به همایش هموطنان آذربایجانی در فرانکفورت!
هادی صوفی زاده
•
به امید اینکه همایش هموطنان آذربایجانی در فرانکفورت بتواند با درکی درست از ستم ملی و انگشت نهادن روی حساسیتهای مربوط به مبحث ملی در ایران، گامی به جلو برود، در اینجا مایلم از فرصت پیش آمده استفاده و به جای تعریف و تمجید به مسائل جدی و اساسی توجه نمایم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۹ مرداد ۱٣٨۷ -
٣۰ ژوئيه ۲۰۰٨
از طریق دوستان مطلع شدم که جمعی از دوستان آذری ما که موسس و یا مسئول شورای رهبری ملی ( موقت ) می باشند درصدد برگزاری همایشی تحت عنوان "همایش جنبش آذربایجان برای یکپارچگی و دموکراسی درایران"می باشند. هر چند کهدرهیچ یک ازسایتهای انترنتی و یا رسانههای جمعی بازتابی ازمباحث مربوط به آن که اصولا" قبل ازهمایش انجام می گیرند، دیده نشده و هویت برگزارکنندگان آن نیزتااندازهای برای بنده نامشخص است، اما به دلیل اهمیت همچون نشستی ازجهات بسیاری وظیفهخوددانستم که دیدگاههای خودرا نسبت به همایش برادران آذری بیان دارم. به امید اینکه همایش بتواند با درکی درست ازستم ملی و انگشت نهادن روی حساسیتهای مربوط به مبحث ملی درایران گامی به جلو ببرد. در اینجا مایلم از فرصت پیش آمده استفاده وبه جای تعریف وتمجید به مسائل جدی واساسی توجه نمائیم.
در گذرتاریخ و بویژه قرن بیستم هموطنان ترک آذری بار مبارزات آزادیخواهانه درایران رابا دادن هزینههای انسانی فراوان متقبل شده وگرچه تاکنون به اهدافشان نرسیدهاند اما همچنا ن برای تحقق خواستهها و کسب حقوق ملی فعالانه درمیدان مبارزههستند. در میان مردم آذربایجان نکته پرمعنایی رایج است که می گویند در طول تاریخ، " آذریها شوریدند، فارسها بهرهاش را خوردند و کردها چوبش را خوردند". قبل ازپرداختن به هرموضوعی مایلم درمقابل نقش چهرههای تاریخی آذربایجان همچون سید رضامساوات، سید جلیل اردبیلی، حیدرخان عمواوغلی، سید محمد خیابانی، سیدجعفر پیشهوری و شخصیتهای موثری دیگری که عامل ترویج تفکر انسانیت وبرابری بودهاند ادای احترام نمایم و همزمان از برادران آذری بخواهم که ادامه راه آنان بهنفع خلق آذربایجان وهم به نفع ایده ثبات وبرادری میان خلقهای رنجدیده سرزمین ایران است واین حقیقت راهم بیان نمایم کهتنها نیرویی که مسئله ملی رانیزدرایران یکسره نمایند هموطنان آذری خواهند بود.
از بعد تاریخی آذریها مهمترین نقش را در تاریخ تحولات سیاسی ایران وتحول درفرهنگ سیاسی ایرانیان ایجاد نمودهاند. درواقع آذریها تاریخ نوین ایران را ساختند، مشروطه خواهان از بهترین فرزندان آذربایجان بودند و در یک کلام می توان ادعا نمود آذربایجان مهد آزادیخواهی ایران است خارج از مشروطه خواهی آذریها، زندهیاد سید محمد خیابانی برای اولین بار ایده سوسیال دموکراسی را الگوی کار خود قرار داد و بیست سال بعد آذریها و در جریان تشکیل حکومت ملی آذربایجان ایده های انسانی سوسیالیستی را در آن دیار که- همچنان که کسان بسیاری معتقدند که اولین جرقه جنگ سرد بین شرق و غرب در ایران و در ایران هم بر سر حکومت آذربایجان و کردستان اتفاق افتاد- پیاده نمودند کهمتاسفانه مورد غضب دیکتاتوری پادشاهی قرارگرفت. حق دادن رأی به زنان برای اولین بار در آذربایجان ودر جریان تشکیل حکومت ملی،پرورش و تربیت کودکان خیابانی با الگو گیری از انقلاب روسیه، و تقسیم اراضی -که درست بیست سال بعد حسن ارسنجانی با نتیجه گیری از اصلاحات ارضی آذربایجان در زمان حکومت ملی که بعدها به انقلاب سفید نامگذاری شد- از مهمترین ومفتخرترین دستاوردهای تاریخی آذربایجان است.
درمقابل آنهمه فداکاری و تلاش برای دستیابی به هویت ملی جامعه،دیدگاه دیگری از طرف نخبگان سرشناس آذری چون دکتر تقی ارانی، احمد کسروی و خلیل ملکی بودهکهبه ایجاد تفکرات پان ایرانیستی تحت لوای مدرنیت و تشکیل دولت مدرن کمک نموده وگذشت زمان غیرواقعی بودن تمرکزگرایی اجباری و همسان سازی را نشان داده و اتفاقا" این ایده را قوت بخشید که فشار وآسمیلاسیون مردم رادررسیدن به کسب حقوق ملی جدی تر می نماید. و بهترین دلیل درکنار مرزهای آذربایجان، مبارزه خلق کرد در کردستان ترکیه است که بعداز دههها ستم ملی و ممنوعیت زبانی امروزه یکصدا به مبارزهبرخواستهاند.
در یکی دو سال اخیر نیز جدالی میان نیروهای خارج از کشور به جایی رسیده که چهرهگانی چون آقایان حمید شوکت و دکتر محمدعلی میرفطروس می خواهند به هر شیوهای که بوده تاریخ را به میل خود تغییر دهند و آقای احمدقوام السلطنه را که منفی ترین نقش را در سرکوب نهضت ملی آذربایجان و کردستان داشت، گونهای تقدیس نمایند که هنر دیپلوماسی ایشان بوده آذربایجان وکردستان را از تجزیه رهانید!! و برای مقارنه کار خود نیز به دکتر محمد مصدق تاخته و ملی شدن نفت را در مقابل رفع تجزیه ناچیز می دانند. بی خبر ازاینکه بعداز دههها سرکوب ملی خواستههای مردم آذربایجان همچنان بهقوت خود باقیست و این خودآگاهی ملی عدم صحت ادعاهای آنها را می رساند.
به لحاظ رشد گرایشات ملی کافی است به این امر بسنده کنیم که در جریان انتخابات ریاست جمهوری که آقای اعلمی ازکاندید شدگان رد صلاحیت شده برای طرح کاندیداتوری خود به هر شهر آذربایجان که قدم می گذاشت در میان بازاریان،در مساجدو در دانشگاهها با خواست صحبت کردن به زبان آذری از طرف مردم روبه رو می شد، گرنه مردم حاضر به پذیرش ایشان نبودند.
شاید بی دلیل نباشد که سخنان آقای عبدالله رمضان زاده سخنگوی وقت دولت را به یاد بیاوریم که در مصاحبهای اعلام نمودند کهاگر توجیه دولت در عقب ماندگی کردستان جنگ است پس در آذربایجان چه توجیهی می تواند داشته باشد که در رژیم گذشته آذربایجان از لحاظ توسعه اقتصادی وعمرانی در رتبه چهارم کشور و استان کرمان در رتبه پانزدهم اما در رژیم فعلی برعکس آذربایجان در رتبه چهاردهم و کرمان در رتبه چهارم قرار دارد؟ آیااین جابجایی وتغییر، ریشهدر تصمیم گیریهای کلان مملکتی بر اساس مبارزه با بینش های ملی گرایانه خلق آذربایجان ندارد؟ بباور بنده سادهلوحانه خواهدبود که با تبعیض اقتصادی و محروم نمودن جامعه بتوان جلو رشد تمایلات ملی گرایانه را گرفت. حال که گذشته می نگریم آنچه جای تاسف است عدم درک ماهیت نظام اسلامی در جریان بعداز انقلاب ۵۷ توسط مردم جامعه ایران و بویژه میان آذریها که تحت تاثیر تفکرات مذهبی هیئت حاکمه قرارگرفته و از حقوق ملی خود کوتاه آمدند و نتیجه همچون خطایی را همگان به دوش می کشیم.
دوستان عزیز، همگان بیاد دارند که هرگاه سخن از راهحل مسئله ملی در ایران پیش می آید، استدلال مخالفین همچون خواستهی برحقی به حساسیت اختلاط ملی میان کردها وآذریها اشاره می شود وپیام خونینی به مخاطبین القاء می کنند. براساس نظرات آنها گویی دو ملت کرد وترک توان همزیستی متمدنانه را ندارند و از این زاویه می خواهند تلاشهای میلیونها انسان بلوچ، عرب، ترکمن و کرد وآذری برای کسب حقوق ملی غیرمعقول و تمام تلاشهای یکقرن اخیر را ملیت سازی قلابی نشان دهد و از جهتی دیگر می خواهد خواستههای ما را مترادف با فاجعه نشان می دهد. در همچون شرایطی وظیفه ما چیست؟ بباور بنده خنثی نمودن آنچه آن دسته از مخالفین حقوق ملیتها مطرح می کند در گرو خرد ملی میان دو ملت کرد و آذری است. همچون تنوع ملی درکشورهای پیشرفته بسیار ارزشمند است اما در ایران به مثابه بغرنج تلقی می گردد، علل همچون پدیدهای به تاریخ مدرن و طرح نوسازی رضاشاه و استان سازی حکومت ایشان که بر اساس همسان سازی و اضمحلال شکل گرفته برمی گردد. بباور بنده اگر چنانچه روزی مرزبندی صورت پذیرد تنها مردمان مقیم آن نواحی مشترک تعیین می کنند که در چه ساختاری را انتخاب نمایند. احزاب و سازمانها تنها وظیفه هدایت و منعکس نمودن خواستههای مردم را بعهده دارند. باید بهخاطر آورد کهیک سری کارهای منطقی در دوره زندهیاد قاضی محمد وزندهیاد سیدجعفر پیشهوری انجام گرفته که باید آنها مبنا قرار گیرند.
این روزها هرگاه بحث حقوق ملی به میان می آید کسانی زیرپوشش استدلالات عوام پسندانهای چون نصف تهران را آذریها تشکیل می دهد و یا اینکه آذریها بیشترین سهم را در دستگاه اداری کشور دارند و یا سران اصلی نظام ترک هستند، می خواهند همچون توجیهاتی بی پایهای را با حق تعیین سرنوشت ملت آذربایجان قاطی نمایند، غافل از اینکههیچگاه برادران آذری ادعای مالکیت ارضی بر تهران نداشته و حضور انبوه آذریها در دستگاه اداری کشور و در پستهای کلیدی کشور دستیابی به حقوق ملی را معنا نمی بخشد و اگر اینچنین بود می بایست اکرائینیها هیچگاه از اتحاد شوروی اعلام استقلال نمی نمودند واز استقلال کشور خود صرفنظر می نمودند، زیرا بیشترین سهم را از اتحاد شوروی می بردند، اما علیرغم بیشترین سهم اقتصادی و اشتراکات ملی و فرهنگی با روسها دومین ملتی بودند که اعلام استقلال نمودند.
دوستان عزیز ساختار ملی ایران تشابهات زیادی با ساختار ملی کشور همسایه جمهوری فدراتیو روسیه فعلی دارد و بباور بنده ساختار فعلی آن کشور الگوی مناسبی برای راهحل ملی درایران می باشد. آنچه را که بنده از نخبگان آذری می خوانم خوشبختانه به خوبی به همچون مهمی توجه نشان داده و چه بسا اگر عقل سلیمی در کار باشد، می شود در برخی نقاط که آذریها دراکثریت هستند و کردها در اقلیت، حقوق کردها در چهارچوب خودمختاری در ایالت آذربایجان در نظر گرفته شود و در نقاط دیگری که آذریها در اقلیت هستند، از حق خودمختاری در ایالت کردستان بهرهمند شوند. این شیوه در روسیه جریان دارد.
کوتاه سخن همچون کاری بدون ارتقای فرهنگ دموکراسی و مدارا امکان پذیر نیست. ما در کشورهای تازه مستقل از اتحاد شوروی سابق دارای همچون ترکیبی هستیم، برای نمونه در کشور ازبکستان که ۲۶ میلیون جمعیت دارد ٨۰% ازبک، ۱۲% روس، ۴% قزاق، ۲% تاتار و ۲% ملل دیگر. یا در کشور۱۵ میلیونی قزاقستان، تنها ۵٣% از آن کشور قزاقی هستند ٣۰% روس، ٣% اکراینی، ۲% ازبک، ۱.۵% دیگران. در قرقیزستان که ۵ میلیون جمعیت دارد ۶۵% قرقیزی،۱۲% ازبک، ۱۲% روس و دیگران هم هستند. در ترکمنستان که جنوبی ترین کشور اتحاد شوروی سابق است و ۵ میلیون جمعیت دارد ۷۷% ترکمن، ۱۰% ازبک، ٨% روس و ۲% قزاق هستند. در تاجیکستان ۷ میلیونی ۶۵% تاجیکی، ۲۵% ازبکی، ۱۰% روس و تاتار هستند. اینها درس خوبی برای ما هست که درک درستی از تفکیک ملیتها داشته باشیم ما باید به یاد بیاوریم که با تلاشی اتحاد شوروی تنها ۱۲ نفر کشته شدند. امیدوارم شعورسیاسی جامعه ایران به جایی برسد که شاهد حوادث ناگواری نباشیم.
بهامید ایرانی آزاد وفدرال
٣۰.۰۷.۲۰۰٨
grdako@yahoo.com
|