یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

علل عدم شکل گیری اتحاد و وحدت بین نیروهای ترقی خواه


صادق شکیب


• بیش تر از چندین دهه نیروهای چپ و تمامی سازمان ها و گروههای پیرو سوسیالیسم علمی، شعار اتحاد نیروهای ترقی خواه جامعه را مطرح می سازند. سایر جریانات مترقی و آزادی خواه نیز در این مورد به سهم خود کم نگفته و ننوشته اند... ولی در عمل در این شرایط حساس تاریخی که ضرورت آن بیشتر از هر دورانی به وضوح نمایان است، دریغ از بر داشتن بک گام منطقی و سنجیده در این راه ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۰ دی ۱٣٨۷ -  ۹ ژانويه ۲۰۰۹


بیاید روزگار صافی و صلح و صفا روزی       بجان دوستان آنروز ، دیگر کین نمیماند


بیش تر از چندین دهه نیروهای چپ و تمامی سازمان ها و گروههای پیرو سوسیالیسم علمی ، افراد و شخصیت هایی که به طور مستقل معتقد، مدافع و مبلغ این ایدئولوژی می باشند ، شعار اتحاد نیروهای ترقی خواه جامعه را مطرح می سازند. سایر جریانات مترقی و آزادی خواه نیز در این مورد به سهم خود کم نگفته و ننوشته اند. به درستی این مطلب را ضرورت مبرم و درنگ ناپذیر جامعه ی امروزین ایران و بحق یکی از بنیادی ترین شرط ترقی، توسعه و پیشرفت میهن دانسته، در تحلیل هایشان موفقیت و پیشبرد سیاست خود را در زمینه ی دفاع اصولی از آرمان ترقی خواهانه ی انسانی و بشردوستانه اشان تحقق این امر راهبردی و کلیدی می دانند. داده های تاریخی صحت مراتب را موکداً تأیید می کند. ولی در عمل در این شرایط حساس تاریخی که ضرورت آن بیشتر از هر دورانی به وضوح نمایان است، دریغ از بر داشتن بک گام منطقی و سنجیده در این راه. تأملی بخردانه از روی احساس مسئولیت بر این موضوع شود، متوجه این نکته خواهیم شد نه تنها سیاست و عملکرد نیروهای مترقی و آزادی خواه در این مسیر سیر نمی کند، برعکس با گذشت زمان دامنه و گستره ی افتراق و اختلافها بیشتر هم میشود. ریشه های این معضل به طور واقع بینانه و علمی واکاوی و آسیب شناسی نگردد، همه ی تلاش ها در این سمت هر چند صادقانه و پیگیرانه هم باشد آب در هاون کوبیدن است و لاغیر. این مقاله کوششی است در جهت روشن ساختن علل عدم موفقیت و پیشرفت در نیل به خواسته های این نیروها در رسیدن به این هدف:
قبل از هر چیز بایستی منصفانه به این واقعیت اذعان و تأکید نمود در بین تمامی نیروهای ترقی خواهی که شعار اتحاد و وحدت را مطرح میسازند، پیشرو در طرح و توضیح فواید و کارایی و چگونگی جوانب مختلف آن برآمده اند، چپ ها می باشند. به همین دلیل در ابتدا سیاست و عملکرد این نیروها را در این مورد در حد مقدور مورد ارزیابی انتقادی قرار داده، آنگاه به رفتار و نگرش و عملکرد سایر جریانات فکری به اختصار پرداخته خواهد شد.
در ابتدا می بایست به این امر بدیهی اشاره و تأکید شود که چپ در ایران یک دست نیست. به علت عدم وابستگی های طبقاتی یکسانشان، طیف های مختلفی دارد که هر کدام زاویه ی نگرش خاص خود را به مسائل اجتماعی و اقتصادی دارند. تحلیل هایشان از جامعه و اوضاع سیاسی و اقتصادی در پاره ای موارد تا بدان قدر از همدیگر متفاوت و مغایر می باشد که بعضاً در ظاهر امر متضاد و آشتی ناپذیرمی نماید. در شرایط بغرنج خاص میهن ما این امر موردی است کاملاً طبیعی. تأکید بر این نکته در این جا لازم است، خطاب نگارنده آن کسانی که عوام فریبانه با زدن ماسک چپ در پی اهداف خاصی هستند نبوده، روی سخن با عناصر صادق چپ می باشد. تاکنون متعهدان و معتقدان به صف چپ مقالات ونوشته های فراوانی در مورد ضرورت اتحاد و وحدت نیروها نگاشته اند. به درستی شرط اولیه‍ی اتحاد تمامی نیروهای ترقی خواه جامعه رادر درجه ی اول اتحاد وتوافق فیمابین خود در خطوط کلی مواضع خویش دانسته اند. تحلیل های سیاسی و اقتصادی عمیق علمی در این مورد نموده اند. و لی کمتر به موانع فرهنگی این امر پرداخته شده است. موردی که از اهمیت خاصی برخوردار می باشد. نیرو های چپ ایران در تاریخ معاصر میهنمان آماج شدیدترین و بی رحمانه ترین سرکوب ها واقع گشته و لطمات بس فراوانی در ابعادی گسترده و وصف ناپذیر به آنان خورده است. نیروهای ارتجاعی در گستره ای وسیع با سرمایه گذاری نجومی هرچه تمام تر همپای سرکوب فیزیکی با تمامی توان و امکانات خود در عرصه های فکری و فرهنگی نیز کوشیده اند، از یک سو از منظر ایدئولوژیکی چپ را تخریب و ازسوی دیگر با هزاران ترفند مانع اتحاد طیف های مختلف آن گردند. مرتجعان به درستی چشم اسفندیار را تشخیص داده اند.
مطلب را اندکی بشکافیم: تا آنگاه نیروهای چپ حول مبرم ترین و پایه ای ترین دیدگاه ها و خواسته های خویش، برگرفته از آرمان هایشان نتوانند به توافقی اصولی دست یابند، هرگز نخواهند توانست گامهای بعدی را در جهت پیشبرد افکار و عقاید میهن پرستانه ی خود بردارند: ایجاد جبهه ای متشکل از تمامی نیروهای وطن پرست ضداستبداد با شرکت همه ی عناصر و شخصیت ها و سازمان های ترقی خواهی که افکار و عقاید فکری و فلسفی متفاوت با چپ ها دارند. از این جا ضرورت حیاتی توافق و تفاهم نیروهای چپ در زمینه های اساسی و راهبردی با همدیگر به خوبی احساس و درک می شود. در این جا توضیح مطلبی لازم به نظر می رسد: همه ی افراد نیروهای چپ در جامعه ی سرمایه داری که ارتجاعی ترین قشر حاکم بر آن همانا کلان سرمایه داران تجار و بزرگ مالکان خون خوار می باشند، پا به حیات گذارده دوران زندگی خود را در جهنم سوزانی که آنها برایشان پی ریخته اند گذرانده اند. هر کدامشان از منظری متفاوت یا مشابه با مشاهده، لمس و درک نا بهنجاری های زندگی اجتماعی و فقر و ستم و محرومیت اکثریت افراد جامعه به چاره جویی پرداخته اند. سپس علاج درمان ریشه ای دردها و مشکلات اجتماعی را در آرمان های سوسیالیستی یافته اند. از سوی دیگر این نیز واقعیتی انکار ناپذیر است، در خود همین جامعه ی سرمایه داری به همان نحویکه در تمامی زمینه های سیاسی و اقتصادی در عرصه ی فرهنگی نیز، این بزرگ سرمایه داران تجار، یکه تاز میدان اند، به طور خستگی ناپذیری مبلغ و مروج افکار و فرهنگ پوسیده ی خاص خود با مُحیلانه ترین روش ها می باشند. تأثیرات منفی خود را در بُعد فرهنگی بر نیروهای چپ و سایر اقشار و طبقات جامعه گذارده اند. بنیان گذاران سوسیالیسم علمی با درک عمیق علمی این نکته، گفته اند: انسان طراز نوین فقط در یک جامعه ی پیشرفته ی سوسیالیستی به وجود خواهد آمد. منش و فرهنگ ارتجاعی حاکم به طور مداوم و شبانه روزی در سطح بین المللی با پیشرفته ترین تکنولوژی و فریبنده ترین ترفندها افکار فردگرایی را تبلیغ و ترویج می دهد. خصوصیات و خصلت های خودخواهی و خودشیفتگی را رواج می دهد. در مذمت هرگونه کار جمعی داستان سرایی ها می کند. در مزیت ترجیح و اولویت منافع فرد بر جمع تئوری ها می بافـد. بی رحمی و قساوت و عدم دلسوزی بر همنوعان را قانون ازلی و ابدی و منطق خلل ناپـذیر تاریخ و پیشرفته ترین یافته های علم می نمایاند. و... همه ی این موارد در فردی که در خطوط کلی فریب این افکار منحط و ارتجاعی را نخورده با اعتقاد به بشر دوستی و میهن پرستی و ترجیح دادن منافع جمع بر فرد، درمان دردهای اجتماعی را در آرمان چپ یافته بر مبنا و تناسب شناخت و شعور برخاسته از وابستگی طبقاتی شان نمی تواند بی تأثیر نباشد. ریشه ی برخورد های نادرست و غیرمنطقی این نیروها را با همدیگر و دیگران می بایست در متن این بستر جست و یافت. هر گاه عدم شکل گیری و انسجام و یکپارچگی نیروهای چپ را صرفاً در سرکوب و لطمات فیزیکی که از جانب دشمنان بر آنها خورده به جوییم و وضعیت سیاسی و اجتماعی و تأثیرات شکست را مطلق و عمده نماییم، بدون درنظر گرفتن موارد فرهنگی و زیر ساختارهای اقتصاد طبقاتی جامعه ی سرمایه داری و داشتن پیوند دیالکتیکی همه ی این موارد با هم، نمی توان به درکی علمی دست یافته به چاره جویی عقلانی و عملی با احساس مسئولیتی که تاریخ بر دوش میهن پرستان چپ در این زمینه گذارده، پرداخت. حتی فرهنگ انتقاد از خود، پسندیده ترین و ابتدایی ترین اصول اعتقادی چپ ها، در اکثر معتقدان این تفکر، آن طوری که می بایست جا نیفتاده، در بحث و گفتمان طیف های مختلف چپ ها با همدیگر در برخی موارد از جاده‍ی نزاکت و ادب و انصاف نیز خارج می شوند. آوردن مثال های مشخصی در این باره بیجا نمی باشد:
نگارنده انتقاد را به این علت از حزب توده‍ی ایران شروع می کند، این حزب چون قدیمی ترین و با تجربه ترین جریان چپ در کشورمان می باشد، قاعدتاً می بایست نسبت به دیگر طیف نیروهای چپ عملکردی متین و پخته داشته باشد. حزب توده ایران در زمان حکومت استبدادی محمدرضا شاه نشریه ای را به صورت مخفی در داخل کشور به نام نوید منتشر می کرد. در شماره ی ۱٣ نشریه ی نوید به تاریخ ٣ دی ماه ۱٣۵۶ در یک صفحه ی کامل پیام احمد شاملو را به همه ی نیروهای مبارز ملی با چاپ عکس وی و درج شعری از آن شادروان چاپ کرد. مطمئناً اگر حزب در آن زمان پیام شاملو را تأیید نمی کرد و بدان اهمیت و ارزش قایل نمی شد، مطلب ایشان را چاپ نمی نمود. بـا نگاهی به آن صفحه، خواننده در می یابد نحوه ی چاپ تجلیل و احترامی است به شاعر مطرح و پُرآوازه‍ی میهن از سوی آن حزب. پس از گذشت یک سال از آن تاریخ انقلاب پیروز شد. سیاست حزب و نظریات شاملو که وابسته به هیچ حزبی نبود، ناهم خوانی هایی در برداشت از مسائل و روند سیر رویدادها مابین شان پیش آمد. در این امر کاملاً طبیعی برخورد های نسنجیده ای رخ داد که به هیچ عنوان در شأن یک حزب سیاسی نمی بود، نویسنده ای با نوشتن به اصطلاح طنزی در((نامه ی مردم سال ۱٣۵٨)) بدین مضمون که شاملو معتاد است، به تمسخر و تحقیر این شاعر مردمی پرداخت. حزب توده‍ی ایران این برخورد ونوشته ی پر اشتباه را محکوم ننمود و در صدد تصحیح بر نیامد. روش مبارزه ی سوسیالیستی این بود: توضیح و تشریح این که اختلاف تحلیل ها و سیاست های مابین نیروهای ترقی خواه امری کاملاً بی عیب و طبیعی بوده با گرفتن موضعی منطقی باید در پی یافتن نقاط تفاهم و ایجاد اشتراک بود نه دامن زدن به افتراق، آن هم با زدن اتهاماتی دور از اخلاق علمی و انقلابی به شخصیت افراد. بالاخص به شاعر مطرح و با شخصیت و آزادی خواهی چون مرحوم شاملو. اختلافات سیاسی و مغایرت برداشت ها هر قدر هم عمیق باشد، توجیه گر بر خورد های شخصی و اهانت به شخصیت افراد نمی تواند باشد. دانشمند فرزانه ای چون زنده یاد به آذین تندروی در این زمینه را تا بدان جا رساند، شاملو و نویسندگان مردمی دیگری همچون مرحوم غلامحسین ساعــدی را فاقد صلاحیت عضویت در کانون نویسندگان ایران دانست .(نشریه ی اتحاد مردم شماره ی ۱٣ تاریخ ۱۷ دی ماه ۱٣۵٨) شادروان شاملو نیز به سهم خود مبری از این اشتباه نبود، تندروی هایی در کتاب جمعه نمود. بعد ها پس از حذف جریانات سیاسی مرحوم شاملو این اهانت و اتهام به خود را از یاد نبرد، در صدد تلافی برآمد. توضیح مختصری در این جا لازم به نظر می رسد: مرحوم به آذین با بیش از نیم قرن فعالیت فرهنگی خصوصاً در عرصه ی ترجمه خدمت شایان توجهی به ادب و فرهنگ این سرزمین نمود. به آذین با ترجمه ی آثار نویسندگان پیشرو جهان سهم شایسته و فراموش نشدنی در شناساندن ادبیات مترقی جهان در میهن ما دارد. از بهترین ترجمه های وی رمان معروف شولوخف به نام دُن آرام می باشد. مرحوم شاملو در مصاحبه ای با مجله ی آدینه در سال۱٣۶۶ با استدلالاتی غیرعلمی ایراداتی بر آن ترجمه وارد آورد که به هیچ عنوان از نظر ادبی و فرهنگی قابل قبول نمی بود. خود آن مرحوم نیز با دانش عمیقش مسلماً می دانست هدف واقعی اش برخورد شخصی با به آذین می باشد. (آن هم در شرایطی که به آذین امکان جواب گویی نداشت). شاملو مبادرت به ترجمه ی رمان دُن آرام نیز نمود. البته ترجمه ی جداگانه ی یک اثر توسط دو مترجم در اساس کاملاً بلااشکال و امری طبیعی و پذیرفته است. مُراد در این جا ذکر برخوردهای شخصی نخبگان و به زیر سئوال بردن شخصیت علمی همدیگر می باشد. آن هم از سوی چه کسانی؟ به آذین و شاملو که هر دو در آن شرایط از پیشگامان صدیق راه آزادی و آزادی خواهی و متعهدان به ادبیات مترقی و مردمی بودند. نتیجه ی تلخ و شوم این برخورد ها آخرالامر بر همگان آشکار شد: دو دستگی و فروپاشی مقطعی کانون نویسندگان ایران.
مثالی دیگر از جریانات روز می تواند بـرای خوانندگان جوان ملموس تر باشد: چندی است پیرامون چند و چون و چرایی روابط دولت ایران با رهبران چپ آمریکای لاتین مباحثاتی بین افراد و گروه های سیاسی در گرفته و هر کس از منظر فکر، دید و نگرش خود اظهارنظراتی در این باره نموده است. اصل بحث و ابرازنظر البته امری است لازم و پسندیده. اختلاف نظر و برداشت ها واکاوی حتی ریشه های این بحث و این اختلافات در این موارد تا آن اندازه که برای روشن گری لازم باشد امری مثبت و طبیعی می باشد. ولی در مواردی ادبیاتی در این بحث ها به کار برده می شود که تأسف آدمی را بر می انگیزد. مثلاً به طور مشخص آقای دکتر فریبرز رئیس دانا از شخصیت های محترم و شناخته شده ی چپ مستقل در ایران، نظراتی رادر این مورد مطرح کرده و بر مبنای برداشت های شخصی خود توضیحاتی پیرامون این موضوع داده اند. نظریات مطروحه ی رئیس دانا مورد تأیید و خوشایند سرکار خانم المیرا مرادی و آقای انوشه‍ی کیوان پناه نیامده و موجب خشم و عصبیت بی دلیل آن ها شده است. در مقاله ای منتشره در سایت دنیای ما با عنوان (جایی که جوان و پیر با خشت خام بر آیینه می کوبند) به نقد و نفی صحت نظریات وی پرداخته اند. ادبیات به کار گرفته در آن مقاله تعجب و تأثر آدمی را بر می انگیزد. اختلاف دیدگاه نویسندگان مقاله، می بایست کار را به تمسخر رئیس دانا با کلماتی چون پیر فراموش کار بکشاند؟ یا توهین به ایشان تا بدان آنجا رسد، شخصیت موجهی چون رئیس دانا و جوانانی که مواضع آن ها نیز خوشایند نویسندگان مقاله واقع نشده این جور توصیف شوند: (اگر این جوانان و پیران... حمیت و غیرت ... به خرج می دادند). آیا استفاده از اینسان واژه هایی در مباحث سیاسی رواست؟ زهی تأسف! دکتر رئیس دانا در مصاحبه ای با مجله ی چشم انداز شماره ی ۴٣ نظراتی را در مورد سیاست و عملکرد جریانات چپ در سال های اولیه ی انقلاب مطرح نموده است. در همان مقاله ی فوق الذکر رئیس دانا را تحریف گر تاریخ، تحریف گر سیاست احزاب و سازمان های سیاسی کشور دانسته اند. حال سئوال از سرکار خانم المیرا مرادی و آقای کیوان پناه این است: این ادبیات زشت و ناپسند به کار برده را واقعاً در شأن خود و مخاطبانتان می دانید؟ تأثر و تعجب آدمی وقتی بیشتر برانگیخته می شود مقالاتی در توضیح و تشریح سیاست و ماهیت امپریالیسم نوشته اید، که نشان از دانش و در ک و شناخت عمیقتان دارد. حال به چه علت وقتی موضع سیاسی فردی چون دکتر رئیس دانا که بسان شما از سرمایه های معنوی این مرز و بوم می باشد، مورد تأییدتان نمی گردد، با دانش گسترده ی خود و با ادبیاتی محترمانه، با صبر و حوصله و خویشتن داری به تشریح مواضع خود و مواردی که به نظر شما در آن مصاحبه اشتباه و نادرست آمده نمی پردازید؟ جوانان کشور وقتی شاهد این چنین برخورد هایی از سوی افراد باتجربه ای چون شما می شوند، در نظر می گیرید چه برداشتی خواهند نمود؟ آیا ادبیات واقعی و راستین چپ این است؟ نیز پسندیده هست که اشتباه را جایگزین تحریف کنید؟ تأکید بر مطلبی ضروری به نظر می رسد، تحریف را همواره مغرضان می کنند. به گمانم خودتان نیز رئیس دانا و جوانان موصوف در آن مقاله را مغرض نمی دانید. (توضیح اینکه در این مورد مشخص قبلاً آقایان هادی پاکزاد و هاتف رحمانی طی مقالاتی نکات بس ارزنده و در خور توجهی را ذکر نموده اند).
حال با در نظر گرفتن نکات ضعفی که مواردی از آن ذکر گردید، با تعمقی ژرف و علمی به خاطر چاره گری تشتت و ناهمسازی ها، راه حل این معضل نمی تواند تجریدی و بر روی کاغذ رفع شود. به مصداق مثل معروف شناخت درد نیمی از درمان است با درک گستره و ابعاد ژرف و پیچیده ی این مشکل که یکی از موانع اصلی شکل گیری اتحاد و وحدت می باشد. امپریالیسم و نیروهای کارگزارش هم با هزاران ترفند در پی تعمیق و علاج ناپذیری آن میباشند. از جمله با تشکیل نیروهایی با ماسک چپ که مأموریتشان گسترش و ژرفش این مشکل و ایجاد تفرقه می باشد. می بایست در جریان زندگی و در روند و سیر رویدادها، دانستن و درنظر گرفتن اینکه در تاریخ معاصر کشورمان از این زاویه ی افتراق و تشتت چه ضربات دهشتناکی چپ، و از این کانال، میهن متحمل گشته یک بار و برای همیشه به جدیت در نظر داشت منافع تاریخی میهن ایجاب می کند به طور ریشه ای مشکل بایست حل شود. دامنه ی ضعف ها با پشتکاری در تلاشی شایسته ی چپ راستین، هر روز کمتر از روز پیش شود. نیروهای ترقی خواهی که متعلق به صف چپ نمی باشند، در حالت کلی نیروهای بینابینی جامعه می باشند، با دیدن این سان موارد و مشکلات و ضعف هایی که مرتجعان بدخواه برای ضربه زدن بیش تر حتی از بزرگ نمایی آن دریغ نمی ورزند، با پیش داوری های سویی که در اثر تبلیغات طولانی دشمنان به چپ بدبین می باشند. فاصله و دوری شان را هر روز بیش تر از قبل با چپ می نمایند. این چپ است که باید همه ی این موارد را بدون عجله با حوصله و بی عصبانیت و زودرنجی با درکی دیالکتیکی هم پیوند با هم دانسته، در عمل بدون طرح شعارهای بی پشتوانه، غیرکار آمد، و تکراری روز به روز و به طور خستگی ناپذیری در راستای پیش رفت در این مسیر سیر کند. تا رسالت تاریخی خود را به نحوی شایسته ایفا نماید. قصور و سهل انگاری را تاریخ هرگز نخواهد بخشید. کـارشکنان آگاه نیزنا کامی، لعن و ننگ ابدی نصیبشان می باشد.
در پایان نگارنده مدعی نیست توانسته تمامی سخنان را در باب این مبحث در یک مقاله بگوید، دانشمندان و صاحب نظران ترقی خواه مطمئناً با پی گیری در شکافتن علمی و نمایاندن راهکارهای عملی مطلب، برای روشن نمودن ضرورت اتحاد نیروها و ایجاد جبهه ای واحد از همه ی نیروهای مترقی سخنان منطقی کارآمد بس فراوان گفتنی در این مورد دارند.
          Sadeg.shakib@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست