سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یک خیال فیروزه ای و دو سروده دیگر - شکوفه تقی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : پیمان حنیفه

عنوان : یک گریه ی آرام
ساده بگویم: شعرهای راحتی نبودند که بشود خواند و فقط گفت "به به". به ویژه آنجا که به نیشابور می رفتیم اندوه، سخت غلبه داشت و چقدر سوزاند مرا "آتشکده ی خاموش". در "یک شهر غربت"، به سادگی توانستم آهنگ را کشف کنم؛ شعر ریتم خودش را با خودش داشت. یک شعر ناب و سالم بود؛ زلال اما سنگین. (به نامربوطی صفت هایی که پشت هم چیده ام آگاهم اما دروغ نمی توانم گفت)
شعرهای بانو شکوفه تقی، به سفرهایی می مانند که "نمی توانی نروی".
امید که باز هم از ایشان بخوانیم؛ هر چه زودتر.
آرزومند کامیابی شان؛ همیشه؛ همه جا.
۹۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : جواد قایمی

عنوان : افسوس
چرا نظرات را پاک میکنید.کار خوبی نیست.همه باید دردانه شما باشند تا حرفی بزنند.
۹۴۱۵ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و یک نکته
و یک نکته
بعضی از شاعران گرامی ، گاه چند شعر را همزمان به نمایش می گذارند ، به نظرم این کار خوبی نیست. باید هر بار خواننده ی خود را مهمان یک شعر ساخت ، تا با تمرکز روی آن مکث کند ، تا هر گوشه ی کار را کامل و دقیق دریابد. نمایش همزمان چند شعر ، در ذهن خواننده ی بی حوصله و عجول زمانه ی ما بد می نشیند ، بخصوص که اگر شعر اول باب طبع اش نباشد. آنگاه می تواند زود در باره ی همه ی کار قضاوت کند و از آن همه شعر، تصویری ارزان و کیلویی در ذهن او بنشیند.

چه بسا آن تکه شعر را که من جدا کرده ، نوشته ام ، "رسام" ِ نظر گذار نخوانده باشد.
۹٣۱٣ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : یک آینه آبم
جناب رسام و الغوغا!

چرا به این راحتی دهان خود را برای توهین به دیگران باز می کنید.

از این دست کلام قوی کمتر شاعری در روزگار " هرچه دلم خواست می نویسم" دارد.

لطفاً با دقت و چندین بار بخوانید. شاید اشکال از شمای خواننده باشد.

"یک پنجره نباریدنم
روبروی انتظار سبز بیدها و صنوبرها.

یک رودخانه تردیدم
به موازات رفتن،
انباشته از سکوت یخ بسته‌ی مرغابی‌ها.

یک آینه آبم
شکسته از باران تکراری سنگ‌های روزها و شب‌ها.

یک شهر غربتم
به نام تبعیدگاه اوپسالا. "

این تکه شعر به تنهایی یک شعر کامل است که در آن سخن های زیادی گفته شده ، و پُر از تصویر است. گویی آن بانوی خیال ، دوربین احساس در دست ، تصمیم گرفته برای همیشه صحنه ای غریب و کمی دلگیر را در تاریخ شعر ثبت کند ماندگار.

دوستان با انصاف ، لطفاً حاصل دل دیگران را کمی با دقت بخوانید.
۹٣۰٨ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست