آزموده را همچنان باید آزمود
محسن یلفانی
•
ضرورت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، صرفنظر از این که به چه نتیجه ای منجر شود، از آنجاست که به هر رو به بقا و دوام جنبش اصلاح طلبی کمک می کند. در مورد این جنبش البته حرف و سخن بسیار است و آسان ترین کار شمردن عیب و ایرادهای آن است. ولی هر چه هست، تنها راه یا حداقل تنها چشم انداز در برابر بن بستی است که حکومت اسلامی مملکت ما را بدان کشانده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۹ خرداد ۱٣٨٨ -
٣۰ می ۲۰۰۹
به نظر می رسد که تعداد کسانی که انتخابات ریاست جمهوری امسال را تحریم کرده اند(حداقّل در داخل کشور) در مقایسه با تحریم کنندگان انتخابات پیشین، به نحو قابل ملاحظه ای کمتر شده است. در خارج از کشور طبعاً با برخورداری از برج بابل مقاله پراکنی ها و تک گوئی های انترنتی تحریم های سنتی و «کلاسیک» همچنان ادامه دارد. در داخل کشور، امّا، برخی از محافل و سازمان هائی که از اعتبار و نفوذی هم برخوردارند و در نوبت گذشته تصمیم به تحریم گرفته بودند، این بار وارد بازی انتخابات شده و از کاندیداهائی هم حمایت کرده اند. هر چند که جهاندیده دلیر، محّمد ملکی در مقاله ای به صراحت و روشنی سوابق و کارنامه هر چهار کاندیدا را برمی شمارد و بی آنکه بتوان ایرادی بر منطق و استدلالش گرفت، یادآور می شود که همه آنها در ایجاد وضعیت مصیبت باری که مملکت ما در آن گرفتار است مسئولند، و در آینده نیز همان خواهند کرد که در گذشته کرده اند.
عیب و ایرادهای به اصطلاح دموکراسی و به تَبَع آن انتخاباتی که حکومت اسلامی به مردم ما هدیه کرده چنان انبوه و آشکار است که آن را بیشتر به داستان گربه و نُشادر شبیه
می کند و ناخوشایندی و ناهنجاری آن را به خاطر می آورد. در واقع شماره و شدّت این عیب و ایرادها تا آنجاست که اصولاً می توان هر گونه انتخاباتی را در ایران اسلامی یک سره مخدوش و باطل دانست. صرفنظر از اصل ولایت فقیه که به خودی خود ناقض حقّ حاکمیت مردم است، موارد دیگری نظیر اسلامی کردن مجلس شورا، تحمیل سیاست آشکار آپارتاید در مورد حق انتخاب شدن، یکی از بارزترین این ایرادها نقش شورای نگهبان است، که به عنوان ابزار دست «ولی فقیه» صلاحیت کاندیداها را تعیین می کند و سپس با «نظارت» خود کنترل کامل وی را بر جریان انتخابات تاًمین می نماید. برای نمونه، امسال شورای نگهبان از میان ۴۷۵ نفری که خود را کاندیدای انتخابات کرده بودند صلاحیت ۴۷۱ نفر را چِکی رد کرد و تنها چهار نفر را صاحب صلاحیت تشخیص داد و آب هم از آب تکان نخورد. در این میان تنها قاسم شعله سعدی در پی رد صلاحیتش نامه سرگشاده ای به «جناب حجت الاسلام آقای علی خامنه ای» نوشت و در آن با صراحت و شجاعتی که تحسین هر ایرانی غیرتمندی را برمی انگیزد، به تفصیل تخلفات و اشتباهات «رهبر» را برشمرد. نامه قاسم شعله سعدی از لحاظ صراحت و شجاعت به نامه مشهور زنده یاد سعیدی سیرجانی شباهت دارد ولی محتوای آن بسی حساس تر و عمومی تر است. باید امیدوار بود که با توجه و مراقبت سازمان ها و محافل نگران حقوق بشر، مراتب شباهت این دو ایرانی وارسته به همین جا ختم شود و استاد ارجمند علوم سیاسی از آخر و عاقبتی که نصیب نویسنده خوش ذوق شد، معاف بمانند.
امّا مردم، و طبعاً بیشتر از همه مخالفان و معترضان و ناراضیان که بی هیچ تردید اکثریت بزرگ را تشکیل می دهند، بر این مراتب آگاهی دارند، این عیب و ایرادها را به خوبی می شناسند و سال هاست که رنگ و ریا و دروغ و فریب عمال حکومت را با پوست و جان خود حس کرده اند. با این حال مصمم اند که یک بار دیگر در این داستان ناهنجار و ناخوشایند نقشی به عهده گیرند و باز هم آزموده را بیازمایند. آنها با شور و شوقی که از تراکم رنج ها و بغض های فشرده در گلویشان مایه می گیرد، به این انتخابات دل بسته اند و به حق امیدوارند که از طریق آن هم نارضایتی و بیزاری خود را از جهل و ستمی که در این چهار ساله با شدت و پرروئیِ بیشتری بر آنها رفته است، ابراز کنند و هم دریچه ای هر چند کوچک و تنگ بر فضای تنفسی خود بگشایند. در این میان آنچه بیش از هر چیز مشوّق آنهاست امید به تکرار حادثه دوّم خرداد ۱٣۷۶ است که طی آن همین انتخابات کج و کوله اسلامی را با شرکت وسیع خود به گونه ای رفراندم علیه ارکان و اقطاب اصلی حکومت، تبدیل کردند و چنانکه آقای شعله سعدی هم به درستی در نامه سرگشاده خود یادآوری کرده اند، با آن به «رهبر» راًی عدم اعتماد دادند. با همین انتخابات بود که جنبش اصلاح طلبی شکل گرفت و از طریق آن برخی از خواست های مردم، بویژه در زمینه آزادی و حقوق بشر مجال بروز و بیان پیدا کرد و سال ها طول کشید تا جناح تمام خواه و مرتجع حکومت توانست با توسّل به زور و خدعه و سرکوب و خونریزی این جنبش را به شکست بکشاند.
در واقع، ضرورت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، صرفنظر از این که به چه
نتیجه ای منجر شود، از آنجاست که به هر رو به بقا و دوام جنبش اصلاح طلبی کمک می کند. در مورد این جنبش البته حرف و سخن بسیار است و آسان ترین کار شمردن عیب و ایرادهای آن است. ولی هر چه هست، تنها راه یا حداقل تنها چشم انداز در برابر بن بستی است که حکومت اسلامی مملکت ما را بدان کشانده. بن بستی که ارکان و اقطاب انتصابی حکومت با مصادره نهادهای «انتخابی» و رها کردن افسار بلندپروازی های جنون آمیز و غارت گری های بی حساب و کتابشان آن را تنگ تر و طاقت فرساتر می کنند.
طبعاً برای کسانی که هست و نیست و اعتبار خود را بر سر مبارزه برای برانداختن رژیم اسلامی گذاشته و با چنین آرمانی زیسته اند، و بخصوص برای آنها که با همین سودا میهن را ترک کرده، تبعید را برگزیده اند، پذیرفتن این واقعیت که بی خبر و بی حضور آنها جنبشی خود به خود در مملکت پا بگیرد و و از جانب اکثریت به عنوان تنها چشم انداز پذیرفته شود، آسان نیست. از این رو هستند کسانی که همچنان بر طبل براندازی می کوبند و به تبع آن بر شعار تحریم انتخابات پافشاری می کنند، بی آنکه کوچک ترین تصور یا تعریف معتبر و معقولی به عنوان راه چاره یا حتّی طرح خام و گنگی از آن ارائه دهند یا حتّی در ذهن داشته باشند. حتی تلاش ها و ابتکارهای جدیدی که اینجا و آنجا، با در نظر آوردن شرایط و مقتضییات جدید صورت می گیرد و در آنها کوشش می شود تا با کنار گذاشتن هدف های بلندپروازانه و آرمانی، به استقرار دموکراسی و لائیسیته «قناعت» شود، چون حباب های صابون بعد از اندک زمانی از میان می روند و جز کامی تلخ نزد فعالان مبتکران خود اثری باقی نمی گذارند.
یک بررسی خالی از ملاحظات و محاسبات جانب گیرانه نشان می دهد که اکنون که کار به اینجا کشیده، یعنی اکنون که حکومت اسلامی، هر چند تنها بر اثر یک تصادف تاریخی و به علت حضور یک شخصیت استثنائی، بر مملکت ما مستقر شده و سی سالی نیز دوام آورده است، دیگر باید واقعیت اسلام و مسلمانان را در عرصه سیاست پذیرفت. همانگونه که واقعیت برخی از عوارض طبیعی، مثلاً کم آبی را (که دارد به سرعت ابعاد فاجعه آمیزی به خود می گیرد) در عرصه اقتصاد و اجتماع و در نتیجه در سیاست نیز پذیرفته ایم. آینده قابل تصور برای جامعه ایرانی، که می توان به گونه ای کم و بیش بدان دل خوش کرد و به خاطرش زحمت کشید، نه بیرون فرستادن اسلام و مسلمانان از صحنه سیاست، که رسیدن به توافق و همزیستی و مدارا میان امر مذهبی و امر غیرمذهبی است. بنا بر آنچه که از شرایط کنونی برمی آید، تنها یک توافق و میثاق اصولی و پایدار میان این دو هیئت اجتماع می تواند دوام و انسجام میهن ما را تاًمین کند و آن را از مهلکه هائی که حکومت اسلامی به بار آورده و به بار خواهد آورد، و نیز از خطراتی که در دنیای متلاطم و متخاصم امروز آن را تهدید می کند، نجات دهد. این آرزو از امکانات و مقتضییات جامعه ما دور نیست و هستند کشورهائی نظیر کشور ما که به این گونه توافق ها و میثاق ها دست یافته و دوران کشمکش ها و نزاع هائی را که به گذشته تعلّق دارند پشت سر گذاشته اند و می توانند به مشکلات واقعی که بر سر راه آنهاست بپردازند. اهمیت جنبش
اصلاح طلبی، با همه آشفتگی ها و تناقض هایش، که اغلب آن را به فلج کشانده، درهمین است که چنین چشم اندازی را فراراه مردم و بخشی از حاکمان قرار داده است. نیازی به تصریح ندارد که مانع اصلی در پیشرفت به سوی این چشم انداز، اصول گرایان و آشتی ناپذیران اپوزیسیون سنتی یا «کلاسیک» نیستند که هر گونه سازش و مصالحه ای را رد می کنند، ولی در واقع وزنی ندارند و بر اثر گذشت زمان هر چه بیشتر فرسوده شده و تاًثیر خود را بر اوضاع و احوال جامعه ازدست داده اند. مانع اصلی همانا اصول گرایان و بنیادگرایان سرسخت حکومت اسلامی اند که در ارکان و نهادهای قدرت سنگر گرفته و جا خوش کرده اند و به هیچ قیمتی، حتّی به قیمت نابودی مملکت، حاضر به مصالحه و تن دادن به اصلاحات نیستند.
با چنین نگاهی است که می توان در حضور و حیات دشوار و پراضطراب مردم ما در سه دهه گذشته مسیر و معنائی تشخیص داد. مسیر و معنائی که با تلاش و استقامتی خاموش به دست آمده و رهائی و رستگاری خود را در شکیبائی و مدارا یافته است. می توان این را هم پذیرفت که حتّی چنین تعبیر متواضعانه و حتی خاکسارانه ای از واقعیت جامعه ایرانی، که بوی تند تقیه و تحمل هم از آن برمی خیزد، بس خوش بینانه و ساده لوحانه است. امّا تعابیر و آرزوهای تحریم کنندگان نیز، که در معقول و معتبر بودنشان در عالم ذهن و استدلال تردیدی نیست، با واقعیت ملموس و موجود جامعه ایرانی فاصله ای پرناکردنی دارند. نگاهی به آنچه که در حال حاضر در صحنه «مبارزات انتخاباتی» در ایران می گذرد این معنی را روشن می کند.
*********
یک روزنامه نگار خوش ذوق، که پیداست شطرنج باز ماهری نیز هست، صحنه مبارزات انتخاباتی امسال را با صفحه شطرنج مقایسه کرده و ضمن نسبت دادن رنگ سفید به جناح مورد علاقه اصلاح طلبان و رنگ سیاه به جناح به اصطلاح اصول گرایان، گفته است که در حال حاضر هر دو جناح با دو وزیر بازی می کنند. شطرنج بازان به خوبی می دانند که چنین وضعیتی در شطرنج البته امکان پذیر است ولی در عمل کمتر ممکن است نیازی بدان پیش آید. دوستی که دستی در شطرنج ندارد ولی در اضطراب و نگرانی و نیز در شور و شوق مردم در مبارزه اتنخاباتی اشان شریک است، یادآوری می کرد که ای کاش این روزنامه نگار خوش ذوق در مقاله دیگری به کاندیداهای جناح سفید یادآوری کند که اگر در صحنه شطرنج پیروزی با دو وزیر هم امکان پذیر است، در صحنه انتخابات، که بسی از شطرنج هم پیچیده تر است، فقط با یک وزیر می توان به پیروزی رسید. و اگر جناح سفید حقیقتاً به هدف ها و آمال اعلام شده خود پایبند و خواهان پیروزی است، باید حتّی پیش از رسیدن به مرحله پایان بازی از یکی از وزیران خود صرفنظر کند. چرا که هیچ شطرنج باز قابلی فریب سادگی و آسانی آخر بازی را نمی خورد و به پیچیدگی های آن آگاهی دارد. این نگرانی از آنجاست که وزیر اوّل جناح سیاه، به رغم سیاهی کارنامه اش، از شگردها و فوت وفن های فراوان و حتّی ناشناخته ای برخوردار است و برای حفظ موقعیت خود، به مصداق حلال بودن خدعه در جنگ هم شده، از هیچ وسیله و ترفندی نخواهد گذشت و می تواند با دلخوش بودنِ جناح سفید به داشتن دو وزیر و اعتماد بیش از حد به موفقیت خود، فرصت رسیدن به مرحله پایان بازی را به او ندهد و در جا – یعنی در همان دور اوّل - شهماتش کند.
باید امیدوار بود که به یمن هوشیاری و موقع شناسی مردم انتخابات ۲۲ خرداد ۱٣٨٨ به تکرار حرکت دوّم خرداد ۱٣۷۶ و تقویت آن تبدیل شود و مسئولان و گردانندگانی که خود را مدیون و متعلّق به این حرکت می دانند، از گذشت و سعه صدر مردم بیاموزند و و در فردای پیروزی آنها را فراموش نکنند.
Yalfani.mohsen@orange.fr
|