سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

برخورد به مذهب و تاثیر سیاسی آن - سعید رهنما

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آبان

عنوان : ۱۰ تا از ایرادهای این مقاله
سلام
ده تا از ایرادهای مقاله:
۱- در این مقاله نوعی انحصارطلبی پنهان است، زیرا توضیحات و نتیجه گیری های آن در جهت کنار زدن "مرام دینی" از مدیریت اجتماعی، به نفع مرام مورد ادعای نویسنده هستند. تاکید نویسنده به حمایت از سیاسی های مذهبیِ متمایل به این کناره گیری نیز در همین راستاست.
۲- نویسنده برای ضد دمکراسی نشان دادن مرام دینی، سوء استفاده از این مرام را به دین نسبت داده اما همین قضاوت را برای مرام مورد ادعای خود بکار نبرده و سوء استفاده های وحشتناک از نام های دمکراسی و از سوسیالیسم، بخصوص کشتارهای یکصد میلیونی دوران معاصر، تخریب محیط زیست، افزایش بی عدالتی های اجتماعی و وحشیگری های مدعیان حقوق بشر را نادیده گرفته است.
۳- نویسنده با چسباندن اتهامات نادرست به دین، از جمله، با اسلامی دانستن حکومت خمینی، و همچنین با نامگذاری تاریخ حکومت های ضد اسلامی حاکم بر مسلمانان، بنام تاریخ اسلام، واقعیات مسلم تاریخی را وارونه نشان داده است. زیرا آن حکومت ها، مطابق هیچکدام از دستورالعمل های دین اسلام عمل نکرده اند و اساسآ اعتقادی به مرام دینی نداشته اند.
۴- در همین رابطه به مقاله ارزشمند "جایگاه اسلام در جمهوری اسلامی" نوشته روانشاد تراب حق شناس در سایت اخبار روز ارجاع می دهم. استاد حق شناس در آن مقاله با مثال و استدلال و روشنبینی، نامگذاری حکومت ها از جمله حکومت خمینی را نه به دلیل اعتقاد آنها به نام های مربوطه یا اعتقاد به دین اسلام، بلکه بر اساس منافع ضد مردمی شان دانسته اند.
با سپاس از اخبار روز
ادامه دارد.....
۷۶۷٨۵ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : کار کرد افرادی خاص برای عبور صحیح
درود بر جناب آقای سعید رهنما ارجمند که با نوشتارهای هوشمندانه اش ؛ نکات کلیدی را در روند تحولخواهی کشور مطرح و بازگو می کند، آنهم بدور از شعارهایی که گروهی برای ساختن هویت مبارزاتی کاذب خود مطرح کرده و می کنند.
قطعاً هر کشوری با توجه به پیشینه ی تاریخی و موجودیت فعلیش برای رسیدن به آزادی و دمکراسی با موانعی روبرو خواهد شد. آن موانع را نیز می توان؛ سنت هایی بدیدکه منشائی عرفی یا منشائی دینی دارند. مبارزین این نوع کشورها چاره ای ندارند جزءاینکه:علاوه بر استفاده از تجربیات بشری، روش هایی خاص و حتی بومی برای گذر طراحی و عملیاتی کنند.
درکشورمان متأسفانه سنت با منشاء دینی ریشه در کهن دارد و در شرایط فعلی ریشه گسترانیده است که برای عبور از این شرایط، همچنانکه تجربه ی بشری می گوید؛ باید از همان افراد درون دینی استفاده کرد!
چون با دینی بنام اسلام و مذهبی به نام تشیع مواجه هستیم ، تجربه تاریخی راجع به این دین و این مذهب به ما می گوید: در قرن دوم هجری وقتی امپراطوری جدید با عامل وحدت بخشی اسلام بسمت تثبیت رفت اما با ورود عقل گرائی یونانی وایده های فلسفی آنان وبا ظهور معتزله ی عقل گرا شرایط بر اسلام بگونه ای می شود که از نظر عقلی دیگر قابل دفاع نیست که این شرایط فروپاشی امپراطوری جدیدی را خبر داد و بدنبال می داشت .که درهمان دوران نابغه ای به نام غزالی آن می کند که هم امپراطوری را از فروپاشی نجات می دهد و هم سبب ساز تداوم چیزی به نام اسلام می شود.
که این شرایط ،آن ایرانیانی که پذیرنده ی شرایط جدید نبودند را براین می دارد که تئوری انسان کامل را مطرح کنند، (ابوسعید ابوالخیرو..) که این تئوری در مقابل ختم نبوت ارائه گردید که این عمل نوعی رهائی از اسلام مرسوم نیز بوده، اما این تئوری بعداً برای ایرانیان تبدیل به ساخت امام زمان شد و ادامه یافت تا رسید به تئوری ولایت فقیه.
ودر شرایط فعلی بر اساس این تئوری؛ ساختار سیاسی خاصی بر کشور حاکم گردیده است که برای رسیدن به آزادی و دمکراسی چاره ای نیست جزء عبور هوشمندانه از این ساختار و این تئوری! و بدون کمک گرفتن از همان مدافعین این تئوری که دیگر این تئوری برایشان پرسش برانگیز شده، عبور درست غیر ممکن است!
متأسفانه باید گفت: این تئوری بطریق دیگری مدافعین دیگری می یابد که آنان را می توان بسیار خطرناک دید و نیاز به تقابل با آنان است!
آن انسان کامل ابو سعید ابوالخیر وقتی به نیچه می رسد می شود ابر انسان و بعداز آن هایدگری مطرح می شود واین روند در ایران به حرافی بنام فردید می رسد و فردیدیسمی مطرح و شاگردانی آنچنانی می پروراند که گروهی از آن شاگردان می شوند؛ شکنجه گران قهار وپلید و بقول خودشان توابسازان خبره در جمهوری اسلامی.
در این بین فردی بنام سروش روش تقابلی را با این فردیدیسم باب می کند آنهم با مطرح کردن پوپریسم! که روش سروش سبب می شود ؛ برای تقابل با وی کلی هزینه شود تا شخصی حراف بنام رحیم پور ازغدی باب شود اما نتیجه آن نمی شود که آنان می خواهند.
پرسشی مطرح است:
آیا فردی بنام "سروش"! آنهم برای تقابل با درون حوزه ی ها و فردیدیسم هایِ خطرناک، کارکردبیشتر دارد و اعمالش مفید به حال جامعه است یا کارکرد افرادی که مستقیم حمله می کنندو مدافعین ایده های خطرناک را به لاک دفاعی می برند و کارشان را عکس العملی می کنند؟
۷۶۲۹۶ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣۹۵       

    از : امیر آمویی

عنوان : اتحاد همه ی نیروهای دموکراتیک جمهوریخواه عرفی برای ایجاد جمهوری دموکراتیک سکولار
آقایان رهنما و شاملو، و خانم آذرمینا،

جناب سعید رهنما،
با درود و سپاس فراوان به خاطر مقالات و مصاحبه های پیشین شما و اکنون نیز برای نوشتن این مقاله ی بسیار سنجیده و بجا. در واقع تنها راه رهایی ایران، اتحاد تاکتیکی-استراتژیک کلیه ی نیروهای ترقیخواه باورمند به دموکراسی و خواهان جدایی دین از کار دولت و مدیریت کشور است. جمهوری سکولاردموکراتیک در مقطع کنونی تنها راه رهایی است و این نکته در مقاله ی شما به طور بسیار روشن آمده است. متأسفانه نیروهای اپوزیسیون در طیفی گسترده و پراکنده چشم خود را بر ضرورت این اتحاد عمل تاریخی فرو بسته اند و تقریبا هریک به راه خویش می روند و چاهی به زیر پای خویش می کنند. هیچ شکی نیست که بدون حضور نیروهای خداباور، با تمام طیفهایی که دارند، به شرط این که معتقد به برقراری حکومت سکولار دموکرات باشند، ایجاد تغییر درست در مسیر ترقی ایران دشوارتر و شاید ناممکن خواهد گشت. کاش نیروهای چپ و نیز نیروهای مذهبی خواهان سکولاردموکراسی به ضرورت چنین وحدت عملی در مقطع کنونی تاریخ ایران پی می بردند (این نکته ای است که راقم نیز بارها خاطرنشان کرده است.)

اما سخنی به کاربران محترم سیامک شاملو و باران آذرمینا:

عزیزان خواهش می کنم یک بار دیگر مقاله را با دقت بخوانید و توجه کنید به نگرش و پیام اصلی نویسنده ی محترم که جان کلامش را من در بالا ذکر کردم.

آقای شاملو،

نویسنده خود گفته اند که قصد بحث در مبانی فلسفی و چون و چرا در این زمینه را ندارند چرا که ظاهرا بحث را در حوزه ی تخصص خود نیافته اند، مع هذا، برای روشن تر شدن ذهن خواننده، مسیر شکل گیری دو جریان اصلی خردگریز و خردگرا در تحول تفکر دینی-دنیوی مسلمانان را با استناد به منابع متخصصان این حیطه به طور فشرده شرح داده اند: خط خردگریز [اشاعره] و پیروان آتی آنان تا شیخ فضل الله نوری و خمینی، و خط خردگرای معتزله تا آخوند خراسانی و آیت‌الله کاظمینی بروجردی و آقایان محسن کدیور و یوسفی اشکوری وعلیجانی، و باید افزود خانم ها فاطمه مرنیسی، [حقیقت جو و صدیقه‍ی وسمقی]. سخن نویسنده در این قسمت ذکر وجود دو جریان کاملا واقعی و موجود در میان نیروهای مذهبی است، که از آن میان، خردگرایان بدون شک متحدان بالقوه جنبش جمهوری سکولار دموکراتیک و پایمردان و شیرزنان جبهه ی ایجاد یک چنین جمهوری خواهند بود [می افزایم: چه خود آگاه باشند و چه نباشند!] دیگر این که زمان و مکان مباحثه ی فلسفی عقیدتی با جریان دینی/مذهبی، نه اکنون است و نه اینجا در مقاله ی مذکور: باید شرایط مناسب و دموکراتیکی حاکم بر مباحثات رویاروی بر پایه ی نشریات متنوع و آزادی بیان و قلم حاکم باشد تا ممکن گردد!

خانم آذر مینا،

ضمن ارجاع سرکار به مطالب بالا و مهمتر از آن به اصل مقاله، توجه شما را به آگاهی کامل نویسنده از تقسیم بندی تان در یادداشتتان جلب می کنم. در عین حال نگاه دقیق نویسنده متوجه شق دوم مورد نظر شما و توجه دادن به نیروی مورد نیاز و کارساز خردگرایان اسلامی است که نمی توان اولا وجود تاریخی شان را نادیده گرفت و ثانیا نیرویشان را ناچیز شمرد. اگرچه زمان تاریخی حکومت اسلامی مدتهاست که سپری شده، ولی جانسختی حکومت ولایت مطلقه با اتکاء به نیروی چکمه، سرنیزه، گلوله، حبس، تعزیر و اعدامهای مخفی، اتحاد و ائتلاف همه‍ی نیروهای معتقد به حکومت عرفی غیردینی را ضروری، و راه رهایی و آزادی خداباوران و ناخداباوران را هموار می کند.
توجه داشته باشید که سخن اصلی در مقاله «گردایی بزرگترین نیروی دموکرات عرفی برای ایجاد سریع تر و مسالمت آمیزتر جمهوری دموکراتیک سکولار» است: حداکثر توان سازنده برای غلبه بر حداقل واپسگرای مسلح!

پیروز باشید.
آمویی
۷۶۲٨۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : کامران صادقی

عنوان : انتشار مجدد مطلب زیر در اینجا بی مناسبت نیست
دین و دموکراسی


توضیح:
رابطه دین و دموکراسی به بحث گسترده ای در جامعه روشنفکری ایران تبدیل شده است. برآمدن داعش این بحث را در دستور کار جامعه روشنفکری جهانی نیز قرار داده است. مروری بر نوشته های ارائه شده که هم اکنون در سایت های گوناگون در دسترس است، یک کمبود را برجسته می کند؛ گرچه این نوشته ها به نکات با ارزشی انگشت می گذارند، اما طولانی، و در برخی از موارد عکس العملی و مجادله ای بودن آنها، هسته اصلی بحث را به هاله ای از ابهام می کشاند.
از این رو بیان موجز و روشن نکات کلیدی بحث می تواند به تسهیل پیشبرد مباحث کمک کرده و مشوق مخالفین و موافقین در روشن تر بیان کردن نظراتشان باشد.

۱- دین زمانی می تواند با دموکراسی هماهنگ شود که قوانین و آموزه های "الهی" را به مجادلات دنیوی و امور شهروندی نکشاند. یعنی آزادی شهروندان را در ارتکاب به "گناه" به رسمیت بشناسد. پذیرش استقلال و قائم به ذات بودن انسان در تنظیم مناسبات مشترک با همنوعانش، قانون گذاری را به امری زمینی بدل ساخته و هم ارزشی رای شهروندان با باورهای گوناگون در فعلیت بخشیدن به آن را، بدیهی می سازد.
۲- هسته اصلی رفرم در دین، ایجاد هماهنگی بین اعتقاد شخصی به اوامر "الهی" از طرفی و احترام به آزادی دیگران در نداشتن چنین اعتقاد و باوری از سوی دیگر است.
۳- به رسمیت شناختن حق کافر بودن دیگری، در کنار کمک به همزیستی مسالمت آمیز در جامعه، فرد مذهبی و جامعه دینی را متحول می کند. این نکته به ویژه برای ایجاد تحول در دین اسلام جنبه کلیدی دارد، چرا که در دین اسلام عقوبت کافر بودن یا کافر شدن مرگ است.
۴- اعتقاد اغلب مسلمانان بر این است که قران نه نظریات معنوی پیامبرشان، بلکه کلام مستقیم خدا است. وقتی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ....»*(توبه،۱۲۳) امر مستقیم خدا تلقی می شود، از تفسیر و تمثیل کاری بر نمی آید. همین اعتقاد، سخت جان ترین مانع تحول در اسلام است.
۵- دموکراسی، آزادی های دینی را تا آنجا تضمین می کند که در تقابل با حقوق بشر و حقوق شهروندی نباشد و معتقدان به ادیان به این حقوق به عنوان حقوق همه افراد جامعه احترام بگذارند.
۶- تضمین آزادی دین در دموکراسی، بخشی از آزادی وجدان و آزادی عقیده است و به تبع آزادی نداشتن دین و نقد دین را نیز در بر می گیرد. نقد دین، ضدیت با دین نیست. سنجش اوامر آن، با محک ارزش ها و آزادی های اعلامیه جهانی حقوق بشر است. دموکراسی بدون حقوق بشر بی معناست. "اساس آزادی، عدالت و صلح" "به رسمیت شناختن منزلت ذاتی و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر همه اعضای خانواده بشری" (دیباچه اعلامیه جهانی حقوق بشر) است.
۷- جدائی دین و دولت**، یک جدل حقوقی فرمال نیست، بلکه بیان یک اصل دموکراتیک در هسته آزادی خواهانه و برابری طلبانه آن است. تبعیض در همه شکل های خود سر منشاء ناآرامی های اجتماعی است. تداخل دین و دولت در حاکمیت دینی، مولد تبعیض است. و تبعیض به طور مستمر پایه های همزیستی مسالمت آمیز شهروندان را تخریب می کند. مبارزه علیه نابرابری حقوقی، اجتماعی بین زن و مرد، علیه نابرابری بین باورمندان به ادیان متفاوت، علیه نابرابری بین خداباوران و خدا ناباوران، از مبارزه برای تحقق خواست جدائی دین و دولت جدا نیست. ۳۷ سال حاکمیت دینی، این خواست را به خواست مرکزی دموکراسی خواهان ایران تبدیل کرده است. باشد که تحقق این خواست در صدر برنامه سیاسی آنان قرار گیرد و رهیافت های سنجیده مسیر برآمدن آن را از عمق به سطح مطالبات روزمره جنبش های اجتماعی هموار کند.

------------------------
* برخی از مفسرین کلمه "قاتلوا" را "پیکار کنید" ترجمه کرده اند(آیت الله مشکینی). اگر این ترجمه درست هم باشد، در اصل مسئله تفاوتی ایجاد نمی کند.
** دولت به معنای Staat در آلمانی استفاده شده که تمامی ارگانهای قانون گذاری، اجرائی، قضائی، آموزش عمومی...را در بر می گیرد. برخی از تحلیل گران کلمه حکومت را که معادل آلمانی Regierung است به این معنا به کار برده و از عبارت "جدائی دین و حکومت" استفاده کرده اند. این کاربرد به نظر من درست نیست. تبادل نظر روشنگرانه در این باره و رسیدن به یک برداشت یکدست، برای دامن زدن بیشتر به بحث جدائی دین و دولت، ضروری به نظر می رسد.
۷۶۲٨۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : جعفر پیام

عنوان : مغایرتی نمی بینم
خانم یا آقای باران آدر مینا بدرستی گفته اند برخورد به اسلام باید در دوشیوه از هم جدا کنیم، [فکری/روشنفکری] و [سیاسی/اجتماعی]. اما بنظر من مغایرتی با نوشته سعید رهنما ندارد. جمله آخر در واقع همین حرف را می زند: ".. کار ما غیر مذهبی ها در این زمینه، بر کنار از اشاعه دیدگاه مادی و مقابله با خرافه مذهبی [به اصطلاح شما فکری/روشنفکری]، تایید حضور نقش مسلمانان عقل باور بعنوان بخش مهمی از نیروهای اپوزیسیون، و متحد ما در مبارزه برای جایگزین سازی جمهوری اسلامی .. [سیاسی/اجتماعی]. البته هضم "عقل باوری" برای معتقدین مذهبی برایم سخت است، اما قابل درک.
۷۶۲۷۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : باران آذر مینا

عنوان : دشواری در روش
نویسنده گرامی دچار یک دشواری در روش بر خورد با دین و پیروان دین هستند. ما در برخورد با دین و به ویژه با اسلام باید دو شیوه را از هم جدا کنیم ۱ ـ بر خورد فکری و روشنفکری به دین اسلام و ۲ـ برخورد سیاسی و اجتماعی به آن. در برخورد نخست ،روشنفکران و خرد گرایان باید با سلاح عقل و علم و منطق با هر ان چه خرافی ـ غیر منطقی و غیر علمی است بی پروا بستیزند و بنیاد های تقلید باوری ، تحجر ، وارتجاع اسلامی را براندازند و منطق و خرد خود بنیاد را شالوده ی کار فکری قرار دهند . در این راستا جا برای هیچ گونه سازش ، مصلحت اندیشی ، کوتاه آمدن و امتیاز دهی به مسلمانان از نواندیشان دینی گرفته تا متحجر ترین و متعصب ترین شان نیست. ما نباید فراموش کنیم که دین وبه ویژه اسلام «افیون توده ها» ست . سلاخ نقد را باید با برندگی بکار برد واز آزرده شدن مسلمانان نهراسید. روشنفکر خرد گرا نه می خواهد محبوب بشود ونه می خواهد هوادار گرد آورد حتا اگر اکثریت مردم با سخن او مخالف بودند باید گالیله وار برحرف خود پا فشاری کند . در برخورد دوم که برخوردی سیاسی است باید با نیرو ها و افراد مسلمانی که سکولاریسم و جدایی دین از دولت را در حرف و عمل می پذیرند و برای برپایی رژیمی دمکراتیک می رزمند همراه و همرزم شد بی آن که از اصول و پرنسیب های حود دست برداشت یا کوتاه آمد .مگر آنها برای خوشامد ما از باورهایشان دست بر می دارند ؟
۷۶۲۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : خانه اسلام از پایبست ویران است!
با تشکر فراوان از سایت اخبار روز و نویسنده گرامی جناب سعید رهنما در انتشار این مقاله روشنگر! در کل از خواندن این نوشته بعنوان آتئیست و از مخالفان سرسخت اسلام لذّت بردم. با علم امروزی وقتی وجود خدا رد کرده میشود دیگر مذاهب اسلام و مسیحیت و غیره حنایشان رنگی ندارد در بین نسل تحصیلکرده امروزی! اسلام در هر شکلش حتی رفرم شده اش اصلاً با عقلگرائی هیچ میانه ای ندارد و برای همین تعجب میکنم که با چه جرعتی برخی نام خود را اسلامگرایان "عقلگرا " میگذارند. همانطور که واژه "روشنفکر اسلامی" نابجاست. چونکه یک روشنفکر که پیرو عقل و منطق و استدلال است هیچوقت مسلمان نمیتواند بشود که پیرو خرافات اسلامی مثل وجود جن است. اسلام اغلب در بین مردم بیسواد یا کمسواد ریشه دارد و شاید فاکتهای علمی را نشود به مسلمانها حالی کرد. خیلی چیزها در این نوشته گفته نشد مثل تضادهای فراوانی که در قرآن است خصوصاً علمی در باره پیدایش انسان و کره زمین و غیره که باورشان حتی برای سطح شعور یک بچه دبستانی هم مشکل است.اسلام بخاطر ضعفهای بزرگی که دارد در مقابل مخالفینش اصلاً تلرانس ندارد و دستور قتل کردن میدهد در سوره های مختلف در قرآن که دستورنامه کشتار و خشونت پروری است. مشکل است اسلام را از سیاسی بودن جدا کرد وقتیکه محمد و جانشینانش رهبر دینی و همزمان خلیفه و حاکم سیاسی هم بودند. قرآن که بعد از دویست سال از مرگ محمد بشکل نوشته پیدا شده محصولی از گفته ها و نقل قولهای یکسری پیشگامان اسلامی آنزمان بوده و مشکل بشود گفت که محمد از سوی خدا فرستاده شده و پیامبر بوده طبق تحقیقات جدید مورّخان غربی. یکسری مصلحت اندیش های قدرت طلب آنزمان از اسلام دین درست کردند تا ابزار کاسبی برای رسیدن به ثروت و قدرت بشود و برای همین نسل به نسل بر محتوای متضاد اسلام اضافه شد تا که قرآن امروزی کتابی پر از تناقض شد.
بزرگترین نقش در سیاسی کردن اسلام را امام محمد غزالی داشته که تنها راه بیرون آمدن مسلمانان از تحقیر شدنشان بخاطر عقب ماندگی را در جنگ با غیر مسلمین میدید و ایده اسلام سیاسی و فلسفه جهاد در اسلام که باید سراسر دنیا زیر سلطه مسلمین دربیاید اندیشه پلید غزالی است.
نمونه مسلمان "عقلگرا" عبدالکریم سروش که بعد از یک عمر نادانی بتازگی میگوید که وحی پیامبر همان رویای اوست و نمیتواند از خدا الهام گرفته باشد. بعبارتی محمد در خواب ( از روی پُرخوری؟ ) فقط رویا میدیده و بدنبالش آیه میگفت! مشکل امروزه در جمله زیر در مقاله خوب گفته شد: "حکومت مذهبی با دموکراسی و پلورالیسم امکان آشتی ندارد، چرا که از بنیان با دموکراسی و آزادی‌های سیاسی در تضاد است." پس بساط اسلام را باید هرچه زودتر جمع کرد! ممنون از زحمات نویسنده در روشنگری اش. آفرین!!!
۷۶۲۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۵       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست