پس از سی و هشت سال...
نگاهی به میراث داران جنبش فداییان در آیینه بزرگدااشت یک رویداد
بیژن بیقرار
•
برای شناخت جامعه کنونی ایران، رهایی از نکبت کنونی و مبارزه در راه سوسیالیسم، تلاش و عزمی دیگر باید؛ تلاش و عزمی چونان چریک های فدایی خلق، که در زمان خود، مظهر تازه اندیشی، زندگی و مبارزه بودند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۶ اسفند ۱٣٨۷ -
۱۶ مارس ۲۰۰۹
Something is rotten in the state of Denmark.
چیزی تبهگن برجاست در کشور دانمارک.
هملت، پرده اول- صحنه چهارم(۱)
امسال نیز چون سال های گذشته، به مناسبت نوزدهم بهمن ماه، بیانیه های گوناگونی در یادبود و بزرگداشت واقعه سیاهکل، به وسیله سازمان هایی که جمله، خود را از تبار چریک های فدایی خلق می دانند، در سایت ها و نشریات مختلف منتشر شد. هر یک از این بیانیه ها، در حکم آیینه ای است که تصویری گویا از مواضع، اندیشه ها و حال و هوای کنونی پدیدآورندگانش را در برابر ما قرار می دهد. اکثربیانیه ها، از یک سو، به گونه ای غم انگیز، ناتوانی و ضعف سازمان های مربوطه را، در عرصه اندیشه و عمل به تصویر می کشند؛ و از دیگر سو، فاصله بزرگ آنها را از روح، آرمان و جوهر جنبش فداییان، به اشکال گوناگون به نمایش می گذارند. اگر لایه زرین این بیانیه ها را بتراشیم، مس پنهان در زیر آن ها را، حتی با چشمانی غیرمسلح باز خواهیم شناخت. دراین معجون هفت جوش همه چیز یافت می شود الا شجاعت، صداقت، آگاهی و پویایی که ویژگی بزرگ جنبش فداییان در نخستین سال های پیدایش آن است. میان جنبش فداییان در آن سال ها، و بخش گسترده ای از شخصیت ها و سازمان های که اکنون خود را میراث دار فداییان خلق می دانند و در بزرگداشت نوزدهم بهمن و در رثای مبارزان سیاهکل بیانیه صادر می کنند، اختلاف بسیار است.
در این بازار سر میدان که گاه هیاهویش گوش را می آزارد، لیبرال دموکرات هایی که به دنبال یک دگردیسی ایدئولوژیک، از میان شیفتگان "سوسیالیسم واقعا موجود" سربرآوردند، به همان اندازه با روح و آرمان چریک های فدایی خلق بیگانه اند، که مخالفان جزم اندیش و ناآگاه شان؛ کسانی که زیر نقاب انقلابی گری و ادعاهای بزرگ، از هرگونه مسئولیت پذیری و مبارزه نظری و عملی در کارزار کنونی می گریزند. گروه نخست را می توان مارکسیست های نادم و هم زمان لیبرال دموکرات های شرمنده ای نامید که در نهایت قبله و کعبه شان، دموکراسی لیبرال و حقوق بشر است. اینان که در بیست و پنج سال گذشته، از عرصه مبارزات اجتماعی و سیاسی در داخل ایران به دور بوده اند ودر آن بی تاثیر، از نام جنبش فداییان کاسبکارانه استفاده می کنند. از این جماعت، یکی "نویسنده" شده است و خاطراتش را به صورت داستان هایی در مذمت "خشونت" و عواقب غیرانسانی زندگی چریکی جاودان می کند؛ دیگری از "مورخ" و "پژوهشگر" وزارت اطلاعات می خواهد که در "نفی خشونت" پیگیرتر باشد؛ سومی در یاد داشت های مبسوط خود، از واقعه سیاهکل با عنوان "نابالغی خودخواسته" نام می برد؛ چهارمی، پنجمی، ششمی و... به عضویت"اتحاد جمهوری خواهان" در می آیند و اسباب دردسر آنان و اینان را فراهم می کنند... عجب مرغزاز زیبایی است این که در آن، هر گلی با هر رنگ و بویی یافت می شود ! جمله این مردم نیک نهاد، البته خود را میراث دار جنبش فداییان می دانند. این بلاتکلیفان که خود را به قضا و قدر سپرده اند، در حقیقت یکی به نعل می زنند و یکی به طاق!
در بیانیه ای که "سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)" به مناسبت بزرگداشت نوزدهم بهمن صادر کرده است، تذبذب و بلا تکلیفی، به شکلی آشکار چهره می نمایاند (۲). عدم صداقت و ریاکاری نهفته در این اعلامیه، آشکارتر از آن است که بتواند به وسیله مبهم و کلی گویی نویسندگان آن، پوشانده شود. وقتی متن اعلامیه را می خوانیم، در می یابیم که عنوان آن، یعنی "گرامی باد زاد روز جنبش فدایی!" با حسابگری انتخاب شده است. در تمام متن، در هیچ کجا، واژه "سیاهکل" به چشم نمی خورد! نویسندگان بیانیه خوب می دانند که در ادبیات فداییان، از آنچه در نوزدهم بهمن سال ۱٣۴۹ در "سیاهکل" روی داد، همواره با واژگانی چون "رستاخیز سیاهکل" و "حماسه سیاهکل" نام برده می شود. ظاهرا برای نویسندگان بیانیه، بردن نام "سیاهکل" و از آن بدتر اطلاق واژه "رستاخیز" و یا "حماسه" به آن چه در نوزدهم بهمن ۱٣۴۹ گذشت، معصیتی است عظما! از این رو، آنها برای آن که مرتکب این معصیت نشوند، و ایضا برای آن که از سرزنش دوستان لیبرال دموکرات و جمهوری خواه خود از این باب در امان بمانند، واژه نامطلوب و دردسرآور "سیاهکل" را از عنوان بیانیه و تمامی متن آن حذف کرده اند تا خدای نکرده ناچاربه کاربردن واژگان "خشنی" چون "رستاخیز" و "حماسه" در وصف "سیاهکل" نشوند!
نقد صوفی نه هم صافی و بی غش باسد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
سازمانی که خود را از وارثان اصلی جنبش فداییان می داند، در بیانیه محافظه کارانه و سازشکارانه خود به مناسبت نوزدهم بهمن، عدم درک "رستاخیز سیاهکل" به عنوان نقطه عطف تاریخ جنبش چپ ایران در دوران اخیر و اهمیت وتاثیر همه جانبه این رویداد را به نمایش می گذارد. بی جهت نیست که در هیچ جای این بیانیه به جهان بینی مبارزان سیاهکل اشاره نمی شود؛ بی جهت نیست که در تمام بیانیه، تنها یک بار واژه سوسیالیسم، آن هم به شکلی رنگ و روباخته و کلی، به کار برده می شود؛ بی جهت نیست که بیانیه میان عدالت طلبی و آزادی خواهی چریک های فدایی خلق، با عدالت طلبی و آزادی خواهی در معنای کلیش، که امروزه، حتی سلطنت طلبان "دموکرات" نیز دم از آن می زنند، تمایزی نمی نهد. سخن کوتاه. متن بیانیه به گونه ای تدوین شده است تا دغدغه های مبارزان فدایی در آن سال ها را تا حد دغدغه های نویسندگان لیبرال دموکرات امروزی بیانیه فرو کاهد.
اما بعد. نویسندگان در آغاز، فرارسیدن ۱۹ بهمن را "به همه هم رزمانی که برای تحقق آرمان های انسانی این جنبش ره می پویند"، شادباش می گویند. آنان البته در بخش پایانی بیانیه، این آرمان های اانسانی را برای خواننده روشن می کنند: "تاریخ جنبش فدائی، بخشی از تاریخ صد ساله مبارزه ایرانیان برای جامعهای است که در آن، مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند، حقوق بشر رعایت شود و همه مردم از منابع و ثروت ملی بهره گیرند..." مبارزه برای ساختن جامعه ای که در آن، مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند، حقوق بشر رعایت شود و همه مردم از منابع و ثروت ملی بهره گیرند، مبارزه ای مترقی، آزادی خواهان و عدالت طلبانه است. در تمام سال های سیاه دیکتاتوری شاه، سازمان ها و گروه های گوناگون، با جهان بینی ها و اندیشه های متفاوت، به این مبارزه پرداختند؛ به گونه ای که می توان جریان های چون جبهه ملی ایران، نهضت آزادی و سازمان های گوناگون ملی و مذهبی، متاثر از سوسیالیسم و سوسیال دمکراسی را در این طیف قرار داد. همه این ها اما، نقطه آغاز و شرط لازم برای حرکت چریک های فدایی خلق بود، ونه غایت و نهایت آرزوهاشان! آنان جایی آغاز کردند که دیگران ماندند؛ زمانی برخاستند که دیگران نشستند. این موضوعی است که نویسندگان بیانیه، ریاکارانه از پرداختن به آن طفره می روند.
بخش پایانی بیانیه نیز خواندنی است: "سی و هشت سال پس از ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، در برابر آن تهور و از خودگذشتگی سر فرود میآوریم و با ادامه تلاش برای فردایی بهتر برای میهن خود عمل میکنیم، فردائی که در آن، هیچ سری بالای دار نرود، هیچ قلمی را نشکنند، هیچ صدایی را خفه نکنند، هیچ کودکی از مسکن، غذا، بهداشت و تحصیل محروم نباشد، با هیچ زنی چون "نیم انسان" برخورد نشود و هیچ انسانی را از آموزش زبان مادری محروم نکنند. این آرزوها روشن کننده راهی است که در ادامه مسیری که سی و هشت سال پیش آغاز شد، می رویم." خوب دقت کنید. فردایی که از طرف یکی از وارثان اصلی جنبش فداییان برای ایران تصویر و آرزو می شود، وضعیت امروزی تمامی کشورهای اروپای غربی است! فردایی است که بی هیچ کم و کاست از طرف سلطنت طلبان "دموکرات"، جمهوری خواهان لیبرال و حتی بسیاری از روشنفکران مذهبی داخل ایران، به اشکال گوناگون طلب می شود. به عبارت دیگر، بیانیه "سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)"، مبارزه در راه لیبرال دموکراتیسم را جانشین مبارزه در راه سوسیالیسم می کند؛ حال آن که هدف اصلی جنبش فداییان، فراگذشتن از نکبت سرمایه داری بود. شرافت مندانه ترین یادبود و بزرگداشت مبارزان فدایی، وفاداری به این هدف و تلاش در راه آن، با توجه به مقتضیات زمانه، شرایط ملی و بین المللی کنونی، تجربه های گذشته، و آگاهی های امروز است. تلاش و فعالیت همه جانبه نظری و عملی، برای ارائه یک آلترناتیو سوسیالیستی در شرایط کنونی، و مبارزه با ارتجاع و استبداد دینی حاکم از این منظر، ادامه راهی است که گروهی از شریف ترین و نجیب ترین فرزندان ایران، در نوزدهم بهمن ماه ۱٣۴۹ و سال های بعد، جان بر سر آن نهادند. این تلاش و فعالیت، پیش نیاز هر گونه همکاری و تعامل با نیروهای دمکرات و آزادیخواه – از جمله اتحاد جمهوری خواهان ایران– در مبارزه برای برگذشتن از جمهوری اسلامی و ساختن جامعهای است که در آن، "مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند، حقوق بشر رعایت شود و همه مردم از منابع و ثروت ملی بهره گیرند". انکار و یا کم رنگ کردن جوهر و ماهیت سوسیالیستی جنبش فداییان، میراث داران این جنبش را به دنباله روان بی هویت لیبرال دموکراسی تبدیل می کند.
و اما، در کنار "فداییان خلق ایران (اکثریت)"، برخی ازگروه های دیگری که آنان نیز خود را اخلاف جنبش فداییان می دانند، البته از موضع و دیگاهی متفاوت، به بزرگ داشت واقعه سیاهکل پرداختند. تفحصی در میان بیانیه های منتشر شده به وسیله غالب آنها نشان می دهد، که آنان هم چنان، ساکنان برج ها و قلعه های قدیمی، نیمه مخروب و فراموش شده ای هستند، که هر از چند گاه، با تفنگ های فرسوده و کهنه شان به شکار سایه ها می روند. ویژگی مشترک این گروه ها، واقعیت گریزی، نا آگاهی، دگماتیسم و عناد با اندیشه و خرد انتقادی است؛ ویژگی که در آیینه بیانیه های که آنها، به مناسبت بزرگداشت نوزدهم بهمن صادر کرده اند، به وضوح چهره می نمایاند. چریک های فدایی خلق، اما، فرزندان زمان خود بودند. آنان اهداف و روش های مبارزات خویش را، منطبق بر روح زمان، بر اساس شرایط ملی و بین المللی وقت و آگاهی هایی که با عزم و کوشش بسیار و تحت مخوف ترین شرایط سرکوب و اختناق کسب کرده بودند، بر گزیدند. میان آنان که مبارزه در میدان نبرد را با تلاش برای دانستن و بازدانستن آمیخته بودند و در سخت ترین شرایط، کتاب ها و جزوات خود را از یک خانه تیمی به خانه دیگری می کشیدند، با اکثرمدعیان کنونی که در سی سال گذشته، درجا زده اند، فاصله بسیار است.
علی رغم آن که تئوری مبارزه و تبلیغ مسلحانه به عنوان یک شیوه مبارزه در راه بسیج و به حرکت درآوردن توده ها ، به نتایج مورد نظر هواداران آن نرسید؛ و علی رغم آن که مشی چریکی در ایران، راه به انقلاب اجتماعی نبرد؛ و علی رغم انتقادات تئوریک بنیادی و جدی که از دیدگاه مارکسیستی متوجه این تئوری است، در تمامی سال های ۱٣۴۹ تا ۱٣۵۷، سازمان چریک های فدایی خلق در خط مقدم جنبش چپ ایران قرار داشت. این سازمان در آن سال ها، پیوندی ناگسستنی با مبارزات دانشجویی برقرار، و بسیاری از دانشجویان مبارز و آگاه را جذب مبارزه کرد. در شرایط کنونی، در حالی که دانشگاه های ایران عرصه مبارزه جانانه بخش های گسترده ای از دانشجویان با ارتجاع مذهبی حاکم است، و در حالی که نسلی جدیدی از دانشجویان با گرایشات مارکسیستی و سوسیالیستی به مبارزه برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی برخاسته ودر این راه، زندان و شکنجه و محرومیت را به جان خریده است، بسیاری ازمیراث داران چریک های فدایی خلق، به مرخصی در تاریخ رفته اند! تلاش و فعالیت بنیان گذاران و کادرهای برجسته سازمان چریک های فدای خلق، برای کسب آگاهی اجتماعی و مبارزاتی، و تدوین سیاست ها و فعالیت های سازمان بر اساس آن، همچنین پیوند سازمان با آگاه ترین و فعال ترین عناصر مبارز در آن دوره، در مقایسه با رخوت و بی خبری اکثر میراث داران آنها از شرایط و گفتمان های روز جنبش چپ در آغاز قرن بیست و یکم، و فاصله آنها از مبارزات داخل کشور در عرصه های گوناگون، حیرت انگیز است.
بررسی بیانیه های "سازمان فداییان (اقلیت)"، "سازمان چریک های فدای خلق ایران"، "چریک های فدایی خلق ایران" و "سازمان اتحاد فداییان کمونیست"(٣)، با توجه به ادبیات به کار رفته، شکل و محتوای استدلال، و سر آخر، اندیشه ها و نظرات ارائه شده در آنها، دو نکته اساسی را آشکار می کند: نخست آن که جمله این سازمان ها، هیچ گونه ارتباطی و پیوندی با گفتمان های خلاق مارکسیستی یک صد سال اخیر جهان ندارند. برداشت های آنان از مارکسیسم، در بهترین حالت، برداشتی هایی لنینیستی است؛ آن هم لنینیسمی پیش پا افتاده و ناکارآ که حتی از تیزبینی سیاسی، عمل گرایی وتحرک لنین در عرصه مبارزه تهی است. علی رغم آن که اعضا و کادرهای بالای این سازمان ها، سال هاست که در غرب زندگی می کنند، علی رغم دست رسی آنان به منابع معتبر و اصیل مارکسیستی و آثار متفکران برجسته مارکسیست، هم چنین، علی رغم امکانات گسترده ای که تکنولوژی در آغاز هزاره سوم میلادی، به ویژه در غرب، در اختیارشان قرار داده است، هیچ نشانی از تلاش و خواست آنان، برای رهایی از این راحت طلبی و کاهلی اندیشه، به چشم نمی خورد. رهبری و اعضای این سازمان ها، ظاهرا یک بار برای همیشه "مارکسیست" شده اند؛ هم چون بسیاری از پیروان مذاهب و آیین های گوناگون. این که مارکسیسم در زندگی صد و پنجاه سال اش با چه چالش های نظری روبرو بوده است و چگونه اندیشمندان گوناگون، با برداشت ها و قرائت های خود از مارکسیسم، در عرصه های مختلف، به غنای آن افزوده اند، و موضوعات و مباحث نوینی را در مقابل ما قرار داده اند، برای ساده اندیشانی که خود را "مارکسیست" می دانند، جالب توجه نیست. در نوشته ها و مقالات آنها، دغدغه ها و مباحث مارکسیست ها در آغاز قرن بیست و یکم، محلی از اعراب ندارد.
نکته دوم، ناتوانی سازمان های یاد شده در درک واقعیت های پیچیده و دینامیک جامعه ایران در شرایط کنونی است. جمله آنها ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران را ساختاری سرمایه داری و وابسته به امپریالیسم جهانی می دانند؛ ساختاری که در آن، تضاد کار و سرمایه، تضاد اصلی است و حکومت جمهوری اسلامی به نمایندگی از سوی سرمایه داران و برای حفظ منافع آنان، کارگران و زحمتکشان را سرکوب می کند و به استثمار سرمایه داری تداوم می بخشد. برای نمونه، در بیانیه های آنها به مناسبت بزرگداشت نوزدهم بهمن می خوانیم: "نزدیک به سه دهه است که کارگران، زنان، جوانان و مردم زحمتکش ایران و افراد و نیروهای انقلابی با دادن قربانیان بسیار با این رژیم و طبقه سرمایه دار پشتیبان آن که بمثابه مافیای قدرت وثروت برمقدرات جامعه حکم می رانند، در مبارزه اند."(۴)؛ و یا: "ازاینروبه محض فروپاشی رژیم شاه تمامی ارگان های سرکوب نظام قبلی بازسازی شد و مهره های جدید با ظاهر متفاوت، اما با القاب اسلامی برای حفظ منافع سرمایه داری جهانی وارد میدان شدند."(۵)؛ و بازهم: "طبقه حاکم سرمایه دار که منافع اقتصادی و سیاسی اش در حفظ نظام ستمگرانه موجود و اسارت توده کارگر و زحمتکش است، در برابر این ضرورت تاریخی می ایستد... لذا اختناق و دیکتاتوری عریان طبقه سرمایه دار حاکم بر ایران، بیان چیز دیگری جز زوال و گندیدگی نظام سرمایه داری و هراس بی انتهای طبقه فوق ارتجاعی پاسدار نظم کهنه و در حال مرگ نیست..."(۶) و یا: "درست به همین خاطر، استثمارگران حاکم که وظیفه شان حفظ سلطه غارتگرانه امپریالیسم و نظام سرمایه داری وابسته در ایران می باشد، تمام تلاش خود را به خرج می دهند که ضمن سرکوب و قلع و قمع وحشیانه و سیستماتیک مبارزات عادلانه کارگران و زحمتکشان، راه را به ویژه برای جوانان انقلابی... سد نموده و مانع یادگیری آنها از این مبارزات و کسب آگاهی های انقلابی گردند..."(۷) این احکام و داوری ها که بدون توجه به واقعیت های پیچیده جامعه ایران، به وسیله گویندگانشان، همواره چون ذکر و دعا تکرار می شوند، ما را به یاد این تمثیل مولوی در مثنوی می اندازند:
مرغ، بر بالا پران و سایه اش می دود بر خاک، پرّان مرغ وش
ابلهی، صیاد آن سایه شود می دود چندان که بی مایه شود
بی خبر کآن عکس آن مرغ هواست بی خبر که اصل آن سایه کجاست
تیر اندازد به سوی سایه او ترکشش خالی شود از جستجو
حاکمیت جمهوری اسلامی یک الیگارشی مذهبی- نظامی است که با حمایت گسترده روحانیت، سپاه و بسیج، ایجاد و گسترش جامعه مدنی خاص خود (بنیادها، کمیته ها، مساجد، سازمان های عریض و طویل) و انحصار درآمد سرشار نفت و گاز، در بالاترین نقطه هرم قدرت سیاسی و اقتصادی در ایران قرار گرفته است. قدرت این حاکمیت ناشی از سرمایه داران ایرانی نیست و آنان را نمی توان مدافع منافع این طبقه به شمار آورد؛ برعکس، سرمایه داران ایرانی برای آن که سهم بزرگتری از غارت اموال عمومی و رانت های گوناگون نصیبشان شود، در پیشگاه الیگارشی مذهبی- نظامی حاکم، کرنش می کنند و با آن به زد وبند می پردازند. کارخانه ها و بنگاه های تولیدی ورشکسته ایران، بیش از آن که محلی برای ایجاد ارزش اضافی حاصل از استثمار کارگران و غارت آن باشند، ابزارهایی هستند که صاحبانشان، با استفاده از آنها، دست به انواع رانت خواری و سفته بازی(speculation) می زنند.
