بزرگداشت!؟ برای آقای همایون؟!
ستار لقایی
•
خیلی دلم می خواست در این مراسم شرکت می کردم و سخنان سخنرانان محترم را گوش می گرفتم، شاید ارشاد می شدم و نکات مثبتی که شایسته ی برگذاری مراسم بزرگداشتی برای این روزنامه نویس قدیمی باشد، می جستم و ایشان را نه با عینک سیاه، بلکه شفاف می دیدم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۶ مهر ۱٣٨۷ -
۲۷ سپتامبر ۲۰۰٨
در سایت اخبار روز و چند سایت دیگر آگهی کوچکی درج شده بود که به گونه یی شگفت انگیز، بی مسمی می نمود:
« مراسم بزرگداشت داریوش همایون برگزار می شود.»
و در جایی دیگر آمده بود:
« مجموعه فرهنگی ـ سیاسی تلاش به مناسبت فرارسیدن هشتادمین سالگرد آغاز زندگی داریوش همایون و به پاس خدمات ایشان به فرهنگ و سیاست ایران، مراسم بزرگداشت ایشان را در تاریخ ۲۷ سپتامبر ۲۰۰٨ برگزار می کند.»
همین. و دیگر هیچ.
خیلی دلم می خواست در این مراسم شرکت می کردم و سخنان سخنرانان محترم را گوش می گرفتم، شاید ارشاد می شدم و نکات مثبتی که شایسته ی برگذاری مراسم بزرگداشتی برای این روزنامه نویس قدیمی باشد، می جستم و ایشان را نه با عینک سیاه، بلکه شفاف می دیدم. دلم می خواست در این مراسم می شنیدم که داماد زاهدی، هیچگاه عضو حزب سومکا، یعنی حزب فاشیستی که منشی زاده رهبری اش را بر عهده داشت، نبوده است و نیز هرگز در تظاهرات علیه شایسته ترین رجل سیاسی ایران، پس از انقلاب مشروطه، یعنی دکتر محمد مصدق شرکت نداشته و در اثر درگیری پایش مجروح نشده است.
می دانم که آقای همایون نیز زمانی، در روزنامه ی اطلاعات که مدیریت آن را روزنامه نگار صاحب نام و فقید، عباسعلی مسعودی بر عهده داشت، جزو زحمتکشان مطبوعات بوده است، ولی به علت بروز اختلافاتی با سردبیر روزنامه، موسسه ی اطلاعات را ترک کرده و به صف ارباب مطبوعات پیوسته و به عنوان مدیر عامل، روزنامه ی آیندگان را انتشار داده است. و از این تاریخ رفتارش با همکاران سابق، کاملا تغییر کرده و به سادگی پاسخ سلام زحمتکشان را نمی داده است.
آقای همایون پیش از آن که عنوان مدیر عاملی یک موسسه ی مطبوعاتی را یدک بکشد، یک دوره به عنوان دبیر، در سندیکای خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات فعال بوده است، که ظاهرا در آن زمان می بایست حامی و مدافع حقوق زحمکشان مطبوعات می بود!
اما آیا بود!؟
نمی دانم. این سئوال، بهتر است از کسانی سئوال بشود که در آن دوره عضو هیئت مدیره ی سندیکای مزبور بوده اند.
آقای مدیر عامل بعد از آن که ازدواج کردند، در صف رجال قرار گرفتند و چندی نگذشت که به عنوان وزیر اطلاعات و جهانگردی از صف ارباب جراید هم، جدا شدند.
نمی دانم سخنرانان در این باره چه خواهند گفت؟
آیا خواهند گفت: آقای همایون، در مسند وزارت اطلاعات و جهانگردی یار و یاور مطبوعات بوده اند؟!
آیا خواهند گفت: مطبوعات آزاد بوده اند و هرگز مورد سانسور قرار نگرفته اند و اگر سانسور شده اند، آقای همایون هیچ نقشی در آن سانسورها نداشته اند!؟
آیا خواهند گفت: لایحه ی مطبوعات که وسیله ی ایشان تقدیم مجلس شورای ملی شد، و محدودیت های بسیاری برای اهل قلم قایل شده بود، و نیز میزان جرایم مطبوعاتی به نحو بی سابقه یی افزایش یافته بود، ربطی به آقای وزیر وقت اطلاعات نداشته است و ایشان در تدوین آن، هیچ نقشی نداشته اند و تنها مامور تحویل آن لایه، به مجلس بوده اند و لاغیر.
آیا خواهند گفت: ارسال نامه ی موسوم به رشید مطلق تهرانی، علیه پیر کفتاری به نام «خمینی» و ارسال آن به روزنامه ی اطلاعات برای درج، صرفاٌ اتفاقی بوده است!؟ و اختلافات قدیمی ایشان با روانشاد مسعودی هیچ تأثیری در این اقدام آقای همایون نداشته است؟ یعنی یک جور تسویه حساب نبوده است!؟ و آیا خواهند گفت: تلفن آقای شهیدی سردبیر وقت روزنامه ی اطلاعات که طی آن، به آقای وزیر گفته شده بود، «اگر این نامه چاپ بشود، فردا عوامل آخوندها روزنامه را تحریم خواهند کرد و یا دفاتر روزنامه را در همه جای ایران به آتش خواهند کشید» فقط یک افترا است که آقای خادم فرهنگ و مطبوعات و سیاست را بد نام کنند!؟
و آیا خواهند گفت: آقای وزیر وقت، هرگز به روانشاد شهیدی نگفته است که «اگر این نامه در شماره ی امروز اطلاعات درج نشود، فردا روزنامه ی اطلاعات منتشر نخواهد شد!؟»
و لابد خواهند گفت: «آقای وزیر هرگز سندیکای نویسندگان و خبرنگان مطبوعات را تحت فشار نگذاشته بوده است که زمین متعلق به دبیر خانه ی سندیکا و مبلغ هفتصد هزارتومان وجه نقدی را که به منظور عملیات ساختمانی دبیر خانه ی سندیکا، در اختیار هیئت دبیران بود، به دولت واگذار بشود، و در عوض، هیئت مدیره ی سندیکا، اداره ی خانه ی مطبوعات را که وظیفه اش پذیرایی از میهمانان مطبوعاتی دولت بود، بر عهده بگیرد و از طریق اخذ حق عضویت از اعضای سندیکا، این خانه را اداره کند، تا خلایقی از کشورهای مختلف بیایند، و به عنوان خبرنگار یک مشت مطلب به عنوان آگهی جمع آوری بکنند و بروند پی کارشان!؟»
آیا سخنرانان خواهند گفت: «وقتی رجل سیاسی، معاون دبیر کل حزب رستاخیز شد، نزدیکان خودش را در مشاغل مختلف نگمارد!؟»
آیا سخنرانان به این نکته هم اشاره خواهند کرد، که بعد از ایشان شخصی سرپرستی وزارت اطلاعات و جهانگردی را به عهده گرفت، که نه تنها لایحه ی سخیف مطبوعات را که در زمان وزارت آقای همایون، تقدیم مجلس شده بود، از مجلس پس گرفت، بلکه برای مطبوعات آزادی بی قید و شرط قایل شد. درست همانند کشورهای پیشرفته که دموکراسی حرف اول را می زند... و آن شخص دکتر سیروس آموزگار وزیر مشاور و سرپرست وزارت اطلاعات و جهانگردی در دولت دکتر شاپور بختیار بود.
فکر می کنم «تلاش»گران شایسته است، به جای آقای همایون، برای این بزرگمرد مطبوعات ایران، یعنی سیروس آموزگار، مراسم بزرگ داشتی برگذار کنند. در آن صورت من به عنوان یک عضو قدیمی مطبوعات، که سردبیری نشریاتی مثل «تهرانمصور»، «کودک و زندگی»، «جوانان رستاخیز» (رییس هیئت تحریریه)، «جوان» و «مسئولیت صفحات گزارش ها، مقالات و ویژه نامه های روزنامه ی رستاخیز» بر عهده داشته ام، و نیز چند زمانی هم «نایب رییس سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات» بوده ام، احترامات فائقه ی خودم را به پیشگاه «تلاش»گران تقدیم خواهم داشت.
نمی دانم سخنرانان چه خواهند گفت! ولی میل دارم من هم یکی از شرکت کنندگان باشم و مطالبی را که عرض کردم، به عنوان یک عمله ی مطبوعات با شخصی که قرار است بزرگش بدارند، در میان بگذارم.
|