یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آقای پتراس؛ ما «سرمایه داری» نیستیم، ما به «ارتجاع» دچاریم!
(آسیب شناسی رویکردِ چپ جهانی به انتخابات ایران)


خسرو صادقی بروجنی


• اینجا هنوز حداقل هایی که سالهاست برای شما بدیهی است، حداقلهایی چون حق آزادی بیان و یا حق آزادی پوشش برای زنان محقق نشده و با تئوریهای اولترا چپ که در تحلیل خود انتقاد اصلی خود متوجه لیبرالیسم و آزادیهای ادعاییش می کند ما راه به جایی نمی بریم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٣ تير ۱٣٨٨ -  ۱۴ ژوئيه ۲۰۰۹


خسروصادقی بروجنی
www.koukh.blogfa.com
پروفسور جیمز پتراس را پیش از این به عنوان جامعه شناس ترقیخواهی می شناختم که بر خلاف جریان جاری در جامعه شناسی رسمی، در صف مردم قرار دارد و واقعیات را نه در راستای منافع حاکمان که همسو با منافع اکثریت زحمتکشان تبیین و تفسیر می کند. مقالات و سخنرانی هایش درباره آثار جهانی سازی و سیاستهای نئولیبرالیسم در آمریکای لاتین گویای این واقعیت بود .
دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران فارغ از«تقلب» صورت گرفته در آن حامل درس آموزیهای سترگی بود که پیش از در مقاله ای به برخی از آنان پرداختم (1). درس آموزیهایی که همانا یکی از آنان پر رنگ شدن مرزهای جبهه «مردم» است از «ضد مردم»: جیهه ای که امروز افرادی خواسته وآگاهانه و یا ناخواسته و در نتیجه تحلیلهای نادرست در آن قرار گرفته اند.
آنچه انگیزه نوشتن مطلب حاضر شد مطالعه مطلب جیمز پتراس در باره انتخابات ایران و ناباوری من از این اظهار نظر و هم چنین همسویی بخشی از جنبش چپ ایران و جهان با این طرز فکر موجود است. تنها جیمز پتراس نیست که چنین نظری اتخاذ می کند دبگرانی چون اسکات ریتر (2)، پل کریگ رابرت (3)، استفان ریندمن (4)، آزمی بیشارا (5) و کاوه افراسیابی نیز در تحلیلهای مشابهی مطالبی را خلافِ واقعیت موجود در ایران بیان کردند، اما از آنجا که جیمز پتراس در ایران شناخته شده تر بوده و بارها مقالات وی در نشریات و سایتهای فارسی زبانِ ترقی خواه منتشر شده است، در اینجا تنها مقاله وی را ملاک ارزیابی چنین طرز تلقی های از حوادث اخیر ایران قرار می دهم.
جیمز پتراس در همان «تیتر» مطلبِ (6) خود تکلیف خواننده را روشن کرده و صراحتاً «تقلب» صورت گرفته در انتخابات را یک «فریب» ((Hoax و شوخی مسخره ای از جانب بازندگان انتخابات (به زعم وی اصلاح طلبان) می داند!
سعید رهنما در مقاله «تراژدی گفتمان چپ در ایران» (7) که به نقدِ رویکرد بخشی از چپ جهانی به انتخابات ایران پرداخته است می نویسد: «خیره کننده ترین جنبه ی مقاله پتراس فقدان هرگونه همدردی برای همه زنان شجاع، جوانان و فعالین مدنی و کارگری است که پس از آگاهی از فریب خوردن در انتخابات برای دفاع از دموکراسی، حقوق بشر و آزادیهای سیاسی جان خود را به مخاطره انداختند و به طور خودجوش به خیابانها ریختند.».
وی در جای دیگر مقاله خود معتقد است پتراس نگرانیِ جوانان، زنان، فعالان صنفی، روشنفکران و هنرمندان را درباره آزادیهای سیاسی و فردی، حقوق بشر، دموکراسی، عدالت جنسیتی و حقوق کارگری،«حیاتی» نمی داند و به نظر می رسد خطاب به چپ های ایران می گوید: «رفقا، اگر در زندان ها شکنجه می شوید، اگر کتابهایتان سوزانده می شود و از شغلتان بیکار می شوید، نگران نباشید، چرا که طبقه کارگر از دولت اعانه (سهام عدالت) دریافت می کند.»
وی با تحلیلی طبقاتی از شرکت کنندگان در انتخابات، حامیان محمود احمدی نژاد را خانواده های طبقه کارگری می داند که به علت دسترسی کمتر به امکانات رسانه ای چون اینترنت و ماهواره و همچنین عدم حضور در شهرها و نا آشنایی به زبان انگلیسی، خبرنگاران خارجی قادر به ایجاد ارتباط با آنان نبوده و در نتیجه تحلیل این خبرنگاران بر پایه اظهارات طبقه متوسط و بالای شهری است که عمداً حامی موسوی می باشند. وی کاندبدای اصلاح طلبان را کاندیدای خوشایند رسانه ها و دولتهای غربی و صهنیونیست دانسته و از این زاویه نیز انتقاد خود را متوجه اصلاح طلبان و موسوی می داند.
نمی دانم آقای جیمز پتراس گزارش اریک هوگلند را که در سایتZNET   منتشر شد و توسط نگارنده نیز به فارسی ترجمه شد (8) را خوانده است یا نه؟
اریک هوگلند از روستایی دور افتاده و به دور از هرگونه امکانات رسانه ای به زعم ایشان گزارش می دهد. از مردمی که جهره شهر را به جشنواره ای سبز رنگ تبدیل کرده بودند و حامیان محمود احمدی نژاد را تنها کارکنان دولتی و تطمیع شدگان دولتی تشکیل می دادند که حتی در روستایی 850 نفری نیز در اقلیت به سر می بردند تا چه رسد به روستاها و شهرهای بزرگتر. به فرض اختصاص تمامی رأی روستاییان به احمدی نزاد، که بی شک امری دور از واقع است، آیا همانگونه که اریک هوگلند در مقاله اش ادعا می کند 35 درصد ساکنان روستاهای ایران می توانند رای 64 درصدی احمدی نژاد را تأمین کنند؟!
برای اثبات نادرستی ادعای جیمز پتراس لازم نیست حتماً به گزارش خبرنگاران خارجی استناد کرد. من خود در ایران زندگی می کنم و واقعیاتی را با جسم و جانم درک می کنم که امثال جیمز پتراس قادر به درک این واقعیات نیستند. دوستانی دارم که در محلات فقیرنشین زاغه های جنوب تهران برای انتخابات «کارِ میدانی» می کردند و صراحتاً به من می گفتند که آنچه مردم ساکن ابن مناطق در شعارهایشان بیان می دارند، نه تنها هیچ سنخیتی با آنچه احمدی نژاد مدعی است که نماینده آنان است، ندارد، بلکه حتی بسیار رادیکال تر از نامزدهای اصلاح طلبند. حال چگونه ممکن است این مردمی که حتی از اصلاح طلبان نیز رادیکال ترند به احمدی نژادی رأی داده باشند که سرکوب فعالین کارگران در دوره وی در مقایسه با دورانهای دیگر بی سابقه بود .
جیمز پتراس نیز همچون بخشی از جنبش چپ ایران با نگاهی تقلیل گرایانه و فروکاستن پیچیدگیهای ایدئولوژیک هر یک از جناحها و نامزدهای موجود، ارتباط با غرب و آمریکا را ملاک ارزیابی خود قرار داده و اصلاح طلبان را جناحی در راستای سیاستهای آمریکا پنداشته و آنان را محکوم می کتد. اشتباهی همانند اشتباهی که هوگو چاوز ترقیخواه نیز مرتکب شد و در سرکوب جنبش مردمی ایران دست در دست احمدی نژاد گذاشت.
آیا ایشان به سخنرانی های موسوی به دقت گوش داده اند؟ موسوی بارها در اظهاراتش با یک جانبه گرایی سیاستهای WTO مخالفت کرده و حتی مشخصاً با اشاره به سیاستهای آمریکا در بخش کشاورزی، تن دادن به این سیاستها را نابودی «اقتصاد ملی» کشورهای کم توسعه دانسته است. وی بارها اکراه خود را از اجرای اصلاحات انجام شده در اصل 44 قانون اساسی که سیاستی در راستای نئولیبرال سازی اقتصاد است را نشان داده است. آیا چنین تفکری را می توان نماینده اهداف مورد اشاره جیمز پتراس دانست؟! همین تقلیل گرایی است که موجب می شود بخشی از چپ ایران نیز، بی توجه به روبنای اجتماعی-سیاسی و به صرفِ وجود حاکمیت «ارزش مبادله» بر مناسبات اقتصادی، ساختار موجود را سرمایه داری پنداشته و معضل اصلی را در روابط کار و سرمایه و استثمار انسان از انسان جستجو کنند. اما آیا به راستی معضل اصلی در ایران «استثمار» و الزامات اقتصادی است و یا «استبداد» و الزامات فوق اقتصادی ِ پیش سرمایه داری؟ اگر این گونه نیست چه تفاوتی میان کارگر ایرانی نیشکر هفت تپه و کارگر آمریکایی جنرال موتورز وجود دارد؟
در تحلیلی که «ریس ارلیک» (9) در مقاله «ایران و سردرگمی چپ»(10) انحام داده، ضمن اشاره به استدلالات «پتراس» درباره عدم شگفتی از نتیجه انتخابات و مقایسه تاریخی آن با آنچه که در آرژانتین، ونزوئلا و بولیوی رخ داد معتقد است اکثر این منتقدان چپ به طور مستقیم از ایران دیداری نداشته اند. وی که خود طی حوادث اخیر در ایران بوده است اشاره دارد که نداشتن تجربه مستقیم و اظهار نظر درباره یک کشور ایرادی ندارد اما درباره حوادت اخیر ایران مشاهدات مستقیم بسیار در تحلیل شرایط مفید خواهد بود. «ارلیک» ضمن اشاره به نظر پتراس درباره مقایسه ایران و کشورهای آمریکاری لاتین می نویسد:
« مقایسه احمدی نژاد با چاوز و مورالس مضحک و مسخره است. من چندین بار از ونزوئلا و بولیوی گزارش تهیه کرده ام و آن جا را نیز همچون ایران از نزدیک دیده ام. در آنجا جنبش توده ای واقعی وجود دارد که رهبرانشان را انتخاب و آنها را در قدرت حفظ می کنند. آنها اصلاحات قابل توجهی را انجام داده اند که به سود کارگران و کشاورزان تمام شده است در حالیکه در ایران تورم سالانه 24 درصد بوده و نرخ بیکاری بالاست .»
آنچه تحت نام «تورم» می نامیم و در دوران احمدی نژاد به بیشترین میزان خود رسید، تنها یک آمار، عدد، نمودار و امری انتزاعی و سمبلیک نیست بلکه واقعیتی است که مردم طبقات پایین بیش از همه با جسم و جان خود درکش کرده و اثرات آن را در زندگی روزمره خود می بینند. مردم طبقات پایین و روستاها ممکن است از تخصیص «سهام عدالت» خشنود شوند اما به محض رفتن به بازار و دیدن افزایش قیمت اجناس و مشاهده عدم تغییر در در وضع معیشتیشان، بیش از نخبگان و روشنفکران پی به عوامفریبی سیاستهای دولت می برند. چنین مردمی که چهار سال از سویی با این تورم لجام گسیخته مواجه بودند و از سوی دیگر عوامفریبی ها و سیاستهای پوپولیستی دولت را دیده اند آیا امکان دارد که به احمدی نژاد رای داده باشند؟ زیر سوال بردن تقلب انتخاباتی و بی توجهی به ملیونها انسان معترضِ کارد به استخوان رسیده از اقشار و طبقات گوناگون جز رویارویی با جنبش مردمی و قرار گرفتن در جبهه ضد مردم، جایی در کنار سرکوبگران اراده مردم، چه معنایی می تواند داشته باشد؟
من یکی از جوانان ایرانم که در شهری متوسط زندگی می کنم، همچون جیمز پتراس رشته تحصیلی ام جامعه شناسی است. اما آنچه تاکنون آموخته ام آن است که تئوریهای خود را براساس واقعیات موجود تنظیم کنم، نه آنکه واقعیات موجود را بر طبق تئوریهایم وارونه جلوه دهم. آقای پتراس از آنکه اکثریت مردم ایران به اصلاح طلبان که به زعم شما نماینده طبقه متوسط و بورژوازی شهری و طرفدار غرب و سرمایه داری هستند رأی می دهند به تئوریهای خود شک کنید و شجاعت اصلاح آنان را داشته باشید. لابد اشتباه کرده اید، چرا که سیستمی پیش سرمایه داری که هنور با الزامات فوق اقتصادی و ایدئولوژیک دست و پنجه نرم می کند را با ساختاری سرمایه داری که روبنایش ریشه در زیر بنای مبتنی بر رابطه کار و سرمایه دارد اشتباه گرفته اید.
اینجا هنوز حداقل هایی که سالهاست برای شما بدیهی است، حداقلهایی چون حق آزادی بیان و یا حق آزادی پوشش برای زنان محقق نشده و با تئوریهای اولترا چپ که در تحلیل خود انتقاد اصلی خود متوجه لیبرالیسم و آزادیهای ادعاییش می کند ما راه به جایی نمی بریم، چرا که در صورت درستی ادعای شما هم اکنون با ارتجاعی روبروییم که حتی امکان رویارویی مستقیم ما با گرایشات لیبرالی و طرفدار ساز و کارهای سرمایه داری را سد کرده است.
آری ؛ آقای پتراس، ما سرمایه داری نیستیم، ما به «ارتجاع» دچاریم!


پانوشت:
1- www.koukh.blogfa.com
2- Scott Ritter               3-   Paul Craig Roberts          4- Stephen Lendman       5- Azmi Bishara
6- متن اصلی مقاله (Iranian Elections: The ‘Stolen Elections’ Hoax) از جیمز پتراس را می توانید در لینک زیر بخوانید:
www.countercurrents.org
7- www.zcommunications.org
8- koukh.blogfa.com
9- Reese Erlich
10- www.zcommunications.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست