یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

انقلاب، رفرم، براندازی و پرخاشهای یک اصلاح طلب


م. چشمه


• بسیاری از انقلابیون دو آتشه دیروز ایران با از مد افتادن آثار مارکس، لنین و مائو و مد روز شدن آثار پوپر، هابرماس و دیگر اندیشمندان غربی بدون تحلیل مشخص از شرایط ایران و ماهیت دد منش رژیم قرون وسطائی حاکم بر آن همانند پاندول به انتهای قطب دیگر سیاسی یعنی موضع اصلاح طلبی جزمی (دگماتیک) در غلطیده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۵ تير ۱٣٨٨ -  ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹


۱. مقدمه
با گذشت بیش از ده روز از خیزش نوین مردم ایران که سرکوب خونین رژیم و فریادهای "مرگ بر دیکتاتور" جوانان را در پی داشته است، بحث در مورد خصلت جنبش مردم و نامگذاری آن بالا گرفته است. در این زمینه آقای مجید محمدی در سایت رادیو فرانسه در مقاله ای تحت عنوان "انقلاب یا جنبش اجتماعی" باین مسأله اشاره داشته است. در حالیکه بسیاری از ژورنالیستها، مفسرین و سیاستمداران غربی شورش مردم ایران را با واژه انقلاب توصیف کرده اند، اما در جنبش سیاسی ایران وضع بگونه دیگریست. بسیاری از تحلیلگران اصلاح طلب سخت با استفاده از واژه انقلاب در مورد خیزش مردم مخالف اند، و در مورد آن هشدار میدهند. در بخشهای بعدی این نوشته بیکی از این نظرات مطرح شده توسط آقای محمد امینی که گشت و گذار "شبح انقلاب" را به سخره گرفته، و به آقای محسن سازگارا در مورد "پائین آوردن کودتاچیان از قدرت" سخت پرخاش کرده است، اشاره خواهد شد. اما در ابتدا بد نیست به نظرات پاره ای از ژورنالیستها و صاحب نظران غربی در مورد خیزش کنونی مردم ایران اشاره کنیم.

۲. نظرات صاحب نظران غربی
مجله معروف تایم به سردبیری آقای جو کلاین که مدت زمانی را در بحبوحه انتخابات در ایران گذرانیده است شماره این هفته خود (۲۹ ژوئن ۲۰۰۹) را به جنبش مردم ایران اختصاص داده است؛ بطوریکه پشت جلد آن عکس یک زن ایرانی با انگشتان دو دست به علامت پیروزی، و عبارت "ایران در مقابل ایران، آنچه من در انقلاب ایران مشاهده کردم" دیده میشود. آقای توماس فریدمن ژورنالیست سرشناس روزنامه نیویورک تایمز در یکی از ستونهای خود بتاریخ ۲٣ ژوئن ۲۰۰۹ از جمله مینویسد: "براه انداختن یک انقلاب سبز در آمریکا بهترین راه حمایت از «انقلاب سبز» در ایران است." مجله نیوزویک نیز مطلب اصلی این هفته خود (۲۹ ژوئن ۲۰۰۹) را به خیزش مردم ایران اختصاص داده، و مقاله اصلی خود را بقلم آقای فرید زکریا اینگونه آغاز میکند: "ما شاهد سقوط تئوکراسی اسلامی در ایران هستیم. من البته منظورم این نیست که رژیم ایران در حال سقوط است. شاید هم البته اتفاق بیافتد-- و من امیدوارم اینچنین شود-- اما رژیمهای ستمگر میتوانند تا مدتها بر سر کار باشند." اماشاید پخته ترین نظر تفسیر آقای زیبیگنیو برژینسکی وزیر اسبق خارجه آمریکا در دوران کارتر است که این هفته (یکشنیه ۲۱ ژوئن) در برنامه "میدان عمومی جهانی" شبکه تلویزیونی سی ان ان در مصاحبه با آقای فرید زکریا بیان نمود. آقای برژینسکی خیزش مردم ایران را "آغاز پایان" رژیم اسلامی توصیف نموده، سپس با اطلاق واژه انقلاب آن را با انقلاب های مخملین اروپای شرقی، از جمله لهستان مقایسه کرد. وی در این مورد بدو نکته مهم اشاره کرد. یکم اینکه فرایند آغاز شده ممکن است مدت زمانی طولانی بدرازا کشد، و دوم اینکه، گرچه خیزش مردم ایران همانند اروپای شرقی جوانبی از خواستهای دمکراتیک را مطرح میکند، لیکن فقدان دشمن خارجی (مانند شوروی در مورد اروپای شرقی) جنبه ملی آن را کمرنگ میکند. در این نگرش آقای برژینسکی نکته مهمی نهفته است و آن اینکه بخاطر سیاستهای ایران بر باد ده رژیم جمهوری اسلامی و تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی، و سیاست حامی پروری رژیم در میان اقشار محروم و از نظر فرهنگی عقب افتاده، در حال حاضر جامعه ایران بر خلاف انقلاب ۵۷ شدیداً دو قطبی (پلاریزه ) شده است. اما در عین حال کودتای انتخاباتی رژیم نشان میدهد که اکثریت جامعه ایران، بویژه جامعه شهری ایران، با رژیم ولایت فقیه و نماد آن آقای احمدی نژاد شدیداً مخالف است. درست این نیروی عظیم است که میتواند ایران را در مسیر آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر رهنمون سازد.

٣. ریشه های مخالفت با انقلاب؟
بسیاری از انقلابیون دو آتشه دیروز ایران با از مد افتادن آثار مارکس، لنین و مائو و مد روز شدن آثار پوپر، هابرماس و دیگر اندیشمندان غربی بدون تحلیل مشخص از شرایط ایران و ماهیت دد منش رژیم قرون وسطائی حاکم بر آن همانند پاندول به انتهای قطب دیگر سیاسی یعنی موضع اصلاح طلبی جزمی (دگماتیک) در غلطیده اند. انقلابیون دیروز و اصلاح طلبان امروز شکست اردوگاه سوسیالیسم و انقلاب ۵۷ ایران را بعنوان سند ابطال هر گونه انقلابی نتیجه گرفتند. آنان فراموش کردند که پاره ای از انقلابها همانند پاره ای از جنبشهای اصلاحی، بویژه آنگاه که تحت رهبری ارتجاعی قرار گیرند (انقلاب ۵۷)، شکست خواهند خورد. اینان برای ترسانیدن مردم همواره انقلاب را معادل خشونت تعریف کرده، و از انقلاب همواره شکل قیام توده ای خشن یک مرحله ای با شعارهای حداکثری را تصویر میکنند. آنها حتی از انقلابهای باصطلاح نرم که از خشونت پرهیز میکنند نیز دل خوشی ندارند. نهضت اسقلال طلبانه گاندی در هند، انقلاب ضد آپاتاید در افریقای جنوبی و انقلابهای مخملین و رنگین در اروپای شرقی برای آنان جاذبه چندانی ندارند، چرا که بزعم آنها فرایند نجات از دریچه رفرم در قوانین موجود صورت نگرفته و بلکه فروپاشی کامل و یا سرنگونی رژیمهای سیاسی حاکم و جایگزین شدن آنها با دولتهای بر آمده از اراده مردم تحقق پذیرفته است (نوشته ها در این زمینه در داخل و خارج بسیارند). آنها حتی فراموش کرده اند که مقتدرترین دمکراسی جهان یعنی ایالات متحده آمریکا توسط انقلاب و با رهبری خردمندانه بزرگانی چون توماس جفرسون و جان آدامز تحت تأثیر افکار روشنگرانه اروپا شکل گرفته است. بنابراین میتوان حتی یک لیبرال- دمکرات بود و به اصالت انقلاب در جوامعی با رژیمهای فاشیستی و یا قرون وسطائی باور داشت. درست بدلایل فوق است که حتی با شکست قطعی جنبش اصلاح طلبی دوم خرداد، اپوزیسیون سیاسی ایران نتوانست بدور یک گفتمان و پراتیک انقلابی و تحول طلب متحد گردد. تجربه شکست جنبش فراخوان رفراندوم حاکی از این واقعیت است. اما سوال مرکزی امروز اینست که آیا با کودتای انتخاباتی رژیم هنوز جائی برای ادامه حرکت اصلاح طلبانه در ایران باقی مانده است؟

۴. برخوردهای ناروای آقای محمد امینی
آقای محمد امینی در مقاله ای تحت عنوان "اندرزهای خطرناک آقای سازگارا"(۱) در عکس العمل به مقاله آقای سازگارا تحت عنوان "چگونه با کودتا و کودتاچیان مقابله کنیم"(۲)، از شیوه ناصواب ترور شخصیت و لجن پراکنی کماکان شایع در فرهنگ "چپ آسیائی" استفاده کرده تا وجهه یک شخصیت مبارز تبعیدی ایرانی را صرفاًً بخاطر اختلاف عقیده سیاسی مخدوش کند. آقای امینی مینویسد: "آقای سازگارا که تا پیش از شکست سیاسی نیوکان ها، سرنوشت سیاسی خویش را با ایشان رقم زده بودند و درآن هنگام از پروژه دولت بوش در «تحول» سیاسی - نظامی ایران و دولت سازی در تبعید پشتیبانی می کردند، اینک به سان سازمان مجاهدین، سلطنت طلبان افراطی و رادیکال ترین گروه های چپ آسیایی، همان سیاست براندازی را از راه جهت دادن به جنبشی که با شعار ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد به خیابان آمده و رهبران آن، دو نامزد ریاست جمهوری و پیرامونیان ایشان هستند، پیشنهاد می کند!"(۱). من در مقالات و افشاگریهای رسانه ای آقای سازگارا تاکنون نخوانده و نشنیده ام که ایشان احیاناً طرفدار حمله نظامی آمریکا به ایران بوده باشند، و یا اعلام کرده باشند که قصد ایجاد دولت در تبعید را دارند. البته پاسخگوئی دقیق به خود ایشان مربوط است. اما سوال من از آقای امینی اینست که مگر برانداز بودن و یا کوشش در جهت ایجاد دولت در تبعید گناه کبیره است!؟ شما که ظاهراً برای خدشه دار نشدن وحدت جنبش مردم سینه چاک میدهید، آیا اینگونه برخوردها، آنهم به شخصیت تأثیرگذاری چون آقای سازگارا به وحدت مردم خدشه وارد نمیکند!؟ آیا این همان شیوه نخبه کشی با قلم نیست!؟ من با شما هم عقیده ام که اگر "پائین آوردن کودتاچیان از قدرت" مطرح شده توسط آقای سازگارا بجای خواست صحیح این مرحله از جنبش که همانا "ابطال انتخابات " است مطرح شده باشد، نادرست است. اما شما میتوانستید اینچنین انتقادی را بسبک معقول بدون زدن برچسب های ناروا بیان کنید.
در جای دیگری از مقاله خود، شما به کسان دیگری معترضید که در مورد آقایان موسوی و رفسنجانی دست به افشاگری میزنند. من باز با شما در این زمینه هم عقیده ام که استحکام بخشیدن به نیروهائی که هم اکنون در یک جبهه مردمی در یک صف واحد قرار گرفته اند کاریست اصولی، و دامن زدن به نقاط افتراق آنگونه که افراطیون میکنند کاریست ناصواب. اما از نگاه اپوزیسیون دمکرات و سکولار خصلت رنگین کمانی این جنبش درست بر خلاف انقلاب ۵۷ ایجاب میکند که حتی بمنظور استحکام وحدت در یک جبهه واحد مردمی نه تنها نقاط اشتراک، بلکه نقاط مورد اختلاف نیز علناً مطرح شوند. از این رو انتقاد از سوابق یا گرایشهای ارتجاعی آقایان موسوی و کروبی بمنظور کمک به جهت یابی مترقی تر این مجموعه کار ناصوابی نیست.
در جای دیگری در مقاله خود شما مینویسید: "جنبش کنونی ایران، جنبش براندازی جمهوری اسلامی نیست و نباید چنین توهمی را در میان مردم ایجاد کرد. نسخه پیچی های راهکاری برپایه چنین توهمی، به پیروزی مبارزه ای که برای دستیابی به رفرم های اساسی و ماندگار در نظام انتخاباتی در جریان است، به شدت زیان خواهد رساند." (همانجا) من فکر میکنم که شما در این زمینه در اشتباه هستید. در اینکه خواست و شعار مرحله ای این جنبش براندازی جمهوری اسلامی نیست، و در اینکه در این مرحله خواست آن بخش از حاکمیت که درون این جبهه مردمی با ولایت فقیه میجنگد نیز براندازی نظام جمهوری اسلامی نیست (گر چه شاید پاره ای از آنان در ته دل اکنون خواهان بزیر کشیدن ولایت فقیه باشند)، اما نمیتوان نتیجه گرفت که این خیزش مردمی حلقه ای از یک "انقلاب دیگر" بمنظور استقرار دمکراسی در ایران نیست. آیا شما میتوانید بمن اطمینان دهید که اکثر مردم، جوانان و زنانی که در شهرهای بزرگ در تظاهرات خیابانی شرکت میکنند خواهان زندگی در زیر سیطره ولایت فقیه و قانون اساسی آنند؟ آیا محدود کردن این خیزش تاریخی بزعم شما در چارچوب "رفرم های اساسی و ماندگار در نظام انتخاباتی" جمهوری اسلامی یک برداشت راست روانه نیست؟ شما در یکی دیگر از مقالات دو هفته گذشته خود تحت عنوان "مشروطه دوم"(٣) از "رستاخیز بزرگ سیاسی و اجتماعی" در ایران صحبت میکنید. آیا به باور شما نهضت مشروطه یک انقلاب نبود؟ بسیار بجاست تا از این مقاله که تاریخ نگارش آن حتی به دو روز قبل از کودتای انتخاباتی بر میگردد، نقل قول آورده شود تا عمق تناقض گوئی وسردرگمی شما از خیزش کنونی مردم ایران آشکار گردد: "یک سد و اندی سال پیش، گسست اشراف اصلاح طلب از دربار، بیداری روحانیون منور الفکر، نارضایی پرخاش گرانه بازرگانان، سوداگران و میرزایان و سرانجام اندیشه نوآورانه و انقلابی درس خواندگان روشنفکر شیدای مدرنیته، توده مردم شهری را بر انگیخت تا برای رستگاری این دنیایی خویش، رستاخیزی بپا کنند که انقلاب مشروطه اش میخوانیم. اینک ایران در آستانه زایش مشروطه دوم خویش است." (همانجا) سوال آخر من از آقای امینی اینست که شما در مقاله آخر خود "برگزاری انتخابات آزاد" را به خواست "ابطال انتخابات" اضافه کرده اید. آیا با وجود ولایت فقیه و قدرت حقیقی آن، این درخواست یک درخواست انقلابی نیست!؟

۵. نتیجه گیری
به باور من بحث اصلی امروز نبایست جدلی بر سر استفاده از واژه ها (سمانتیک) باشد. اگر در جامعه در حال حاضر بخاطر حساسیت اصلاح طلبان و ترس از رژیم نسبت به واژه انقلاب حساسیت وجود داشته و بصورت تابو در آمده است، میتوان کماکان از واژه هائی مانند اصلاحات بنیادی، تحول، اصقلاب، ضد کودتا و ... استفاده کرد. مهم جوهره و مضمون این خیزش مردمی و طرز برخورد به رژیم سیاسی ایران در آینده است. آنچه امروز بنظر من میبایست انرژی و نیروی فکری و عملی اپوزیسیون سکولار- دمکرات را بخود مشغول سازد، بحث بر سر چگونگی بوجود آوردن تشکیلات و رهبری برای این جنبش (با در نظر گرفتن شکنندگی رهبری فعلی و خطراتی که آنرا تهدید میکند)، و بحث بر سر شعارها و تاکتیکهای عملی مبارزاتی، و بحث بر سر بوجود آوردن تشکیلات پشتیبانی کننده در خارج کشور است. بحق که جوانان میهن تاکنون سنگ تمام گذاشته اند.


زیر نویس:
۱. "اندرزهای خطرناک آقای سازگارا"، محمد امینی، اخبار روز، ٣ تیر ٨٨
۲. "چگونه با کودتا و کودتاچیان مقابله کنیم" محسن سازگارا، گویا نیوز، ۱ تیر ٨٨
٣. "مشروطه دوم"، محمد امینی، اخبار روز، ۲۰ خرداد ٨٨.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست