سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نگاهی به حادثه ی مونیخ در آلمان - خسرو باقرپور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سیامک شاملو

عنوان : خطاب به س. آذر
شمائی که دَم از عقلانیت و مسئولیت میزنید و ما را متهم میکنید که با این قضیه آموک مونیخ و عملکرد این جوان ایرانی آلمانی غیر عاقلانه و بی مسئولانه برخورد میکنیم طوریکه موی بدنتان هم سیخ میشود از خواندن کامنتهای ما. اما خودتان همان اشتباهی را میکنید که اکثرا میکنند و کردند و خیلی راحت همه گناه را به گردن آن جوان میاندازند و خیلی راحت از کنار قضیه میخواهند رد شوند فارغ از داشتن شعور ریشه یابی دلایل این آموک. دنیا را هم از دید این جوان تا قبل از وقوع فاجعه باید دید. مگر نمیخواهیم چنین فاجعه دلخراشی خصوصا بنام ایرانی در کشورهای میزبان ما دیگر اتفاق نیافتد که دودش به چشم همگی ما خواهد رفت و حس بدبینی و تنفر در میزبانان ما در مقابل مهاجرین برانگیخته میشود و دیگر عواقب ناگوار. طبق پیگیری خبرهای منتشر شده در باره این جوان گویا دوبار نزد پلیس مونیخ بعنوان قربانی نامش ثبت شده. یکبار مالش دزدیده شده و بار دیگر توسط گروهی جوانان تُرک ترکیه ای کتک خورده و برای همین از ترکها متنفر بوده و در آموک خودش هم گویا چهارتا جوان ترک را به قصد انتقام گیری به قتل رسانده. شاید او دید که در این دوبار از سوی پلیس یا سیستم حاکمه در جامعه بهش کمکی نشده و برای همین در چتهای خودش مینوشته که در حق او بیعدالتی و ظلم شده! کسی به دادش نرسیده و نتیجه میگیرد پس خودش باید از خودش و حیثیتش به نوعی دفاع کند. و در این راه به شناخت آموکهای آن دیوانه نروژی بری ویک و آن دانش آموز آلمانی در وندن اطراف اشتوتگارت میرسد و برای خود الگوسازی میکند. نقش احمقانه رسانه های عمومی آلمان که دادگاه این نروژی احمق را هم لایف در تلویزیون پخش کردند که به جز یک مشت تنفرپراکنی به مهاجرین چیز دیگری نداشت و باید پخش آن ممنوع میشد. حالا چه اتفاقی افتاد که این حس تنفرش نسبت به تُرکها خیلی شدید بوده و حتی در این ویدئو هم فحش به ترکها میدهد که ما نمیدانیم. این یکی از مشکلات زندگی در مهاجرت است که گاهی مجبور میشوی بعنوان یک ایرانی حتی با یک همسایه عرب یا تُرک در کشور میزبان زندگی کنی حتی اگر که خوشت نیاید. کسی نمیخواهد یا نمیتواند عملکرد این جوان را مورد تایید و توافق قرار بدهد که یکسری جوانهای بی گناه را صرف تُرک یا خارجی بودن کشته است. و از کسی که وجودش پرشده از تنفر و انتقامگیری و گویا تراپی نزد روانشناسش هم کمتر نتیجه مثبت داده دیگر نمیشود انتظار برخورد منطقی و عاقلانه را داشت و برای همین هر آن انتظارش میرفت که بدنبال جوش آوردنش خلاصه از زیر بار فشار روحی و روانی اش به نحوی راحت شود که به این آموک و خودکشی خاتمه یافت. پس در وهله اول او از اوضاعی و چیزی ناراضی بوده و به شرایط محیطش معترض. وگرنه کدام آدم راضی از زندگی از روی دلخوشی دست به جنایت و کشتار مردم میزند؟ برای پیشگیری از تکرار چنین فاجعه ای باید ریشه یابی کرد و با شما موافقم که نباید مشکلات را رویش سرپوش گذاشت یا بعبارتی زیر فرش جاروبش کرد. با باز گذاشتن دنیای اینترنت به روی بچه ها گویا کنترل والدین در تربیت بچه ها کمتر شده و سرگرمی بچه ها در دنیای دیجیتالی برای یکسری پدر و مادرهای بی مسئولیت بنوعی آسودگی خیال و راحت طلبی میاورد. چونکه رابطه بین والدین و کودک هم بر نوعی وابستگی به یگدیگر بنا شده و این وابستگی خصوصاً عاطفی باعث میشود که کودکهای امروزی راحتتر به خواسته های خود میرسند و اگر پدر و مادر خواسته های جوانان مثل تابلت با اینترنت و غیره را برآورده نکنند ترس از به انحراف رفتنشان دارند و میگویند حداقل توی خانه پای اینترنت نشسته و بیرون نیست که برود سیگار بکشد و مخدر و غیره. این جوان گویا هم جزو همین گروه بوده که والدینشن چنین امکاناتی را در اختیارش گذاشتند ولی او را در دنیای اینترنتی اش کاملاً رها کردند که هرکاری دلش خواست بکند مثل خرید اسلحه از طریق دارک نت و چتهای پر از تنفر نوشتن و بازی با بازیهای کامپیوتری خشونت زا و بکُش بکُش تا ساعتهای طولانی شبانه. حال میگویند این جور بازیهای کامپیوتری خشن بچه را خشن بار میآورد و دنبال مقصر میگردند. از یک طرف خصوصا پدر و مادرهای ایرانی جوانشان را ممنوع میکنند که خود را با مسائل سکسی و غیره مشغول کنند.از طرف دیگر سیاست و مشکلات اجتماعی و فرهنگی کشور خودشان و میزبانشان هم ربطی به اکثر پدر و مادرهای ایرانی ندارد چونکه یا سواد درکش را ندارند یا زبان کشور میزبانشان را خوب نمی فهمند و ناتوان به انتقال آنها به فرزندانشان هستند. در کامنت زیر هم گفتم که اکثر جوانهای ایرانی ( خارجی ) با دو فرهنگه بزرگ شدن و سختگیریهای نابجای اولیای ایرانی ( خارجی ) ناشی از تربیتهای مذهبی خودشان عرصه زندگی را بر جوانی که در اینجا بدنیا آمده و بزرگ شده و مدرسه میرود چنان تنگ میکنند که کار مدام به چالش و درگیریهای درون خانواده میکشد که مثال خوبی هم در زیر آورده شد. مسلما پدر و مادر علی. س. از مونیخ هم کوتاهی بسیار در کارشان بوده و از مسئولیت خود غفلت کردند و در رخداد این فاجعه شریک جرم هستند و باید محاکمه شوند و باید که مجرم شناخته شوند. برای هر شغلی یا کاری مثل رانندگی باید گواهینامه گرفت ولی برای بزرگ کردن بچه که باید تحویل جامعه داده شود ( محصول کار پدر و مادر ) قبل از بچه دارشدن یک زوج هیچ گونه گواهینامه یا تست سوادداری تربیت بچه خواسته نمیشود که آیا این زوج شعور و سواد بچه بزرگ کردن را دارند یا نه. وگرنه سگ و گربه هم میتوانند بچه پس بیاندازند و بزرگ کنند. بچه بزرگ کردن فقط سیر کردن شکم بچه نیست بلکه سوادهای دیگری هم لازم دارد که خیلی از پدر و مادرهای ایرانی اسلام زده که خود دچار بحران هویت یابی هستند ندارند.یارو مادر ایرانی خودش از فرهنگ حاکم اسلامی بر ایران فرار کرده آمده آلمان ولی تنها چیزی که به ذهنش میرسد تربیت اسلامی است و به بچه اش یاد میدهد که گوشت خوک نخورد یا غیرمسلمانها نجسند. گفتنی ها زیاد است ولی سایت اخبار روز توصیه میکند کامنتها طولانی نباشند. حالا چوب ندانم کاری یکسری پدر و مادرهای ایرانی بی مسئولیت را باید دیگر ایرانهای بی تقصیر بخورند و بقول یک دکتر ایرانی در شوی تلویزیونی که میگفت روی پیشانی من مو مشکی که توی خیابان راه میروم ننوشتند که من دکتر ایرانی ام و غیره بلکه آلمانی جماعت همه را به یک چوب میراند و تر و خشک ( ایرانی و مهاجر ) با هم میسوزد. سفارش و نصیحت هم میکنی میگویند آقا ما از ایران فرار کردیم که کسی توی زندگی ما دخالت نکند و دیگر ادعاهای ایرانی ( ما همه چیز را خودمون میدونیم... ) که خودتان بهتر میدانید. بیفرهنگی یا کم فرهنگی یکی دیگر از مشکلات برخی ایرانیهاست علاوه بر کم سوادی و ناآگاهی خصوصا ایرانی از نوع مسلمانش که مصیبتی هستند و مضر به حال هر جامعه متمدن چونکه اسلام گرائی بوئی از تمدن و مدرنیتت نبرده. اگر به مسلمانان ایرانی خودمان حتی مقیم خارج حقوق بشر و قوانین دموکراسی و آزاد زیستن در غرب را بفهمانیم خیلی هنر کردیم. وگرنه در اینده باز باید شاهد چنین آموکهای ایرانی تباران باشیم که موفق به اینتگراسیون خودشان با جامعه میزبانشان نمیشوند و جوش میآورند و دست به اسلحه خواهند برد. شرط اول در یک جامعه مولتی کولتی مثل آلمان انعطاف پذیری ( Toleranz ) است که هر خارجی باید یادش بگیرد. اگر این جوان آلمانی ایرانی تبار یاد نگرفت که دانش آموزان تُرک همکلاسی اش را بنوعی تحمل کند و بپذیرد، برایش مشکل ساز میشود ولی با راهنمائی بجا و بموقع و درست پدر و مادرش نباید به آموک ختم میشد. چرا یقه معلم های مدرسه اش را نمیگیرند که بپرسند چه نقش بی تفاوتی در سرنوشت این جوان داشتند؟ آنها هم در این فاجعه مقصرند! مهمتر آن روانشناس احمقش که احتمال خودکشی این جوان را دیاگنوز و پیش بینی کرده بود نه آموک.تحقیقات ادامه دارد و ببینیم چی از آب در میاد برای پیشگیری در آینده (Prävention ).
۷۵۴۱۲ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣۹۵       

    از : س. آذر

عنوان : توجیه عمل تروریستی مونیخ شرم آور است!!...
کامنت های آقایان فریدون بیانی و سیامک شاملو واقعا مو بر اندام آدمی راست می کنند. هر گاه صغرا و کبراهای این دو نوشته را منها کرده و چکیده ی منطق این آقایان را در نظر بگیریم، باید گفت که فاعل عمل تروریستی به خاطر اینکه مورد بدرفتاری قرار گرفته است، «جوش» آورده و به این طریق خواسته «اعتراض» خود را به گوش مردم برساند. و اگر همینگونه پیش برویم، مقتولین چیزی هم به قاتل خود بدهکار می شوند. من نمی دانم که این دو جناب خود فرزندانی دارند یا نه، ولی چنین خونسردانه از « جوش» آوردن سخن گفتن را فقط بی مسئولیتی می توان نامید و بس.
مسئله، "جوش" آوردن یک نوجوان و یا بدرفتاری آلمانی ها با خارجی ها نیست. چرا که اگر چنین بود، می بایستی فرزندان صد ها هزار خانواده ی ترک ساکن آلمان، هر روزه دست به این جنایت ها می زدند.
ترور شهر مونیخ و نقش یک ایرانی در این فاجعه، عراق، سوریه و افغانستان را به خانه ی هر خانواده ی ایرانی ساکن در آلمان آورد. دیگر بمب گذاری و خشونت هائی از این نوع مسئله ای نیست که: " فقط مختص عربها و افغانیهای عقب مانده و مسلمانان فاناتیک" باشد. این ترور خیلی از پدر و مادر های ایرانی را در باره ی آینده ی فرزندانشان به فکر خواهد انداخت. خیلی از پدر و مادر ها در باره ی آینده ی بچه هایشان در سرزمینی که خواهی نخواهی وطنشان شده است، تعمق خواهند کرد.
من امیدوارم که بخش روشنفکری جامعه ی مهاجر ایرانی به این فاجعه نه همانند این دو جناب، بلکه کمی عقلانی تر، مسئولانه تر و به دور از احساسات برخورد بکند.
ع. س. که بزرگ شده ی آلمان است کاملا هدفمند خارجی ها و بخصوص ترکهای ساکن آلمان را هدف قرار داده و حین عملیات تروریستی شعارهائی علیه خارجی ها داده است.
من ذیلا نوشته ای را برای اطلاع این دو کامنت گذار نقل می کنم، تا آقایان محترم بدانند که شاید «جوش» آوردن ع. س. دلیل دیگری غیر از خارجی ستیزی آلمانیها و بدرفتاری در مدرسه داشته باشد.
من پاراگراف دوم این نوشته ام را دیروز در بعضی از شبکه های اجتماعی پخش کردم. متاسفانه عکس العمل بعضی ها به این نوشته واقعا تاسف آور بود. ترس اکثریت ایرانیها نه تکرار چنین فاجعه ی دردناک، بلکه نشستن غبار "بر حیثیت جمعیت اکثرا با کلاس ایرانیها در خارج از کشور" بود؟؟!!...
البته قصد من از نوشته ی کوتاهم فقط تاکید بر "دلنوشته" ی ارزشمند خانم کیان ارثی ( نوشته ی زیرین) بود و بس. حال چرا این ایرانیها خود را مخاطب نوشته ی من و یا خانم کیان ارثی حس کرده اند، بر من مجهول است؟؟!!... من نه متخصص اطفال و نه روانشناس نوجوانان هستم و در عرصه ی جامعه شناسی نیز - بر عکس اکثریت ایرانیها که همه فن حریف تشریف دارند- نیمه عامی هستم.
من هنوز شوک عمل این نوجوان و غمگین مرگ ده انسان و خانواده هایشان هستم. بحثی نیست که این جوانک ع. س. نیز خود قربانی است و به عنوان یک پدر دلم حتی به حال پدر و مادر بدبختش نیز می سوزد.
من نمی دانم تا صحبت "عقلانیت" می شود، چرا ایرانیها زره نفوذ ناپذیر خود را تنشان می کنند؟
خانم کیان ارثی انگشت روی مشکلی گذاشته است، که بر خلاف نظر این ایرانیها (می نویسند که این در خانواده های ایرانی یک استثناست و عمومیت ندارد) مسئله ی خیلی از خانواده ها می تواند باشد.
من از طریق بچه هایم که بخاطر تسلط به زبان فارسی و طبیعت کارشان با مسائل اجتماعی ایرانیها سر و کار دارند و همچنین کمی کمک افتخاری - که من و خانمم در این مسیر انجام می دهیم- از عمق فاجعه ی خانواده های نسل دوم و سوم مهاجر اطلاع دارم.
نوشته ی خانم فتانه کیان ارثی - که سال‌های سال در اتریش با مهاجرها و پناه‌جوها و پناهنده‌ها کار کرده - نقش والدین ایرانی را در این فاجعه زیر ذره بین می گذارد و سئوالات چندی را در ذهن هر کسی مطرح می کند:

"... یادم می‌آید پدرش آن قدر کتک‌اش زده بود که به خاطر خونریزی کلیه در بیمارستان بستری شد. وقتی بالای سرش رفتم تا بتوانم متقاعدش کنم با مددکار اجتماعی و حقوق‌دان صحبت کند، زار می‌زد و به آلمانی- فارسی به پدرش فحش می‌داد. فکر کردم فقط بابت کتک‌کاری دیشب پدرش را لعن و نفرین می‌کند اما چنین نبود می‌گفت: روزی ده بار به من می‌گویند که به خاطر من و برادرم خانه و زندگی و شغل و ماشین و خانواده و امکانات را در ایران ول کرده‌اند و آمده‌اند این جا، خوب اگر به خاطر ماست پس چرا نمی‌گذارند ما شکل بقیه زندگی کنیم؟"
پدرش وقتی فهمیده بود او در هجده‌سالگی با دوست پسر اتریشی‌اش به دیسکو رفته و شب دیروقت به خانه برگشته است، او را به قصد کشت زده بود.
- از مدرسه فراری بود، هیچ جوری حاضر نبود درس بخواند. ترجیح می‌داد با دوستانش چت کند، آبجو بخورد و با دوست دخترش یواشکی قرار ملاقات بگذارد. دعوای آخر بر سر خالکوبی روی بازو بود. پدر گفته بود فقط در صورتی اجازه خالکوبی دارد که یا نقش فروهر باشد یا دورنمایی از تخت‌جمشید. کار از بحث به کتک‌کاری کشیده بود. پدر چاقوی آشپزخانه آورده بود خودش را بکشد. پسربه او حمله کرده بود، مادر در حین میانجی‌گری به شدت زخمی‌ شده بود. با هر کدام‌شان در یک سر راهروی منتهی به بخش مراقبت‌های ویژه حرف می‌زدم.
- می‌گفت نمی‌دانم بالاخره ایران خوب است یا بد؟ دوست پسرترک من را در خانه راه نمی‌دهند. می‌گویند با هم‌شاگردی‌های اهل یوگسلاوی سابق یا ترکیه و مقدونیه نباید معاشرت کنم. توی خانه پدرم از تاریخ چندهزار ساله آریایی می‌گوید و تاکید می‌کند ما و اتریشی‌ها و آلمانی‌ها و سوییسی‌ها از یک نژادیم. مادرم می‌گوید فکر نکن ما خارجی هستیم، ما با بقیه فرق داریم. اما من فرق زیای نمی‌بینم. مادرم در مک‌دونالد کار می‌کند، پدرم در کارخانه. مثل خیلی دیگر از دوستان و هم‌کلاسی‌های من. دیروز که گفتم شما با بقیه هیچ فرقی ندارید مادرم اولین سیلی را به صورتم زد. مچ دستش را گرفتم که دیگر نزند. پدرم و برادرم ریختند سرم.
موهای بلندش را به عمد روی صورتش می‌ریزد تا من لکه‌های کبودی و جای سوختگی را نبینم.
.....
از این داستان‌ها تا هزار و یک ‌شب دیگر می‌توانم برایتان بگویم. بچه‌هایی که نمی‌دانند مال کجا هستند، چرا فرق دارند، اگر فرق دارند تفاوت‌شان در چه چیزی‌ست. بسیاری‌شان زبان مادری را به سختی حرف می‌زنند، موقع بحث با والدین کلمات مناسب را پیدا نمی‌کنند و استدلال‌های آنها را نمی‌فهمند. هیچ تصوری از گذشته پدر و مادر ندارند، بسیاری ایران را ندیده‌اند یا اگر دیده‌اند در حد سفر تابستانی و دید و بازدید خانواده بوده است.
یادتان نرود مهاجران ایرانی، همه دکتر و مهندس و نخبه و ساکن بالاشهرهای خارج از کشور نیستند. بچه‌هایشان هم همه تحصیلات آکادمیک ندارند. مهاجرت پر است از نسل دوم و سوم معتاد، افسرده، سرگشته، کم‌سواد، خشن و بی‌هویت.
یادتان نرود. علی داوید سنبلی فقط یکی از هزاران است.
بار دیگر ماشه را دیگری می‌چکاند."

بلی آقایان بی بیان و شاملو! همانگونه که آلمانیها می گویند: " روبیدن زیر فرش" مشکلی به این بزرگی را حل نمی کند.
۷۵٣۹٨ - تاریخ انتشار : ۵ مرداد ۱٣۹۵       

    از : فریدون بی بیان

عنوان : زمینه ی اصلی تعارضات ؟
حتما میدانید که در رسانه های آلمان بحث در باره ۳۵ مورد مشابه بعداز ۱۹۹۰ مطرح ست که همه ی متهمان که به خشونت متوسل شدند . آلمانی تبار بودند.
این زمینه اصلی بروز این قبیل حوادث را باید فراموش نکرد و صد البته جوانان مهاجر و پناهنده هم عجیب نیست که مانند آن ۳۵ مورد آلمانی به اعمال خشونت آموز و جنایت کارانه روی بیاورند.
می گویند این جوان ایرانی تبار حتی به محل جنایتی که توسط پسری ۱۷ ساله ی آلمانی صورت گرفته بود و بیش از ۱۰ دانش آموز و یک معلم را کشته بود برای بازدید رفته بوده است.
در باره ی او گفته میشود که به آندرش بریویک که در نروژ ۷۷ نفر در ۲۲ ژوئیه سال ۲۰۱۱ قتل عام کرد سمپاتی داشته است و عکس او را بعنوان پروفایل خود انتخاب کرده است. در ضمن همزمانی این جنایت با پنجمین سالروز آن فاجعه ی نروژ را نمی توان تصادفی دانست. بازهم گفته شده است که علی داوید سنبلی در طول یکسال برای این جنایت مطالعه کرده و تدارک دیده بود .
می گویند به بازی های خشن کامپیوتری علاقه داشته است.
بهر صورت باید دید تحقیقات در مورد علل خشونت طلبی ۳۵ مورد قبلی که توسط آلمانی ها صورت گرفته است چه بوده است و شاید این مورد علی سنبلی دارای تشابهات داشته باشد.
فراموش نکنیم که در ۳۰ اکتبر ۱۹۹۸ آتش سوزی وحشتناکی در محل دیسکوتی در منطقه ای مهاجر نشین در گوتنبرگ سوئد رخ داد که جان ۶۳ نفر را گرفت و ۲۱۳ نفر دیگر مجروح شدند . شایعات زیادی از جمله نقش نژادپرستان رایج بود ولی بعداز تحقیقات معلوم شد که ۴ ایرانی که ۳ نفر سابقه ی بزهکاری هم داشتند موجب این آتش شوزی شدند و بر تمام شایعات نقطه ی پایان گذاشت.
البته همه چیز را بحساب نژاد پرستی یا داعش و "اسلام" گذاشتن دردی را دوا نمی کند باید مقامات قانونی را وادار به پاسخگوئی مستند و حقوقی نمود.
۷۵٣٨۴ - تاریخ انتشار : ۴ مرداد ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو از آلمان

عنوان : قابل توجه نویسنده
این جوان نگفته:" تو خفه شو" بلکه تا لحظه آخر هم با ادب بود و به این آلمانی بی ادب و راسیست ایستاده در بالکن که قیافه اش در ویدیوئی دیگر فردی فاشیست و ضد خارجی نشان میدهد گفته: شما دهانتان را ببندید. اگر واقعاً که نامش علی باشد میشود استنباط کرد که گویا پدر و مادرش فردی مسلمان باید باشند. وگرنه چطور میشود بچه ای در مونیخ بدنیا میاید رویش یک اسم اسلامی بنام علی ( امام شیعیان ) بگذارند؟ مشکل اصلی این بچه های مهاجر که در دو دنیای فرهنگی پدر و مادرشان متضاد با فرهنگ جامعه میزبانشان زندگی میکنند و اکثرا اولیای بیسواد یا کم سواد و غیر تحصیلکرده با سطح زبان آلمانی پایین دارند این است که نمیدانند به کجا تعلق دارند و در یک کشمش و بحران هویت یابی بسر میبرند. خصوصا نسل جوان اینترنتی و اسمارت فونی امروزی که بیشتر در دنیای مجازی بسر میبرند تا دنیای واقعی تربیتشان اغلب به مشکل برمیخورد. اگر طبق گزارشات امروزی درست باشد که او آموک خودش را حدود یک سال است که برنامه ریزی میکرده باید پرسید چطور پدر و مادرش اصلاً متوجه هیچی در اطاقش و بساطش نشدند؟ بیخیالی برخی پدر و مادرهای ایرانی نمونه است که کمتر کنترلی بر روی زندگی بچه هایشان دارند. گذشته از آنکه نام خوب ایرانیها در بین مهاجرین آلمان خدشه دار شده و از این ببعد باید به عنوان ایرانی در جامعه آلمان با برخی حرفهای ناسزا و قضاوتهای از پیش تعیین شده آلمانیهای خصوصاً ضد خارجی روبرو شویم تا کلمه ایرانی را بشنوند. آموک یا بعبارت مترادف فارسی خودمان برایش " جوش آوردن " نشان از نارضایتی یک فرد از شرایطی دارد که درش بسر میبرد و از این طریق میخواهد خودش را از آن شرایط که فشار رویش میآورد خلاص کند و رهائی یابد. ولی من فکر کنم گذشته از دپرسیونش و مشکلات روحی و روانی اش نقش منفی ضد خارجی جامعه آلمان هم در تصمیم گیری اش بی نتیجه نبوده چرا در چت روم خودش به دیگران مینوشته که در حقش ظلم و بیعدالتی شده. گویا ناهنجاریهای درون خانوادگی و محیط اطرافش از مدرسه گرفته تا آدمهائی که او را در مدرسه موبینگ و اذیت و آزار میکردند همگی دست به دست هم دادند تا این جوان جوش بیاورد و دست به کشتار مردم بزند و به نوعی صدای اعتراض خودش را به گوش من و شما برساند. یکطرفانه او را نباید محکوم کرد بلکه باید دید به چه دلایلی دست به آموک زد. مسئولین آلمانی که فعلاً دارند سعی در دست چین کردن برخی اطلاعات به نفع خودشان میکنند و شاید ما از کل واقعیت ماجرای این جوان باخبر نشویم. ولی اگر انگیزه اصلی اش سیاسی بوده و به نوعی مخالفت با سیستم جامعه آلمان باید خودش را زنده نگه میداشت و حرف میزد و میگفت که چرا اینکار را کرده و به چه اعتراض دارد؟ شاید بخاطر شرم از نگاه کردن به چشمان پدر و مدرش که برایش بسیار ناگوارتر بوده که برایشان سرشکستگی آورده و شرمنده گی. هرچی بود بسیار تنها بود یا تنها گذاشته شده بود و کسی را که مورد اعتمادش باشد نداشت که بهش بگوید ای جوان ۱۸ ساله در این جامعه آلمان این همه امکانات درمانی و تحصیلی و خوشگذرانی و غیره است چطور با این سن کم به خودت اجازه میدهی که جان ۹ نفر را که نمیشناختی که بیگناه هستند یا نه را هم بگیری و خانواده های دیگر را هم به غیر از والدین خودت عزادار بکنی. بیچاره پدر و مادر ایرانی اش که چه عذاب و دردی دارند میکشند که به اعتراف همسایه های نزدیکشان گویا همگی حتی خود این جوان ایرانی افرادی بسیار نجیب و مودب بودند و باورشان نمیشود چنین فردی دست به آموک زده باشد. نقش و امکانات دنیای مجازی کامپیوتری را در انحراف نسل جوان نباید نادیده گرفت که اسلحه خودش را در دارک نت پیدا کرده و خریده بود. ولی خب با چاقوی آشپزخانه هم میشود چند نفر را کشت یا زخمی کرد مثل جوان افغانی ۱۷ ساله چند روز پیش در ورتسبورگ بایرن در یک قطار. ببینیم عاقبت این نسل دات کام چه میشود؟ هرچی بود شانس آوردیم یک ایرانی طرفدار داعش یا گروه اسلامی نبود و عاقلتر از این حرفها بود که به دام یک گروه تروریستی مسلمان بیافتد. گرچه کار او هم بنوعی ترور بود. ای کاش که دوستی یا فرد مورد اعتمادی داشت و اینقدر تنها نبود!
۷۵٣۷۶ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣۹۵       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست