آزادی اندیشه و بیان، از حقوق بنیادین بشر است!
•
سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت با انتشار بیانیه ای ضمن حمایت از روز مبارزه با سانسور بر ازادی اندیشه و بیان به مثابه حقوق بنیادین بشر تاکید کرده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۲ آذر ۱٣٨۷ -
۲ دسامبر ۲۰۰٨
هیأت سیاسی ـ اجرایی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) همان گونه که پیشتر در پشتیبانی از فراخوان کانون نویسندگان ایران به پیشواز اعلام ۱٣ آذر به عنوان روز مبارزه با سانسور رفت، در آستانه این روز یاد همه صاحبان قلم و فرهنگ سازان ایرانی را که قربانی رژیمهای سانسور و سرکوب شده اند، و به ویژه خاطره زنده یادان محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را که ده سال پیش به دست مأموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به قتل رسیدند، گرامی می دارد. بهترین پاسداشت یاد نویسندگان، شاعران و هنرمندانی که جان بر سر ادای سهم خویش در زنده نگه داشتن و غنا بخشیدن به فرهنگ سرزمین خود نهادند، عهدی است که امروز نویسندگان ایرانی ما را به بستن آن فرا خوانده اند، عهد به مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان.
آزادی اندیشه و بیان، از حقوق بنیادین بشر است. در جامعه ای که این حق انسانی در آن تضمین نشده باشد، زندگی می پژمرد و حرمت انسانی پایمال می شود. بدون آزادی بیان و اندیشه، نه مردم سالاری قابل تصور است و نه مبارزه برای سایر اهداف انساندوستانه مانند عدالت اجتماعی. صد سال پیش، روشنفکران ایران مطبوعات را رکن چهارم مشروطه نام نهادند و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل با نثار جان خود به نماد انسانی این رکن تبدیل شد.
قدرت سیاسی، حتی اگر برخاسته از آرای مردم باشد، گرایش به پاسخگو نبودن و دستیابی به حقوق ویژه برای خود دارد. آزادی بیان و اندیشه ضامن مقدمی است که می تواند این گرایش را مهار کند و در برابر قدرت، نقد را بنهد. قدرت بدون نقد، به چیزی جز خودکامگی نمی انجامد. نقد قدرت تنها بر بستری از نهادینه شدن آزادی اندیشه و بیان دست یافتنی است.
اما خطاست اگر جایگاه آزادی بیان و اندیشه را در کارکرد آن در نحوه اداره موثر و عادلانه جامعه خلاصه کنیم. آزادی اندیشه و بیان، به خودی خود حکم هوا برای تنفس انسان را دارد. ملموس ترین گواه درستی این گزاره، رنجهایی است که هزاران هم میهن ما بر خود هموار کرده اند تا تک تکشان به عنوان افراد بشر، بتوانند آزادانه بیاندیشند و سخن بگویند: رنج زندان و شکنجه، رنج دوری از میهن و عزیزانشان، رنج زیستن زیر تیغ خودکامگانی که کمر بسته اند تا بیان را خفه کنند و اندیشه را زندانی. اما جامعه روشنفکری ایران زیر تیغ این مستبدان نیز زنده مانده است و هر روز بر شمار خود افزوده است.
جمهوری اسلامی ایران کارنامه سیاهی از سانسور و شکستن قلمها دارد. بنیانگذار این نظام تنها چند ماه پس از رسیدن به قدرت علناً از اینکه از همان روز نخست صداهای مخالف را خفه نکرد و صاحبان آن صداها را به دار نیاویخت، اعلام پشیمانی کرد. بهار آزادی به دست آمده از فرو ریختن بساط اختناق شاهنشاهی دیری نیانجامید و شش ماه پس از بهمن ۵۷، نخستین دسته از مطبوعات ایران مورد یورش گسترده عوامل روحانیت حاکم قرار گرفت. پیش از آن نیز آشکار شده بود حکام جدید با آزادی اندیشه و بیان، با آزادی هنر و فرهنگ سر سازگاری ندارند. موسیقی ایران، هنرهای تجسمی، تئاتر و سینما نخستین قربانیان تاریک اندیشانی بودند که در همه این هنرها، زوال مکتب خود را می دیدند. بسیاری از خوانندگان و هنرپیشگان ایران یا جلای وطن کردند یا خانه نشین شدند. نظام اسلامی یکی پس از دیگری به سرکوب هنرها و قلمها پرداخت، تا اینکه در آغاز دهه ۱٣۶۰، روند تحمیل فضایی بسته به جامعه ایران را تکمیل کند.
اما اندیشه و فرهنگ در ایران نابود نشد و هنگامی که با پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق نخستین فرصتها برای گستردن فعالیت فرهنگی و هنری فراهم آمد، جامعه روشنفکری ایران با انتشار نشریه و کتاب گامهای مهمی در بازتولید خود برداشت. در آن سالهای بسیار دشوار احیا و بازسازی جامعه فرهنگی کشور ما، شخصیتهایی مانند محمد مختاری و محمدجعفر پوینده در کنار بسیاری دیگر از نویسندگان و شاعران ایرانی که اکنون دیگر از وجودشان محروم شده ایم و نیز دیگر اعضای جامعه روشنفکری ایران که امروز نیز به فعالیت و خدمت خود ادامه می دهند، سهم خود را در دوره ای جدید از فعالیت فرهنگی و هنری در ایران ادا کردند. این دوره از آن رو دشوار بود که دستگاه سانسور و اختناق کماکان برپا بود و صاحب قلم و هنر می بایست آمیزه ای از تهور و درایت را به کار می بست. شماری از اعضای کانون نویسندگان ایران، در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی به دست عوامل استبداد به قتل رسیدند و تا امروز هیچ مرجع قضایی به آن جنایات رسیدگی نکرده است، جنایاتی که پیش از مختاری و پوینده، قربانیانی مانند امیرعلایی و زال زاده گرفته بود. آن زنده یادان، جان باختند تا فرهنگ کشورشان نمیرد. جامعه فرهنگی ایران، پیشگام حرکتی شد که در ادامه خود، به انتشار ده ها روزنامه و نشریه پس از مسئولیت یافتن اصلاح طلبان در دستگاه اجرایی جمهوری اسلامی انجامید. اما از آنجا که این گشایش محدود فضا در حیات جمهوری اسلامی تنها یک سانحه محسوب می شد، رهبری جمهوری اسلامی بسیار زود دستور شکستن قلمها و بستن نشریات را داد. کارگزار حقیری مانند سعید مرتضوی را مأمور کردند تا یکی پس از دیگری روزنامه ها و مجلات را تعطیل کند. این پروژه در همان دوره مسئولیت اصلاح طلبان در دو قوه مجریه و مقننه به اجرا در آمد، بدون اینکه اصلاح طلبان بخواهند یا بتوانند گام موثری در مقابله با آن بردارند. هنگامی که اصلاح طلبان نخست قوه مقننه و سپس قوه مجریه را به رقبای اقتدارگرای خود واگذار کردند، دیگر از جامعه مطبوعاتی ایران چیز زیادی باقی نمانده بود. کار سانسور این مابقی، به وزیر ارشادی مانند صفار هرندی سپرده شد که در موسسه کیهان پیشینه سالها پرونده سازی و هتاکی علیه جامعه روشنفکری و فرهنگی ایران را داشت. این وزیر کابینه احمدی نژاد، عملاً ناشران مستقل کتاب را از فعالیت بازداشت و نشر کتاب را در معرض سانسوری قرار داد که در بیست سال اخیر بی سابقه بوده است. این وزیر ارشاد، علناً فعالان عرصه سینما را تهدید به "زیر پا نهادن" کرده است. ماهی نیست که بدون سخنان عتاب و خطاب و تهدیدآمیز این مسئول دستگاه سانسور بگذرد. این وزیر، پشتگرم به حمایت رهبری است که هر از چندی خود مطبوعات را مورد حمله قرار می دهد.
در عرصه لگدمال کردن آزادی اندیشه و بیان، کارنامه کمتر کشوری در جهان به سیاهی کارنامه جمهوری اسلامی به ویژه در سه سال اخیر است.
اما استبداد حاکم در این دوره از سرکوب و سانسور نیز ره به جایی نخواهد برد. اکنون جامعه روشنفکری ایران پرشمارتر و فعالتر از آن است که وزارت ارشاد و قوه قضاییه جمهوری اسلامی بتوانند آن را خاموش کنند. روشنفکران و فرهنگ سازان ایران از طرق مختلف سانسور را خنثی می کنند و روزهایی را تدارک می بینند که دستگاه اختناق خود از نفس بیافتد. ما با حمایت از روز مبارزه با سانسور، این فعالیت ارزنده را پاس می داریم.
هیأت سیاسی- اجرایی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
۱۲ آذر ۱٣٨۷
|