از دیدگاه تاریخی،در ایران به دلیل کمبود آب واهمیت نقش حکومت مرکزی در حفظ و نگهداری سیستم های آب رسانی، و همچنین مالکیت انحصاری اراضی کشاورزی به وسیله شاه و وابستگانش، طی سده های متوالی، حاکمیت متمرکز دولتی، همواره از صاحبان املاک زراعی و زمین داران بزرگ استقلال سیاسی نسبی داشته است. در حقیقت این زمین داران بزرگ و ملاکان عمده بوده اند که مشروعیت و حق مالکیت خود را همواره از شاه وتشکیلات حکومتی که در راس مالکان کشور قرار داشتند، کسب نموده اند. در دوران پهلوی و به ویژه با تسلط نفت و درآمدهای نفتی بر اقتصاد ایران و انحصار این درآمدها به وسیله نظام حکومتی ودر راس آنها شاه، استقلال نسبی سیستم حکومتی از مالکان زمین و سرمایه داران تداوم یافت. با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرارحاکمیت روحانیت در ایران، این روند، ضمن حفظ جوهر خود، پیچیده تر شد. حاکمیت کنونی ایران، نه نماینده سرمایه داران و نه حافظ منافع آنان است. این کولاژ عجیب، که در حال حاضر آمیزه ای از جناح های گوناگون روحانیت، سپاه پاسداران و بسیج است، بر فراز طبقات گوناگون اجتماعی ایران، از جمله سرمایه داران قرار گرفته است. امکاناتی اقتصادی گسترده ای که تسلط بر منابع ملی، سفته بازی، رانت خواری، انحصارهای گوناگون در زمینه صادرات و واردات، و سرآخر، سرمایه گذاری در ملک و ساخت و ساز، در اختیار حاکمیت کنونی ایران و وابستگان آن قرار می دهد، قابل مقایسه با ارزش افزوده ای که به وسیله کارگران ایرانی تولید می شود، نیست.(٨)
در سال های اخیر، اتکای یک جانبه به در آمد سرشار نفت، واردات گسترده کالاهای مصرفی با عوارض گمرکی پایین، و تمرکز بیمار گونه سرمایه و سرمایه گذاری در بخش های غیرتولیدی ، به ویژه در بخش زمین و مسکن، سبب ورشکستگی بسیاری از بنگاه های تولیدی ایران شده است. این اما تمام قضیه نیست. ایدئولوژی قرون وسطایی الیگارشی حاکم و سیاست های ماجراجویانه آن، سبب انزوای سیاسی و اقتصادی ایران و در نهایت تبدیل کشور ما به یکی از ناامن ترین مناطق دنیا، برای سرمایه گذاری شده است؛ به گونه ای که نه تنها سرمایه داران خارجی حاضر به پذیرش ریسک سرمایه گذاری در ایران نیستند، بلکه بسیاری از سرمایه داران ایرانی نیز بخش های بزرگی از سرمایه خود را از ایران خارج کرده و یا در فعالیت های کم خطر و سودآور غیر تولیدی به کار انداخته اند. طبقه سرمایه دار ایران، طبقه ای بی هویت و به لحاظ سیاسی و اجتماعی ذلیل است؛ طبقه ای چاکر و خدمتگزار که قدرت و توان اقتصادی اش، به طور عمده، ناشی از زد وبند با الیگارشی حاکم و رانت خواری است.
درحقیقت حاکمیت جمهوری اسلامی زنگی مستی است که تیغی برنده در کف دارد، و نه در مقابل سرمایه داران که در مقابل هیچ طبقه اجتماعی پاسخگو نیست! مبرم ترین وظیفه جنبش چپ ایران در شرایط کنونی، تحلیل غیرکلیشه ای ساختار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران، شناخت دقیق طبقات و روابط اجتماعی، بررسی ساختار قدرت و نقش مذهب در ایران، و سر آخر، ارائه آلترناتیوی سوسیالیستی برای مبارزه در راه عدالت اجتماعی و آزادی بر اساس همه این عوامل، و با تکیه بر گفتمان های کنونی جنبش جهانی چپ است. هر گونه نسخه سوسیالیستی، بدون در نظر گرفتن دقیق عوامل نامبرده، نسخه ای غیرمعتبر و گونه ای سرگرمی شبه روشنفکری است. آیا در حال حاضر می توان از سوسیالیسم در ایران سخن گفت؟ با توجه به ساختار کنونی جامعه ایران، حاکمیت موجود، و شرایط جهانی، استقرار یک حاکمیت سوسیالیستی در ایران چگونه می تواند متحقق شود؟ این سوسیالیسم از چه جنسی است، چه ویژگی هایی دارد و چه نیروهای اجتماعی و کدام طبقات، موتور محرک و پیش برنده آن خواهند بود؟ نقش طبقه کارگر ایران با توجه به واقعیت های موجود، در تحول سوسیالیستی آتی چیست؟ چگونه می توان ساختاری دموکراتیک به دولتی که درآمد سرشار نفت، این چراغ جادوی علاءالدین را در اختیار می گیرد، تحمیل کرد؟ چگونه می توان غول چراغ جادو را کنترل نمود؟
بخشی از میراث داران جنبش فداییان که دموکراسی و حقوق بشر دغدغه اصلی آنهاست، این پرسش ها را از ذهن خود پاک کرده اند. بخشی دیگر اما، با ساده دلی و ساده اندیشی، پاسخ های خود به این پرسش ها را، از سی سال پیش تا کنون، و یکبار برای همیشه داده اند. اینان را باکی نسیت که واقعیت امروز ایران و تجربه سایر کشور ها، با نظریه های آنان نمی خواند... به شکارسایه ها می روند... برای شناخت جامعه کنونی ایران، رهایی از نکبت کنونی و مبارزه در راه سوسیالیسم، تلاش و عزمی دیگر باید؛ تلاش و عزمی چونان چریک های فدایی خلق، که در زمان خود، مظهر تازه اندیشی، زندگی و مبارزه بودند.
پانوشت ها:
۱) سوگنمایش هملت، شاهپور دانمارک/سروده ی: ویلیام شیکسپیر/ترجمه ی: دکتر میر شمس الدین ادیب سلطانی/انتشارات نگاه/۱٣٨۵
مسعود فرزاد این جمله را که از زبان مارسلوس در پایان صحنه چهارم از پرده اول بیان می شود به این صورت ترجمه کرده است:" در کار دانمارک فسادی موجود است." این عبارت بعد ها در ادبیات جهان به صورت کنایه و اشاره ای درآمد.
۲) نگاه کنید به اعلامیه هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت ۱۹ بهمن، در: www.kar-online.com
٣) نگاه کنید به بیانیه هایی که این سازمان ها در سایت های اینترنتی خود به مناسبت نوزدهم بهمن منتشر کرده اند.
۴) اعلامیه شورای مرکزی سازمان اتحادیه فداییان کمونیست، "به مناسبت سی وهشتمین سالگرد حماسه سیاهکل وسی امین سالگرد قیام بهمن"
۵) بیانیه سازمان چریک های فدایی خلق ایران، با عنوان:"گرامی باد سی امین سالگرد قیام بهمن ۱٣۵۷ و سی و هشتمین سالگرد حماسه سیاهکل"
۶) بیانیه سازمان فداییان(اقلیت)، به مناسبت ۱۹بهمن، سالروز نبرد سیاهکل
۷) بیانیه چریک های فدایی خلق، "در گرامیداشت رستاخیز سیاهکل و قیام بهمن!"
٨) نگاه کنید به مقاله مستند و ارزشمند "بحثی در مبانی حقوق مالکیت خصوصی در ایران"، نوشته: حمید برزگر، در آرشیو سایت اخبار روز
|