قواعد دمکراسی خواهی در ایران
سخنرانی در کنگره حزب مشروطه
امیرحسین گنج بخش
•
امروز شرایط بین المللی به گونه است که با طرح خواست انتخابات آزاد در نهادهای بین الملللی، از جانب گروهها و احزاب با برنامههای گوناگون، می توان اهرم فشاری نیرومند بر جمهوری اسلامی آفرید. برای پیشبرد و تحقق این سیاست و فراهم آوردن زمینه مبارزه مشترک، باید آماده گفتگو و مباحثه آشکار با تمام نیروهای سیاسی ایران بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۷ آذر ۱٣٨۷ -
۱۷ دسامبر ۲۰۰٨
با تشکر از حزب مشروطه ایران و به خصوص دکتر خسرو اکمل که لطف شخصی که همیشه نسبت به من داشته اند به سیاست هم راه پیدا کرده است و از من دعوت کرده اند تا در کنگره شما چند جمله ای سخن بگویم.
مسلما هم دعوت یک حزب هوادار مشروطه پادشاهی از یک جمهوریخواه و هم قبول دعوت از جانب من با عرفی که سال های سال فضای سیاسی ایران را آلوده کرده و فرهنگ سیاسی فرقه گرایانه و عدم مشارکتی را تقویت کرده شگفت آوراست.
اما اگر با تصویر کلان به جامعه سیاسی ایران بنگریم در خواهیم یافت که نیروهای معتقد به دمکراسی لیبرال می باید خود را برای چالشی بزرگ آماده سازند و این نه با کمرنگ کردن هویت جمهوری خواهی میهمان باید انجام بگیرد و نه با کمرنگ کردن مشروطه خواهی میزبان. بلکه به آن همچون گامی در جهت قاعده مند کردن مناسبات میان نیروهای دمکراسی خواه بر پایه چهارچوب رقابت دمکراتیک نگریسته شود.
اما پیش از آن که سخن از دمکراسی در ایران بزنیم لازم می آید که آمادگی ایران برای پذیرش چنین نظامی که بخش بزرگی از مردم دنیا از آن بهره مند هستند را ارزیابی کنیم و سپس نگاهی گذرا به موانع رسیدن به این هدف بیاندازیم تا شاید قواعدی را کنار هم بگذاریم که ما را به چنین هدفی نزدیکتر می کند.
هیچکس درباره اثرات مخربی که انقلاب اسلامی به پیکر میهن عزیزمان ایران زد شکی ندارد. اما این حرکت نتایجی به بار آورد که اتفاقا بر خلاف اهداف رهبری، مساله دمکراسی در ایران را هر چه بیشتر در دستور روز گذاشت. به این معنی که انقلاب ۵۷ موجب همگانی شدن سیاست در جامعه شد. مردم از شهرهای بزرگ تا دورافتاده ترین روستاها، شرکت در امر عمومی و دخالت در زندگی سیاسی را حق و وظیفه خود دانستند و تا امروز با وجود تمام محدودیت هایی که زمامداران تحمیل کرده اند، با وجود سرکوب و کشتار، باز مردم پا از صحنه سیاست پس نکشیده اند. سرشت وتاریخ حکومت بر آمده از انقلاب وی را دائما به بسیج مردم و جستجوی پشتیبانی در میان آنان واداشته است و این خود ناگزیر به پیوستگی روند گسترش سیاست در زندگی روزمره انجامیده است. فزون بر این، تحولات سال های پس از انقلاب و به ویژه جنگ و جابجایی جمعیت ارتباط و پیوندهای مردم نقاط مختلف کشور را با هم افزایش داده و سیاست را به معنای واقعی ملی و سراسری کرده است. سیاست دیگر به طبقه و گروه خاصی محدود نمی شود. مردم از زن و مرد، پیر و جوان، شهری و روستایی و کارگر و سرمایه دار به شرکت در امر عمومی خو گرفته اند. انقلاب رسانه ای، ماهواره را به جای منبر نشانده و غول سانسور را در شیشه کرده است.
نتیجه آنکه تعمیم سیاست زمینه مردمی یک دمکراسی پیشرفته را در جامعه به وجود آورده است. این زمینه دیگر نه با نهادها و اندیشه هایی که دخالت در سیاست را به «امت» و طرفداران ولایت محدود می کند خواناست و نه پذیرای دمکراسی با حذف بخش مهمی از شهروندان است.همگانی شدن سیاست موجب دوام و پایندگی گرایش های سیاسی مهم جامعه نیز شده است. نیروهای سیاسی اعم از چپ و راست و موافق و مخالف حکومت، کماکان و به نسبت های مختلف پایگاهی در میان مردم حفظ کرده اند. استمرار سیاسی ـ فکری همه این گرایش ها در داخل و خارج کشور نشان می دهد که هر یک قادرند کادرهای سیاسی خود را بپرورند و در جهت تشکیل احزاب سیاسی متمایزی گام بردارند.
از این رو در راستای استقرار حاکمیت عامه مردم، حذف هر یک از گرایش ها و جلوگیری از ابراز وجود آزاد آن ها در چهار چوب قوانین دمکراتیک، امروز دیگر به معنای ممانعت از شرکت بخش قابل ملاحظه ای از مردم در امور کشور است. مردم اگر نتوانند آزادانه و به میانجی احزاب و سازمان های سیاسی و صنفی در امور عمومی شرکت کنند ناگزیر به اشکال پنهان و باطنی سیاست روی خواهند آورد و ریا و خشونت جایگزین رقابت آشکار در برخورد به نیازهای جامعه خواهد شد. جامعه ما از این رهگذر زیان های فراوان دیده است و خواهد دید.
علم به این تغییرات و وقوف به این واقعیت ها باعث شده اند که اینک پس از گذشتن سالیان دراز در میان اکثریت نیروهای سیاسی مخالف گرایش های آشکاری به پذیرش قواعد مردمسالاری در اداره امور جامعه به چشم بخورد. در بسیاری از نیروهای چپ و راست و میانه تمایل صریحی به کنار گذاشتن شیوه های توطئه آمیز مبارزه با تکیه به قدرت های خارجی و اتخاذ روش های سیاسی مبارزه به پشتوانه مردم پدید آمده است. نیروهای سیاسی مخالف بیش از پیش به این نتیجه می رسند که استقرار مردمسالاری در ایران مستلزم پذیرش همزیستی گرایش های متفاوت در کنار یکدیگر است و گفتگو و مباحثه بین جریان های سیاسی را جایگزین سیاست حذف و طرد می سازند. انحصار طلبی رنگ می بازد و فقط عقب مانده ترین گروه ها خود را از سرشتی ویژه و دارای رسالتی تاریخی یا فرهی ایزدی می شمرند. و کسانی که میکوشند عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی خود را به مردم ایران سرایت دهند و آنان را نا لایق برای آزادی و مردم سالاری را معرفی کنند، در میان جامعه جوان ایران محلی از اعراب ندارند. امروز دیگر آشکار شده است که برپایی نظامی که بر اراده ملت استوار باشد فقط با مشارکت گروه های سیاسی گوناگون و مهم جامعه امکان پذیر است.
اما پیش شرط این مشارکت در نظام دمکراسی پلولاریستی که صاحبان همه آراء و عقاید سیاسی گوناگون می بایست از حقوق مساوی برخوردار باشند پذیرش گفتگو و دیالوگ به معنای قبول واقعیت و موجودیت همه نیروهاست.
نیروهای دمکرات باید بگویند که واقعیت و موجودیت همه نیروهای سیاسی، اعم از جمهوری خواه ، مذهبی و سلطنت طلب را می پذیرند. و از کسانی که این اصل را نمی پذیرند، بپرسند: شما اگر حتی پیش از رسیدن به قدرت حاضر نیستید موجودیت سایر نیروهای سیاسی را ـ هر که و هر چه باشند ـ بپذیرید پس چگونه قول می دهید که پس از دست یافتن به قدرت به همه آنان حقوق سیاسی مساوی بدهید؟
این حداقل معنای دیالوگ اگر در جامعه سیاسی ایران تفهیم و پذیرفته شود گام بزرگی به سوی پیشرفت فرهنگ سیاسی ایران برداشته شده که از پیش شرط های مهم حرکت واقعی به سوی دمکراسی مدرن است. در جامعه ای که اصل بر قهر، خشونت، انهدام، توطئه باوری، حذف، انکار، تکفیر، دگماتیسم و انحصار حقیقت بوده و هست، تحول فرهنگ سیاسی به سوی تحمل افکار و آراء و برنامه هایی جز آنچه ما به آن اعتقاد داریم شرطی است که بدون آن هرگز به هدف های بزرگی چون استقرار نظام دمکراسی مدرن نمی توان رسید. این شناسایی و قبول همه آراء و نیروهای سیاسی خود بخود سبب می شود که آنان با یکدیگر به بحث و گفتگو و تبادل افکار بپردازند.
دیالوگ هیچ شرطی جز پذیرش دوطرف گفتگو نمی پذیرد. مسایلی نظیر انتقاد از خود یا پیشینیه سیاسی پیش شرط دیالوگ نیست بلکه می تواند در صورت لزوم موضوع دیالوگ باشد. بحث و گفتگو هم می تواند از طریق تشکیل جلسات صورت پذیرد و هم به وسیله نوشتن مقالات در نشریات گوناگون. این به معنای مذاکره نیست زیرا که مذاکره شکل رسمی دارد و معمولا دارای هدف مشخص است. اما وقتی اصل دیالوگ را پذیرفتیم اصل مذاکره هم پذیرفته است. تفاوت در این است که دیالوگ به معنای اعم آن در هر حال و هر صورت وجود دارد، در حالی که مذاکره منوط و مشروط به مقدماتی است و از آن جمله تمایل طرفین مذاکره به گفتگو درباره یک موضوع مشخص.
آنچه درباره اصل دیالوگ گفتیم مبانی استراتژی انتخابات آزاد را روشن می کند: اگر به نظامی دلبسته ایم که برای همه نیروها حقوق مساوی سیاسی قایل باشد، بلافاصله این سئوال ها پیش می آید که در شرایط فعلی برای فعالیت سیاسی چه راه و روشی باید در پیش گرفت و چه خواست مشترکی میتوان طرح کرد که بتواند همه نیروهای سیاسی را در بر بگیرد. باید استراتژی را پیش نهاد که در جوهر خود دمکراتیک باشد و هیچ نیروی سیاسی را اعم از موافق و مخالف حکومت کنار نگذارد . خودی و غیر خودی، پاک و نجس نشناسد. سیاستی باشد که بتواند تمامی نیروهای سیاسی را با حفظ برنامههای متمایز همسو کند. یکی از مهمترین پیش شرط های انتخابات آزاد، آزادی احزاب است و وجه مشترک بخش مهمی از نیروهای سیاسی ایران نداشتن حق فعالیت سیاسی در ایران است. میتوان فارق از برنامه های متفاوت و نظامهای سیاسی مختلف، خواست آزادی فعالیت سیاسی را خواست مشترک همه نیروهایی بکنیم که حاکمیت صندوق رای را میپذیرند، و حاضرند در یک رقابت دمکراتیک یکدیگر را به چالش بکشند. این سیاست مبارزه مشترک همه برای رسیدن به حق فعالیت سیاسی در ایران است. امروز شرایط بین المللی به گونه است که با طرح چنین خواستی در نهادهای بین الملللی از جانب گروهها و احزاب با برنامههای گوناگون می توان اهرم فشاری نیرومند بر جمهوری اسلامی آفرید. برای پیشبرد و تحقق این سیاست و فراهم آوردن زمینه مبارزه مشترک، باید آماده گفتگو و مباحثه آشکار با تمام نیروهای سیاسی ایران بود.
وظیفه دیگر ما اسطوره زدایی از سیاست است. این چه حکایتی است که با وجود گذشت بیش از صد سال از انقلاب مشروطیت جامعه ایران زیر سیطره نیرویی با عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین افکار و عقاید سیاسی فرهنگی و اجتماعی قرار گرفته است؟ چه چیزی موجب می شود که نیروهای سیاسی تجدد خواه اعم از چپ و ملی و مشروطه خواه و مذهبی نتوانند دورنمایی عملی و مثبت برای جامعه ایران ارایه دهند و ایران را که هر روز از قافله پیشرفت بشری عقب می افتد نجات دهند. اگر برای چپ ها و مذهبیون ضد امپریالیست و دشمن آزادی، توجیهی برای دفاع تلویحی از این حکومت وجود دارد چه چیزی موجب می شود که آزادیخواهان این چنین سرگشته باشند؟
پاسخ این پرسش را باید در اسطوره های سیاسی ایران یافت: اسطوره هایی که در پی ساختن دوباره دوران طلایی هستند که در گذشته وجود داشته و امروز از دست رفته است. این اسطوره زمان هم نمی شناسد: میتواند دو هزار و پانصد سال پیش باشد ، صدر اسلام را نمونه بگیرد، در حسرت انقلاب اکتبر باشد و یا دوران مصدق را سرمشق قرار دهد.
اسطوره هایی که معتقدند توطئه ای اهریمنی آرزوهای آنان را بر باد داده است و دشمن خارجی البته با پایه داخلی وجود دارد که شاخص ترین آن ها امپریالیسم، استکبار و استعماریا ارتجاع سرخ و سیاه بوده است. اسطوره هایی که رسیدن به یک جامعه آرمانی ایده آل رایا به وسیله شخصیت فره مندی می شناسند که قرار است جلو افتاده و ایران را به دروازه های تمدن بزرگ برساند و هرکسی از پذیرش آن سر باز زند همکار و همراه آن دشمن اهریمنی قلمداد شود.نوع دیگر آن هم آرمان سوسیالیسم و ظهور مهدی است. این وعده به دنیای آرمانی که به گونه ای باز تولید گذشته طلایی می باشد موجب شده است که سیاسیون ایران یا در گذشته زندگی کنند یا در آینده، و بحث و جدلی که بر سر آن صورت می گیرد هیچ راهی برای آزادی ایران نخواهد گشود. کارساز ترین بر خورد به گذشته اینست که آزادیخواهان کنونی ایران از نحله های گوناگون فکری در یابند که سهمی کوچک یا بزرگ در این فاجعه ای که بر مردم ایران می رود دارند. آنگاه گسست معرفتی لازم برای ترویج آزادی را نیز خواهند داشت. و اگر نکنند فاصله شان با مردمی که به طور روزمره نتایج تلخ رویکرد سیاسیون را لمس می کنند بیشتر و بیشتر خواهد شد.
امروز باید روشن شده باشد که نه می توان در گذشته زیست و نه در رویای آینده ای نامعلوم روزگار گذراند. اکنون زیستن یعنی پذیرش واقعیت های جهان امروزی. واقعیت این است که امروز در جهان استانداردهای مشخصی برای حقوق و مناسبات اجتماعی به وجود آمده است و در هر موردی که تصور بشود این معیار ها و میثاق ها نوشته و اجرا می شود. از اعلامیه جهانی حقوق بشر تا کنوانسیون های گوناگون در مورد زنان، کودکان و اقلیت های قومی و زبانی و مذهبی و همه و همه وجود دارند.
این مبنایی است که دمکراسی خواهان می توانند بر سر آن توافق کنند و چهارچوب میثاق نوینی باشد که مردم ایران همچون شهروندان آزاد بتوانند بر سر آن توافق کنند. آنگاه برنامه های مشخص سیاسی خواهد بود که طی یک رقابت دمکراتیک بر اساس یک انتخابات آزاد و در شرایط آزادی رسانه ها و احزاب تکلیف حکومت را که مستقیما برآمده از از اراده ملت است و خود را تحت هیچ قیمومتی قرار نمی دهد روشن می کند.
جوانه های چنین مبارزاتی امروز در ایران دیده می شود. جنبش های مطالباتی مدنی، زنان، کارگران، جوانان، اقلیت های قومی و مذهبی موزاییک های دمکراسی آینده ایران هستند که در کنار هم میثاق آینده مردم ایران را در تمام گونه گونگی خود خواهند ساخت و جمهوری اسلامی را به خاطره ای تلخ در تاریخ پر فراز و نشیب ایران زمین تبدیل خواهند کرد.
پیش از آن که بگوییم ایران برای همه ایرانیان، اعلام کنیم که همه ایرانیان برای ایران. ایرانی یکپارچه، آزاد و سربلند در جامعه جهانی.
با آرزوی موفقیت کنگره شما.
دوباره از وقتی که برای شنیدن سخنان من گذاشتید متشکرم.
توضیح:
فرازهایی از این سخنرانی از نامه سرگشاده جمهوری خواهان ملی به نیروهای سیاسی ایران ، زیر عنوان "سرنوشت ایران چه خواهد بود؟" گرفته شده است که در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۶۸ به تمام سازمانهای سیاسی ایرانی در داخل و خارج از کشور، مطبوعات، مقامات دولتی، مراجع دینی، و سازمانهای اجتماعی ارسال گردید.
|