•
چرا چنین مشوشی، میان آب و آتشی؟
به موی او گره بزن ، شکنج اضطراب را
مگو که باز خسته ای ، نبینمت شکسته ای
تو که ز پشت بسته ای، صلابت عقاب را
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۷ بهمن ۱٣٨۷ -
۱۵ فوريه ۲۰۰۹
● برای سهیل
شنیده ام که شسته ای ز گریه جوی آب را
خریده ای به آبرو، سفینه ی سراب را
دوباره راه می زدی به سیل اشک های خود
شب غم دراز را، شبانه های خواب را
ز اشک ها گُهر شوی، نه این، نه آن، دگر شوی
دگر شدن تو را سزد، سبکسری حباب را
تو کودک منی و من، به عشق می سپارمت
اگر چه عشق می زند، خراب تر خراب را
بنازم آن ستمگری، که با فریب و دلبری
نموده سرقت این چنین، ز تو توان و تاب را
سرت به دار عشق و پا، نه بر زمین، نه در هوا
بیا و ختم کن دگر، حکومت طناب را
چرا چنین مشوشی، میان آب و آتشی؟
به موی او گره بزن ، شکنج اضطراب را
مگو که باز خسته ای ، نبینمت شکسته ای
تو که ز پشت بسته ای، صلابت عقاب را
گلایه کرده ای ز ما، گلایه ات خطا خطا
بخوان کنون ز واژه ها، صدای هر جواب را
Pirayeh163@hotmail.com
|