یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مانیفست برلین


اوژن یونسکو - مترجم: محمد ربوبی


• انسان باید حقایق ساده و نو را به شیوه ای ساده بیان کند: اثر هنری درس نیست. اثر هنری تخیل است، عرضه دنیای تخیلی است. ارزش آن در منطق درونی آن است، در پیوستگی و انسجام و یک پارچگی عناصر آن است، ارزشش حقیقت آن است. اگر اثر هنری چیز دیگری جز تخیل باشد اثر هنری نخواهد بود . ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ آبان ۱٣٨۷ -  ۱ نوامبر ۲۰۰٨


 
 
   من تآترنمی نویسم که داستانی نقل کنم. تآترنمی تواند روایی باشد ،... چون دراماتیک است. برای من تآتر فقط   توصیف واقعه نیست: چون دراین حالت، رمان یا فیلم خواهد شد. یک قطعه تآتر   ، ساختاری است ازچندین موقعیت و وضعیت شعورانسان که دربرگیرنده همه آن هاست، اهمیت شان بیشترمی شود، به هم گره می خورند، وسرانجام، یا گره ها ازهم   بازمی شوند و یا با پیچیدگی غیرقابل تحملی پایان می گیرند.
( یک قطعه تآتر یک اثر تاریخی است ).
   من چیزی پیشنهاد نمی کنم، من شکایت نمی کنم. من معتقدم تآتری که گرایش ایدئولوژی دارد وهدف دیگری جزاز خود تآتر دارد فقط به پیش پا افتاده ترین ماهیت وجود انسان می پردازد.من معتقدم جامعه ای که ازتفکرمنظقی جلوگیری کند،انسان را ازاشتیاق های واپس زده اش وسرکوب شده اش، ازمهم ترین نیازمندی هایش ، ازحماسه هایش، ازبیم وهراس های اصیل وجدی اش،ازنهانی ترین واقعیت هایش وازرویاهایش جدا می کند. تآتر ی که باید درخدمت چیزی باشد، همین که بیهودگی آن ایدئولوژی که نمایندگی می کند به اثبات رسد، می میرد. هیچ الزام وتعهدی، هیچ اجباری ازخارج نمی تواند مانع من شود که دریک صبحدم ماه ژوئن، با تازه ترین شعوروآگاهی خودم ازوجود وهستی انسان شگفت زده نشوم .
  من انتظارمی کشم زیبایی، دیوارهای تیره وتارزندان روزانه ام را روزی روشن و شفاف کند.غل وزنجیرهایم بی ریختی وزشتی،غم واندوه، فلاکت وپیری ومرگ است. کدام انقلاب می تواند مرا ازاین ها رها سازد ؟
فقط هنگامی که اسراروجودم مرا نگران نکنند، آنگاه کمی فراغت خاطرمی یابم واختلاف نطربا معاصرین را درمیان می گذارم .
   آیا ایدئولوژی ها را بایستی کنارگذاشت؟ ایدئولوژی ها خودکامه اند. ایدئولوژی ها فقط دیدگاه ها وطرزنگرش ها هستند.می دانم که به ما خواهند گفت: ایدئولوژی را عینیت تعیین می کند وانسان فقط برمبنای شرایط عینی تاریخی می تواند آنچه را که باید فکرکند فکرمی کند .حقیقت ایدئولوزی دراین نکته نهفته است. اما این امراثبات نشده است اگرچه می شود درمورد یک اثرهنری، درمورد یک واقعه، درمورد یک نظام دولتی یا اقتصادی ادعا   کرد که چنین وچنان است.اگرچند تفسیرمنطبق باهم باشند ویگدیگررا تایید کنند، اگرهگل،اشپنگلر، یا مارکس یا تونبی، یا رنه گنون،یا تئولوژی، یا تحلیل روانی، تاریخ را برای من به نحوی متقاعد کننده توضیح دهند،اگرهرایدئولوژی الزاما متقاعد کننده نیست، اگرهرایدئولوژی امری انتخابی است وانتخاب می تواند عاقلانه نباشد وآدم عاقل هم می تواند خطا کند، آنگاه انواع   طرزفکرها و ایدئولوژی ها یگدیگر را ختثی می کنند .
   و بعد؟ چه چیز می تواند   تصویر اصیلی ازجهان به ما اهدا کند؟ هنر و دانش .
   هرایدئولوژی را می توان پذیرفت، چون با فاکت ها نمی شود آن را رد کرد و نیز با فاکت ها هم تایید نمی شود،همیشه می شود آن را نفی کرد. ایدئولوژی عبارت است از سیستم فرضیه ها ونظرات که قابل اثبات هستند ویا قابل اثبات نیستند، بسته به این که با شورو شوق و از صمیم قلب، یعنی به طورغریزی مخالف یا موافق آن ایدئولوژی بود. اما   دانشمند باید جستجوکند، تحقیق کند، آزمایش کند و دلایل عینی برای اثبات بیابد. فاکت ها آن را رد می کنند و یا تایید می کنند. او بایستی پیوسته تجدید نظرکند . فاکت ها باید عینی باشند و نه جزآن.
   اما یک ایدئولوژی عینی (یعنی یک ایدئولوژی راستین، یعنی یک ایدئولوِژی که در ذهنیت خودش عینی است) بس نادراست.« آدم متفکر» هرگز تابع قید وبند دقیق والزام واجبار نمی شود. او می تواند هرچیزی را که می خواهد بگوید، می تواند هرادعایی بکند، می تواند هرچیزی را توجیه کند و به ما ثابت کند که همه چیز مشمول سیستم او می شود.   و واقعا چنین به نظرمی رسد که همه چیز در سیستم او گنجانیده شده است .  
   من ایدئولوگ نیستم ، چون آدمی راستین هستم. بنابراین عینی گراهم هستم. من هنرمندم، خالق شخصیت هایم : شخصیت هایم نمی توانند دروغ بگویند. اینها می توانند فقط همانی باشند که هستند. شخصیت هایم مایل هستند دروغ بگویند اما واقعا نمی توانند: چون اگر دروغ بگویند آدم خواهد دید که دروغ می گویند. اگر بایستی دروغ بگویند طوری باید باشد که تماشاکران بتوانند آن را مشاهده کنند. هنردروغ نمی گوید.هنرراستین است.(حتی دروغ درهنرخودش را لو می دهد. دروغ درنزد ایدئولوگ ها نقابی است برای پرده پوشی عقده هایشان. دراین مورد است که هنر با دانش همعنان می شود)  
   انسان باید حقایق ساده ونو را به شیوه ای ساده بیان کند: اثرهنری درس نیست. اثرهنری تخیل است، عرضه   دنیای تخیلی است. ارزش آن درمنطق درونی آن است، درپیوستگی وانسجام ویک پارچگی عناصرآن است،ارزشش حقیقت آن است.اگراثرهنری چیز دیگری جز تخیل باشد اثر هنری نخواهد بود .
   اثرتآتر، اثری است تخیلی. دنیایی است که عرضه می شود. هنرـ کلیشه ای که بارها و مدام فراموش شده است وباید دوباره به یاد آورد ـ تقلید طبیعت وجهان نیست. اثرتاتر، طبیعت مخصوص به خودش را دارد. تاتر دنیای دیگری است.
    من نمی گویم که دنیای خلاقیت شعرو شاعری هیچ شباهتی با به اصطلاح دنیای واقعی ندارد.این دنیای تخیلی مصالح خود را ازبه اصطلاح دنیای واقعی برداشت می کند.این امر زائیده رویارویی (پیوند) من هنرمند با دنیا ست. کودکی است زائیده این پیوند. به این معنا،اثرهنری سند یا گواهی است، زیرا این دنیای نوین آفریده شده(اثرهنری) خصوصیات پدرومادرش را درخود نهفته دارد، اگرچه درعین حال، نقطه مقابل آن هاست وکپی آن ها نیست: «   دنیا ی دیگری» است .
   من شگفت زده می شوم که می بینم بین فیدو ) Feydeau ) و من شباهت زیادی وجود دارد ... این شباهت درموضوع ها نیست،دروقایع نیست، بلکه در ریتم و در ساختاراست. درساختارقطعه ای چون« پشه ای درگوش » آهنگِ روند آن بسیار شتابان است و تحرک چنان سرعت می گیرد   که   تا سرحد جنون می رسد .
من معتقدم دراین کار وسواس وول زدن من و تکثر تشخیص داده می شود. شاید کمدی این است: درنگ نا منظم شتاب تحرک .
   درتراژدی ودردرام نوعی توالی وروی هم چیدن تاثیرات ناگهانی وجود دارد: دردرام، جریان واقعه آهسته است، ترمزمی شود وبهتربه پیش می رود. درکمدی جریان واقعه مستقل به نظرمی رسد وخالق اثرپیدا نیست. او دیگرماشین را هدایت نمی کند، بلکه ماشین است که   او را هدایت می کند . شاید تفاوت آنها دراین است .
  کمدی یا تراژدی: یک اثرتراژدی را درنظرآورید که روند تحرکش سریع ترشود: ازاین تراژدی یک کمدی حاصل می شود.اگرمحتوای روان شناسانه ازشخصیت ها تهی شود، آنگاه یک کمدی خواهید داشت.ازقهرمان، آدمی اجتماعی ناب بسازید که وارد حقیقت اجتماعی و چرخه های آن شود، آنگاه باردیگر کمدی خواهیم داشت ... قطعه ای تراژیک ـ کمیک .
   برخی منتقدین برمن خرده می گیرند که من هومانیسم آبستراک را نمایندگی می کنم:   انسانی که هرگز وجود ندارد. درواقع من طرفدار انسان درهمه جا هستم، خواه دوست من باشد وخواه دشمن من.انسانی که درهمه جاهست، انسان کنکرت است. آدم آبستراکت انسان ایدئولوگ هاست:انسان ایدئولوگ ها درهیچ کجا وجود ندارد. موقعیت و وضعیت اساسی انسان، موقعیت ووضعیت اوشهروندی اونیست، بلکه موقعیت ووضعیت اساسی انسان میرایی است. موقعی که من ازمرگ سخن می گویم همه آن را می فهمند. مرگ نه بورژوازی است و نه سوسیالیستی. آن چه ازدرون وجودم سرچشمه می گیرد، بیم وهراس عمیق من است که معتبرترین وعام ترین چیزهاست.
   تآتردیگری هم امکان دارد که قوتش بیشتروسرشارتراست.این تاتر، تآترسمبولیک نیست بلکه سمبل است،تمثیلی نیست بلکه اسطوره ای است. تآتری است که منیع اش بیم و هراس های دایمی ماست که پنهان است ولی هویدا و قایل رویت می شود. جایی است که ایده به شکل کنکرت تحقق می یابد، تآتری است تجسم بیم وهراس ها ی ما، که آشکار، زنده وفوق العاده تجلی می یابد. چنین تاتری جامعه شناسان را گمراه می کند ولی   پزوهشگران را به فکر وامی دارد ........
  باید اعتراف کنم که اکنون، درمورد آثار ادبی و دراماتیک امرغریبی جریان دارد. به نظرم مباحث به ندرت درمورد خود آثاراست بلکه اغلب درحاشیه جزئیات اثرجریان دارد. ظاهرا خود آثاربهانه ای است برای این جورمباحثات. ابتدا ازمولف اثردرخواست می شود چیزی درمورد کارش اظهارکند و توضیحاتش بیش ازخود اثرکه فقط به خودی خود وجود دارد جلب توجه می کند، درحالی که فقط خود اثراست که خودش را توضیح می دهد
ژاندارم های چپ،ژاندارم های راست، مایلند وجدان ما را ناراحت کنند ،چون ما بازی می کنیم.اما وجدان آنها می بایست نا راحت باشد، چون عقل وخرد را ازفرط بی حوصله گی   تباه می کنند.
   به ما می گویند همه چیزسیاسی است. ازجهاتی آری.اما همه چیز سیاسی نیست. سیاستمداران حرفه ای تمام مناسبات عادی بین انسان ها را ویران می کنند. دست اندرکارشدن درامور سیاسی هنرمند را ازخود بیگانه می کند و فریب می دهد.     
   فقط برای آدم هایی که عقل ناقص دارند تاریخ پیوسته محق است. هنگامی که یک ایدئولوژی مسلط شود ناحق است.
   نه چپ ها و نه راست ها ازپیشاهنگان خوششان می آید، ‌چون پیشاهنگ ضد بورژوازی است. جوامع متحجروجوامعی که روبه تحجرند قادر نیستند این امر را بپذیرند. تاتر برشت   تآتری است که به حماسه یک مذهب مسلط چسبیده و مفتشین عقاید ازآن دفاع می کنند. این تاتر درحال متحجر شدن است .
  آدم باید به تآتر برود، مانند رفتن به مسابفه فوتبال یا مسابقه بکس و تنیس.این مسابقات واقعا تصویر دقیقی ازتآتر ناب را به ما نشان می دهند: رودر رویی ستیزه گری، پویایی متقابل ، برخورد   بدون   دلیل   قدرت اراده   دو طرف .
   تزآبستراک   درمقابل آنتی تزآبستراک بدون سنتز:طرف مخالف برحریف چیره می شود چون قدرت دارد او را ازصحنه به در برد و یا بدون این که به هم برسند همزیستی کنند .
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* Eugène Ionesco ، برگرفته ازمجله AKZENTE ٍ، (۱۹۶۲ ـ ۹) ، ترجمه محمد ربوبی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست