سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آقای مسعود بهنود لطف کنند و از حمید اشرف خرج نکنند! - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهزاد کریمی

عنوان : ادامه گفتگو
در پی پاسخی که خدمت اظهار نظر کننده ها حول این یا آن جنبه از نوشته ام تقدیم داشتم، چند ابراز نظر و یا ابراز نظر تکمیلی دیگری نیز پای نوشته آمد که ذیلاً نکاتی مرتبط با آنها را به شکل مختصر در پایین می آورم.
۱) آقای پویا تندیس. پیش داوری را در شما پر رنگ می بینم و نوع خوانش و بیان تان را هم، بیش از همه ناظر بر همین گرفتاری که متوجه شماست! کجای نوشته اینجانب "همه دیگران را حتی از حرف زدن در باره آن بزرگان منع می کند"؟! داوری شما در باره "چسبیدن"ها به "عروسک های دوران کودکی"، مبتنی بر چه بخش از نوشته بود؟! بر پایه چه گزاره هایی به خود اجازه دادید که طی فقط چند سطر، قلم خود را با جوهر چندین فحش سیاسی مانند "مایوس"، "سر خورده"، "پر از کینه های فروخفته" و "بیمار آسایشگاه روانی" این چنین آلوده کنید؟ چرا خود را نشسته در برج عاج خویش، محکوم به اسارت جاودانه در پیش داوری ها کرده اید که نمی خواهید و نمی توانید در هیچ مراسم بزرگداشتی برای جانباختگان شرکت کنید؟! متکی بر کدامین مقام و موقعیت قایل شده برای خود، به افروختن احتمالی شمع احترامی در خلوت خویش به یاد آن رفتگان بسنده می کنید و با پیش داوری ناشی از خود حق پنداری چنین مطلق، از ادای سهم اندک در ابراز احترام جمعی و بیرونی به آن "بزرگان" که جزیی از مبارزه با استبداد خونریز حاکم است، باز می مانید؟ توصیه ام به شما اینست که بجای "متاسفم"، اندکی هم حول چند و چون پیش داوری هایتان بیندیشید. بیندیشیم!
۲) آقای مجید نشاط. نام خانوادگی من، کریمی است و نه بهزادی! با نامربوط های "کامنت" تان کاری ندارم و دیدم که "هموطن" محترم به موردی از آنها در "کامنت" خود پرداخته است. اما موارد مربوط در "کامنت"های شما را پیش از دیدنش، بگمانم پیشاپیش در برخی پاسخ های قبلی آورده ام و لذا لزومی به تکرار نمی بینم. فقط جا دارد دوستانه به شما متذکر شوم که نکته درستی از جنس دمکراتیک را با نکته اشتباه و غیر دمکراتیکی درهم کرده اید که اگر روی آن اندکی تامل بورزید احتمالاً به سود ارتقاء دمکراتیک خواهد بود. نکته درست اینکه: " اگر من از عقاید و نوشته های ایشان [ یعنی بهزاد کریمی] خوشم نیاید نه ملزوم [منظور ملزم بوده و لابد اشتباه تایپی صورت گرفته است] به خواندن آن ها هستم". این حرفی است کاملاً درست و استفاده از حقی دمکراتیک. اما اشتباه و غیردمکراتیک آنجا که، می فرمایید: " اصلا به من و آقای بهزادی چه مربوط که بهنود در مورد حمید اشرف چه می گوید؟". باید عرض کنم که مربوط نشدنش به خود را خودتان دانید و خودتان خواسته اید، اما لطف کنید و به حریم حق دمکراتیک من و دیگران دست درازی نفرمایید و بدانید که علت وجودی هر مدعی سیاسی، همانا به مداخله گری های سیاسی او در هر مورد سیاسی است! همانگونه که خود جنابعالی نیز بجا، وارد قضاوت در باره همین نوشته من شده اید و در طرفداری از رویه آقای بهنود پا در دخالت سیاسی نهاده اید؛ بهمانگونه نیز من محقم که اعلام بدارم قضاوت شما طرفدارانه و ناوارد است. سیاست، یعنی همین!
۳) روزبه زرین گرامی حقیقتاً بیش از آنچه در "کامنت" قبلی اشاره وار و در محدوده پاسخ به یک "کامنت" پیرامون "دیروز" و امروز" آدم ها و دگرگشت مثبت و منفی شان طی زمان آوردم، نکته دیگری ندارم. در ضمن از شما بابت خاطر نشان کردن یک نکته سپاسگزارم. آنهم اینکه، از نوشته من این چنین مستفاد می شود و البته درست خلاف باورم نیز، که من همگی ارج گذاران حمید اشرف تاریخی را قفل شده در مواضع آن زمان حمید جانباخته می دانم! من اصلاً چنین فکر نمی کنم و یکی از آنها هم خودم؛ که هم او را بزرگ می دارم و بزرگ خواهم داشت و هم ناقد او و خودم در آن دهه ۵۰ باقی هستم و خواهم ماند. البته نقد در معنای علمی کلمه و نه که نفی در شکل مخرب و ظالمانه.
۵ و۴) "هموطن" به آقای "مجید نشاط" پاسخ داده اند و آقای "امیر ایرانی" نیز متنی نوشته اند نسبتاً تحلیلی همراه این توصیه که گرامی داشت مبارزان دیرینه را می باید که بیشتر بر "سختکوشی" آنها متمرکز کرد. سپاسگزار هر دو این اظهار نظر کننده ها.
۶) آقای حمید صالحی با شوخ نگاری از "برادر خودیه" آغاز کرده و با همان هم پایان برده اند. منظورشان را می فهمم ولی تفسیرش با خودشان!
۷) حسن نکو نام گرامی از ابراز لطف شما صمیمانه ممنون. در اینجا وارد مصادیق و در مورد هیچ کسی نمی شوم اما از نظر متدیک و بینش فلسفی کاملاً با شما موافقم که بین دیروز و امروز هیچ انسانی و نیز هیچ پدیده طبیعی و اجتماعی، دیوار چین نتوان کشید و این را دانست که هر گسستی در هر بعدی فقط و فقط بر متن پیوستگی ها صورت پذیر است. هیج چیز در خلاء رخ نمی دهد. اما هر فازی از حیات سیاسی همه ما را هم در عین حال باید در واقعیت تاریخی اش دید و قضاوت کرد.
اما در رابطه با پرسش مشخص شما مبنی بر اینکه: "«تفاوت دیدگاه» و «تقابل موضع سیاسی» شما با آقای نگهدارکدامند؟". چنین می اندیشم که خوب می دانید آنها را نمی توان اینجا به شرح نشست و لزومی هم به آن نیست زیرا که قصد تنظیم صورت وضعیت و صورت برداری را نداریم. این تفاوت ها، طی زمان و مرتبط با سیاست زمان در انواع مقالات و نوشتنجات منعکس شده اند و من و فرخ با همدیگر در سطح افکار عمومی بارها بحث کرده ایم و در نقد یکدیگر هم کم ننوشته ایم. بعید می دانم که از میان رفقای قدیمی اش کسی به اندازه من در نقد مواضع، اندیشه سیاسی و متد برخورد او با قدرت سیاسی مقاله نوشته باشد! جملگی اینها را در ادبیات سیاسی مضبوط و ثبت شده ایران معاصر - و خوشبختانه کاملاً دسترس پذیر در این زمانه "دیجیتالی"- می توان در روزنامه ها و سایت ها جست و خواند. شما را دستکم به چند تای آنها در همین آرشیو "اخبار روز" ارجاع می دهم تا اگر خواستید آنها را بخوانید کارتان آسان باشد. از آن دهها نقد دوستانه ای که در مورد نگرش و مواضع فرخ داشته ام به چند تایشان در همین سایت اشاره می کنم:
- یک کلمه؛ پیرامون ارزیابی تنظیمی رفیق نگهدار در رابطه با سیاست "شکوفایی"
- اصل ماجرا؛ پیرامون نامه ی فرخ نگهدار به ولی فقیه
- در مواجهه با نگاه فرخ نگهدار به دیروز و امروز؛ تفسیر دل خواسته دیروز برای سود خود خواسته امروز!
- کدام "سیاست نوین"؟؛ این که همان اعتدال محافظه کارانه و مصلحت گرایی سنتی است!
- کدام "سیاست نوین"؟ - ۲
پایدار باشید.
٨۶۷۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۷       

    از : حسن نکونام

عنوان : گفتگو
آقای کریمی، درود امروزم را هم بپذیرید. شما از معدود کسانی هستید که، به دریافت و واکنش خوانندگان نوشته های خود، اهمیت می دهید. این کار شما بسیار پسندیده است، زیرا که به گفتگو میدان و مجال می دهد، و بجای مونولوگ و ارسال پیام یکطرفه، و ارضای ذهنی خود، راه دیالوگ را هموار می کند، و انسانها با تبادل فکر و تجربه، به غنای فکری همدیگر کمک می کنند. گفتگو نیاز ماست. چیزی که بدبختانه، در فرهنگ منحط ما، کمیاب است. مرا ببخشید که می نویسم «فرهنگ منحط ما» . من این فرهنگ را منحط می دانم. جای بحث آن هم اینجا نیست، و بقول شما : «کامنت و پاسخ به آن، جای مناسبی برای بحث تفصیلی نیست. محلی است برای نکته گوئی و...»
من هم مثل شما، از لقمان حکیم، ادب را از بی ادبان آموختم. اما، در مقابل بی ادبان تاریخی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اتیکی، کاملن انسان «بی ادبی» می شوم.
ادبیات شما «کلیله و دمنه» ای است، و من آنرا دوست دارم. شیوه نگارش شما، «دیپلماتیک» است، و به آن منتقدم. به این دلیل به شیوه نگارش دیپلماتیک شما منتقدم که، من بهزاد کریمی را نه کاردار این یا آن سفارت، نه دیپلمات این یا آن سازمان ملی یا بین المللی، نه این یا آن رئیس جمهور و وزیر و وکیل و غیره، بلکه انسانی می دانم که می خواهد به شکل گیری یک جنبش، برای خلاصی از نکبتی که جامعه بشری بطور عام، و جامعه ایران بطور خاص گرفتار آنند، کمک کند. کسی که چنین نقشی را برای خود قائل است، دیپلمات نیست، و زبان و شیوه بیانش هم، دیپلماتیک نیست. اما حتمن مستدل و منطقی و مستند، حرف می زند و عمل می کند.
این ها را نوشتم، تا از شما هم میهن گرامی پرسشی داشته باشم.
در گفتگوی قابل تحسینی که، با همه ما «کامنتیون» داشته اید، در پاسخ به روزبه، نوشته اید :

« روزبه زرین محترم، هر نظر و انتقادی که به [امروز] فرخ نگهدار داشته باشید، اما نمی توانید [تاریخ] او را در آنچه بوده است، تحت تاثیر قضاوت سیاسی [امروز] خود قرار دهید....[من] می توانم [امروز] با فرخ [تفاوت دیدگاهی] و حتی [تقابل موضع سیاسی] داشته باشم، اما ...» (کروشه را برای تاکید، من آورده ام .)

آقای کریمی! شما بی نیاز از توضیح من هستید. اما جهت یادآوری می نویسم که، نقش فرخ نگهدار را، در سازمان چریک های فدائی خلق، نزدیکی به حزب توده، نزدیکی به حزب «کمونیست» شوروی سابق، رفتن به افغانستان و بعد رفتن به شوروی، اعمال و رفتار و کردار ایشان در شوروی سابق، و همه عملکردهای فرخ نگهدار هم، یک [تاریخ چهل ساله] هست یا نه؟ ایشان در راس یک سازمان، در رابطه با حکومت اسلامی، و در رابطه با مخالفین حکومت اسلامی، چه موضعی داشت، و سازمان را به کدام راه کشاند؟

آقای کریمی ! [امروز] فرخ نگهدار چگونه است؟ از انسان فکوری چون شما، بعید است که ، پیوستگی «دیروز» و «امروز» را نبیند، و یا ببیند و دم فرو بندید. حتمن دیدی که، چگونه نگهدار و مهاجرانی و بهنود، مثل سه یار غار،بازو به بازو، و با ریشخند به پرسش کنندگان ازخودشان، به سفارت حکومت مراجعه کرده، و به قاتلان خفتگان ما در خاوران، رای دادند.
آقای کریمی! شما خطائی مرتکب نشدی، اگر بر کسی که، ته مانده سفره بنگاهی سرمایه داری را لیس می زند، نقد داری ، و با شهامت هم نقدت را می نویسی. راست گفتی که حاشیه هم مهم است، و گاه حتا مخل متن.
اما گارداش،
گر حکم شود، که مست گیرند
در شهر، هر آنکه هست گیرند

من، بین شخصیت حقیقی و حقوقی انسان ها، تمایز قائلم. شاید آقایان نگهدار و مهاجرانی و بهنود، در زندگی شخصی خودشان، انسان های «خوبی» (و یا بدی) باشند. زندگی شخصی و حقیقی آنها، امر خودشان است، و بمن و به هیچ کس دیگری، ارتباطی ندارد. اما، همین انسان ها، در هیئت «شخصیت حقوقی» خود، اعمال و رفتار و گفتار و کنش ها و مواضعی دارند که، «کاربرد تاریخی و اجتماعی» دارد.، و موثر بر زندگی انسان ها. در رابطه با این «شخصیت حقوقی» انسان ها، کسی حق سکوت ندارد، حتا اگر نامش بهزاد کریمی باشد.

آقای کریمی! لطفن ما را روشن کنید، و به پرسش مشخص من، در صورت علاقه به دادن پاسخ، پاسخ بدهید.

«تفاوت دیدگاه» و «تقابل موضع سیاسی» شما با آقای نگهدار کدامند؟

سپاس. تندرستی و شادکامی همگان آرزوست
٨۶۷۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۷       

    از : حمید صالحی

عنوان : برادر خودیه
داستان بهنود و انقلابی برجسته و همیشه جاودان حمیداشرف من را یاد حکایتی واقعی از روزهای اول بعد از انقلاب انداخت دوستی اهل و دلداده منقل که از اشفته بازار هفته های اول انقلاب بسی کیفور می بود تعریف میکرد شبی تا نزدیکی های سحر در منزل هم منقلی خود دلدادگی منقل را به حد اعلا رسانیده و بالاخره سوار اتومبیل به سمت منزل خود میرفته سر خیابان کمیته چی ها اورا متوقف و به روال ان شب ها اسم شب را می پرسند طرف که سخت کیفور و نشئه بوده سر از پنجره اتومبیل دراورده و با لهجه خاص خود میگوید : برادر خودییه : و کمیته چی هم اجازه عبور میدهد این اصطلاح برادر خودیه سالها مایه تشفی خاطر دوستان بود به مناسبت های مختلف حالا حکایت بهنود هم برای عبور از سیاهی بی بی سی از همین برادر خویه هست اما تاریخ ایران و دفتر خونین هزاران انقلابی از جان گذشته و فداکار هرگز مانند ان کمیته چی رفتار نخواهد کرد و به او اجازه عبور نخواهد داد
٨۶۷۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۷       

    از : امیر ایرانی

عنوان : تنها مرده ریگ آن مبارزان، سخت کوشی آنان در مبارزه گری است
باهم به گذشته بر می گردیم به گذشته ای که نظم حاکم بر کره زمین براساس نظم دهی دو قطبی تعریف شده بود و آن نظم یک جهان دو قطبی به نام قطب شرق و قطب غرب آفریده بود. در آن نظم دهی دو قطبی محوریت قطب غرب به امریکا رسید و محوریت قطب شرق به کشور تازه تأسیسی به نام شوروی رسید.
و آن دو محوریت، براساس دو نظام اجتماعی متضادی کنترل جهان را به پیش می برند. سایر کشورها در یکی از این دو قطب بندی تعریف می شدند و اعمال خود را با یکی از سیاست های محوریت های غرب یا شرق تنظیم می کردند. این تنظیم کردن ها وابستگی هایی را تعریف می کرد.
اما در این وابستگی به محوریت ها، بعضی از کشورها بعنوان متحد با محوریت تعریف می شدند
و گروهی دیگر از کشورها، امربر ویا نوکر محوریت تعریف می شدند( تعداد کمی هم تلاش کردند اعمال خود را جدا از این دو محوریت تعریف کنند)
اگر بخواهیم در مورد کشور خودمان ادعایی داشته باشیم
بعداز کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت ملی زنده یاد مصدق کشور ایران در گروه امربران و نوکران محوریت غرب تعریف می شد؛ اگر چه محمدرضا گاهی ژست های دیگری می گرفت اما ایشان و تصمیم هایش براساس استقلال سیاسی نبود بلکه با پول مردم سیاست مراقبتی امریکا در منطقه را پی می گرفت و ادا اطوار ژاندارمی منطقه را با پول مردم در می آورد.
با توجه مطالب بالا بیگمان(قطعاً) در کشورمان نیروهای مبارزی شکل می گرفت اگر این نیرو های مبارز شکل نمی گرفت، نشان از این بود که جامعه ایران -با آن پشتوانه تاریخیش که مدعی اثرگذاری در منطقه بود- یک جامعه غیر پویا و حتی مرده ای می بود و تعریف می شد.
با توجه به شرایط دو قبطی که هر قبطی هم یک نظام اجتماعی خاصی که متضاد با قطب مقابلش بود برای خود تعریف کرده بود؛ خواسته یا ناخواسته هر مبارزی که کشورش در یکی از این قطب ها قرار می گرفت خواسته ، ادبیات مبارزاتی را انتخاب می کرد که ضد نظام اجتماعی طرف مقابل می بود.
در کشورمان با توجه به وابستگی به غرب، بسیارانی از مبارزینمان،
ادبیات مبارزاتی خاصی(ضد امپریالیستی ) و روش خاصی را برای مبارزه خواسته یا ناخواسته برگزیدند وشاید ناچاراً بر می گزیدند.
باید گفت
در ادبیات مبارزاتی، وقتی مبارزه رنگ بوی ضد امپریالیستی بخود گرفت ویا بگیرد ،هدف مبارزه نوعی استقلال سیاسی از قطب مقابل طلب می شود و پررنگ می شود
اما باید دانست استقلال سیاسی از قطب حاکم به معنی رهایی از قطب مقابل نیست بلکه
چه بسا، قطب مقابل خود وابستگی خاص جدیدی را بیآفریند که مجدداً استقلال سیاسی به زیر پرسش می رود.
متاسفانه در ادبیات مبارزاتی ضد امپریالیستی که بسیارانی از مبارزینمان برگزیده بودند دیگر آزادی ودمکراسی اولویت اولشان نبود و نمی شد
که آن شرایط حاکم برآنان در آن دوران،
شاید
اقدامات آنان هرزبرنده انرژی مبارزاتی معنی دهد.
اما هرچه بود هرچه گذشت، پی گیری ادبیات مبارزاتی و حتی روش های آنان در جهان جدید پرسش برانگیز خواهد شد و این پرسش برانگیزی روش ها و ادبیات مبارزاتی در شرایط فعلی وجهان اکنون، این پیام را هم می دهد
که آنان مرده ریگی را به جا نگذاشته اند که دیگران بخواهند خود را وارث آنان تعریف کنند؛ چون مبارز جدید باتوجه به جهان جدید ادبیات مبارزاتی و روش مبارزاتی دیگری را برای خود تعریف کند؛ چون ادبیان مبارزاتی برای تحقق آزادی و دمکراسی روش خاص خود را می طلبد.
اما این را باید گفت
آن مبارزین، اعمال و کردارشان بخشی از حافظه تاریخی مبارزات ایران خواهد بود و هر یادبودی و هر زنده یادی که از آن تلاشگرانِ مبارز بعمل آید کاربردش
یادآوری فداکاری آن بزرگان بوده و خواهد بود .
اما این را باید گفت آن مبارزان ارثی ارزشمند که گاهاً با خون آنان رنگین است را برای تمام مبارزان چه آنهایی که محافظه کار نامیده می شوند و چه آنانی که غیر محافظه کار نامیده می شوند بجا نهاده اند
آنهم چیزی نیست جزء سخت کوشی در امر مبارزه گری .
٨۶۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۷       

    از : هموطن

عنوان : به آقای نشاط
شما نوشته اید: با خود فکر می کردم که درست که بهنودها مستقیما پنجه در پنجه هیولای اسلامی نیانداختند اما حداقل به تشویق مردم در پیروی از امامان حاکم هم دست نزدند. راهی به قول خودشان محافظه کارانه انتخاب کردند و اما در هیچ موقعیتی استقلال فکری را واندادند.
دیدگاه شما جانبدارانه است زیرا آقای بهنود شاگردانی را پرورش داده و می دهد که در خط جمهوری اسلامی فعالیت می کنند و در بی بی سی و رسانه های اصلاح طلب که یکی یکی تعطیل می شوند فعال هستند و این موضوع تصادفی نیست. از طرفی قرار نیست هر فردی انقلابی باشد(در عصر اینترنت و دنیای مجازی دیگر این کلمه کاربردی ندارد و گمراه کننده است) اما خط فکری آقای بهنود دفاع از ارتجاع و تقویت مذهب شیعه و نظامی است که مخالف هر گونه بیشرفت است. چگونه می توان روزنامه نگار بیشرو بود ولی از ارتجاع دفاع و حمایت کرد؟
بر عکس نظر شما آقای بهنود فاقد استقلال حرفه ای و سیاسی است!
٨۶۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۷       

    از : روزبه زرین

عنوان : اپورتونیسم یا همان فرصت طلبی سیاسی
" هر نظر و انتقادی که به امروز فرخ نگهدار داشته باشید اما نمی توانید تاریخ او را در آنچه که بوده است تحت تاثیر قضاوت سیاسی امروز خود قرار دهید. مقتضی خطی سیاسی کنونی که نمی توان و نباید در تاریخ دست برد. من در آنجا نوشتم که: " خود خودمان باشیم با هر حسن و ایرادی که داشته و داریم و هر کاری که کرده ایم. در تاریخ دست نبریم و آن را به سود خود نخوانیم." این برای هر حالتی و در باره هر کسی صادق است. هم در رابطه با خودنمایی نادرست به هزینه تاریخ و هم کوچک کردن کسی به اقتضای سیاست روز. من می توانم امروز با فرخ تفاوت دیدگاهی و حتی تقابل موضع سیاسی داشته باشم، اما نه خود و نه هیچکس دیگر را محق نمی دانم که بر سال ها زندان و زجر و شکنجه و فداکاری های فرخ بخاطر باورها و ارمان هایش خط بطلان کشیده شود و وارونه نمایی صورت بگیرد."

معلوم نیست چطور به این نتیجه رسید که "در تاریخ دست برد" شده است؟ موضوع این است که او همزمان سالها با اینکه هیچ مورد مشترکی با حمید اشرف نداشته و ندارد با فرصت طلبی سیاسی بارها سعی کرده است از آشنایی خود با حمید اشرف استفاده کرده و اعتبار کاذب کسب کند. حمید اشرف یک مارکسیست لنینست بود که معتقد بود سیستم سرمایه داری ایران و حکومت استبدادی شاه را می توان با استفاده از مبارزه مسلحانه به چالش کشید و کارگران و دیگر اقشار زحمتکش را به مبارزه وسیع تری برای سرنگونی رژیم استبدادی هدایت کرد. رفیق جنابعالی یک روز هم مبارزه چریکی نداشته است و زمانی که خود را کمونیست می دانست نیز مواضع مشابه ای با حمید اشرف نداشت. بعدها هم که او رهبر سازمانی شد که از حکومت سرمایه داران اسلامی ملایان شیاد جانانه دفاع کرد و حتی خود او نیز قبول دارد که هیچ مورد مشترکی با مارکسیست ها ندارد. چطور نمی توانی این هم تضاد را ببینید؟!
"و اما تصور دوم شما مبنی بر اینکه ارزش گذار حمید اشرف تنها آنانی باید باشند که در مواضع حمید اشرف جانباخته در روز ۸ تیر مانده‌اند و هیچ چیز از ۴۲ سال بعدی اشباع از شگرف ترین تحولات قرن نیاموخته اند، راستش جایی برای مباحثه باقی نمی گذارد."

نه نمی توانید همه را خلاصه کنید در آنهای که در همان مواضع سابق مانده اند. به قول یک ضرب المثل آمریکایی" هم می خواهد کیک را داشته باشد و هم بخورد" !
شما نمی توانید هر وقت دوست داشتید از حمید اشرف که به خاطر مواضع برحق خود در مبارزه قهرمانانه با رژیم جنایتکار شاه جان باخت اعتبار کسب کنید و هم همانطور که گفتم یک بند انگشت با او نقطه مشترک نداشته باشید! به این در فرهنگ ایرانی می گویند " مرده خوری"!
٨۶۷۵۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۷       

    از : مجید نشاط

عنوان : فرهنگ مچ گیری و عادت افشاگری
نوشته آقای بهزادی را چند روز پیش خواندم و با خودم جنگیدم که به چاله مچ گیری و افشاگری نیافتم، که این خوره دهه هاست که از درون روح و روان آزادی خواهمان را خورده و ظاهرا تا اطلاع ثانوی دست از سرمان بر نخواهد داشت.
از خودم می پرسیدم که گناه بهنود و بهنود های نوعی چیست که نه تنها هیچ وقت ادعای انقلابیگری نداشته اند بلکه به وضوح گفته اند که سازشکارند و اهل مقابله با قدرت های وحشی نیستند که در کف شیر نر خونخواره ای چاره ای جز تسلیم نداشته اند.
در این حیرت هم مانده بودم که مگر امثال بهنود ها نبودند که در سیاه ترین دوران حکومت این دینداران بی آیین با کار فرهنگی و روزنامه نگاری محافظه کارانه خود پرچمدار مبارزه فرهنگی اعلام نشده ای برعلیه این بی فرهنگان شدند.
از خود می پرسیدم که آخر در کدام جامعه باهنجاری که هر چیز سر جای خودش است و معنی واقعی خودش را دارد، از یک مطبوعاتی توقع سیاسی گری و انقلابی بودن می رود. مگر در جامعه ای سالم قرار بر این نیست که مطبوعات با استقلال از قدرت حاکم و احزاب سیاسی به حیات خود ادامه بدهند؟
با خود فکر می کردم که درست که بهنودها مستقیما پنجه در پنجه هیولای اسلامی نیانداختند اما حداقل به تشویق مردم در پیروی از امامان حاکم هم دست نزدند. راهی به قول خودشان محافظه کارانه انتخاب کردند و اما در هیچ موقعیتی استقلال فکری را واندادند.
از خود می پرسیدم و می پرسم که چرا آقایان بهزادی ها اینقدر احتیاج به تظاهر به انقلابی گری دوآتشه پیدا کرده اند و حالا دوباره خود را وارث منحصر به فرد تفکر و اشخاصی که نماینده مبارزه مسلحانه بودند می دانند و فراموش کرده اند که چند دهه پیشتر آنقدر از آن طرز فکر و طریق سیاسی فاصله گرفتند که باعث چند شقه شدن جریان فدایی شد.
با این همه و با وجود ده ها سئوال دیگر در این فکر بودم و هستم که این حق انسانی همه و از جمله آقای بهزادی است که هر بار که خواست رنگ عوض کند و عقیده جا به جا کند. اصلا به من چه مربوط که ایشان در این مورد و موارد دیگر چه فکر می کند و می نویسد. اگر من از عقاید و نوشته های ایشان خوشم نیاید نه ملزوم به خواندن آن ها هستم و نه موظف به نقد آن. همین منطق در مورد نوشته بهنود و نظر آقای بهزادی باید به کار رود. اصلا به من و آقای بهزادی چه مربوط که بهنود در مورد حمید اشرف چه می گوید؟.
در این فکرم که باید روزی این فرهنگ مچ گیری و عادت افشاگری را کنار بگذاریم. آخر این چه آزادی خواهی ای است که به سبک کیهانی های ولی فقیه در پی بی آبرو کردن و ترور شخصیتی افراد است؟ راستی از این چهل سال حکومت هیولایان اسلامی هیچ درسی نگرفته ایم؟
٨۶۷۵۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۷       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : بر اصل موضوع بمانیم!
با سلام به همه اظهار نظر کنندگان مرتبط با این نوشته.
در آن نوشته این را آوردم که: "حافظه عمومی ایرانیان، هیچگاه به اندازه امروز بیدار و بینا و هشیار نبوده است." این، خطاب به همه ماست و متوجه همگی ما و نه که فقط آقای بهنود، و من به سهم خود می کوشم تا در زمره فهم کننده های آن باشم. چنین گزاره ای، در واقع عصاره تبیین کیفیت آگاهی جامعه امروز ایران است. یک نگاه به این "کامنت" ها نشان می دهد که حساسیت میان روشنفکران ایران نسبت به هر داوری در هر موردی تا چه اندازه بالا رفته است. از این داوری ها باید استقبال کرد و در آنها تامل ورزید، گرچه گهگاه احتمال موج آفرینی را هم نباید نادیده گرفت! سپاسگزار تک تک این اظهار نظر کننده ها اعم از مدافع و منتقدان هستم.
دو نکته دیگری نیز که بارها در همین "اخبار روز" محبوبم بر آن تاکید کرده ام اینست که: آ) "کامنت" و پاسخ به آن، جای مناسبی برای بحث تفصیلی نیست. محلی است برای نکته گویی و پاسخی نقطه وار به نکات؛ و لذا، بخاطر همین ایجاز و اختصار، چه بسا مستعد بدفهمی ها، بد خوانی ها و بد پاسخ دهی ها! ب) معضل دیگر هم نبود رابطه اینهمانی در برخی موارد میان کلام و متکلم است! با اینهمه برآنم که اصل را باید بر سخن گذاشت و نه کلام پرداز و بر این اتکاء کرد که بیشترینه "کامنت" گذاران، در پی حقیقت اند و نه که هیاهو. نیاز این زمانه برای روشنگری، بسی دیر به کرانه های میهن ما سر کشیده است!
۱- بهروز گرامی از ابراز لطف شما در رابطه با نوشته سپاسگزارم.
۲- روزبه زرین محترم هر نظر و انتقادی که به امروز فرخ نگهدار داشته باشید اما نمی توانید تاریخ او را در آنچه که بوده است تحت تاثیر قضاوت سیاسی امروز خود قرار دهید. مقتضی خطی سیاسی کنونی که نمی توان و نباید در تاریخ دست برد. من در آنجا نوشتم که: " خود خودمان باشیم با هر حسن و ایرادی که داشته و داریم و هر کاری که کرده ایم. در تاریخ دست نبریم و آن را به سود خود نخوانیم." این برای هر حالتی و در باره هر کسی صادق است. هم در رابطه با خودنمایی نادرست به هزینه تاریخ و هم کوچک کردن کسی به اقتضای سیاست روز. من می توانم امروز با فرخ تفاوت دیدگاهی و حتی تقابل موضع سیاسی داشته باشم، اما نه خود و نه هیچکس دیگر را محق نمی دانم که بر سال ها زندان و زجر و شکنجه و فداکاری های فرخ بخاطر باورها و ارمان هایش خط بطلان کشیده شود و وارونه نمایی صورت بگیرد.
و اما تصور دوم شما مبنی بر اینکه ارزش گذار حمید اشرف تنها آنانی باید باشند که در مواضع حمید اشرف جانباخته در روز ۸ تیر مانده‌اند و هیچ چیز از ۴۲ سال بعدی اشباع از شگرف ترین تحولات قرن نیاموخته اند، راستش جایی برای مباحثه باقی نمی گذارد.
۳- آقای پرویز پویان محترم این اصلاً بعید نیست که دانسته های "بهروز کریمی" از کارنامه عمل آقای بهنود نقص داشته باشد و دچار نقض گردد، اما این را مطمئن باشید که بهزاد کریمی از هر آگاهی یابی در این زمینه استقبال خواهد کرد و آماده تصحیح خود در این عرصه است. نکته بعدی نیز اینکه، در تایید گفته شما مبنی بر "خوش قلم" بودن ایشان خود من پیشاپیش در نوشته ام تصریح کرده بودم که: " بر توانمندی قلمی ایشان واقفم و برآنم که در عالم مطبوعات ایران جزو صاحب نظرانند و در زمره کار کشته های ژورنالیسم ایرانی". توصیه ام به شما از جایگاه هم میهنی که با شما دغدغه مشترک ارتقاء فرهنگ نقد در ایران را دارد، اینست که: نه برای کسی – و هیچکس- سینه بزنیم و نه متوسل به طعنه نابجا شویم و بگوییم که فلانی و حزبش از حمید اشرف فرسنگ ها فاصله گرفته است! ما بر همان آرمانی هستیم که حمید در راه آن جان باخت، اما بهیچوجه دیگر بر آن روشی نیستیم که زمانی مشترک با حمید و حمیدها با ان رزمیدیم!
۴ - ناصر.م گرامی، برداشتم از چند سطر نوشته شما اینست که با شخص ریزبینی مواجهم و در همانحال اما ناگزیر از گفتن اینم که همین اندک پیشداوری موجود در نوشته تان خود نوعی از "بعید" بودن از شما را معنی می دهد! من که خود این را از قبل نوشته و حتی قدرش نیز نهاده بودم: "اینکه ایشان حالا بعد پنجاه سال، اعلام افتخار به این می کنند که با حمید اشرف "آشنایی" داشته اند، در نفس خود ارزشمند است"، پس چرا بر این مکث نکردید؟ در عین حال اما و بسی بیشتر از آن، چرا روی این مکث نمی کنید که: "اما وقتی القاء ظریف و در همانحال آزاردهنده خود بزرگ جلوه دادن در میان باشد چی؟! باز هم سکوت؟" من کی گفته ام که ایشان و یا زبانم لال هر "غیر خودی" دیگری حق بزرگداشت حمیدها را ندارد و گویا حمید فقط متولی های خاص خود را دارد؟ چه اندازه هم دور هستم از هر داعیه تولی! آیا من خواسته ام مصداق گفته بسیار غیر صمیمی و با عرض پوزش، واقعاً سخیف "کامنت" گذار با نام "صمیمی" باشم که بنده را ملقب به "داروغه" فرمودند؟! حرف من این بود و هست که هیچکس و بی هیچ استثنایی حق ندارد با بزرگداشت دیگری، خود را بزرگ کند! چنین چیزی نباید باب شود که شده است. حرف من اینست که تاریخ خوانی در خئمت تاریخ سازی نباشد، همین! لازم است همینجا هم عرض کنم که در مراسم چهلمین سالگرد ۸ تیر صحبت من تماماً متوجه ارزش گذاری حمید اشرف بود در حد توانمندی هایش در آن آخرین دم حیات او و نه تقدیس و یا چسباندن خودم به حمید اشرف.
۵- آقای کرامتی محترم، انگیزه خوانی فرموده اید و در پایان نیز داوری از نوع "باز هم" کرده اید! زیاده عرضی نیست.
۶- صمیمی عزیز. صمیمانه طرح سئوال کرده ای ولی چرا بیکباره و در آخر نوشته به شکل و طرز غیر صمیمی سخن را تمام کرده ای؟! شاید هم به گفته شما این منم که مته به خشخاش گذاشته ام پس کمک به تصحیح کنید. شاید هم این باشد که شما ساده از کنار مسائل می گذرید؛ پس بیشتر بیندیشید. هر دو ما می توانیم روی این موضوع فکر کنیم و با ارایه اطلاعات همدیگر را به تفاهم در داوری منصفانه ارتقاء دهیم. اتهام "داروغه"، اتهام زشتی است!
۷ – جمشید عزیز. یک) از طرف چه کسی معذرت خواهی کرده ای رفیق؟ اگر بدهکار پوزش خاصی به آقای بهنود هستی بهتر است موضوع پوزش را هم صریح و روشن عنوان کنی تا هیچ ابهامی در میان نماند. دو) باز از آن فروتنی ها کرده ای و فعل مجهول "قرارم سوخته" بکار برده ای! من اما همینجا اعلام می کنم که تو با مقاومت جانانه ای که زیر شکنجه سبعانه در کمیته مشترک کردی قرار خود با حمید را سوزاندی و عامل تاریخی شدی تا حمید سه سال و نیم بیشتر زنده بماند و سازمان چریک های فدایی خلق ایران را رهبری کند. آدم ها در ربزنگاه ها در ترکیبی از آگاهی از حال و ناآگاهی از آینده کارهای تاریخی انجام می دهند! سه) "سئوال" تو از حمید در سر قرار ربطی به امرور ندارد، حتماً مقتضی آن زمان می بود و مقتضی همان زمان هم پاسخ خود را می گرفتی. چهار) گفتگوی جالبی به نقل از اشپیگل با « تراوته لافرنز» آخرین بازمانده -ی « رُز سپید» با ترجمه گلناز غبرائی آورده‌ای. ربطش با این نوشته اما برای من ناروشن است! من یکی همواره حمید را بزرگ داشته ام اما نه هیچگاه بدون نگرش نقادانه! در مقدمه کتابچه "حمید اشرف و فداییان در آئینه نوارهای گفتگوی دو سازمان" که دو سال و اندی پیش منتشرش کردم، حد و جایگاه او را چنین نوشتم:" او نظریه پرداز و تئوریسین نبود که داعیه اش را هم نداشت... این درست است که در بجا مانده های نوشتاری از او جای چندانی برای تجریدات فکری وجود ندارد که وجودشان آستانه ولازمه اندیشیدن تئوریک است، در عوض اما بازمانده های کتبی وی از زاویه جمع بست پراتیک انقلابی، غنامند هستند و آموزنده". در کتابی هم که با عنوان " طرحی اولیه پیرامون سیر گفتمانی ما!" در ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ انتشارش دادم بر متن برشمردن ارزش ها و جایگاه منحصر به فرد او، از برخی ترمز کردن های وی در تحولات فکری سازمان و البته فقط و فقط هم به انگیزه خفظ یکپارچگی سازمان وقت سخن گفته ام. اینها اما ربطی به این ندارد که امریکاییان در آلمان پسا هیتلر دنبال این بودند که نام یک اعلامیه پخش کن را بر روی خیابان ها بگذارند! نام حمید اشرف حماسی، ثبت تاریخ است و کسی هم قصد تقدیس او ندارد و برعکس باید کوشید که او و اوها را نقد تاریخی کرد. پنج) این دیگر از بدیهیات است که مایه گذاری برای مبارزه، طبیعتاً انواع سطوح دارد و خود مبارزه اقسام شکل ها و توسط بیشمار انسان ها و هر یک در خور ارزش در حد و میزان خود. تصریح من این بود و هست که فرق است بین انتخاب جبهه و راه و روش مبارزه. اگر در این باره اشتباه می کنم این را تصحیح کنید نه پرداختن به چیزهایی که بدیهی اند. و بلاخره شش اینکه) قدیم را در محدوده زمانی و مکاتی خود بخوانیم و نه با خواسته امروزین.
۸) آقای حسن نکو نام گرامی با سلام متقابل. "پوزش" چرا؟ حرفتان را زده اید و بسیار هم معقول. شخصاً هم موافق با بخش زیادی از گفتارتان. از طریق "کامنت" هایتان اطلاع دارم که خوشبختانه همواره در "قافله" هستید و بسیار خوب است که همراهی با "قافله" را از قلم نمی اندازید. مقدمتاً سپاسگزار شما خواهم بود تا اثبات کنید که من دارم از حمید خرج می کنم، هرگاه که نخواهیم ارزش گذاری نقادانه تاریخی کسی را "خرج کردن" تلقی کنیم. یک) با شما موافقم که نباید مسایل اصلی را قربانی حاشیه کرد و آنهم در این شرایط بسیار حساس ایران. گمان ندارم که مرا در زمره اهل حاشیه تلقی بکنید البته در حد امکاناتم و توانم؛ می کوشم که در متن بمانم. اما حاشیه هایی هم هستند که به آنها باید در حد حاشیه پرداخت و از آنها نگذشت تا متون شفاف بمانند. گاه بی توجهی به حواشی آسیب رسان می شوند. از خرد است که کلان بر می خیزد. من برخورد معینی از آقای بهنود را بررسیدم. اما بگونه تیپیک، با اصل چنین برخوردهایی طرفم نه با شخص عین! حتی اگر این برخورد نزدیکانم را در بر بگیرد و شاید هم نادانسته خودم را! دو) حمید که هیچ حتی مارکس هم پیامبر نیست، تقدیس وی که هیچ، تقدیس هیچکس! این تذکر بسیار بجای شما به آدرس من نمی خورد. سه و چهار) ایضا همان حرف های بسیار درست شما که مورد تایید من هم هست. پنج) آری حمید اشرف اگر زنده می ماند و هر کسی چون او نیز، قطعاً باید روزگار زیستی را پاسخ می دادند که اگر نمی دادند داوری زمانه را می شنیدند. این نیز روشن است که هیچ پاسخ به امروز هم نمی تواند بی اعتنا به نقد دیروز باشد. آنهایی که مرده اند در همان آخرین تجلیاتشان می مانند. نه امتیازات و نه خطاهای بعدی را نباید به حساب آنها نوشت. تحولات آتی و مسئولیت نیک و بد بعد آنان، دیگر با آنها نیست. هر انسانی در هر حد از توان وقتی که از این جهان رخت بر می بندد در همان خودش متوقف می شود. سخن را با جمله بسیار معنی دار و درستی س پایان برده اید: "من از حمید اشرف منتقد به خود خرج می کنم"، فقط اجازه می خواهم که آن را چنین بخوانم: " دخل و خرج امروز من، از نقد همه گذشتگان می گذرد!"
* * *
خطاب به همه خوانندگان گرامی! من کماکان بر مفاد آن نوشته هستم و تنها زمانی خود را "خطا"کار خواهم دانست که برایم بگونه مستدل روشن شود که در داوری سیاسی ام راجع به دیروز و امروز آقای بهنود دچار اشتباه شده ام. اگر عزیزانی حرفی برای گفتن و تصحیح در این باره دارند، هم این بدانند که با جان و دل اماده شنیدنشان هستم و هم این بدانند که در صورت متقاعد شدنم به ارتکاب خطا، بی آنکه نیازی به هیچ توصیه ای باشد، شخصاً از همه و مقدمتاً از آقای بهنود پوزش خواهم خواست. در این مورد هم البته از حمید اشرف خرج خواهم کرد که وقتی ساواک، بیژن جزنی و یاران را بربالای تپه های اوین تیرباران کرد به این انتقاد از خود برخاست که: اگر ترور عباس شهریاری توسط ما، ولو ذره ای موجب تحریک رژیم برای این کشتار شده باشد، پس مرتکب اشتباه بس مهلکی شده ایم!
٨۶۷۵۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۷       

    از : پویا تندیس

عنوان : متاسفم
دوستی می گفت چرا در جلسات سیاسی خارج از کشور در بزرگداشت قربانیان و غیره شرکت نمی کنی. گفتم برای اینکه احساس می کنم در این نشست ها قربانیان دوباره قربانی می شوند. آن شور و عشق به زندگی و حرکت مداوم رو به جلو در کنار مردم که آن بزرگان داشتند اکنون در اختیار عده ای مایوس و سرخورده پر از کینه های فروخفته قرار گرفته و همه دیگران را ختی از حرف زدن در باره آن بزرگان منع می کنند. مانند بیماری در آسایشگاه روانی که به عروسک دوران کودکی خود چسبیده و نمی خواهد رهایش کند. متاسفم.
٨۶۷۵۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۷       

    از : حسن نکونام

عنوان : آقای کریمی! با پوزش
آقای کریمی، با درود! بنظر میرسد که صفی تشکیل شده است، برای اینکه از زنده یاد حمید اشرف خرج بکنند، و حالا نوبت به خود شما رشیده است. تعدادی از هم میهنان، نظرشان را نوشته اند. من هم برای اینکه از قافله عقب نمانم، ملاحظاتی دارم که به رویت همه شما می رسانم.

اول - براستی که تعجب بر انگیز است که، در اکنونی که ما با هزاران مشکل و مسئله در سطح دنیا و ایران روبرو هستیم، و این همه موضوع و معضل و وظیفه، برای طرح و بحث و تحلیل وجود دارد، چرا یک موضوع حاشیه ای و نه جندان مهم، برای آقای کریمی گرامی، آنچنان اهمیتی پیدا کرده است که، به هزینه پرداختن به آن همه موضوعات مهم و اساسی، به این حاشیه بپردازد. اما من دوست دارم، همین نگاه و نظر کریمی را هم، آنقدر مهم بدانم، تا آنچه را که باور دارم، با همه شما در میان بگذارم.

دوم - زنده یاد حمید اشرف، نه پیامبر و امام و قدیسی بود که، برایش مراسم مجیز گوئی و تقدیس و پرستش و نیایش، بر گزار کنیم، و نه هم خود او، به این خرافات مذهبی، و کیش شخصیت باورمند بود که، از یک طرف به خوشامدگوئی دیگران نیاز داشته باشد، و نه از انتقاد بخود و نگاه و مشی فکری و سیاسی خود، رنچیده شده، و به تریج قبای او بربخورد.

سوم -حمید ما، یک انقلابی شجاع، دلیر، صادق،مبارز و باشهامتی بود که، به آنچه باور داشت، «عمل» کرد، و از «فدا» کردن جان خودش هم در راه آرمانش، دریغ نگرد. آنکس که عمل می کند، اشتباه هم می کند. تنها آنکسی اشتباه نمی کند، که عمل نمی کند، و این نیز خود، بزرگترین اشتباه است.

چهارم - حمید ما هم، همانند بسیاران حمید های دیگرما، محصول شرایط و دوران خود بودند. شرایط و دوران دیکتاتوری سلطنتی، دوران خفقان فکری و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، دوران سانسور و سرکوب هرگونه اندیشه و بیان منتقد، مغایر و مخالف با سیستم دیکتاتوری مستقر آن دوران. دورانی که اندیشه و بیان در بند بود، دسترسی به آثاری که به رشد فکری روشنفکران جامعه کمک کند، تا راه درست شیوه مبارزه خود را براحتی دنبال کنند، ناموجود و یا در قحط و تنگنا بود. آن دلاوران نیز، با هر آنجه در اختیار بود، و امکان دسترسی به آنها برایشان ممکن بود، متوسل می شدند، تا خود را مجهز به توان فکری و نظری و عملی نموده، و برای رهائی مردمشان از آنهمه بلا و مصیبت، کاری بکنند. اما مجموعه دانائی و توانائی فکری و عملی آنها، آنجنان دچار محدویت بود، که آنها را به اتخاذ خط مشی سیاسی - مبارزاتی متناسب با نقش رهائی بخشی خود مردم، و سازماندهی و آگاهی بخشی به خود مردم، رهنمون نشد.
آنچنان شد که، با اتخاذ شیوه مبارزاتی چریکی، نیروی توانمند خود مردم را دور زدند، و با طرح موتور کوچک و موتور بزرگ، موتور بزرگ را وانهاده، و با موتور کوچک، به جنگ با بزرگترین ارتش خاورمیانه رفتند. و شد آنجه که افتاد و دانی.
کوتاه سخن اینکه : اگر آن غزیزان امروز در میان ما می بودند، تردیدی ندارم که خود از اولین کسان منتقد آن گذشته خود می بودند. من از حمید اشرف منتقد بخود خرج می کنم.
تندرستی و شادی همگان آروست
٨۶۷۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣۹۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست