از : داریوش لعل ریاحی
عنوان : نا توانی
خسرو جان باقر پور را نمی توان بی عشق یا بی رویای عشق تجسم نمود ، چرا که هرچه از او بر دفترش نقش می بندد ، حرف عشق است . از شهر ، از درخت ، از پنجره ، از استوره ها ، و زن …….. اما نهایت آن ناشناخته است ، برای کسی که می خواند حرف هایش را . این شعر اما گویا تر از بقیه است ، پرده را پس زده و بیان کرده است آن چه را او در دل پنهان داشته ، کدام ماجرای عاشقانه او را چنین شاعرانه به نارسیدن کشانده است . این زن ناشناخته در ذهن شاعر ، آیا نامی هم دارد . به هر حال فریاد که نه استغاثه ایست این شعر بسیار لطیف و ……..
۷۵۰۵۲ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۵
|