مروری بر نوشته آقای ماشااله رزمی تحت عنوان
"مطرح شدن جدی مسئله قره باغ"
عبلس گ. مقدم
•
در تاریخ دهم آبان مطلبی به قلم دوست و همشهری عزیزم آقای ماشااله رزمی با عنوان "مطرح شدن جدی مسئله قره باغ" در همین نشریه درج شده بود. مطلبی غیر مستدل، نازل و با تعصبی غیر قابل تصور؛ که باعث حیرت من شد. زیرا من آقای رزمی را انسانی جهان وطن، با آرمان های بشردوستانه می شناسم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲٨ آبان ۱٣٨۷ -
۱٨ نوامبر ۲۰۰٨
در تاریخ دهم آبان مطلبی به قلم دوست و همشهری عزیزم آقای ماشااله رزمی با عنوان "مطرح شدن جدی مسئله قره باغ" در همین نشریه درج شده بود. مطلبی غیر مستدل، نازل و با تعصبی غیر قابل تصور؛ که باعث حیرت من شد. زیرا من آقای رزمی را انسانی جهان وطن، با آرمان های بشردوستانه می شناسم. انسانی ورای تعلقات قومی، که دیگران را هم بدون تعلقات قومی و دینی، دوست دارد. نمی توانم باور کنم که یک چنین انسانی، دست به نوشتن چنین مطلبی بزند. به دلیل آشنائی و دوستی قدیمی، لازم دانستم ضمن مرور بر نوشته وی، نظر و سوالاتم را طرح کنم:
۱ـ تصور می کنم آقای رزمی خود بخوبی آگاه است که، ناظران و نهادهای بین المللی و مطبوعات آزاد، نگاهی تیز و نقادانه به وقایع دارند. اگر به راستی چنین باشد که وی اشاره می کند: "... به اعتراف ارامنه ای که شاهد وقایع بوده اند، روس ها مشوق و طراح اشغال قره باغ توسط ارامنه بوده اند"چرا نقل قول از ناظران و نهاد های بین المللی آورده نشده؟ اشاره به "اعتراف" ارامنه ای که کسی آن ها را نمی شناسد، چه معنی دارد؟
۲ـ نوشته آقای رزمی نه تنها کشتار ارامنه در خلال جنگ جهانی اول را "ادعا" می نامد، بلکه فرانسه را بخاطر برسمیت شناختن ژنوسید (نسل کشی) ارامنه، مورد سرزنش قرار می دهد، و فراتر از همه اینها می نویسد که: "فرانسه تاریخا با ارامنه پیوند های سیاسی و نظامی داشته و در موضعگیری های بین المللی همواره از ارمنستان حمایت کرده است. ارامنه مهاجر بعد از جنگ جهانی اول عمدتا در فرانسه مستقر شده و هم اکنون دارای نفوذ سیاسی قابل توجهی در دستگاه های حکومتی فرانسه هستند و لوبی ارامنه در پارلمان و دولت فرانسه بسیار قدرتمند است. در سال های جنگ قره باغ نیز داوطلبان ارمنی از فرانسه برای جنگ در قره باغ اعزام می شدند."
در پاسخ باید بگویم:
الف ـ پس از شکست عثمانی در جنگ، قدرت های غربی پیروز بر ابعاد جنایت و نسل کشی ارامنه، آگاهی کامل داشتند. ولی سرنگونی تزار و پیروزی کمونیست ها، دول سرمایه داری را بشدت نگران کرده بود. این دول برای مقابله با نقش اتحاد شوروی در ایجاد انقلابات کارگری، در صدد ایجاد دژی در کشورهای همجوار شوروی بودند. به همین دلیل می بایست ارتش شکست خورده عثمانی به دست یک نظامی برجسته یعنی مصطفی کمال (آتاترک) بازسازی می شد.
در چنین وضعیتی اگر غرب درصدد پیگرد جانیانی که دست به نسل کشی ارامنه زدند، بر می آمد، سپاه عثمانی متلاشی می شد. پس لازم بود برای حفظ سپاه ترک و انتقال قدرت به دست آتاترک، تمامی گناه ها بر گردن سه تن از رهبران "ترکان جوان" به نام های طلعت پاشا، انورپاشا و جمال پاشا، آن هم به گناه این که عثمانی را درگیر جنگ جهانی اول کرده بودند، انداخته می شد!
مسلما اگر غرب با سکوت عمدی نسبت به جنایت هولناک قتل عام ارامنه ـ که بعدا به اولین نسل کشی قرن بیستم شهرت یافت ـ چشم فرو نمی بست؛ راه را بر هیتلر و حزب نازی در کشتار یهودیان، باز نمی گذاشت*.
ب ـ از طرفی دیگر ارامنه ای که بطرز معجزه آسائی از قتل عام جان بسلامت بردند، در عراق، سوریه و لبنان سرگردان بودند، دول غربی از جمله فرانسه برای کاستن از اعتراضات فعالان حقوق بشر و مدافعین حقوق ارامنه، با دادن پناهندگی به ارامنه، جوامع خود را به سکوت واداشت.
اما درسایه تلاش بازماندگان و شاهدان ژنوسید ارامنه، و وجدان های بیدار، هزاران مدرک معتبر تا به امروز گرد آمده است. در سایه انباشت اسناد و مدارک انکار ناپذیر، دیگر هیچ دولت و ملتی نمی تواند ژنوسید ارامنه را انکار کند، حتی روشنفکران ترک نیز، علیرغم پیگرد، با شهامت هرچه تمامتر، بر این جنایت معترف و اظهار شرمساری می کنند.
پ ـ در رابطه با "پیوند های سیاسی نظامی تاریخی فرانسه با ارامنه" تصور می کنم خود آقای رزمی آگاه است که ارامنه مدت بسیار کوتاهی، در گذشته بسیار دور، دولتی مستقل از خود داشتند. ارمنستان از زمان باستان جزء مهمی از امپراتوری هخامنشی را تشکیل می داد. سپس در زمان ساسانیان، بین دول ساسانی و روم، تقسیم شد؛ پس از اسلام نیز تحت سلطه اعراب، صفویه و عثمانی قرار گرفت؛ در اثر شکست ایران از روسیه در زمان قاجار، قفقاز از جمله جمهوری ارمنستان امروزی تحت سلطه امپراتوری روسیه قرار گرفت؛ فقط پس از فروپاشی اتحاد شوروی، بود که ارمنستان، مثل سایر جمهوریهای قفقاز، استقلال خود را اعلام کرد. پس این پیوند های سیاسی نظامی تاریخی، کی و کجا بوده است؟
ت ـ فراموش نکنیم زمانیکه پارلمان فرانسه در صدد بر آمد که انکار نسل کشی ارامنه را جرم تلقی کند، صاحبان صنایع و دولت فرانسه، به مخالفت بر خواستند ولی در اثر فشار افکار عمومی، دولت و رئیس جمهوری مجبور به تائید آن شدند. اصولا تمامی جریانات و نهاد های وابسته به خارجیان مستقر در غرب، طبق قوانین آن جامعه، در تلاشند تا به جامعه میزبان و به دیگر اقلیت های ساکن آنجا، اطلاعات لازم در مورد وضع مردم خود و حقوق پایمال شده اش بدهند. طبیعتا امروز در غرب تلاش هائی که بر پایه واقعیت و اسناد و مدارک ارائه گردد، مورد پذیرش افکار عمومی، قرار می گیرد. در مورد نسل کشی ارامنه، محققین صاحب نظر و فعالین ارمنی اسناد و مدارک انکار ناپذیری در دست دارند که افکار عمومی و نمایندگان منتخب مردم در پارلمان فرانسه را آگاه بر وجود نسل کشی ارامنه در خلال جنگ جهانی اول، کرده است.
اگر ما امروز شاهدیم که جوامع غربی بر نسل کشی ارامنه تاکید می کند، دلیلش وجود اسناد و مدارک انکار ناپذیر است نه چیز دیگر. ولی با اینکه نسل کشی ارامنه در زمان عثمانی در جوار کشور ما ایران اتفاق افتاده، متاسفانه جامعه ایرانی عموما از این موضوع یا هیچ نمی داند و یا اطلاع بسیار کمی دارد. به دلیل همین عدم آگاهی است که باید روشنفکران جامعه ایران بخصوص روشنفکران آذربایجانی ترک زبان، بدون ترس و هراس، همانند روشنفکران جامعه ترکیه، در صدد افشای نسل کشی ارامنه بر آیند.
ث ـ در رابطه با ادعای اعزام داوطلبان ارمنی از اروپا به قره باغ، بنا به اظهار ناظران بین المللی، ارامنه قره باغ فقط از نظر اسلحه در مضیقه بودند، نه از نظر نیروی رزمنده. بنا به همین اظهار نظرها، هیچ دولتی به ارامنه کمک تسلیحاتی نکرده بود. در حالیکه سلاحهایی که در قره باغ بدست ارامنه افتاد، نشان از کمک تسلیحاتی ترکیه می کرد. حتی مجاهدین افغانی و چچن نیز برعلیه ارامنه جنگیدند که چند نفری هم به اسارت نیروهای بومی قره باغ در آمدند. از طرفی فیلم سخنرانی محمدعلی چهرگانی رهبر فعلی "کاموح" در مسجد شعبان تبریز، در زمان درگیری قره باغ حکایت از اعزام داوطلب از تبریز به قره باغ را داشت! نیاید فراموش کنیم که پس از کشتار ارامنه در سومگایت، ارامنه قره باغ که اکثریت ساکنان آنجا را تشکیل می دادند، برای آنکه به سرنوشت ارامنه سومگایت دچار نشوند، برای بقای خود جنگیدند و پیروزیشان باعث حیرت جهانیان شد. برخلاف ادعای آقای رزمی، نه تنها روسها جانب ارامنه را در جنگ نگرفتند، بلکه در چند مورد هم در محاصره و اخراج ارامنه بومی، از منطقه شاهومیان دست داشتند.
٣ ـ آقای رزمی می نویسد که:"نزدیک به نیمی از بودجه دولت ارمنستان با کمک بلاعوض دولت امریکاو دیاسپورای ارامنه در آمریکا تامین می شود. آمریکا از از دیاسپورای ارامنه برای تحت فشارگذاشتن و مهار دولت ترکیه استفاده می کند." من هرچه تلاش کردم تا تائیدی بر گفته آقای رزمی بیابم که از کی و چگونه دولت آمریکا نیمی از بودجه دولت ارمنستان را می دهد، موفق نشدم. لذا از آقای رزمی خواهش می کنم، منبع اطلاعات خود را نیز بیان کند. البته لازم به ذکر است که دولت آمریکا در چارچوب همکاریهای بین المللی به جمهوری های تازه استقلال یافته قفقاز، از جمله ارمنستان و "جمهوری آذربایجان" کمک مالی می کند. این کمکها در مجموع از چند صد ملیون در سال تجاوز نمی کند.
اما آنچه که روشن و واضح است پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد، روسیه بشدت نگران گسترش سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، به مرزهای خود است. به بیانی دیگر جنگ سرد دیگری در حال از سرگیری است. روسیه هر کشوری را که به ناتو ملحق می شود، دشمن خود تلقی می کند. دوست عزیزم نباید فراموش کند که ترکیه عضو ناتو است و "جمهوری آذربایجان" نیز به کمک ترکیه برای پیوستن به ناتو تلاش می کند. همین هفته گذشته ۹ آبان، ضیافت عسگر اف معاون اول "مجلس ملی جمهوری آذربایجان" و رئیس "کمسیون امور دفائی و امنیتی مجلس ملی جمهوری آذربایجان" ضمن رضایت بخش خواندن همکاری کشورش با ناتو، اظهار می دارد که "نمایندگان جمهوری آذربایجان در برنامه های این تشکیلات بین المللی در سطح لازم حضور دارند". تصور می کنم دوستی دولت آمریکا با ترکیه و "جمهوری آذربایجان" روشن تر از آن است که نیاز به گفتن باشد. همانطوری که همکاری روسیه و ارمنستان قابل کتمان نیست.
۴ ـ آقای رزمی در ادامه مطلب می نویسد: "نظام سیاسی ارمنستان مانند جمهوری اسلامی و اسرائیل نظامی ایدئولوژیک و مبتنی بر دین است و اکثریت قریب به اتفاق مردم ارمنستان مسیحی هستند. در عوض نظام سیاسی آذربایجان لائیک و مذهب اکثریت مردم اسلام شیعی می باشد و در دورانی که کشورهای مسیحی جنگ قرهنگ ها را بنام مبارزه با تروریسم پیش می بردند، طبیعی است که در هر مناقشه ای طرف دولت مسیحی را نگاه خواهند داشت زیرا هر سه کشور عضو گروه مینسک نیز مسیحی می باشند و علاوه بر کمک های مستقیم کشورهای مسیحی به ارمنستان، تعداد بی شماری سازمان های کلیسائی و مبلغین مذهبی مسیحی را نیز برای کمک به ارامنه در ارمنستان مستقر کرده اند ولی هیچ کشور مسلمان بی طرف در گروه مینسک حضور ندارند"
امروز بر بسیاری از مردم جهان روشن است که مسیحیت دینی است بی اعتنا به مسائل دنیوی. انجیل های چهارگانه و رهبری کلیساها هم نه تنها بر این امر تاکید دارند، بلکه رهبری کلیساها روحانیون مسیحی را از درگیر شدن به مسائل سیاسی برحذر می دارند. گرچه در قرون وسطی کلیسا دخالت گسترده و خشنی در امور زندگی مردم و حاکمیت داشت، ولی امروزه توسط رهبری کلیساها اعم از کاتولیک، پروتستان و ارتدکس، عملکرد کلیساها و روحانیت مسیحی در قرون وسطی را بر خلاف تعالیم مسیح و انجیل می دانند و محکوم می کنند. امروزه در غرب و حتی در کشور های شرقی مسیحی نظیر روسیه ارمنستان و گرجستان نه تنها در قوانین اساسی بر جدائی دین از دولت تاکید شده است، بلکه از طرف رهبری کلیسا نیز بر عدم دخالت کلیسا و روحانیت در امور سیاسی تاکید جدی وجود دارد. حتی در کشور خودمان ایران هم که ارامنه دو نفر نماینده در مجلس دارند، ـ چه در حکومت قبلی و چه الان ـ کشیشان حق کاندید شدن در مجلس را ندارند. نباید تلاش رهبران سیاسی جوامع غربی در سوء استفاده از مسیحیت را به حساب مسیحیت گذاشت.
اما برخلاف مسیحیت، اسلام دینی است حکومتی. در قوانین اساسی جوامع مسلمان، بر انطباق قانون و زندگی اجتماعی با تعالیم قرآن و اسلام تاکید می شود. به همین جهت در جوامع اسلامی، نه تنها روحانیت از شرکت و دخالت در امور اجتماعی و سیاسی منع نمی شود، بلکه تشویق و ترغیب هم می شود.
گرچه در ترکیه پس از اعلام جمهوری، قانون اساسی بر جدائی دین از دولت تاکید دارد ولی اغلب روشنفکران ترک بر "شالوده اسلامی سکولاریسم در ترکیه مدرن" اذعان دارند. سونر کاگاپتای** پژوهشگر ترک و استاد دانشگاه پرینستون در آمریکا، در کتاب "اسلام، سکولاریسم و ناسیونالیسم در ترکیه" نتیجه تحقیقات خود را در بازتولید معیارهای اسلامی در قوانین و نظام حقوقی ـ سیاسی ترکیه نوین، اعلام می کند. البته نباید منکر شد که آتاترک، توانست برنامه ناسیونالیسم عرفی و غیرمذهبی خود را با موفقیت به اجرا در آورد ولی ناسیونالیسم ترک، بطرز تناقض آلودی بر شالوده اسلام، بنا شد. یعنی دین ابزار اصلی شکل گرفتن "هویت ترکی" در ترکیه شد.
در مورد ادعای " نظام سیاسی آذربایجان لائیک" است، باید گفت که در این جامعه نیز مسلمان بودن جزء اصلی هویت اجتماعی است. سفر حج حیدر علیف و نشان دادن مراسم حج از تلویزیون باکو نمونه گویای این امر است. آن هم کسی که عضو پولیت بورو (هیئت سیاسی) حزب کمونیست شوروی بوده و کمونیست برجسته ای به حساب می آمد. ورای اینکه این امر عوام فریبی آشکاری بود، آشکارا نفوذ دین در جامعه و حاکمیت را به نمایش می گذاشت. علاوه بر آن دیدار علیف پدر و پسر با روحانیت شیعه و نمایش ان از تلویزیون باکو که غیر قابل انکار است. بخصوص این که در این کشور نیز همانند ترکیه دولت به روحانیون و کارمندان دینی حقوق پرداخت می کند.
پرواضح است که اگر در هر کدام از ممالک اسلامی ـ بجز ایران ـ انتخابات آزاد و دموکراتیک برگزار شود، روحانیت و مسلمانان به قدرت خواهند رسید. نگاهی به ساختار حکومت ترکیه و به قدرت رسیدن حزب حاکم و کشمکش بین ارتش ـ که خود را نگهبان قانون اساسی و ارزش های لائیسیته می داند ـ و دولت رجب طیب اردغان، نمونه بارز و گویای این ادعا است. از زمان به قدرت رسیدن حزب حاکم عدالت و توسعه نه تنها در ترکیه ما شاهد حضور چشمگیر زنان محجبه هستیم بلکه در جوامع اروپائی نیز در بین دختران جوان ترک رو آوری به حجاب اسلامی بطور غیرقابل تصوری، قابل مشاهده است.
برگردیم به ادامه نوشته آقای رزمی که نوشته است: در دورانی که کشورهای مسیحی جنگ فرهنگ ها را بنام مبارزه با تروریسم پیش می بردند، طبیعی است که در هر مناقشه ای طرف دولت مسیحی را نگاه خواهند داشت زیرا هر سه کشور عضو گروه مینسک نیز مسیحی می باشند و علاوه بر کمک های مستقیم کشور های مسیحی به ارمنستان، تعداد بی شماری سازمان های کلیسائی و مبلغین مذهبی مسیحی را نیز برای کمک به ارامنه در ارمنستان مستقر کرده اند ولی هیچ کشور مسلمان بی طرف در گروه مینسک حضور ندارند" نمی توانم باور کنم که آقای رزمی این چنین به دفاع از اسلام، بر علیه مسیحیت و مسیحیان قد علم کرده باشد. بخصوص هرچه به جمله: "کشور مسلمان بی طرف" فکر می کنم نمی توانم منظور نظر آقای رزمی را بفهمم. آیا واقعا آقای رزمی تمامی این مناقشات را جنگ بین مسیحیت و اسلام می داند و بر آن مهر تائید می گذارد؟ آیا سازمان کنفرانس اسلامی که دولت باکو و ترکیه عضو آن هستند به نظر آقای رزمی مسلمان و بی طرفند؟
۵ ـ آقای رزمی در این نوشته از "آذربایجان شمالی***" و "آذربایجان جنوبی" اسم می برد. تا آنجا که بیاد دارم آقای رزمی خود به جعلی بودن نام آذربایجان بر منطقه ترک زبان قفقاز آگاه و معترف بود. نمی دانم حالا چه اتفاقی افتاده است که حرف از آذربایجان شمالی و جنوبی می زند. آیا مبارزه با جمهوری اسلامی، آقای رزمی را به ارمنی ستیزی و به پذیرش حکومت موروثی علییف ها و تائید نام جعلی آذربایجان، نکشانده است؟
abasmogaddam@gmx.de
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در اسنادی که در آرشیو وزارت امور خارجه آلمان، بعدا منتشر شد، هیتلر ضمن صدور دستور حمله به لهستان و کشتار یهودیان، به روشنی اعلام می کند که: "چه کسی نابودی ارمنیان را بیاد دارد"
** وب سایت BBC در تاریخ ۱۴ فوریه ۲۰۰۶ در گزارشی از مهدی خلجی پژوهشگر مطالعات اسلامی در واشنگتن، نگاهی دارد به کتاب سونر کاگاپتای پژوهشگر ترک.
*** کسانی که به تاریخ آشنائی کامل دارند می دانند که سرزمین ترک زبانان قفقاز در کتاب های تاریخی بنام اران و یا آلبانیای قفقاز، ذکر شده است و اطلاق نام آذربایجان به آنجا از سال ۱۹۱٨ به بعد انجام گرفت. آن هم با این هدف که بعدا زمینه ای برای جدا کردن آذربایجان از ایران را فراهم آورند، که متاسفانه دست کم در جا انداختن این نام جعلی موفق بوده اند. همچنین با مراجعه به نقشه های جغرافی چاپ قبل از سال ۱۹۱٨ ، می توان بر این واقعیت تاریخی آگاهی یافت.
|