از : آرمان شیرازی
عنوان : در بهاری که پا در ره ایران دارد، بند بگسسته ز پا، ساقی دهر جام فراوان دارد!
هم میهن عزیز, ندای گرامی:
نوشتارتان پر کشش بود و نشان از انسانی داشت که از روی نیک-اندیشیی و خردورزی از پرتابگه "سرنوشتی" خویش به میانه اجتماع باز گشته ست. چنین گذار متهورانه را کمتر می توان دید و ازینرو بس ارزشمند است.
راست اینست که (جدا از تاثیر امتیازات موروثی که به میزان زیادی از بهره مندی های اجتماعی پایه می گیرند) همه انسانها یکسان زاده می شوند. بر خلاف موهومات خرافی-مذهبی, هیچکس از آغاز بد نیست, برتر نیست, نابغه نیست, برگزیده نیست و یا خیره سر نیست. این پرورش اجتماعی ست که انسانها را در گذرگاه های گوناگون قرار می دهد و سرانجام به نقشی می رساند که از آغاز "سرنوشت" آنان نبود. نظام اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی هر جامعه در همراهی با جایگاه خانوادگی-پرورشی افراد آنان را نا خواسته (و شاید بتوان گفت دست و پا بسته) در مسیری می گذارد که بیشینه مردم از رفتن آن ناگزیرند هر چند که در محدوده آن گزینش های جزئی و غیر تعیین کننده ای در اختیار داشته باشند. آنچه شما "کوری" می خوانید (در آغاز) ویژگی فردی نیست. این "کوری" همان نظام اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی حاکم در جامعه در همراهی با جایگاه خانوادگی-پرورشی افراد است که در پایانه راه آنان را رویاروی یا در کنار هم قرار می دهد. تنها کسانی چون شما هستند (و شوربختانه کم شمار) که از آتش می گذرند, اندیشه دگر می کنند و دگرسان می گردند. شاید بتوان گفت که این "کوری" فرآوردی (پروسه ای) ست که کور پرورد است, دیوی ست که کورزاست...
از این رو, بار تغییر آفرینی بر دوش دگرسانان و دگر اندیشان میماند تا در رنج بزیند, درشت بستانند و نرم پس بدهند تا چشمی پس از چشم دگر باز شود و سرانجام همراهانه چیرگی دیو کور را براندازند. و درین گشایش چشمهاست که بهار تابان می شود... همانگونه که سیاوش می گفت:
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر میزند ز جایی و خورشید میشود...
شادی و پایداریتان را آرزو دارم و دستتان را دوستانه می فشارم!
۷۶۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱٣۹۵
|