سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اشتباه نسل انقلاب ۵۷ را، دنباله‌روی کورکورانه، تکر ار نکنیم


محمود راسخ افشار


• امید و انتظار است که همگان و به ویژه بازماندگان انقلاب ۵۷ از اشتباهات بزرگ آن دوران که به بهایی بس گران بدست آمده است درس‌های لازم را آموخته باشند و این بار چون آن زمان کورکورانه از کسی و جریانی دنباله روی نکنند و با چشمان و گوشان باز و نگاهی انتقادی و پرسش‌جو در راهی که گام گذاشته‌اند، گام بردارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۱ تير ۱٣٨٨ -  ۱۲ ژوئيه ۲۰۰۹


آغاز جنبش نوین مردم ایران که حلقه‌ای است از مبارزه‌ی دیرپای مردم این مرز و بوم برای استقلال، آزادی، دمکراسی، ترقی و پیشرفت که مناسبت آن تقلب روشن و آشکاری بود که به دستور خامنه‌ای در نتیجه‌ی انتخابات انجام گرفت و احمدی نژاد نامزد محبوب او را، کسی که فهم و شعورش اگر از «رهبر عالیقدر» بیشتر نباشد در حد اوست، از صندوق‌های آرا بیرون آورد، موجی از حرکتی اعتراضی در ایران و تحت تاثیر آن در خارج از کشور پدید آورد. البته، تقلب در انتخابات فقط عامل یا تلنگری بود که چون جرقه‌ای که به انبار باروت سرایت کرده باشد آتش جنبش اعتراضی مردم را برافروخت، ولی علت آن نبود. علتِ جنبش نوین مردم ایران که بی شک به سرنگونی این نظام خواهد انجامید، سی سال حکومت خودکامه‌ی نظام اسلامی است که مملکت را روز به روز بیشتر و سریعتر به پرتگاه نابودی سوق داده است.
در این انتخابات تضاد بنیادی میان جمهوریت و استبداد مذهبی که ادامه‌ی آن دیگر ناممکن شده بود می‌بایست به نفع یکی از دوسویه‌ی تضاد، جمهوریت یا استبداد، حل می‌شد. استبداد مذهبی پیروز شد و سخنگویان و عاملان جمهوریت در نظام اسلامی، یعنی اصلاح طلبان اسلامی، از صحنه‌ی سیاست در نظام اسلامی و از خود نظام به بیررون پرتاب شدند.
وقتی شکل جنبش اعتراضی مردم، اعتراض به نتیجه‌ی انتخاباتی است که در این نظام انجام گرفته است، بدیهی و طبیعی است که شعارها و خواست‌هایش در وحله‌ی اول و ابتدایی متوجه این امر باشد. شعارهای «رأی من کجاست» و «رأی مرا پس بدهید» و شعارهایی مانند آن‌ها، انعکاس این وضعیت بود و کاملاً به موقع و درست. ولی اگر بخواهیم نه به طور مقطعی و در برش ثابت زمانی و ایستا به این جنبش نگاه کنیم بلکه آن را در حرکت و رونداش بررسی نماییم، به سرعت به این نتیجه‌ی می‌رسیم که این جنبش نوین در این مرحله باقی نخواهند ماند و روند طبیعی و منطق‌ درونی‌اش آن را در جهت حرکت به سوی خواست‌های پایه‌ای و اساسی‌تر یعنی مسئله‌ی موجودیت خود نظام جمهوری اسلامی و ضرورت براندازی آن سوق خواهد داد. زیرا مردم تشخیص داده‌اند که احمدی نژاد یا خامنه‌ای یا جناح‌های گوناگون این نظام، مسئله‌ی اساسی نیست و رفتن احمدی نژاد و جایگزین شدن‌اش با موسوی یا کروبی مشکلات و معضلات جامعه را حل نخواهد کرد. بلکه مسئله‌ی اساسی وجود نظام اسلامی در کلیت آن است و تنها راه حل فرستادن آن به بایگانی تاریخ است.
