یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پرسشی چندباره از آقای رضا پهلوی


همایون فرزاد


• اصلی ترین پرسش در این میان اما این است که آیا «آزادی خواهی» به منشی در کردار و رفتار و عقاید گروه مشروطه طلبان سلطنتی تبدیل شده است یا کالایی است در دست آن ها برای سیاست ورزی و بده بستان ها و معاملات سیاسی با این یا آن نیروی سیاسی به منظور پیشرد اهداف و اغراض معین سیاسی؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ شهريور ۱٣٨۷ -  ٣۰ اوت ۲۰۰٨


چهار سال پیش آقای داریوش همایون از مشهورترین شخصیت های مشروطه طلبان پادشاهی ایران در مقاله ای تحت عنوان «پیروزی خشم و کین» در هفته ی نامه ی کیهان لندن، پیرامون فاجعه ی کشتار زندانیان سیاسی در ایران چنین نوشت:

«کشتار شهریور ۶۷/٨٨ زورآزمائی نابرابر دو نیروی سیاسی بود که اگرچه ماموریت شان تفاوت داشت ــ جامعه بی طبقه توحیدی در برابر جامعه بی طبقه سوسیالیستی ــ در خصلت انقلابی خود تفاوتی با هم نداشتند. دژخیم و قربانی به آسانی می‌توانستند جای خود را با هم عوض کنند.»
«"خشم و کینه انقلابی" در گوش آن هزاران تنی که پیاپی پشت به دیوار اعدام ایستادند طنین آشناتری داشت تا پاسدارانی که زندانیان هنوز جان بدر برده، تیرهای خلاصشان را می‌شمردند. خمینی واژگان انقلابی چپ را در خدمت ارتجاع مذهبی گذاشته بود و چپ، بهای خونین پوشیدن ردای فرصت طلبانه اسلام را می‌پرداخت.»
«فاجعه شهریور آن سال، همچنانکه فاجعه‌های انسانی دیگر انقلاب "شکوهمند" بر خانواده‌های داغدار، بر وجدان جامعه، و بر تاریخ ایران سنگینی خواهد کرد ولی رویدادی بود با شرکت فعال و آگاهانه همدستان فاجعه. هر دو سوی صف تیرباران برای آن لحظه سال ها کوشیده و بسیجیده بودند. خشم و کینه انقلابی یکی بر دیگری پیشی جسته بود.»
«هیچ رویداد دیگری به آن اندازه پوچی absurdity خشونت را نشان نداده است: هنگامی که نمازگزاران پرستشگاه خشونت به کشتار هم پرداختند».

چهارسال بعد، آقای رضا پهلوی، کاندیدای مشترک همه ی سلطنت طلبان، برای مقام پادشاهی مجدد ایران، به مناسبت بیستمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی چنین نوشته است:

«جرم تمامی این جانباختگان صرفنظر از ایده و مرام سیاسی آنان، در نهایت معصومیت، پای بندی به اصل آزادی عقیده و بیان و ابراز آزادنه ی اعتقادات و آرمانهایشان بوده است.
جلادان رژیم دستور دارند که دگراندیشان دربند را یا به ترک عقیده وادار کنند و یا بکشند و در گورستان های بی نام و نشان به خاک بسپارند.
دهم شهریور ماه تنها یادآور کشتار بی رحمانه ی تاریخی نیست، بلکه حکایت از مقاومت قهرمانانه و رشادت آمیز قربانیان آن دارد. آنها با پذیرش مرگ بجای تسلیم در برابر استبداد، نقاب از چهره ی اهریمنی رژیم برگرفتند و ماهیت ضد ایرانی و واپسگرای آنرا برملا ساختند.»

از آن چه آقای داریوش همایون نوشته است تا آن چه آقای رضا پهلوی گفته است، راه درای است. از این که امروز همه ی نیروهای سیاسی در ایران به جای آن که آن کشتار چپ ها را فرصتی برای انتقام جویی از چپ کنند، به محکومیت آن بر می خیزند و سکوت یخ زده ی سال های اولیه ی این کشتارها و دشمنی ها با قربانیان این فاجعه ی بزرگ را به همدردی با آنان تبدیل می کنند، البته جای خوشحالی دارد.

اما پیرامون این دست موضع گیری ها، پرسش ها فراوان است، پرسش هایی که سال های سال است بر فراز ارودگاه مشروطه طلبان سلطنتی ایران سنگینی می کند و علیرغم اصرارهای مکرر آزادی خواهان، هیچ گاه پاسخی درخور، روشن و برطرف کننده ی تردیدها نگرفته است.
اصلی ترین پرسش در این میان اما این است که آیا «آزادی خواهی» به منشی در کردار و رفتار و عقاید گروه مشروطه طلبان سلطنتی تبدیل شده است یا کالایی است در دست آن ها برای سیاست ورزی و بده بستان ها و معاملات سیاسی با این یا آن نیروی سیاسی به منظور پیشرد اهداف و اغراض معین سیاسی؟
دلایل برای طرح این پرسش و بدبینی نسبت به این نوع «آزادی خواهی»، فراوان است و موضع گیری اخیر آقای رضا پهلوی در مورد کشتارهای سال ۶۷ فرصت مناسبی است تا بار دیگر این پرسش مطرح گردد.

اگر کشتار زندانیان «بی دفاع» در جمهوری اسلامی عملی جنایتکارانه است و نشانه ی «مقاومت قهرمانانه و رشادت آمیز قربانیان» را دارد، آیا کشتارها در کلیت خود نباید محکوم شود؟ چنانچه غرض از چنین موضع گیری هاِی، بده بستان های سیاسی نمی بود و از اعتقاد حقیقی به دموکراسی و انسانیت نشات می گرفت، آن گاه مشروطه خواهان و در راس آن ها آقای رضا پهلوی با آن «برخورد سیاسی» نمی کردند و در برابر پاره ای از این جنایات و کشتارها خاموشی اختیار نمی کردند. کشتار و شکنجه در جمهوری اسلامی را که محکوم می کنند، کشتار و شکنجه در زندان های شاهنشاهی را هم محکوم می کردند. ۱٨ تیر که به دفاع از دانشجویان بر می خیزند، شانزده آذر آن ها را هم گرامی می داشتند.

از میان ده ها نمونه، در اینجا به یکی از مشهورترین نمونه ها اشاره می کنم: در فروردین ماه سال ۱٣۵۴ ساواک شاهنشاهی بیژن جزنی یکی از مشهورترین زندانیان سیاسی حکومت شاهنشاهی و هشت تن دیگر از آن ها را بدون هیچ گونه محکمه ی حتی «چند دقیقه ای» به تپه های زندان اوین برد، و آن ها را به گلوله بست. در روزنامه ها اعلام کردند که «نه زندانی سیاسی در حال فرار کشته شدند».
ابعاد این جنایت اکنون کاملا روشن شده است و از جمله مشهورترین شکنجه گران اوین در اعترافات تلویزیونی اوایل انقلاب جزئیات آن را شرح دادند. آقای رضا پهلوی استدلالات حکومت شاهنشاهی برای کشتار این زندانیان را با استدلالات حکومت ولایت فقیهی برای کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ مقایسه کند و نتیجه را برای افکار عمومی اعلام نماید و بگوید چرا آن کشتار را محکوم نمی کند؟
این نمونه را از آن نظر مطرح کردم که تا به حال بارها از سوی نیروهای سیاسی از آقای رضا پهلوی و دیگر مشروطه طلبان خواسته شده است که نظر خود را نسبت به این جنایت تکان دهنده اعلام کنند و این خواسته همچنان بدون پاسخ مانده است.
من نمی دانم آقای داریوش همایون از چهار سال پیش تا به حال حرف خود را نسبت به فاجعه ی ملی کشتار ۶۷ عوض کرده است یا نه، اما آیا عاقلانه تر نیست که بپذیریم آن چه آقای همایون چهار سال پیش گفته است، بیشتر با منش و رفتار و سلوک مشروطه طلبان پادشاهی در ایران همخوانی دارد و «حرف دل» آن هاست؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست