بر ما چه رفته است؟ (۱)
کوروش گلنام
•
باید هر چه زود تر راهی نو برای همراهی و همکاری همه کسانی که مبانی حقوق بشر، احترام به آزادی و دموکراسی و در یک واژه احترام به "انسان " (با هر اندیشه که بوده و با هر باور، روش و منشی که هستند) و قانون مداری را می پذیرند، در درون و بیرون ایران یافت. این کوششی است همگانی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۱ خرداد ۱٣٨۷ -
٣۱ می ۲۰۰٨
نگاه این نوشته
نگاه این نوشته بیشتر از همه باز هم بسوی جوانان گرامی ولی گرفتار ایران است. مهم نیست چه ایده و باوری دارند زیرا امروز دیگر بود و نبود خود آنها و همه سرزمین و هستی ایران در میان است. چه این جوانان گرامی که امید و آینده ایران هستند و چه ما نسل های گذشته (که به سهم خود در آنچه امروز بر سر جامعه ایران آمده است هر یک به گونه ای سهیم بوده و هستیم) اگر به سرزمین و مردم خود علاقه داریم می باید به خود آمده، کینه ها و دشمنی ها را کنار نهاده و در اندیشه آینده خود و ایران باشیم. با فرمانروایی مشتی نادان، خود خواه و مردم فریب، امروز خطر به شکلی جدی از همه سو میهن و مردم ما را تهدید می کند و جامعه ایران حتا بدون درگیری نظامی، بسوی از هم پاشیدگی کلی و نابودی می رود. جوانان ارجمند و دل سوخته ورنج کشیده ایران، چه بخواهند و چه نخواهند، نقش و مسئولیتی بزرگ بر دوش دارند!
جوانان ونسل های پیشین
جوانان ما شاید خود نیز به خوبی می دانند که ما نسل های گذشته همچنان درگیر گرفتاری ها، نابسامانی ها و ناراستی های خود هستیم. گرفتار همان نابسامانی های فرهنگی که خود ریشه در درون جامعه ایران و شیوه رشد و پرورش ما داشته است. با وجود تکانه هایی در اندیشه بسیاری از ما و پیشرفت هایی که به هر رو داشته ایم ولی دردسر ها و تنگناها همچنان پا بر جاست. گرفتاری های ما در بیرون از ایران حتا امروز و پس از گذشت سه دهه از فرمانروایی ملایان نیرنگ باز، پابرجاست. آیا نباید پذیرفت که این نارسایی ها و تنگناها در کار ما، ناشی از آن فرهنگ "آش در هم جوش" و "پا در هوا"یی است که با وجود همه ادعا ها "هویتی سردرگم"داشته و "بی برنامه" است؟ اپوزیسیون که بیشتر از همآن نسل های گذشته (دورتر و نزدیک تر) شکل گرفته است، اگر هم به برنامه ای برای پیشرفت و نزدیکی دست یافته و امید هایی بر انگیخته است، یا در آغاز و یا در نیمه راه از کار باز مانده است. چرا؟ زیرا با وجود همه رنج و گرفتاری هایی که امروز مردم ایران با آن دست به گریبانند (که همچنان که پیش تر گفته شد، ما نیز در پدید آمدن آن نقش داشته ایم) و فریاد رسی هم در چشم انداز نیست و شرق و غرب و امروز حتا آفریقایی ها و آمریکای لاتینی ها نیز در نتیجه سیاست های نابخردانه و کودکانه رژیم حاکم، هر یک به هر اندازه ای که توانسته اند، کنده اند، برده اند و خورده اند؛ این اپوزیسیون همه مجال ها را برای نزدیکی و همکاری با یکدیگر علیه خودکامگان و خود کامگی در ایران را با خودخواهی ها و ادعاهای تهی و بی پشتوانه اش از دست داده است و هنوز نیز نتوانسته است کاری کارساز انچام دهد!
و با وجود آنکه اپوزیسیون همچنان گرفتار نارسایی ها و اشتباه ها در کار و سیاست خود است (چه ملی گرا، چه مجاهد، چه چپ ـ از هر حزب ودسته و گروه چپ ـ چه جمهوری خواه، چه سلطنت خواه و...)، که همه با آن آشنا بوده و خود گاه این نارسایی ها را نیز می پذیرند که نتیجه روشنش نیز هم اکنون در برابر چشمان همه است، ولی هنوز نیز آماده نیست از گذشته خود و دل بستگی ها و خط و مرز و نشان های گروهی ای که تاکنون ناکارآمدی خود را به روشنی نشان داده است، دست بر دارد. تا امروز نیز نشان داده ایم که در سخن از دموکراسی می گوییم و حتا برای نشان دادن دگرگونی در خود و گذشته خود، سازمان ها و گروه های تازه براه انداخته ایم ولی به هنگام عمل به آن چه که "نو" نمایانده ایم، هم دگراندیش را همچنان "دشمن" پنداشته و هم انتقاد حتا دلسوزانه و اصولی را برنتافته وآن را "دشمن گونه" دیده ایم. تا مرزهایی را که در دوران گذشته (پهلوی) ایجاد کرده ایم در هم نریخته، از کینه و انتقام جویی دوری نکنیم، خود و سیاست هایمان را با روز و روزگار امروز و نیازهای آن همآهنگ نکرده و چشم را برروی واقعیت خطر کنونی به درستی باز نکنیم (۱)، نه تنها کاری از پیش نبرده که همه چیز را نیز از دست خواهیم داد! سخن از پند و اندرزی در میان نیست که نگارنده نه در آن اندازه هست و نه اجازه چنین جسارتی رابه خود می دهد. سخن از حقیقت و هول و هراس از بی حرکتی همه ما در برابر فاجعه ای است که در راه رخ دادن است و ما تنها به تماشاگرانی تبدیل شده ایم که گاه هیجانی نشان داده و فریادی می کشیم. دل خوش هستیم به سخنرانی در پالتاک، نشست و کنفرانس در اینجا و آنجا، آه وزاری و نوشتن و نوشتن و نوشتن!
همآهنگی در درون و بیرون از ایران
نباید اجازه دهیم که دشمنان مردم و آزادی مردم که امروز بر ایران حاکم هستند، در پراکندگی آنچه بنام اپوزیسیون خوانده می شود، بیش از این کامیاب شوند. اپوزیسیون در درون و بیرون از ایران اگر حقیقتن اراده کند، می تواند چون و چراها را از خود دور کرده، به یکدیگر نزدیک شده و برنامه همآهنگی (برای نمونه کوششی یکپارچه در راه بر پایی مسالمت جویانه یک همه پرسی زیر کنترل و داوری جهانی در ایران) تهیه کرده و همه نیرویش را با آن همآهنگ و همراه ساخته و تا رسیدن به پیروزی نهایی آنرا با سماجت و با بهره از هر امکان و راه درست و سازنده ای به پیش برد. جوانان ایرانی به ویژه در درون ایران، مهمترین نیروی این اپوزیسیون هستند که اتفاقن نقش رهبری و هدایت مبارزه در راه آزادی، بیشتر زیبنده آنها است تا کسانی دیگر.
چشم داشت ها
ما در بیرون از ایران چشم به راهیم که آن مردم گرفتار و جان به لب رسیده در زیر شدیدترین کنترل و فشارها از سوی آدمخواران حاکم، از جان خود گذشته، بپا خیزند و جاده را برای ما هموار سازند. امری که با چنین نیروی سرکوبگر و خونریز و گرفتاری های کمرشکن و روزمره مردم شدنی نمی نماید مگر انفجاری ناگهانی و نهایی که پیش بینی رخ دادن آن و نتیجه اش ناشدنی است. ما که در بیرون از مرزهای ایران دارای امکان ها و آزادی های بسیار بیشتری در زمینه کار و کوشش سیاسی برای فشار بر دولت های گوناگون در سراسر جهان و برای پشتیبانی از مبارزه آزادی خواهانه مردم ایران هستیم می توانیم بسیار بیش از امروز به مبارزان درون ایران یاری رسانده و در رسیدن به آزادی نقشی بسیار کاراتر داشته باشیم. آیا چنین می کنیم؟
از سویی دیگر در درون ایران نیز هم میهنان ما چشم به راهند که این اپوزیسیونی که با خود هم نمی تواند کنار آید (۲) بدون همآهنگی با درون ایران، دست یاری و همکاری به یکدیگر داده و برای رهایی آن ها از این جهنمی که "اسلام ناب محمدی" در ایران ساخته است، کاری بکنند. بخش دیگری از هم میهنان در درون ایران نیز از شدت ناچاری، زورگویی ها، فشارهای روزافزون و نفرتی که از رژیم اسلامی دارند، چشم به یورش نظامی آمریکا و هم پیمانان او دوخته و می گویند هرچه بادا باد، نابود هم بشویم بهتر از زندگی در سایه این رژیم خون آشام است! این دسته از هم میهنان رنج کشیده، چشم به راه همآن فاجعه ای هستند که باید بدترین کابوس هر ایرانی آزادی خواهی باشد! به چه دلیل؟ زیرا در این باره نباید گمانی داشت که این رژیم چنان پوشالی و تو خالی است که نه تنها توان بسیار اندکی در رویارویی نظامی با نیروی ویران گر امریکا و هم پیمانان و نگاه داری از مردم و آب و خاک ما را دارد که بدتر از آن خود نیز اگر مجال یابد در همآن زمان کوتاهی نیز که شاید پایداری نشان دهد، به بهانه جنگ، سرکوب مردم را حتا افزایش نیز داده و با زور و قلدری جوانان را یکبار دیگر به میدان جنگی این بار بسیار و حشتناک تر و خانمان براندازتر از جنگ با عراق کشانده و صدها هزار جوان و شاید میلیونها تن از مردم ایران را در زمانی بسیار کوتاه در راه دیوانه سری های خود و با شیادی زیر پرچم دروغین "جهاد در راه اسلام"، "شهید سازی" و "شهید بازی"(٣) به نابودی خواهد کشاند. همه ما به خوبی می دانیم که اگر سرانجام جنگی در گیر شود، این جنگ همچون جنگ با عراق نخواهد بود. نه شرایط آن است و نه هم آورد و حریف عراق است. مردم ایران دیگر آن مردم آغاز انقلاب نیستند که با توهمی که در باره حکومت نو رسیده، باور به انقلاب و وعده های دروغین خمینی داشتند، برای نجات آب و خاک خود بسوی مرزها یورش برند. کسانی نیز که گمان می برند در آن هنگام "عرق ملی"، ایرانیان را به دفاع از آب و خاک خود می کشاند، از دید من در اشتباه هستند. آنها هم تحلیلی نادرست از وضع ایران دارند، و هم در حقیقت با این گونه تفسیرها ناخواسته آب به آسیاب بخشی از نیرنگ بازی ها و تبلیغات رذیلانه رژیم اسلامی می ریزند زیرا همان گونه که پیش تر آمد، با نفرت گسترده و فراوان مردم از این رژیم، حتا بخشی از مردم خواهان یورش نظامی آمریکا بوده (اگر کسی تونایی دارد این موضوع را نفی کند!) و سیاست های ضدرژیمی آمریکائی ها بسیار هم در ایران هوا خواه دارد (کسانی شاید بخواهند چون همیشه چشم خود را به روی حقیقت بسته و در تئوری های خود گم گشته، در باره "امپریالیست جهانخوار آمریکا"، سود جویی های او و هم پیمانانش داد سخن بدهند ولی این چه چیزی از این حقیقت را دگرگون خواهد کرد؟). از سوی دیگر و از دید من، یورش چنان سهمگین، آسیب ها و ضربه ها چنان کوبنده و ویرانگر خواهد بود که شیرازه همه چیز به هم خواهد ریخت و پایداری در برابر آن تنها می تواند کوتاه مدت، آنهم پراکنده و نه منسجم باشد. خیال پردازی های کودکانه رژیم درباره نیرو و توان خود و برنامه های "دفاعی" ادعایی ملایان، دست کم در درون مرزهای ایران، به سرعت نقش بر آب شده و بهم خواهد ریخت. نگاهی به وضع امروز ایران، آشفتگی، نابسامانی و بی کفایتی در اداره همه جانبه کشور، هنوز که جنگ رخ نداده است، خود گواهی است بر ناتوانی ها و ادعاهای دروغین رژیم ملایان. در نتیجه این بار برای درگیر کردن مردم و کشاندن آنها به جنگی ویرانگر که بانی اصلی اش حکومت ناب محمدی و برتری جویی های دیوانه وار ملایان است، سرکوب شدیدتر و زور و قلدری بیشتری از سوی حکومت برای درگیر کردن مردم در جنگ به کار رفته و نقش نخست را خواهد داشت.
شتاب برای یافتن راهی نو
باید هر چه زود تر راهی نو برای همراهی و همکاری همه کسانی که مبانی حقوق بشر، احترام به آزادی و دموکراسی و در یک واژه احترام به "انسان " (با هر اندیشه که بوده و با هر باور، روش و منشی که هستند) و قانون مداری را می پذیرند، در درون و بیرون ایران یافت. این کوششی است همگانی. دست کم همه می توانیم دیدگاه های خود را در این باره به میان آورده و پیشنهاد خود را ارائه دهیم. از دید نگارنده، چنان که پیش از این بارها نیز به روشنی بیان داشته است، این راه، راهی نیست جز شکستن مرزهای ساختگی (و امروز بی گمان بی پایه تر از گذشته) و ویران کردن دیوار جدایی هایی که با اندکی آینده نگری، توجه به خطر و فاجعه بزرگی که در راه است؛ با نشان دادن اندکی درایت، بردباری، دوری از خود خواهی، هم دردی حقیقی با رنج واندوه و گرفتاری های مردم و اندیشه به آینده ایران و ایرانی، می توان آن را از میان برداشت و به نزدیکی هر چه بیشتر، همراهی حتا برای زمانی کوتاه و تا رسیدن به آزادی و سازمان دادن کوشش هایی هم آهنگ، یک پارچه و اثرگذار در درون و بیرون ایران دست یافت.
حقیقتن بر ما چه رفته است و در میهن ما باید برای مردم چه گرفتاری ها، رنج ها، سرافکندگی ها و شرمساری های بیشتری پیش آید و چه ویرانی های دیگری رخ دهد تا ما چنین کنیم؟!
این نوشته در ۲ یا چند بخش خواهد آمد.
پا نویس:
۱ ـ مطمئن باشیم که اگر به ایران یورش نظامی بیاورند، بسیار بسیار سهمگین تر و ویران کننده تر از عراق خواهد بود. یک آن بپنداریم که اگر این پیش بینی حقیقت یابد، و جنگی درگیر شود، ما با آن فاجعه چگونه می توانیم سر کرده و کنار آییم؟ و از ایران جز ویرانه، اشک و آه و ماتم و پشیمانی از بی عملی خود، برای ما چه بر جای خواهد ماند!
۲ ـ بخشی از آن هنوز حکایت کودتای ۲٨ مرداد و انتقام جویی در این باره، جان و حسم سخنانش است و این در حالی است که کودتا کنندگان خود به انجام آن سودجویی ها و اشتباه خود اعتراف نموده و از مردم ایران پوزش خواسته اند وحتا گفته اند که ما با این کودتا راه دست یافتن به آزادی و دموکراسی در این را سد کردیم (و همین امر زبان بیهوده گوی پشتیبانان این کودتای ننگین را که گاه با حسارت آن را حتا "قیام ملی" می دانستند بست و از کار انداخت) ولی این هم میهنان ارجمند دست بردار نیستند و روشن نیست امروز در پافشاری بیهوده بر این امر، به چه چیزی می خواهند برسند و از این سماجت خود چه بهره ای به مبارزه مردم ایران با ابن رژیم حاکم می رسانند؟
٣ ـ پرسش همیشگی این است که اگر شربت شهادت، رسیدن بی دردسر به بهشت، با امتیاز بزرگ بخشش همه گناهان پیشین آدمیزاد مسلمان شیعه (البته از گونه اعلای ناب محمدی آن) خوب است، چرا رهبر معظم و خاندان محترم همراه با خاندان های بزرگ دیگر چون خاندان شیخ ها رفسنجانی، جنتی، خزعلی، مصباح و.. دیگر خاندان های محترم و مسلمان ناب محمدی، بمبی به خود نبسته و خود را در راه "فلسطین مقدس" در گوشه ای از دنیای بزرک "کفر واستکبار" منفجر نمی فرمایند تا یک راست به بهشت تشریف فرما شوند؟ چرا بیشتر کسانی که در دام نیرنگ های ملایان شربت شهادت نوش می کنند، جوانان مفلوک و بی خبری هستند که میانگین سن آنها به بیست وپنج و سی سال هم نمی رسد؟
|