یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

غزل سیاه ...


پیرایه یغمایی


• دوباره این من و این شب، چه کوره راه سیاهی
فتاده ام به سر اکنون، درون چاه سیاهی

چو جان خسته ی بیژن، نشسته ام که تهمتن
رهاندم به شگفتی، ز دامگاه سیاهی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱ اسفند ۱٣٨۶ -  ۲۰ فوريه ۲۰۰٨


 
دوباره این من و این شب، چه کوره راه سیاهی
فتاده ام به سر اکنون، درون چاه سیاهی
 
چو جان خسته ی بیژن، نشسته ام که تهمتن
رهاندم به شگفتی، ز دامگاه سیاهی
 
شب است و شب،همه جا شب، رسیده تا به خدا شب
نهاده بر سر گردون، زمان کلاه سیاهی
 
طنین بدبده اکنون، گرفته رنگ شبیخون
دریده سینه ی شب را، به قاه قاه سیاهی
 
ز میله میله ی روزن، کشیده شب به درون تن
اتاق خط خطی آمد، ز راه راه سیاهی
 
چنین که تاقی ایوان، گرفته هاله به دامان
به چشم خیس من آید، هلال ماه سیاهی
 
مراست گریه نهالین، ز عشق گمشده بالین
کشیده ام به سر خود، پرند آه سیاهی
 
نه عاشقانه ی شوری، نه های و هوی شروری
که سرکشانه برآرم، سر از گناه سیاهی
 
به چرخشم به مداری، که نیست راه فراری
ز شامگاه سیاهی، پس از پگاه سیاهی
 
سیاه شد شب و روزم، سزاست تا که بسوزم
میان آتش سرخی، ز اشتباه سیاهی ...
 

 Pirayeh163@hotmail.com
 
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست