یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در باره شعارهای تظاهرات
"نه غزه، نه لبنان...."، شعاری با کلماتی اندک و باری سنگین


شهلا فرید


• مهمتر از همه پیام بنیادین این شعار است که می گوید ما می خواهیم ابتدا بر مشکلات داخلی مان چیره شویم، ما برای دمکراسی در کشور خود مبارزه می کنیم، این شعار اگر هم سرشت ناسیونالیستی داشته باشد، چه کسی می گوید که هر درجه از ناسیونالیزم منفی است. و هم چنین چگونه می شود گفت که این شعار از نظر همبستگی با مردم منطقه ارزش کمی دارد، چرا یک ایران دمکرات در منطقه برای مردم این کشورها مفید تر نیست تا یک ایران استبدادی بنیادگرای دخالت گر ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۴ مهر ۱٣٨٨ -  ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۹


بعد از تظاهرات گسترده و موفق مردم در روز "قدس" و سردادن شعارهای جدید از جمله "نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران" نظرات مختلفی در باره این شعار بیان شده و از سوهای مختلف این شعار بررسی شده است.
من می خواهم در اینجا به این نکته بپردازم که چرا شعار "نه غزه ، نه لبنان" یک شعار درست بوده است.

جمهوری اسلامی مایل نیست رنج فلسطینی ها پایان یابد.
جمهوری اسلامی با هدف یافتن نقش برتر در منطقه به استفاده ابزاری از جنبش های منطقه می پردازد از آنها حمایت مالی و نظامی می کند و آنها را تبدیل به وسیله باج خواهی از کشورهای دیگر کرده و در طی زمان آنها را تبدیل به تشکل های گوش به فرمان میکند و در صورت لزوم دست به ساختن این گونه تشکل ها می زند.
قبلا تمام فلسطین و پس از تسلط حماس بر غزه، منطقه غزه در مرکز توجه جمهوری اسلامی برای تشنج آفرینی بوده است، نقطه دیگر لبنان است.
دخالت جمهوری اسلامی در مسائل داخلی لبنان محدود به دوران احمدی نژاد نمی شود و از همان ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی پایه ریزی شد. از ابتدای دهه ٨۰ میلادی پاسداران در لبنان حضور یافنتد و آموزش نیروهای نظامی و تامین مالی و شرکت در عملیات نظامی آغاز شد و هم چنان ادامه دارد. وابستگی نیروی حزب الله در لبنان به جمهوری اسلامی چنان آشکار است که نیروهای سیاسی لبنان به این نیرو مانند بازوی ایران می نگرند، رقم کمک های جمهوری اسلامی به حزب الله ناروشن است ولی سخن از چند میلیارد دلار در سال است.
در فلسطین، جمهوری اسلامی به یکی از عوامل بازدارنده صلح تبدیل شده است. هرگاه صحبت از طرح صلح و یا مذاکرات صلح می شود، بناگاه   برخی عوامل جمهوری اسلامی در بین فلسطینیان، در تهران پیدا می شوند و با وعده های مالی که از سران رژیم می گیرند، به مخالفان مذاکرات بدل می شوند. رنج فلسطینان تبدیل به ابزاری شده است تا حکومت در معادلات قدرت در منطقه از آن بهره گیرد، از این رو مایل نیست که این رنج پایان پذیرد. چنانچه شگفتی پدید آید و همین فردا حماس به نیرویی صلح طلب تبدیل شود و از آن سو در اسراییل نیز نیروهای خواهان صلح دست بالا را بگیرند، جمهوری اسلامی فورا نیروی دیگری را علم کرده و آن را در مقابل حماس می گذارد و تمام قد در مقابل روند صلح می ایستد.
جمهوری اسلامی به این مناطق نا آرام احتیاج دارد. هم در سیاست خارجی، هم در سیاست داخلی

در سیاست خارجی: جنبش های منطقه ابزاری برای تثبیت نظام اسلامی
نظام اسلامی در مقابل کشورهای غربی خود را به عنوان قدرتی می نمایاند که با تاثیر گذاری بر نیروهای محلی توانایی آرام کردن منطقه را دارد و می کوشد به عنوان یک پای مذاکرات به حساب آید تا با تمرکز بر این مناطق توجه را از ایران به این کشورها بکشاند. هدف، تثبیت خود به عنوان یک قدرت منطقه ای و هم چنین تحکیم قدرت نظام اسلامی در داخل و در مقابل مخالفان است. جمهوری اسلامی با اتکای بر این امر، قوانین بین المللی را نیز زیر پا می گذارد. جمهوری اسلامی به سیاست خارجی خود که ساختن یک دشمن و نشاندن نظام اسلامی در جایگاهی در کنار قربانیان است به مانند امر مقدس می نگرد و پرسش از آن را مانند گذر از خط قرمزی میداند که شایسته مجازات است، شعارهایی که این نوع مقدس سازی در سیاست را هدف بگیرد، در خدمت مبارزات مردم است

در سیاست داخلی: سرکوب هر صدا در کشور به بهانه همراهی با دشمن خارجی
جمهوری اسلامی با راه انداختن نمایش همراهی با مردم محروم و داشتن دشمن خارجی، از سیستم خاصی از کشورداری بهره می برد. در این سیستنم بودجه های محرمانه و ارگان های مخقی وجود دارد. با وجود دشمنان خارجی امر کشور داری از امر معمول به یک امر فوق العاده با تبصره های فراوان تیدیل می شود.. میلیاردها دلار از بودجه کشور بدون نظارت هیج ارگانی خرج می شود. سرکوب هر صدای داخلی به بهانه همراهی آن با دشمن خارجی امری هر روزه می شود. جمهوری اسلامی این روش کشورداری را به یک امر ایدئووژیک بدل ساخته است که غیرقابل پرسش است.
این سیاست جمهوری اسلامی که سرکوب مردم و فساد مالی گسترده از نتایج آن بوده است، مردم را به ستوه آورده است . سیاست سانسور مانع از آن بوده است که امکان نه گفتن به این سیاست فراهم آید.

مردم لبنان مخالف دخالت جمهوری اسلامی در امور کشور خود هستند
نه فقط در داخل کشور مردم مخالف ابن سیاست هستند، بلکه کارکرد منفی این سیاست در کشور لبنان نیز مردم را به مخالفت با آن برانگیخته است. بسیاری از نیروهای سیاسی لبنان بر این باورند که جمهوری اسلامی مایل نیست در این کشور صلح پایدار بوجود آید.
پس از شروع تظاهرات و جنبش در ایران امید به این موضوع بوجود آمد که حزب الله در سیاست خود تجدید نظر کرده و سیاست کنونی را کنار بگذارد. سیاست کنونی حزب اله گرفتن امتیازات ویژه در مذاکرات تشکیل دولت به اتکا کمک های نظامی و مالی نیروی خارجی یعنی جمهوری اسلامی است. جنبش ایران امید به تحول را در این کشورها بالا برده است. گزارشی از لبنان که در دویجه وله آمده در مورد واکنش در لبنان نسبت به جنبش ایران چنین می نویسد: "تحرکات مردمی و تظاهرات مختلف برپا شده، به سرعت تبدیل به تیتر و خبر اول تمامی رسانه‌های لبنانی شد. در این بین، گروهی امید داشته و دارند که این جنبش در نهایت باعث تغییری در مسئولان ایرانی و سپس دگرگون شدن سیاست‌های منطقه‌ای ایران شود"

شعار نه غزه نه لبنان در خدمت مبارزات مردم
شعار نه غزه نه لبنان کارکرد بسیار مثبتی دارد به مردم این کشورها نشان می دهد که جنبش مردم ایران با دخالت جمهوری اسلامی در این کشورها مخالف است، نشان می دهد که از دست نشاندگان جمهوری اسلامی در این کشورها متنفر است. از حزب الله و حماس فاصله می گیرد. مردم منطقه باید بدانند که متحدان جمهوری اسلامی الزاما متحدان جنبش ایران نیستند. این متحدان می توانند و باید از نو تعریف شوند.
مهمتر از همه پیام بنیادین این شعار این است که ما می خواهیم ابتدا بر مسائل داخلی مان چیره شویم، ما برای دمکراسی در کشور خود مبارزه می کنیم، این شعار اگر هم سرشت ناسیونالیستی داشته باشد، چه کسی می گوید که هر درجه از ناسیونالیزم منفی است. و هم چنین چگونه می شود گفت که این شعار از نظر همبستگی با مردم منطقه ارزش کمی دارد، چرا یک ایران دمکرات در منطقه برای مردم این کشورها مفیدتر نیست تا یک ایران استبدادی بنیادگرای دخالت گر.

هشدار سخنگویان نظام به کروبی و موسوی: از خط قرمز عبور کرده اید.
پس از تظاهرات روز "قدس" کسانی از سوی طرفداران نظام به شدت با این شعار مخالفت کرده اند.از جمله احمد توکلی نامه ای برای موسوی و خاتمی نوشت در واقع به آنها یاد آور شد که امر سیاست بین المللی خط قرمزی دارد که مردم از آن عبور کرده اند و به آنها هشدار می دهد شما در مقابل گذر از این خط قرمز سکوت کرده اید. به جز توکلی برخی از فرماندهان سپاه در مصاحبه ها و کیهان شریتمداری نیز این امر را یادآوری کرده و به آنها گفته اند چنانچه سکوت کنند یعنی با این سیاست همدلی کرده اند و سزاوار برخورد هستند.
آنها به خوبی دریافته اند آنگاه که مردم یک صدا امر مقدس حکومتی که دشمن تراشی خارجی است را به کناری پرت کرده اند؛ توان و آگاهی لازم را نیزیافته اند که دیگر رکن های حکومتی را که بر آن لباس تقدس پوشانده اند، نیز به دور بیاندازند. از این رو برآشفته شده و شروع به تهدید کرده اند.

مخالفت از پایگاه چپ
وابستگی به اعتقاد به دشمن همیشگی و همگانی یعنی امریکا
کسانی نیز از پایگاه چپ به مخالفت با این شعار پرداخته اند. به گمان من اینان آن چنان از نظر ذهنی درگیر همبستگی بین المللی هستند که قادر نشدند اراده مردم را که در این شعار تجلی پیدا کرده ببنند. اراده برای ساختن دمکراسی. ساختن بنیاد دمکراسی که مردم هر کشور قادر هستند در جغرافیای خود آن را بسازند و از این طریق بر روند جهانی تاثیر بگذارند.
خوار داشتن علاقه به آن جغرافیایی که در آن زیسته ایم، و تکرار آرزوهای بزرگ برای یک پهنه موهوم برای برخی از نیروهای چپ تبدیل به ارزشی شده است که الزاما با واقعیات زمنینی برابر نیست. در دارفور کشتار همگانی می شود، حس انسانی ما باعث می شود که با آن همدردی کنیم ولی آن گاه که از مردم و تاریخ آن مردم   در یک جغرافیای مشخص شناخت داری، این حس همدردی برانگیزاننده می شود . واقعا احساس میهن دوستی بک چیز عجیب و غریبی نیست که احتیاج باشد آن را پنهان کنیم. میهن دوستی یک احساس انسانی برای یک مکان آشناست.
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، همان چیری است که مردم همین الان دارند آن را پیش می برند. برای آن که دمکراسی را در این خطه که ایران نام دارد، برقرار کنند، با به جان خریدن همه بلاها در مقابل جنایت پیشه گان می ایستند. سزاوار نیست که آن را با شعار "نسل ما آریاست..." برابر بگذاریم. و بگوییم افراطی و ناسیونالیستی است. شعار دوم هیچ ارزش دمکراتیک ندارد و جز به کار اختلاف افکنی بین مردمی که در یک دیار زندگی می کنند نمی آید.
زاویه ای دیگری که باعث می شود برخی از پایگاه چپ به شعار نه غزه نه لبنان احساس خوبی نداشته باشند، اسراییل و امیریکا ستیزی است که در آنها از زمان جنگ سرد باقی مانده است. احساس مقدس اعتقاد به یک دشمن همیشگی و همگانی به نام امریکا که تجسم تمامی پلیدی ها و کژی ها بود در مقابل نیک مطلق که اردوگاه مقابل بود.
این روحیه باعث می شود که دخالت های جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر صرف نظر ازآن که چه دستاوردی برای مردم کشور ما و دیگر کشورها داشته باشد فقط به خاطر آن که برای امریکا دردسر فراهم می کند، با سکوت آنان و در مواردی با خوشنودی پنهان آنان همراه باشد .
حاملین این نظر هیچگاه در همه این سالها که شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر اسراییل توسط جمهوری اسلامی رواج داده می شد، از این زاویه جمهوری اسلامی را مورد حمله قرار ندادند که چرا نفرت از مردم کشورهای دیگر را در بین مردم می پراکند. شاید زاویه انتقادشان از این حکومت آن بود که حکومت بر این اعتقاداتش به طور واقعی پابرجا نیست . وقتی شعار مرگ بر روسیه داده شد گویا تازه متوجه شدتد این نوع شعارها متوجه ملت ها هم می شود.
این پایگاه نظری ، گرچه صدای تمام چپ ها نیست، ولی چنانچه بر اعتقاد خود استمرار دهد و با جنبش مردم که تابو شکن است همراهی نکند، جنبش چپ را در کلیت خود تضعیف می کند.
درست است که جنبش ایران خواستار همبستگی بین المللی است ولی هرآن چه را که برای خود طلب می کند برای دیگران نیز آرزو می کند، همانطور که جنبش ایران مایل نیست که دستهای دیگر کشورها به پیش آید و برایش آلترتانیو سازی کند، به همین ترتیب نیز از دخالت این چنینی در کشورهای دیگر خود را برحذر می داند و دقیقا به همین دلیل می گوید نه غزه نه لبنان.

Shahla_farid@gmx.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست