خواهد برد!. که در این صورت خانم مانا نیز خود با عملی جانبدارانه به تقابل به عمل جانبدارانه کشیده می شود که این بدین معنی خواهد بود: اگر عواطفی برخراسانی حاکم باشد که عقلی بودن عملش به زیر سئوال می رود آنگاه عواطفی نیز بر سرکار خانم مانا نیز حاکم می شود که می تواند عقلانی بودن نظراتش به پرسش گرفته شود. به امید اینکه: در روند تحولخواهی کشورمان با هوشیاری بیشتری حرکت کنیم و در دام مسائل احساسی که گاهاً پیآمدهای ویرانگری نیز خواهد داشت نیفتیم.
۷٣۵٨٨ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : به همین دلیل است که تصور می کنم، توجه به نقش و چگونگی اتحاد...
ا.مانا گرامی، سپاسگزارم از پاسخهایت و بیش از آن برای شرکت در بحثِ پای نوشتارت.
دوری یا نزدیکی نظراتمان را اندازه نگرفته ام، و اصولاً نیازی هم به چنین قیاس و اندازه گیریی هم نداریم، چرا؟، چون شما و خودم را دموکراتهایی صاحب منطق تشخیص می دهم، و بعید میدانم وقتی پای راست گفتاری، راست کرداری، منطق و منافع مردم در میان باشد، شما و منِ نوعی اختلافات چندانی با هم داشته باشیم.
برای روشن نمودن ذهن خوانندگان احتمالی و جهت تصحیح برداشتم از نظرت می نویسی؛
"در انتخابات اخیر ترکیه حتی عده ای از کردها هم به اردوغان رأی دادند تا به خیال خودشان ثبات ترکیه را حفظ نمایند. فقط ترکهای هراسان از جنگی مجدد نبودند که به او اکثریت فعلی را ارزانی داشتند"
آنچه من در باره ی جملات فوق شما نوشتم، با اینکه فقط ترکهای ترکیه نبودند و کردهای این کشور هم در به پیروزی رساندن اردوغان نقش داشته اند، ارتباطی پیدا نمی کند. من نوشتم، از جمله شما احساس می کنم، که شما وجود ثبات در یک کشور را فقط بسود اردوغانها ارزیابی می کنی. مضموناً نوشتم، که چنین نیست، و در ثبات است، که دموکراسی واقعی میتواند متولد شده و رشد کند، و نه در آشوب. آشوب موجب رشدِ سرطانی افکار انحصارطلبانه و استبدادی میشود.
وقتی می نویسی؛ «... ما همهٔ موارد را باید از دارندگان دمکراسی بیاموزیم و تقلید نماییم جز سیستم حکو متی را. به این جا که می رسیم شایستگی سیستمی فدرال را نداریم، مدعی دمکراسی می مانیم ولی سیستم فدرال را ورای شعور و فرهنگ مردم خود می دانیم و از آن احساس خطر می نماییم...»
احساسم این است که می پنداری، من مخالف فدرالیسم هستم، وقتی صراحتاً می نویسم؛
"وقتی ایشان قصدی برای جداسری نداشته، و سوریه هم در آتش جنگهای نیابتی میسوزد، آیا بهتر نبود بجای عَلَم کردن این موضوع، که در حال حاضر نیروهای عراقی را در مبارزه علیه داعش تضعیف کرده "
آیا نمیتوانی از این جمله این برداشت را داشته باشی، که البرز خواهان یک کاسه کردن نیروهای دموکرات برای نبرد با استبدادیون و پیروزی دموکراسی است. و در یک دموکراسی همانگونه که از نامش پیداست، اکثریت مردم تعین می کنند با چه دستگاه و صورتی کشور اداره شود؟
من کسی را در این مبحث" آلت دست بیگانگان" معرفی نکرده ام، این خودِ آن کسان، مثلاً در اقلیم خودمختار کردستان عراق هستند که مراودات و معادلات پیچ واپیچی و درهمی با ج.ا.ا. دارند، و زمانی هم با صدام داشتند. و معتقدم از میان اینهمه بلبشو چیزی که به نفع مردم کردستان ایران باشد در نخواهد آمد. لذا همچنان، نیروهای صدیق و وفادار به منافع مردم استان کردستان ایران را دعوت می کنم که با پیوستن به مبارزات دموکراسیخواهانه ی سراسری مردمان کشورمان و با تلاش برای ارتقاء سطح آن، بهتر، مطمئن تر، صلحجویانه تر و ماندگارتر منافع مردم استان کردستان ایران را تأمین کنند.
شما می نویسی؛ «...دموکراسی نیاز مرحلهٔ معینی از رشد و توسعهٔ جوامع انسانی بوده است و نه تابع مستقیم افکار و اندیشه های بین آزادیخواهان کشورها...»
اگر مقصودت از "رشد و توسعهٔ جوامع انسانی" رشد ابزار تولید و تأثیر آن بر روابط و دستگاه اداره ی جامعه باشد، میخواهم از شما بپرسم آیا عامل ایجادِ انقلاب مشروطیت تأسیس کارخانجات عظیم صنعتی در ایران بود، یا تأسیس مدارسی چون دارالفنون توسط نواندیشانی چون امیرکبیر و سفرهای دانشجویانه ی ایرانیان به اروپا و آشنایی با شیوه های دیگری از زندگی؟
بنابراین حداقل در کشور ما ظهور اندیشه های نو همواره تابع چگونگی و نوع تولید نبوده است، و متفکرین و اندیشمندان ایرانی نقشی بسزا در حرکت و سمت و سوی جامعه داشته و دارند. و درست به همین دلیل است که تصور می کنم، توجه به نقش و چگونگی اتحاد در اپوزیسیون و افکار و اندیشه های دموکراتیک در روابط بین آزادیخواهان تأثیری مستقیم و بلاواسطه بر ایجاد دموکراسی ایرانی دارد.
۷٣۵٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۵
|
از : ا مانا
عنوان : در پاسخ به البرز عزیز
جناب البرز
با تبریک سال نو و آرزوی بهترینها در سال جاری برای شما
لازم به ذکر نیست که نظرات ما چنان دور است که نزدیک نمودن آنها محال است. من هم در این راستا کوششی بعمل نمی آورم. فقط ذکر چند نکته را برای روشن نمودن ذهن خوانندگان احتمالی ضروری می دانم چون برداشت جنابعالی از نظر من درست نیست.
در انتخابات اخیر ترکیه حتی عده ای از کردها هم به اردوغان رأی دادند تا به خیال خودشان ثبات ترکیه را حفظ نمایند. فقط ترکهای هراسان از جنگی مجدد نبودند که به او اکثریت فعلی را ارزانی داشتند.
خوشبختانه آنچه ما ایرانیان - حداقل در فضای مجازی - به وفور داریم سخن از دمکراسی است. امری که این موضوع را جالب توجه می گرداند آن است که ما همهٔ موارد را باید از دارندگان دمکراسی بیاموزیم و تقلید نماییم جز سیستم حکو متی را. به این جا که می رسیم شایستگی سیستمی فدرال را نداریم، مدعی دمکراسی می مانیم ولی سیستم فدرال را ورای شعور و فرهنگ مردم خود می دانیم و از آن احساس خطر می نماییم. از دمکراسی - حکومت مردم - در همان حالی سخن می گوییم که شعور بخشهایی از مهین مردم را چنان زیر سوال می بریم که می توانند آلت دست بیگانگان برای مقاصدی شوم گردند. بالاخره بر این تناقضات چیره خواهیم شد؟ امیدوارم، چون در غیر این صورت دمکراسی را در خواب و خیال هم نمی توان داشت.
و بالاخره - در این مورد هم با شما مخالفم که: «علت اصلی امتداد استبداد و عدم گسترش دموکراسی در کشورهای منطقه در قدم اول بواسطه ی سلطه ی اردوغانها نیست، بل بواسطه ی نبود افکار و اندیشه های دموکراتیک در روابط بین آزادیخواهان هر کشوری از کشورهای منطقه است.» دمکراسی - حداقل تا آنجا که به روندهای واقعی مربوط است و چنانچه تا کنون اتفاق افتاده است - نیاز مرحلهٔ معینی از رشد و توسعهٔ جوامع انسانی بوده است و نه تابع مستقیم افکار و اندیشه های بین آزادیخواهان کشورها. اتفاقی نیست که تنها کشورهای تولید کننده بوده اند که به درجات مختلف دمکراسی را تجربه نموده اند، همچنانکه روند جاری محدود سازی حقوق دمکراتیک در همین جوامع نیز محصول مستقیم انتقال تولید به اقتصادهای نوظهور و میدانداری سرمایهٔ مالی در این جوامع است.
ا. مانا
۷٣۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۵
|