یک خیال فیروزه ای و دو سروده دیگر
شکوفه تقی
•
تویی که سپیده به سپیده، مرا
در غربت چهار طاق این آتشکده ی خاموش،
می زایی
تا شام به شام
به دست چنگیزی تبعید بسپاری
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣۱ فروردين ۱٣٨٨ -
۲۰ آوريل ۲۰۰۹
● یک خیال فیروزه ای
تو نیشابور سوختهی منی
خیال فیروزهای یک وطن،
که خود را پهن کرده،
زیر آسمان کویریِ تنهائی.
تو نیشابور سوختهی منی
یک زادوبومِ ققنوسی،
باچشمه آبی بیبیانه،
قدمگاهی خضرانه،
و امامزادهای گمنام،
و درخت سپیداری بی آشیانه.
تویی که سپیده به سپیده، مرا
در غربت چهار طاق این آتشکدهی خاموش،
میزایی
تا شام به شام
به دست چنگیزی تبعید بسپاری
تو نیشابور سوختهی منی
ای زادوبوم ققنوسی
● مادرم ایران
نام مادرم ایران است
شاید هم حوا
هلن،
هاجر
یا زمین برگزیدهی خدا .
نام مادرم میهن است
فرشته،
امشاسپند،
ایزدبانو،
یا اسفندار مذ زیبای اوستا،
نام مادرم ایران است
و من روزگاری بس دراز
به البرزی چکاد سپیدش
و ناهیدی رودخانهی شیرش
سوگند خورده، نماز برده ام
و امروز،
پیرزنی مییابم او را،
خیس دامان
و من ترسیده یا شرمگین
در خانهی همسایه پنهان.
● یک شهر غربت
پرسیدی چگونهام؟
ای بد نیستم،
یک بقچه نمازم پر از نیایش.
دو دست خاموش قنوتم پر از دعا.
یک پنجره نباریدنم
روبروی انتظار سبز بیدها و صنوبرها.
یک رودخانه تردیدم
به موازات رفتن،
انباشته از سکوت یخ بستهی مرغابیها.
یک آینه آبم
شکسته از باران تکراری سنگهای روزها و شبها.
یک شهر غربتم
به نام تبعیدگاه اوپسالا.
شکوفه تقی
اوپسالا ۱٧ آپریل ۲٠٠۹
|