همچنین پیدا بود که سه نامزد معترض، موسوی، کروبی و رضایی برای زمان درازی در صحنه‌ی مبارزه‌ی مردم باقی نخواهند ماند. زیرا آنان خواهان حفظ نظام‌اند و بارها آن را تکرار کرده‌اند و نشان داده‌اند که آنجا که موجودیت نظام مورد تهدید جدی قرار گیرد آنان جانب حفظ نظام را خواهند گرفت و دست به هیچ اقدامی نخواهند زد که موجودیت آن را تهدید کند و رفته رفته به سکوت گراییده و صحنه را ترک خواهند کرد.
طبیعی بود که در خارج از کشور حرکت‌ها، تظاهرات و اعتراضات اولیه تحت تاثیر جنبش در ایران و انعکاس صدای آنان، شعارها و خواست‌هایی را بازگو و مطرح کند که در ایران مطرح می‌شد و می‌شود. بسیاری از جوانان و دانشجویانی که در این مرحله میداندار و سازماندهنده‌ی این تجمع‌ها، راهپیمایی‌ها و تظاهرات بوده‌اند، هر چند دستکم در ظاهر وابسته به هیچ دسته و سازمانی نیستند و در آغاز یا پایان هر اقدامی «مفتخرانه» اعلام می‌دارند که به هیچ سازمان، گروه و نیرویی تعلق ندارند و این را افتخاری برای خود می‌دانند،‌ ولی در واقع و در عمل سیاست معین و محافظه‌کارانه‌ای را دنبال می‌کردند و می‌کنند: طرفداری از اصلاح‌طلبان و سمبل کنونی آن آقای موسوی.
آقای مخملباف که به ناگهان تبدیل به یک کنشگر فعال سیاسی شده‌اند و در فرستنده‌ها و رسانه‌های جمعی گوناگون در خارج از کشور، پارلمان اروپا و غیره ظاهر می‌شوند و به گونه‌ای به عنوان سخنگوی جنبش درآمده‌اند یا سعی می‌کنند خود را تبدیل به آن کنند، نماینده‌ی رسمی آقای موسوی در خارج از کشورند و کسانی که جریان‌ها و وقایع ایران را دنبال می‌کنند از نامه‌ی ایشان به آقای موسوی و انتصاب ایشان به ریاست جمهوری، (انتصاب به این دلیل که اگر در انتخابات تقلب شده است نتیجه‌ی انتخابات هر چه باشد جنبه‌ی قانونی ندارد و باطل است و نمی‌تواند برنده‌ای داشته باشد) و این که از آقای موسوی خواستند تا ایشان «فرمان دهند تا مردم اجرا کنند» آگاهند. و بسیاری از سازماندهندگان تظاهرات‌ها و اجتماعات در شهرهای مختلف در اروپا و آمریکا از پیروان سیاست‌های ایشان می‌باشند.
البته هیچ اشکال و ایرادی به کار آقای مخملباف نیست. ایشان یا هر شهروند ایرانی دیگری در هر نقطه‌ای از جهان حق دارد که به هر گونه‌ای که درست تشخیص می‌دهد فعالیت کند. ولی آشکارا و با تصریح جایگاه، وابستگی‌ها و علایق خود.
آن چه برای من هراس‌آور است مشاهده‌ی دنباله‌روی کورکورانه‌ی دیگران، و در حال حاضر این دیگران بسیارند، از حوادث و وقایع و تکرار اشتباهات انقلاب ۵۷ است. ایرانیان خارج از کشور چنان در نتیجه‌ی وقایع غیر منتظره‌ی پس از انتخابات شوق و ذوق زده شده‌اند و چنان اشتیاقی به پشتیبانی از مبارزات مردم در ایران از خود نشان می‌دهند که در مواردی بدون تامل و نگاهی انتقادی عمل می‌کنند.
برای نمونه، در روز ۱٨ تیر در شهر فرانکفورت نیز مانند بسیاری از شهرهای دیگر تظاهراتی ترتیب داده شده بود که منهم در آن حضور یافته بودم. تظاهر کنندگان به دو گروه تقسیم شده بودند. یک بخش که اکثریت قریب باتفاقی را تشکیل می‌داد از برنامه‌ها و شعارهای برگزار کنندگان پیروی می‌کرد. بخش کوچک دیگری نیز جدا و در کنار آن جمع بزرگ و با پرچم قرمز بزرگی که شعار زنده‌باد سوسیالیسم روی آن نوشته شده بود، حضور داشت و گویا آمده بود تا بر آن تظاهرات مهر چپ را بزند. من در اینجا مثبت یا منفی بودن کار این افراد را نمی‌خواهم ارزیابی کنم. البته بهتر بود و هست که اینان نیز صف مستقل خود را تشکیل دهند و تظاهرات و تجمع‌های خودشان را سازمان دهند و در اجتماعات و تظاهرات دیگران به صورت عناصر اخلال‌گر ظاهر نشوند. چنین کاری به هیچوجه کمکی به پیشبرد اهداف آنان نخواهد کرد بلکه بر عکس تصویر بدی از چپ به مردم ارایه خواهد داد و آنان را بیش از پیش منزوی خواهد کرد. سلطنت طلبان و طرفداران مجاهد نیز خوب است همین کار را بکنند.
این گروه دوم هر ازگاه شعارهایی می‌داد مانند «مرگ بر جمهوری اسلامی» ، «مرگ بر خامنه‌ای» ، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و مانند آن‌ها که بزعم آنان گویا شعارهایی بود چپ و سوسیالیستی. البته پر واضح است که این طور نیست. عین این شعارها را سلطنت طلبان و مجاهد نیز می‌دهند. این شعارها و یا شعار «سرنگون باد جمهوری اسلامی» شعارهایی نیستند رادیکال، چپ یا سوسیالیستی. این شعارها را در عکس‌ها و ویدیوهای گوناگونی که از تظاهرات ۱٨ تیر گرفته شده است و در اینترنت و فرستنده‌های رادیویی و تلویزیونی همگان می‌توانستند آن‌ها را بشنوند و ببینند، دیدیم و شنیدیم. امروزه این‌ها شعارها و خواست‌های اکثریت بزرگی از مردم ایران را تشکیل می‌دهند و با گذشت هر روزی مقبولیت و عمومیت بیشتری می‌یابند. و صرفاً چون عده‌ای که خود را چپ می‌نامند این شعارها را می‌دهند، آن‌ها تبدیل به شعارهای چپ نخواهند شد. حتا شعارهای ضد سرمایه‌داری نیز به خودی خود و لزوماً شعارهای چپ از موضع سوسیالیستی و جامعه‌ی پس از سرمایه داری پیشرفته نیست. پُل‌پُتیست‌ها، اسلامیست‌ها و خرده بورژوازی روستایی جوامع عقبمانده نیز ضد سرمایه داری هستند و آرزوی بازگشت به جامعه‌ی سنتی روستایی پیش از سرمایه داری را دارند. امروزه وجه مشخصه‌ی شعار و خواست چپ مالکیت خصوصی بر وسایل تولید مادی و معنوی و تبدیل آن به ماکلیت اجتماعی است که این هم فقط در پیشرفته‌ترین جوامع سرمایه داری معنای تاریخی دارد و زمینه‌های مادی آن موجود است و نه در جامعه‌ی عقب مانده‌ی ایران.
ولی آنچه برای من هراس‌آور است و در گوشم زنگ خطر تکرار اشتباهات نسل انقلاب ۵۷ را در دنباله‌روی کورکورانه از «رهبران و رهبری» و تکرار شعارها مانند شعار «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» به صدا درمی‌آورد عکس‌العمل برگزار کنندگان تظاهرات در برابر شعارهایی بود که این «چپی‌ها» می‌دادند و بدتر از آن دنباله روی جمع بزرگی که در آن‌جا حضور داشتند و کورکورانه از آن «رهبری» پیروی می‌کردند.
برگزارکنندگان تظاهرات که به نظر می‌رسید از پیروان آقای موسوی در ایران و آقای مخملباف در خارج ازکشور و در نتیجه پیروان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان محافظه کار هستند، به جد، با شدت و قوت و با استفاده از تمام امکانات خود،‌ بلندگو، از دادن شعارهایی چون «مرگ بر جمهوری اسلامی» ، «مرگ بر خامنه‌ای» ، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و غیره خودداری می‌کردند و هر بار که این شعارها از دهان آن «چپی‌ها» بیرون می‌آمد با راه انداختن سر و صدا و دادن شعارهای دیگر حداکثر کوشش خود را به عمل می‌آوردند تا با آن مقابله کنند و باصطلاح آن را خنثا سازند. و آن جمع بزرگ‌تر هم مانند... از آنان پیروی می‌کرد و با کف زدن‌ها و هورا کشیدن‌ها سعی داشت صدای آن عده‌ی کوچک را خفه کند. و این در حالی بود که در همان زمان و ساعتی که این تظاهرکنندگان در فرانکفورت جمع شده بودند تا به مناسبت بزرگداشت سالگرد ۱٨ تیر از مردم و مبارزه‌ی آنان در خیابان‌های تهران و شهرهای دیگر پشتیبانی کنند و همبستگی خود را با آنان به جهانیان اعلام دارند و صدای آنان را به گوش مردم جهان برسانند، تظاهر کنندگان در خیابان‌ها و میدان‌های تهران و دیگر شهرها و نه در فرانکفورت و در میدانی که هیچ خطری تظاهرکنندگان را تهدید نمی‌کرد، در برابر خطر حمله‌ی مزدوران بسیجی و لباس شخصی‌ها، گاز اشک‌آور، مشت و لگد، ضربه‌های باتوم‌های لاستیکی و برقی،‌ زندان و شکنجه‌ و مرگ، شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» ، «مرگ بر جمهوری اسلامی»، «مرگ بر خامنه‌ای» ، «مرگ بر جمهوری اسلامی» و مانند آن‌ها را سر می‌دادند. شعارهایی که برگزارکنندگان تظاهرات در فرانکفورت و جمعیت دنباله‌روی آن از دادن آن‌ها با تمام قوا و امکانات خودداری می‌کردند و سعی می‌کردند جلوی آن را بگیرند!!؟
جنبش در ایران از موسوی و کروبی و اصلاح‌ طلبی و اصلاح طلبان عبور کرده است. آنان را پشت سر گذاشته، موجودیت خود نظام را نشانه گرفته و مبارزه برای برچیدن بساط آن را در دستور کار خود قرار داده است. کسانی که هنوز چشم امید به اصلاحات در این نظام و اصلاح طلبان به عنوان رهبران آن، دوخته‌اند نبض جامعه و زمانه را درک نکرده‌اند. اگر قیاسی جایز باشد وضع آنان اکنون مانند وضع جبهه ملی و جریان‌هایی است که در آن سال‌ها نبض جامعه را درنیافتند و شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را در برابر شعار خمینی که می‌گفت «شاه باید برود» مطرح کردند و در پس جنبش و نه در پیشاپیش آن قرا گرفتند و وقتی خود را با جنبش هماهنگ ساختند که کار از کار گذشته بود و جز دنباله روی و پیروی و تن دادن به رهبری خمینی کار دیگری از دستشان ساخته نبود.
کودتای ۱٣٨٨ که مکمل کودتای ۱٣٨۴ بود، نقطه‌ی پایانی در تاریخ حیات جریان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان. اکنون در برابر اصلاح طلبان سه امکان وجود دارد. به زندگی خصوصی روآورند و با سیاست خداحافظی کنند. با خفت و خواری تسلیم خامنه‌ای و جناح حاکم پاسداران، بسیجیان و وزارت اطلاعات شوند و یا این که به صف مردم بپیوندند و در برابر نظام قرار گیرند. انتخابات و حوادث پس از ۲۲ خرداد جامعه‌ی ایران را دو قطبی کرده است. مردم ایران به دو به بخش تقسیم شده‌اند اقلیتی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم از نظام بهره‌مند می‌شود و از امتیازات زیادی برخوردار است و اکثریت عظیمی از مردم که ضد نظام است و خواستار تعویض آن.
در این میان امید و انتظار است که همگان و به ویژه بازماندگان انقلاب ۵۷ از اشتباهات بزرگ آن دوران که به بهایی بس گران بدست آمده است درس‌های لازم را آموخته باشند و این بار چون آن زمان کورکورانه از کسی و جریانی دنباله روی نکنند و با چشمان و گوشان باز و نگاهی انتقادی و پرسش‌جو در راهی که گام گذاشته‌اند، گام بردارند.

m.rassekh@t-online.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست