از : روزنامه هنر و مبارزه
عنوان : توجه
با عرض پوزش، در ارسال مطلب قبلی اشتباهی رخ داد که احتمالا موجب سرگردانی برخی خوانشگران خواهد شد. متن اصلی از دومین «من از دومین بخش شروع می کنم» آغاز می شود.
۱۴۱٣۹ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : درباره ضرورت حفظ امنیت جانی افراد در مبارزات اجتماعی
من از بخش دوّم شروع می کنم
اولا این اصطلاح «صاحب نظر» باید برای ما جای بحث داشته باشد. چرا که گویی یک عده نظر را در تصاحب خود دارند و علاوه بر این چنین اصطلاحی، حد اقل از دیدگاه من، خیلی ارتجاعی ست چون که اساسا معنای انحصار و اقتدار در حوزهی اندیشه و نظر را تداعی می کند و حذف کننده نیز هست و به عبارت دیگر فکر می کنم که کاربرد آن بیشتر حاکی از ایدئولوژی طبقاتی ست.
در ثانی موضوع این جاست که ما در فراسوی این و یا آن نظر چه اهدافی را در سر می پرورانیم؟
ثالثا یک قاعدهی کلی، با زهم از دیدگاه من وجود دارد، و آن هم این است که نشریات و به قول شما صاحب نظران غربی (و در هر صورت هر آن چه که در رسانه های بین المللی منتشر می شود (به استثناء نشریات احزاب کمونیست و جریان های چپ انقلابی در سطح اروپا) هیچ گاه بی طرف نبوده و در اتحاد با سیاست های عمومی نظام سرمایه داری جهانی ست و اگر به عنوان مثال نگران حال ایران و یا هر کشور حاشیه ای دیگر می شوند، مبنی بر همان قاعده کلی که در ابتدا به آن اشاره کردم،
نگرانی شان بیشتر و به طور اخص متوجه آن طبقه ای ست که در واقع نمایندگی آنها را در کشورهای خودشان به عهده دارند (یعنی همان طبقه بورژوازی معامله گر که من بعضا آنها را طبقه ابتذال و اخیرا با الهام از منابع تازه خوک های کثیف نامیده ام).
این اتحاد طبقاتی بیش از همه، باز هم از دیدگاه من، در عرصه فرهنگی یعنی تولیدات فرهنگی و هنری و به عبارت دیگر مابین فرهنگی ایران مشهود بوده و هست که تا محافل دانشگاهی را نیز در بر می گیرد.
حال این که حوادث اخیر را به عنوان فرایند تحولات آینده در ایران برآورد کنیم، البته موضوع چندان پیچیده ای نیست. من شخصا سعی می کنم زود نتیجه گیری نکنم و همیشه به خودم یادآور می شوم که مبادا که تو تمام اطلاعات را درباره این واقعه در اختیار نداشته باشی.
درباره بخش سوّم
احتمالا شما به جریان خاصی اشاره دارید، نمی دانم، ولی اشارات شما کمی عجولانه به نظر می رسد، زیرا اگر بگوییم که آثار کلاسیک مارکسیسم از مد افتاده است، یعنی به همین شکلی که شما نوشته اید، شاید در خصوص گروهی که احتمالا مورد نظر شما ست صحیح باشد، ولی نمی تواند جهان شمولیت پیدا کند. اگر بگوییم آثار کلاسیک مارکسیسم از مد افتاده مثل این است که بگوییم نظریه داروین از مد افتاده و یا کشفیات گالیله و نیوتن از مد افتاده است.
البته چنین برداشتی زمانی که ایالات متحده آمریکا را به عنوان قدرتمند ترین دموکراسی جهان معرفی می کنید، کمی بیشتر قابل فهم می شود.
و امّا بخش چهارم
ببینید شما نظریات آقای محمد امینی را در مورد آقای سازگارا زیر سوال برده اید و در عین حال می گویید که از موضع گیری های آقای سازگارا بی اطلاع هستید. با این وجود طوری در این باره نوشته اید که گویی اطلاعات داده شده توسط آقای محمد امینی بی پایه اساس است.
اگر اجازه دهید می رویم روی موضوع «اندرزهای خطرناک آقای سازگارا» نوشتهی آقای محمد امینی. من نه تنها در همان جا بلکه در جاهای متعددی، در این چند روز گذشته، مطالبی نوشته ام که دقیقا به همین موضوع اندرزهای خطرناک مربوط می شود با این تفاوت که انتقاد من به چنین اندرزهایی محدود به مقالهی «چگونه با کودتا و کودتا چیان مقابله کنیم» به قلم آقای سازگارا محدود نمی شود، بلکه تمام عرصه فرهنگی ایران و ایرانی را در بر می گیرد. همین چند ساعت پیش در پیک نت هم دیدم که آنها هم شیوه هایی را برای پنچر کردن موتورسیکلت ها و مقابله با گاز اشک آور و حتی تکنیک دفاع از خود در مقابل حمله یباتون توصیه می کردند.
من از بخش دوّم شروع می کنم
اولا این اصطلاح «صاحب نظر» باید برای ما جای بحث داشته باشد. چرا که گویی یک عده نظر را در تصاحب خود دارند و علاوه بر این چنین اصطلاحی، حد اقل از دیدگاه من، خیلی ارتجاعی ست چون که اساسا معنای انحصار و اقتدار در حوزهی اندیشه و نظر را تداعی می کند و حذف کننده نیز هست و به عبارت دیگر فکر می کنم که کاربرد آن بیشتر حاکی از ایدئولوژی طبقاتی ست.
در ثانی موضوع این جاست که ما در فراسوی این و یا آن نظر چه اهدافی را در سر می پرورانیم؟
ثالثا یک قاعدهی کلی، با زهم از دیدگاه من وجود دارد، و آن هم این است که نشریات و به قول شما صاحب نظران غربی (و در هر صورت هر آن چه که در رسانه های بین المللی منتشر می شود (به استثناء نشریات احزاب کمونیست و جریان های چپ انقلابی در سطح اروپا) هیچ گاه بی طرف نبوده و در اتحاد با سیاست های عمومی نظام سرمایه داری جهانی ست و اگر به عنوان مثال نگران حال ایران و یا هر کشور حاشیه ای دیگر می شوند، مبنی بر همان قاعده کلی که در ابتدا به آن اشاره کردم،
نگرانی شان بیشتر و به طور اخص متوجه آن طبقه ای ست که در واقع نمایندگی آنها را در کشورهای خودشان به عهده دارند (یعنی همان طبقه بورژوازی معامله گر که من بعضا آنها را طبقه ابتذال و اخیرا با الهام از منابع تازه خوک های کثیف نامیده ام).
این اتحاد طبقاتی بیش از همه، باز هم از دیدگاه من، در عرصه فرهنگی یعنی تولیدات فرهنگی و هنری و به عبارت دیگر مابین فرهنگی ایران مشهود بوده و هست که تا محافل دانشگاهی را نیز در بر می گیرد.
حال این که حوادث اخیر را به عنوان فرایند تحولات آینده در ایران برآورد کنیم، البته موضوع چندان پیچیده ای نیست. من شخصا سعی می کنم زود نتیجه گیری نکنم و همیشه به خودم یادآور می شوم که مبادا که تو تمام اطلاعات را درباره این واقعه در اختیار نداشته باشی.
درباره بخش سوّم
احتمالا شما به جریان خاصی اشاره دارید، نمی دانم، ولی اشارات شما کمی عجولانه به نظر می رسد، زیرا اگر بگوییم که آثار کلاسیک مارکسیسم از مد افتاده است، یعنی به همین شکلی که شما نوشته اید، شاید در خصوص گروهی که احتمالا مورد نظر شما ست صحیح باشد، ولی نمی تواند جهان شمولیت پیدا کند. اگر بگوییم آثار کلاسیک مارکسیسم از مد افتاده مثل این است که بگوییم نظریه داروین از مد افتاده و یا کشفیات گالیله و نیوتن از مد افتاده است.
البته چنین برداشتی زمانی که ایالات متحده آمریکا را به عنوان قدرتمند ترین دموکراسی جهان معرفی می کنید، کمی بیشتر قابل فهم می شود.
و امّا بخش چهارم
ببینید شما نظریات آقای محمد امینی را در مورد آقای سازگارا زیر سوال برده اید و در عین حال می گویید که از موضع گیری های آقای سازگارا بی اطلاع هستید. با این وجود طوری در این باره نوشته اید که گویی اطلاعات داده شده توسط آقای محمد امینی بی پایه اساس است.
اگر اجازه دهید می رویم روی موضوع «اندرزهای خطرناک آقای سازگارا» نوشتهی آقای محمد امینی. من نه تنها در همان جا بلکه در جاهای متعددی، در این چند روز گذشته، مطالبی نوشته ام که دقیقا به همین موضوع اندرزهای خطرناک مربوط می شود با این تفاوت که انتقاد من به چنین اندرزهایی محدود به مقالهی «چگونه با کودتا و کودتا چیان مقابله کنیم» به قلم آقای سازگارا محدود نمی شود، بلکه تمام عرصه فرهنگی ایران و ایرانی را در بر می گیرد. همین چند ساعت پیش در پیک نت هم دیدم که آنها هم شیوه هایی را برای پنچر کردن موتورسیکلت ها و مقابله با گاز اشک آور و حتی تکنیک دفاع از خود در مقابل حمله با باتون توصیه می کردند.
موضع گیری من از یک موضوع کاملا مشخص شروع می شود و آن هم محکوم دانستن هر اقدامی ست که به بهای جان آدمها تمام می شود. من مطالبی را که پیش از این در بخش نظریات در جاهای دیگر نوشته بودم تکرار نمی کنم. با این وجود در خصوص مقاله آقای سازگارا و اندرزهایش به یکی دو نکته خواهم پرداخت.
خوانش من از چنین مقاله ای یعنی «چگونه با کودتا و کودتاچیان مقابله کنیم» بیشتر متوجه وجه روانشناختی آن است. اولا فکر می کنم که ایشان نه تنها برای زندگی روزمره شان دچار مشکل خاصی نیستند، بلکه از پشتیبانی رسانه ها نیز برخوردار هستند، به طوری که بدون هیچ مشکلی چنین مقاله ای را در گویا نیوز هم منتشر کرده اند، در حالی که مقاله ای را که من درباره صمد بهرنگی نوشته بودم، فقط در وبلاگ خودم در بلاگفا منتشر شده است. مقا له آقای سازگارا را می توانیم نوعی از خودبیگانکی بدانیم که در آن فرد حد و مرزی برای خود قائل نیست، و مثل فرماندهی (خیالی) عمل می کند که می خواهد تمام حرکات ملت به پا خاسته را بر اساس تفکرات باطنی خودش سامان ببخشد. و برای برخی کارها حتی ساعت هم تعیین می کند. خلاصه این که همه چیز را می خواهد تحت کنترل خود بگیرد. و همه باید به فرمان ایشان باشند. البته اگر به فیلم های موجود در یوتوب مراجعه کنیم، برخی صحنه ها گویا که با نظریات آقای سازگارا تشابهاتی پیدا می کند، ولی معلوم نیست که واقعا کدام بر دیگری متأخر بوده است؟ در یکی از فیلم ها می بینیم که گروهی جوان در سطح نوجوان مدرسه ای با سنگ و آتش به پاسگاه پلیس حمله می کنند و سپس در پی شکستن در پاسگاه هستند...نتیجه این که پلیس پاسخ آنها را با گلوله می دهد و حداقل یک نفر نقش بر زمین می شود.
البته حمله این نوجوانان تنها به هدف مختل ساختن کار پلیس نبود، بلکه این طور به نظر می رسید که اساسا می خواستند آن جا را تسخیر کنند. حال این که بعد می خواستند چه کنند، نمی دانیم؟.
بنابراین اندرزهای خطرناک واقعا خطرناک هستند، و به هیچ عنوان نیز نمی تواند تحت چنین شرایطی به عنوان حرکت انقلابی تلقی شود.
در نتیجه بر می گردم روی موضوع اصلی که همیشه نسبت به آن اصرار داشته ام و آنهم ضرورت حفظ امنیت جانی افراد در متن مبارزه طبقاتی و اجتماعی ست.
و مشاهده می کنیم که نه تنها اپوزیسیون ایران در خارج از کشور، بر اساس همان منطق مذهبی بهره برداری گسترده ای از شهدا می کنند، بلکه مشوق آن نیز هستند، وخیلی زود موضوع رسیدگی به تخلفات در انتخابات به موضوع براندازی تبدیل شد، که به اعتقاد من چنین تغییر و تبدیلی نه تنها حاکی از فقدان توانایی در حل مسائل روزمره است بلکه در جهتی حرکت می کند که دقیقا همان کودتا چیان منتظر آن هستند.
۱۴۱٣۴ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣٨٨
|
از : محسن کوشا
عنوان : در کنار کار مردم برای حداقل ها تا مردم سالاری و ایران برای همه ی ایرانیان
شما در قسمت آخر نوشته « ۵. نتیجه گیری» بدون تردید نشان داده اید که خارج از دستور کار مبارزات کنونی مردم ،رهبران و سازمان های عملا موجود آن در ایران و خارج از کشور که حول شعار اصلی «ابطال اتنخابات » مبارزه می کنند کاملا سکتاریستی و رمانتیک و کلیشه ای و انتزاعی قلم زده اید که نا مفهوم ست. همیشه « ده ها سال» از جنبش مردمی «جلوتر» هستیم و یا بقول محمد رضا شالگونی باید در «صف اول» مبارزات باشیم .
۱۴۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣٨٨
|
از : russians
عنوان : سرگئی لاورف گفته است از شرکت کنندگان، کسی آماده محکوم کردن پروسه انتخاباتی ایران نیست چرا که به گفته وی این پروسه "تمرین دموکراسی" است.
اولا که هیچکدام از این هایی که مثال زدی نگفتند دارد انقلاب می شود و رژیم به زودی سرنگون می شود پس نظر مخالف شما را تایید کردند۰
دوما همه آنها که اسم بردید و بسیار صاحب نظر هم هستند می دانند سرنگونی رژیمی که هنوز ۱۵- ۲۰ در صد هوادار مسلح و تعلیم دیده معتقد مغز شویی شده دارد و یک دولت امپریالیستی مثل روسیه این چنین پشتش نشسته به این سادگی ها و زودیها نمیرود۰
در جی هشت:
سرگئی لاورف گفته است از شرکت کنندگان، کسی آماده محکوم کردن پروسه انتخاباتی ایران نیست چرا که به گفته وی این پروسه "تمرین دموکراسی" است.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/۲۰۰۹/۰۶/۰۹۰۶۲۵_wkf-g۸-iran.shtml
۱۴۰۹۹ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣٨٨
|