از : مرزبندی با مخالفان دموکراسی....
عنوان : چرا پاسخ مرا برداشتید!
با درود به دست اندرکاران سایت اخبار روز
اینجانب در پاسخ به فحشنامه آقای جیج غانی مطالبی را نگاشتم که متاسفانه مطلب من را برداشتید. اگر چنین سیاستی مورد نظر سایت شماست، میبایست فحشنامه آقای جیج غانی را نیز بردارید. آیا تصور نمیکنید در این مورد بیطرفی را رعایت ننموده اید؟ آیا این آقا دارای امتیاز ویژه ای از جانب سایت شماست؟
۵٣٣۲ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣٨۷
|
از : به آقای هوشنگ تمدن
عنوان : کمی سواد در کنار "تمدن"
واقعن حیف است که این آقای به اصطلاح تمدن دیگر برایمان مطلب نمینویسد. ایشان نام فحش و فحشکاریهای خودش را تمدن گذاشته. خب اشکالی ندارد. تمدن ایشان هم مثل تمدن اسلامی آخوندهاست. فقط جساراتن یک مطلب را به این آقای متمدن بگویم که اگر روزی، روزگاری هوس نوشتن مطلب کردند، قبل از انتشار آن را به یک آدم باسواد نشان دهند. رفیق متمدن!! "عوالم" جمع عالم را با "ع" مینویسند و نه با "ا". :)))))
۵٣۰۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : گفتید که کمونیست ها دشمنان آزادی و دموکراسی هستند
کارل مارکس در نوشته هایش داستان جالبی تعریف می کندکه به یاری حافظه ام به نقل می آورم، زیرا که اصل داستان ممکن است کمی تفاوت داشته باشد: روزی یک برده دار آمریکایی در انگلستان بردهی سیاهی را در میدان شهر زیر شلاق گرفته بود و مقامات انگلیسی دخالت می کنند و مانع او می شوند. برده دار آمریکایی اعتراض می کند و می گوید این چه دموکراسی و تمدنی ست که آدم حتی حق زدن برده اش را هم ندارد.
موضوع مخالفت کمونیست ها با حقوق بشر از داستانی که تعریف کردم شروع می شود. البته در واقع کمونیست ها با حقوق بشر مخالف نیستند. در این رابطه می توانیم به نظریات لوسین سو فیلسوف ماتریالیست فرانسوی مراجعه کنیم، او می گوید، تنها دو میلیون بیکار در فرانسه (و اضافه کنیم که با هشت تا یازده میلیون نفر زیر خط فقر در فرانسه ) حقوق بشر پایمال می شود.
موضوع مخالفت کمونیست ها با حقوق بشر،به این علت است که آن چه امروز به عنوان حقوق بشر به ما معرفی می کنند، به نمایندگی عبدالکریم لاهیجی، حقوق بشر بورژوایی ست. اشکال کار این جاست که طبقهی بورژوا بقیهی جامعه را آدم حساب نمی کند.
بقیهی جامعه مخالف آزادی و دموکراسی هستند، چو ن که می خواهند مانع شلاق خوردن برده ها در میدان شهر شوند.
۵۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷
|
از : مرزبندی با مخالفان دموکراسی....
عنوان : بحثهای حیدر نعمتی
خانم آتوسا بزرگمهر،
اولاً کمی بر اعصاب خود مسلط باشید. دوماً من کجا در نوشته هایم صحبت از زاهدی و ملکه اعتضادی و غیره کردم؟ بنده نه وکیل مدافع آقایان و خانمها هستم و نه حوصله چنین کاری را دارم. اینکه شما از عرایض بنده چنین برداشتی دارید، مسئله شخصی خودتان است و به اندازه یک سر سوزن هم برای من اهمیت ندارد.
خانم بزرگمهر، بحث ما از جای دیگری شروع شد. بنده ابتدا عرض کردم که به عقیدهء من، به عنوان یکی از قواعد دمکراسی خواهی در ایران (عنوان این نوشته) ، نیروهای هوادار دموکراسی (چه چپ و چه راست) باید با کمونیستها به عنوان یکی از دشمنان آزادی و دمرکراسی مرزبندی داشته باشند. شما سپس مسائلی را در رابطه با مشروطه خواهی بیان کردید و من در پاسخ شما عرض کردم که فرمایشات شما به نظر من سطحی و نادرست است. ما در دنیا نظامهای پادشاهی دموکراتیک و پیشرو داریم ولی برای نمونه حتی یک رژیم کمونیستی دموکراتیک در دنیا وجود نداشته و ندارد. حال این بحث دیگری است که در بین طرفداران نظام پادشاهی در ایران کدامین براستی پایبند دموکراسی است و کدامین دروغ میگوید. عین همین مطلب در مورد جمهوریخواهان نیز صادق است. آیا ما میتوانیم جنبش جمهوریهخواهی را به کل تخطئه کنیم چرا که در بین آنان نیز عده ای دروغگو و متظاهر وجود دارد؟ تصور نمیکنم.
انشاالله در ایران آزاد آینده، هنگامیکه طرفداران پادشاهی در فعالیتهای انتخاباتی شرکت کردند، شما بفرماییید و بر علیه آنها فعالیت کنید. در نهایت مردم در رای گیری پاسخ خود را خواهند داد.
خانم آتوسا بزرگمهر، روش بحث شما بسیار نامطلوب و بچگانه است. شما مطالبی را به بنده نسبت میدهید که من هرگز در نوشته های قبلی ننوشته بودم.شما در مورد من میفرمایید: "حالا شما دارید از رضا پهلوی که هم پدرش و پدر بزرگش با کودتا به قدرت رسیدند قیاس های عجیب غریب می کنید."
من هرگز چیزی از رضا پهلوی و خانواده اش و زاهدی و اعتضادی و غیره ننوشتم و این استنباط شما یک درک کاملاً ناصحیح است. من اساساً علاقه ای به بحثهای حیدر نعمتی ندارم. چرا که اینکار بسیار بیفایده است. اینجور بحثها نهایتاً فقط باعث برخوردهای احساسی میشود تا تحلیل منطقی. ضمن احترام به عقاید شما بانوی گرامی، بنده را از ادامهء این بحث احساساتی و غیر منطقی معاف دارید.
با تشکر
۵۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷
|
از : آتوسا بزرگمهر
عنوان : پاسخ مجدد به « مرزبندی با مخالفان دموکرسی»
نه خیر ! لطفا مسائل و موضوعات را درهم برهم نکنید.
اولا این مردم سوئد ، نروژ و انگلستان بودند که باکمک هم ساختار نوین دموکراتیک را بنا کردند و رای مردم و مجلس و دولت ادواری در راس امور ست .
حالا شما دارید از رضا پهلوی که هم پدرش و پدر بزرگش با کودتا به قدرت رسیدند قیاس های عجیب غریب می کنید.
محمد رضا شاه بعداز کودتا ۲۸ مرداد دخترش را به اردشیر زاهدی که هم در کودتا عامل بود و هم پدرش سرکرده ی کودتا بود داد. تمام ۲۵ سال هم اردشیر زاهدی وزیر و سفیر بود خیلی فاضل بود یا قابل ؟
فضل الله زاهدی ، سرکرده ی هم مانند شاه هم دخترش را به داریوش همایون داد که در حزب چماقداران سومکا برای سقوط حکومت ملی «جانفشانی» کرد.
ملکه ی اعتضادیه سر دسته ی فواحش هم عروس دربار و ساواک شد.
کافی ست که نوشته های و خاطرات حضرات را بخوانید که امروزه می نویسند و نشان میده در چه عالمی بودند و هستند.
شما از حقوق بشر صحبت می کنید ! آیا این حضرات در باره ی گذشته ی سراسر نقش حقوق بشر خود تا بحال اظهار نظری کرده اند؟ اصلا مثل اینکه اتفاقی نیفتاده
و چون حکومت فعلی جلادتر ست پس سران و رهبران رژیم گذشته چون کمتر جلاد بودند و کمتر کشتند پس « برائت» حاصل ست.
خب قبول خمینی و دار ودسته ی وحشتناک تر از شاه و اعوان وانصار او هستند.
در کجای دنیا میگویند موسولینی کمتر از فرانکو جنایت کرد و این از هیتلز کمتر و استالین از پول پوت کمتر و همین طور برسند به پینوشه و دیکتاتورهای مشهور دیگر
و یکی یکی از پاسخگوئی به جنایاتی که کردند معاف شوند! صحبت از تبرئه نیست فقط از تشکیل دادگاه و داوری معاف شوند.اگر اینطور باشد که رفسنجانی و ولایتی و رضائی راحت به دنیا سفر میکردند و لی هنوز از ترس دادگاه میکونوس در جهان آفتابی نمی شوند. ساواکی ها هم هنوز دم به تله نمی دهند و جرات نمی کنند
علنی فعالیت کنند.
حالا شما میخواهید که من نوعی قبول کنم که این « رجال» که یک عمر پدر مردم را در آورند و مملکت را تحویل آخوند ها دادند بیایند کشوری مثل سوئد درست کنند
مطمئن هستید شوخی نمی کنید. اینها حداقل متهم به جنایات و خلاف های بزرگی هستندو باید روزی روزگاری مانند رفسنجانی و حامنه ای پاسخگو باشند.
مسلما بعداز از تبرئه مانند تمام شهروندان میتوانند انتخاب کنند و حتی وزیر و وکیل انتخابی شوند.
اصرار نداسته باشید که این ها از حالا میدان دار شوند
کمی بی انصافی و بی حرمتی به حقوق مدنی با معیارهای شناخته شده میباشد.
و
نه شاهان و شاهزادگان آن ، الیت مدیران و
۵۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷
|
از : مرزبندی با مخالفان دموکراسی....
عنوان : در پاسخ خانم آتوسا بزرگمهر
با درود بر خانم آتوسا بزرگمهر، باید به ایشان یادآور شوم که عنوانی که برای خود در این نوشته ها انتخاب کرده ام "مرزبندی با مخالفان دموکراسی" بوده و نه چنانچه ایشان مرقوم فرموده اند "مرزبندی با دموکراسی". چنانچه ملاحظه میفرمایید، برداشتن یک کلمه معنی یک مفهوم را بکلی عوض میکند. خانم آتوسا بزرگمهر، صرف نظر از میزان مخالفت شما با عرایض این حقیر، دست بردن در عنوانی که من برای خطاب کردن خود برگزیده ام، اگر از روی سهو نباشد، قطعاً نوعی بی ادبی است.
و اما در مورد مطالب مطرح شده از جانب شما:
قبل از هر چیز باید این سوال را مطرح کرد که چه فرد و یا گروهی را میتوان دموکرات (به معنی معتقد و ملزم به دموکراسی) خواند؟ هر کس از ما میتواند تعبیر و تفسیر خود را در این زمینه داشته باشد. به نظر من دموکرات کسی است که بدون هیچ قید و شرطی اعلامیه جهانی حقوق بشر را قبول داشته باشد. طبیعی است که تمام معتقدان به اعلامیه جهانی حقوق بشر دارای یک نوع طرز فکر و یا عقیدهء سیاسی نیستند. بعضی الویتها را به اداره مسائل مادی و مالی کشور میدهند و بعضی دیگر ضرورت پرداختن به مسائل و مصاعب اجتماعی را بر دیگر مشکلات ارجحیت مینهند. بعضی خود را به عنوان طرفداران سوسیالیسم و یا سوسیال دموکراسی به جامعه معرفی میکنند و بعضی هویت سیاسی خود را با عناوینی چون لیبرال و محافظه کار به مردم عرضه میدارند. علی رغم اختلاف نظرهای زیاد در مسائل جاری کشور و علی رغم رقابتهای تنگاتنگ برای کسب اکثریت رای مردم (و در نتیجه بدست گرفتن قدرت) تمامی این گروهها در یک چیز با هم مشترکند: قبول بدون قید و شرط هر ۳۰ مادهء اعلامیه جهانی حقوق بشر. این مسئله مخرج مشترک حداقلی است که گروههای شرکت کننده در یک نظام دموکراتیک باید آن را بپذیرند. پرواضح است گروهها و طرز تفکراتی که در خارج از چارچوپ اعلامیه جهانی حقوق بشر فعالند، نباید در این پروسه به بازی گرفته شوند. مارکسیسم (مارکسیسم-لنینیسم) و یا کمونیسم (همانند نژادپرستی و یا حاکمیت مذهبی) بطور اصولی و پایه ای با اعلامیه جهانی حقوق بشر مخالف است. این نه یک شعار، بلکه یک واقعیت غیر قابل کتمان است. هیچیک از نظامهای کمونیستی در طول حیات خود کوچکترین پایبندی به اصول دموکراسی نداشته اند. بجای دموکراسی، کمونیستها تمام هم و قم خود را در پدیدهء مجهولی بنام دیکتاتوری پرولتاریا خلاصه نموده اند.
امروز کمونیستهای وطنی، در نهایت مردرندی، سعی میکنند خود را با عنوان سوسیالیست و یا حتی سوسیال دموکرات هوادار دموکراسی و حقوق بشر جا بزنند. ولی واقعیت آن است که هیچیک از نظامهای کمونیستی منطبق با اصول دموکراسی اداره نشده و نمیشود و سوسیالیستهای غیر کمونیست (ضمن احترام گذاشتن به حق کمونیستها برای فعالیت سیاسی) باید صف خود را از آنان جدا کنند. و این همان نکته ایست که هموطن عزیز ما آقای گنج بخش و دیگر دوستان غیر کمونیست جمهوریخواه بر آن انگشت میگذارند.
و اما در مورد مشروطه: خانم آتوسا بزرگمهر، من با نتیجه گیری شما در مورد مشروطه کاملاً مخالفم. بسیاری از واژه ها در فرهنگهای مختلف معانی متفاوتی دارد. مثلاً در آمریکا واژهء "لیبرال" اصطلاحاً به نیروهای چپ جامعه (البته چپ در استانداردهای آمریکایی) اطلاق میشود. در حالیکه در جوامع دیگر چنین نیست. واژهء "مشروطه" نیز امروز در دنیای سیاست ما ایرانیان معنی و مفهوم خاصی دارد. مشروطه خواه بطور مشخص به فرد و یا گروههایی اطلاق میشود که به یک نظام پادشاهی پارلمانی، که از روی نظامهای پادشاهی در اروپا و یا ژاپن الگو برداری شده، اعتقاد دارند. اینکه ایشان چقدر در حرف خود صداقت دارند و یا ما چقدر با عملکرد آنها موافق و یا مخالفیم بحث دیگری است. واقعیت آن است که یک فرد مشروطه خواه ایرانی میتواند مانند هر فرد ایرانی دیگر در یک همه پرسی و یا انتخابات آزاد گزینهء خود را در معرض قضاوت جامعه بگذارد. چرا که بر خلاف نظامهای کمونیستی، ما در دنیای امروز پدیده ای بنام نظام پادشاهی دموکراتیک داریم. به باور من یک مشزوطه خواه میتواند فدرالیست و یا سوسیال دموکرات (مانند حزب کارگر در انگلیس و یا حزب سوسیالسیت در اسپانیا) باشد.
در مورد نتیجه گیری شما از اسم حزب مشروطه نیز با شما مخالفم. این نتیجه گیری شما که
"....و پرچم مشروطه خواهان ایران را علم کرده و تنها حزب مشروطه خواه جهان را تشکیل داده ست . مثل اینکه بقیه حزب ها ی دیگر مشروطه خواه نیستند..... "
نتیجه گیری کاملاً سطحی و بی اساسی است. در هر جامعه ای احزاب و گروهها عناوینی را برای معرفی خود به مردم بر میگزینند و این بهیچ عنوان به معنی آن نیست که دیگران با این مفاهیم غریبه اند. آیا کسی به حزب دموکرات مسیحی آلمان ایراد گرفته که چرا این نام را برای خود اختیار کرده ای؟ زیرا که ممکن است چنین استنباط شود که دیگران نه مسیحی اند و نه دموکرات!
باز تکرار میکنم شما میتوانید از لحاظ عقیدتی مخالف مشروطه خواهان باشید ولی نمیتوانید حق مسلم آنان را در مطرح کردن عقایدشان کتمان کنید!
با سپاس فراوان از شما خانم آتوسا بزرگمهر
۵۲٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : کارگران جهان متحد شوید
جواب به چپول باشی
جناب خانم و یا آقای «چپول باشی» وجه نظر شما برای دفاع از اقلیت های «قومی و زبانی و جنسی» بسیار پسندیده به نظر می رسد، البته امید وارم چیزی را از قلم نیانداخته باشم. می گویید که شما در آغاز چپ بودید، حالا به راه راست هدایت شدید. من فکر می کنم که شما از همان اوّل هم چپ نبودید، چون که اساسا جریان چپ در ایران مشکل برانگیز است یعنی این که ما انباشت فرهنگی و نهاد فرهنگی در این زمینه نداشته ایم که بتواند به افراد در این راستا اجازهی رشد بدهد. جریان هایی هست، مطنئنا، که هنوز به شکل منسجم تشکل پیدا نکرده. از این موضوع بگذریم. ولی مطلبی را که می خواستم بگویم این است که کمونیست ها برای آزادی تمام بشریت مبارزه می کنند و هدف آنها امحاء طبقات اجتماعی ست. و آزاد سازی انسان از ورطهی از خود بیگانگی ست که در مفصل مناسبات تولیدی به وقوع می پیوندد.
حالا یک عده حرف از مرز بندی با کمونیست ها می زنند. من تصور می کنم که مرز بندی با چنین جریانی در بطن جامعهی ایرانی در ایران و در خارج از کشور کار چندان ساده ای نیست ، به این دلیل ساده که تشکیلات و جریان ثابت و مشخصی وجود ندارد که جریانی بخواهد با آن مرزبندی کند. این چیز هایی هم که وجود دارد، در واقع همان بخش از جنبش جهانی کمونیستی ست که عمیقا در حال تحول است، و به نظر من زیر جریان غول آسای جنبش کمونیستی از بین خواهند رفت، چون که ساختارهای آنها پاسخ گوی نیازهای مبارزهی طبقاتی نیست. مرزبندی برخی با کمونیست ها، از نظر من و شاید بسیاری از مبارزین در عرصهی مبارزه علیه دشمنان نوع بشر یعنی نظام سرمایه داری ، واقعا فاقد معنی ست. در هر صورت برای من به عنوان کمونیست یک مرز بیشتر وجود ندارد و آنهم مرز طبقاتی ست. این مرز طبقاتی هم نظریه نیست، کنفرانس نیست، مبارزهی سیاسی نیست، این مرز ، همان شیرخوارگاهی ست که برخی کارفرمایان از ساختن آن برای کارگران زن امتناع می کنند. این مرز در سهم هریک از ما از میراث فرهنگی ست. چرا ما می گوییم نظام سرمایه دار دشمن نوع بشر است؟ نه تنها به این علت که در جنگ هایی علیه مردمان جهان بر پا می کند از سلاح های نسل برانداز استفاده می کند، بلکه به این علت که مانع انسان شدن انسان در بخش عظیمی از مردم جهان می شود. یعنی میراث فرهنگی در سطح ملی و جهانی. و علاوه براین ظاهرا همین طبقه است که امکانات فرهنگی و فنی را در اختیار می گیرد، ولی طبقهی حاکم نیز آدم درست و حسابی نیست، چون که او هم واجد از خودبیگانگی ارباب است، و خصوصا از ابزارهای فرهنگی و فنی و از تمام انباشت ثروت در طول تاریخ استفاده می کند که بقیه را مرعوب سازد. خشونت طبقاتی از آن این گله هیولای رذل است که ما برای نابودی آن کار می کنیم.
سلطنت طلب ها از هر نوع برای ما اهمیتی چندانی ندارند. تنها اهمیت آنها بخاطر عمل کرد منفی ست که در خصوص مابین فرهنگی، به آنها واگذار شده. در حالی که پرولتاریای ایران نیازمند ارتباط با تمام جهان و خصوصا با کارگران مبارز در اروپا و آمریکا می باشد. سلطنت طلب ها و اپوزیسیون های دیگر در واقع از نظر من تروریست های فرهنگی هستند. ابزار نابودی قطعی سلطنت طلب ها و اپوزیسیون های دیگری که زیر چتر حمایت امپریالیست ها فعال هستند، از نظر تئوری فراهم شده است. کمونیست ها این گروه ها را برای هزار سال آینده نابود کرده اند و چنین عرض اندام هایی مثل این بیانیه بی شباهت به رقص اسکلت ها نیست. تحلیل محصولات فرهنگی اپوزیسیون های راست گرا یکی از ابزارکارهای مبارزهی طبقاتی ست _ البته از نظر من ولی نه از نظر توده ای ها - توده ای ها خیلی ارتدکس هستند به همین علت در تازش جنبش نوین کمونیستی در تخریب طبقهی حاکم معامله گر دوام نمی آورد و مجبور به بازسازی خود خواهد بود، در هر صورت دیالکتیک مبارزهی طبقاتی در طول زمان این مسائل را بیشتر روشن خواهد کرد.
با درود به تمامی آنهایی که برای جهانی بهتر کار می کنند
۵۲٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷
|
از : آتوسا بزرگمهر
عنوان : سئوال از نویسنده ی محترم کامنت (مرزبندی با دموکراسی)
جنابعالی فرموده اید : ( بر این باور نیستم که دموکراتهای ایران (صرف نظر از جمهوریخواه و یا مشروطه خواه، سوسیال دموکرات، لیبرال، سوسیالیست، فدرالیست، و یاغیره) باید کمونیستها و طرفداران حکومت مذهبی را، به همراه افراطیون شاه اللهی و مجاهدین، به صفوف خود راه دهند.) پایان نقل قول
ممکن ست بنده را روشن فرمائید و به سئوالات زیر پاسخ دهید :
۱. طبقه بندی سیاسی فوق در باره ی دموکراتهای ایران را از کدام فرهنگ سیاسی امانت گرفته اید ؟
۲. در کجای دنیا دموکراتها به این صورت ردیف میشوند ، جمهوری خواه و یا مشروطه خواه ، سوسیال دموکرات ، لیبرال ، سوسیالیست ، فدرالیست و غیره
آیا سوسیال دموکراتها ، لیبرال ها ، سوسیالیست ها مشروطه خواه نیستند ؟ چرا
فدرالیست ها کدام جریانند ؟ چرا مشروطه خواه نیستند ؟
اصولا مشروطه خواه کیست ؟
منظور شما از و « غیره» چیست ؟
با نهایت تواضع یک نکته ی خدمتتان عرض مینماید :
در تمام کشورهای اروپائی عمدتا دو شکل حکومتی وجود دارند:
اول . پادشاهی = مونارشی/ مونارکی
دوم . جمهوری
در هردو شکل حکومتی مجلس و قانون اساس اداره مملکت می باشد و مردم با حقوق برابر در فعالیت های اجتماعی داوطلبانه شرکت می کنند یا نمی کنند. انواع سازمانهای صنفی و سیاسی برای مشارکت مردم در امور کار وزندگی موجود ست . میلیونها ایرانی مهاجر و تبعیدی و میلیونها نفز که از ایران برای ملاقات عزیزان خود به خارج از کشور مسافرت می کنند ، خیلی بهتر از من می بینند که فاصله ی ما با این دنیا از زمین تا آسمان ست.
در سوئد پادشاهی احزاب ، سوسیال دموکرات - بعنوان بزرگترین حزب- محافظه کار- بعنوان دومین حزب - مردم ، میانه، محیط زیست( سبزها) ، چپ ، دموکرات مسیحی در پارلمان کرسی دارند به قانون اساسی وفا دارند و با هم متمدنانه رقابت میکنند - هیچ حزبی به تنهائی نمی تواند بیش از ۵۰ در مجموع صد آرا را بخود اختصاص دهد و راسا دولت تشکیل دهد. معمولا سوسیال دموکراتها با سبزها و چپ ها همکاری کرده اند و برای اولین بار در انتخابات دوره ی بعد اگر برنده شوند دولت ائتلافی تشکیل خواهند داد. هم اکنون دولت ائتلافی مشتمل از محافظه کارها ، مردم ، مرکز و دموکرات مسیحی ها در سوئد حکومت می کند نخست وزیر از حزب محافظه کار می باشد.
شاه مقام تشریفاتی « رئیس حکومت » را دارد ولی در مجلس و دولت اصلا مسئولیتی ندارد.
در جمهوری آلمان احزاب معروف سوسیال دموکرات ، سبزها، دموکرات مسیحی بزرگترین احزاب هستند و احزاب دیگری هم وجود دارد
هم اکنون دولت دموکرات مسیحی حاکم ست و صدر اعظم آلمان می باشد.
در فنلاند هم حکومت جمهوری ست واحزاب شبیه سوئد و نروژ که پادشاهی می باشند در انتخابات رقابت می کنند .
نتیجه : تمام احزاب اروپائی اعم از کشورهای پادشاهی یا جمهوری برای تدوین و تکمیل قانون اساسی و قوانین جاری کشور با هم رقایت می کنند و برای اداره مملکت خود تلاش می کنند تمام این فعالیت ها تبلور دمکراسی و قانون مداری می باشد که همه از صدر تا ذیل در برابر قانون مساوی الحقوق هستند. این همان کنستیتوسون / کنستیتوشون می باشد که در ایران مشروطه نامیده شد.
لازم به توضیح ست که فقط بعضی احزاب کوچک به پارلمان و مشروطه در این کشورها علاقمند نیستند که به طرفداران مشی غیر پارلمانی معروف می باشند.
معمای ایرانی زیاد ست و داریوش همایون از سوراخ لحاف بابا شمل افتاده بیرون و پرچم «مشروطه خواهان ایران » را علم کرده و تنها حزب «مشروطه خواه » جهان را تشکیل داده ست . مثل اینکه بقیه حزب ها ی دیگر مشروطه خواه نیستند. چرا باید با دروغ های بزرگ توجه مردم را بخود جلب کرد.
همانطور که در بالا عرض کردم تمام احزاب راست و میانه و چپ برای مشروطه رقابت و فعالیت می کنند کبوتر با کبوتر باز با باز ...
سئوال اینجاست که آیا در حزب «مشروطه خواهان ایران » نیروهای راست ، میانه و چپ همزمان جمع شده اند یا فقط «مشروطه خواهان » راست در آن جمع شده اند. این قبیل احزاب « همه باهم» با معیارهای دموکراتیک مطابقت نمی نمایند. مانند حرب جمهوری اسلامی که همان اول منحل شد. یا حزب رستاخیز شاهنشاهی ! چگونه ممکن ست نیروهای مختلف اجتماعی با خواسته ها وآرزوهای متفاوت برنامه ی مشترک حزبی را پیش ببرند ؟
با سپاس از « مرزبندی با دموکراسی »
۵۲٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷
|
از : مرزبندی با مخالفان دموکراسی.....
عنوان : آقا/خانم جیج غانی، چرا اینقدر جیق میکشید!
با سلام خدمت آقا و یا خانم جیج غانی.
ایشان در اظهار "محبتی" که به بنده کرده اند، چنین فرمودند که چون من خواستار مرزبندی با کمونیستها هستم، پس بنابراین "دستور" اجرای نوعی تفتیش عقاید را صادر نموده ام!
البته از یک رهرو راه مارکس و لنین و استالین بعید نیست که چنین سطحی و احساساتی به مسائل نگاه کند. ولی برای آگاه شدن ذهن دیگر دوستان باید بگویم که مرزبندی با تفتیش عقاید زمین تا آسمان فرق دارد. من به عنوان فردی که به اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد دارد، بر این باور نیستم که دموکراتهای ایران (صرف نظر از جمهوریخواه و یا مشروطه خواه، سوسیال دموکرات، لیبرال، سوسیالیست، فدرالیست، و یاغیره) باید کمونیستها و طرفداران حکومت مذهبی را، به همراه افراطیون شاه اللهی و مجاهدین، به صفوف خود راه دهند. این با تفتیش عقاید بسیار متفاوت است. آنها میتوانند برای خود فعالیت کنند ولی هرگز نباید آنها را در صفوف طرفداران دموکراسی راه داد.
اتحادیه جمهوریخواهان مدت زمان مدیدی است که آلت دست نیروهای کمونیست شده و این برای جنبش جمهوریخواهی ایران بسیار خطرناک است. ما در طول این مدت شاهد بوده ایم که اتحادیه جمهوریخواهان، به "لطف" حضور بزرگوران کمونیست، عملاً به سخنگوی جناح چپ حکومت ولایت فقیه تبدیل گشته، چرا که "رفقای" ما، علی رغم پذیرش شهروندی حکومتهای "ضد کارگری امپریالیستی"، مخالفت با "امپریالیسم جهانخوار" را به مبارزه بر علیه ولایت فقیه ارجحیت میگذارند. بنابر شواهد و قراین تاریخی، حکومت مورد نظر "رفقا" تفاوت چندانی با ولایت فقیه ندارد، پس چرا نباید با این افراد مرزبندی داشت؟
۵۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷
|
از : هومن دبیری
عنوان : وغگو دشمن خداست !
واقعا عجیب و غریب ست که این «حضرات »با وجودیکه سالها ، هم قبل از انقلاب و هم بعداز انقلاب، در کشورهای آزاد اروپا زندگی کردند، از تجربیات این جوامع هیچ نیاموختند. اصلا بحث بر سر عقاید و نظرات سیاسی اعم از چپ و راست و میانه رو ، طرفدار محیط زیست ، محافظه کار ، مذهبی و غیره نیست.هرکس میتواند هر طور که میخواهد بیاندیشد. هروقت که خواست تغییر موضع دهد . از طرفداری یک حزب دست بردارد و به حزب دیگر به پیوندد. به هر توع فعالیت که مایل بود بپردازد. در برابر قانون هم حمایت خواهد شد و هم پاسخگو خواهد بود.
اما معلوم نیست که این «حصرات» با این همه دب دبه و کپ کپه چرا اینقدر بی راهه میروند . بعداز ۲۸ مرداد آمدند ادای حزب های اروپائی را در بیاورند که فضاحت کودتا را ماسمالی کنند. خودشان ۲ حزب درست کردند یکی ادای «طرفدار» دولت را در آورد - حزب ایران نوین - و دیگری ادای «مخالف» دولت - حزب مردم -بعداز مدتی دیدند که اصلا با سیاق حکومت فاشیستی آن اداها جور نمی آید و رهبر حزب مردم را از بین بردند.
شاه با کمال وقاحت حزب رستاخیز را تشکیل داد و برای مردم شاخ و شانه کشید که هر کس نمی خواهد برود زندان یا خارج از کشور - دست کمی هم از لحن خمینی نداشت - آموزگار شد دبیر کل و همین داریوش همایون و مهدوی شدند سردمداران حزب رستاخیز - قبل از ۲۸ مرداد هم داریوش همایون در حزب سومکا تمرین «دموکراسی » میکرد.
بسیار آموزنده ست که «حضرات» در قبل از ۲۸ مرداد علیه فعالیت چند حزبی نیروهای راست و چپ و میانه توطئه میکردند تا دربار و حامیان خارجی آن خوشنود گردند. اینها از مشروطه دل خون داشتند و میخواستند شاه مقتدر داشته باشند . اصلا معلوم نیست چرا این «حضرات » اسم حزب خود را سومکا گذاشتند؟ این حزب چه ماهیتی داشت ؟ برنامه ی آن چه بود ؟
بعداز ۲۸ مرداد هم در بر همان پاشنه میچر خید . ابتدا دستاوردهای جنبش ملی شدن صنعت نفت را با تصویب قانون به نفع کنسرسیوم را حراج نمودند. به سرکوب نیروهای طرفدار مشروطه و راهیان دکتر مصدق ادامه دادند. خودشان حزب راه انداختند. حزب ایران نوین یعنی چه ؟ راست بود یا میانه ؟ لیبرال یا دموکرات یا محافظه کار ؟ برای خیمه شب بازی فرق نمی کند. آقایون تحصیل کرده ی اروپا !!
حزب رستاخیز یعنی چه ؟ واقعا مصیبت ست که عده ای با زور و دلار آمریکائی میایند کودتا میکنند
اسم آنرا « قیام» میگذارند و مملکت را تقدیم سلطان خود میکنند فاتحه ی مشروطه را میخوانند. در مجلس شاهانه به پیشنهاد «اعلیحضرت» اردشیر زاهدی پسر رهبر کودتا پیشنهاد جدائی بحرین را از ایران میدهد. به عقب میبرند. بعد هم به دستور اربابان خود مملکت را به بحران می کشانند و آنرا دو دستی تحویل آخوندها میدهند.
از تاریخ و زمانه عبرت نمیگیرند. این بار حزب «مشروطه خواهان » را تشکیل میدهند. خواب نما شدند؟
بعداز سالها فعالیت علیه دستاوردهای مشروطه و قانون اساسی آن و حکومت تک حزبی با سرنیزه !
خیلی بامزه ست ، بیش از یک قرن پیش مردم و آزادیخواهان علیه شاهان و ملایان برخاستند تا آنها را سر جای خود بنشانند. نشد که نشد !!!
با کودتا و سرکوب رضا شاه را علم کردند که نزدیک بود مملکت را در کام فاشیسم هیتلری نابود کند.. محمد رضا هم پا در جای پای پدر گذاشت و علیرغم تمام خدماتش به غرب آنها را از خود «رنجاند»
از مردم رانده از اربابان رانده ، معمای شاه را کسی می داند ؟
شاه در زمانی مملکت را ترک کرد که فاتحه ی قانون اساسی مشروطه خوانده شده بود. مردم خوشبینانه
به تشکیل مجلس موسسان در بعداز انقلاب امیدوار بودند که با نیرنگ خمینی هرگز تشکیل نشد.
اشکالی ندارد که داریوش همایون آخر عمرش از فعالیت های ضد مشروطه فاصله گرفته و میخواهد به مشروطه خدمت کند. یک روزگاری مردم به مشروطه پیوستند که اختیارات شاه را محدود کنند.
امروز آقای همایون میخواهد اختیارات چه کسی را محدود کند ؟ آنهم در خارج از کشور !
سعید حجاریان هم در داخل کشور طرفدار مشروطه ست و میخواهد اختیارات ولی مطلقه ی فقیه را در قانون اساسی محدود کند. اسم حزبشان هم حزب مشارکت اسلامی می باشد.
عجب گرفتاری شدیم چرا ما ایرانیان تجربیات و دانش دنیای آزاد و دموکراسی را می گیریم و آنرا ببخشید «لوث» می کنیم .
همایون در خارج از کشور و حجاریان در داخل کشور دکان مشروطه خواهی باز کردند. این میخواهد حکومت پادشاهی را دوباره باز گرداند - که در ایران همیشه ضد مشروطه بوده- آن یکی میخواهد حکمت اسلامی را تلطیف نماید یعنی تمام ایرانیان سکولار مرخصند.
عده ای هم مثل گنج بخش هم با اصلاح طلبان حکومتی و مذهبی محشورند و هم با شاهدوستان .
آیا با این اختشاش و در هم برهم بودن خط و ربط ها و دروغ و نیرنگ می توان خود را دموکرات نامید ؟
آیا احراب اروپائی اینگونه فعالیت می کنند ؟
۵۲۷۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ آذر ۱٣٨۷
|