بالهای بلند آدراپانا
میرزاآقا عسگری (مانی)
•
چون تیغهی بُرَندهی شفق،
از گلوی شما خواهیم گذشت.
چون ترانهی مستان،
در کوچههای آینده خواهیم پیچید.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۲ بهمن ۱٣٨۷ -
٣۱ ژانويه ۲۰۰۹
آدراپانا!
زادگاهم! میهنم!
تو میدانی که ریشههایم در خاک تو میرقصند
شاداب، نیرومند، هزاران ساله.
در هیأت گردبادهائی که از باخترت میآیند
بر دشتهای تو میچرخم،
هشداردهنده، بیتاب!
از بالهای بوبو* سُرمیخورم
مانند سینفونی نکیسائی،
بر باغهای زادگاهم میگسترم.
با بخار دهان اسبهای سرکش
با دَم و بازدَمِ رَخش
در کوچههای تو پخش میشوم.
<><><>
اهریمنا!
تو هرگز نتوانستی نام مرا از بالهای سیمرغ بزدائی.
نتوانستی جای گامهایم را در راههای دشوار بزدائی.
هرگز نخواهی توانست
شاهین بلندپرواز شعرم را بر فراز شهر شکار کنی.
خودت هم میدانی که نمیتوانی!
دیکتاتور بزرگ!
تو یک چُسنه بیش نیستی!
همین که جوانان
با سرود درخشان آزادی
در رویاهای من رژه میروند،
و مادران
شعرهای مرا برای فرزندانشان زمزمه میکنند،
همین که نوخاستگان
بر باورهای تو پای مینهند تا میوهی خورشید را بچینند،
سرزمین مرا نامیرا و نیرومند کرده است!
(خودت هم میدانی که میتوانند!)
توفانی در راه است تا عزاداریهای تو را از سرزمین من دورکند،
بارانی میبارد تا غبار بیگانگان را از چهرههای ما بشوید،
تُندآبی از درههای متفکر راهگرفته تا آیات شما را بشوید،
نواندیشانی که در کابوسهای تو رژه میروند،
نشانههای مناند
و من نشانهای از آنهایم!
<><><>
باغبانان، در تاکها و درختان
نوشهای پروردهاند برای پایداری ابدی.
صیفیکاران،
خدایاناند که هستی را درخاک و برخاک میپرورند.
پرستوها، حضور دائمِ کوچیدگان را برفراز شهر زنده میدارند.
<><><>
و تو، ای سوسک بیابانی! چُسنه!
و شما سوسمارهای شنزی!
برخاک من بلولید، بلولید
اما میدانید گامهای کوبنده در راهند.
رژهی آزادی در راه است
سرفرازی در راه است.
شما!
شما سوسکهای حدیٍثگو
سوسمارهای آیهخوان!
زیر گامهای پرطنین آینده له خواهید شد.
آیندهای که طنین گامهایش را از هماکنون میشنوید.
<><><>
بامداد بیداری بر شانهی کوههای میهنام میوزد.
زیبائی بر گُردهی قلههایم بال میگشاید.
ما هربار با عقابهای زاگروس زاده میشویم.
ما هربار با ستارههائی که زیباتراز پستان دختراناند به تابش درمیآئیم.
ما هربار چون انگورهای امید در دهانهای تشنه جای میگیریم.
ما هربار گلوی قناریها را با سرودهای دلکش خود تازه میکنیم.
و چون آتشفشانی که ناگهان برمیجهد،
بر سیاهی، برتباهی فروخواهیم ریخت.
چون تیغهی بُرَندهی شفق،
از گلوی شما خواهیم گذشت.
چون ترانهی مستان،
در کوچههای آینده خواهیم پیچید.
ما
همین ما
سربازان عشق، آزادی و رهائی
که رژه بر ویرانی اندیشههای شما را آغاز کردهایم!
۳۰ ژانویه ۲۰۰۹
---------------------------------
آدراپانا: نام قدیمی اسدآباد و در اینجا کنایه از ایران
بوبو: هدهد
چُسنه: حشرهی بدبو
|