احمـــــدی نـژاد
ابراهیم هرندی
•
من ریشههای ارزشی زبان احمدی نژاد را در این چگونگی میبینم. زبان سنت گرای ستیزندهای که در برابر دشمنی که شناختی از او ندارد، زخمی و زبون افتاده است و تیری جز زخم زبان برای پرتاب بسوی دشمن ندارد. پس شگفت نیست که زبان چنین کسی، تلخ و گزنده و دشنامآلود و دیوانه وار باشد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱ آذر ۱٣٨٨ -
۲۲ نوامبر ۲۰۰۹
چرا احمدی نژاد پیشتر از همه چهرههای رژیم اسلامی داد مردم را در آورده است و نویسندگان ما را به واکنش واداشته است؟ چرا این همه انگ و رنگ گوناگون به او زدهاند و دربارهاش سخنرانیها کردهاند و مقالهها نوشتهاند و فیلم ساختهاند؟ چرا یکی او را روانی میخواند و دیگری دیگری چاقوکش و جانی؟ چرا با آن که خمینی بسیار از احمدی نژاد دروغگوتر بود، این ویژگی بنام این یکی سکه خوردهاست؟ مگر خاتمی راستگو بود؟ پس چگونه است که قرعه فال بنام احمدی نژاد زده شدهاست؟ این یادداشت کوششی در پاسخ جویی برای این پرسشهاست.
پیشاپیش باید بگویم که آنچه در این باب مینویسم درباره احمدی نژاد نیست. من نه او را میشناسم ونه به او بهایی میدهم که درباره اش چیزی بنویسم، من نیز چون ملیونها ایرانی، هربار که او به نمایندگی از ایران و ایرانیان لب به سخن میگشاید، سرافکنده و شرمسار و خشمگین میشوم و میپرسم که به پادافره کدام گناه گرفتار این بلا شدهایم؟ هدفم از نوشتن این یادداشت، پرداختن به واکنش برخی از ایرانیان بویژه چندی از نویسندگان ایرانی به پدیدهای بنام "احمدی نژاد" است. پس به آن میپردازم. به گمان من این پدیده بسی فراگیرتر از آن است که ما میپنداریم. اما چرا این چگونگی با آمدن احمدی نژاد به گستره آگاه ذهن ما کشیده شدهاست؟
شاید تا زمانی که آخوند دستار به سری از سوی این حکومت در پشت تریبون جهانی قرار میگرفت، ایرانی درس خوانده امروزی، حساب خود را از او جدا میکرد و میپنداشت که جهانیان رفتارها و کردارهای خرافی و "عهد بوقی" و نیز سخنان بی سروته او را به حساب حکومتی قهقرایی و یا اسلام و مسلمانان خواهند گذاشت. با آمدن احمدی نژاد این امکان پیش آمد که او را نماینده ایران و ایرانی بدانند. این چگونگی سبب شد که ایرانی درس خوانده امروزی با به پرسش گرفتن سلامت روانی احمدی نژاد، حساب او را از خود جدا کند.
رویارویی بی پیوند و پژوهش پذیر ِ ما با غرب و جهان بینی مدرن از زمان رضا شاه آغاز شد زیرا از آن دوره بود که ایراینان با دنیای مدرن و روشها و منشهای آن به سبک ایرانی آشنا شدند و به کاربرد ابزارهای مدرن غربی پرداختند و آنها را برتر از ابزارهای بومی پنداشتند. این رویارویی نه تنها شکل شهرها و روستاهای ما را دگرگون کرد، بلکه انقلاب ارزشی تازهای را پدید آورد که کم کم مردم را با شیوه زیستی پیشینیان خود بیگانه کرد و به سوی زندگی مدرن غربی کشاند. اگر این رویداد تاریخی رُخ نداده بود، ای بسا که امروز شیوه زیستی ما همانند گذشتگانمان میبود و شیوه خوراک و نوشاک و پوشاک ایرانیان، دست نخورده مانده بود. این چگونگی را در کشورهای همسایه مانند افغانستان و پاکستان میتوان دید.
آشنایی ما با زندگی مدرن، سبب پیدایش الگوهای تازهای شد که پذیرندگان این الگوها را رویاروی دیگران قرار داد. این رویارویی در ایران – چون دیگر سرزمینها - آغاز جنگ کهنه و نو بود. این جنگ با پیدایش حکومت اسلامی، کهنه پرستان را بر نوجویان و نوخواهان چیره کرد. اما همان گونه که رویدادهای چند ماه گذشته نشان دادهاست، پیدایش حکومت اسلامی، پایان ستیزه کهنه و نو نبود. روانشناسی کهنه پرستی در جهان کنونی، روانشناسی زخمی افتادهایست که در آخرین نفس، تیری بسوی دشمن رها میکند. جهان کنونی، جهان انسان فرد مدارِ آزادی خواه و آبادی پسند و شادی پرست است. این انسان را دیگر نمی توان با رویاهای رنگین و کودکانه فردایی آنجهانی فریفت. با گرایش انسان به خِرَد و دانش پس از رنسانس، دروازههای بهشت و دوزخ آنجهانی بسته شد و اگر چه رنسانس، رویدادی تاریخی در پاره اروپا بود، اما اکنون بسیاری از ارزشهای ژرف آن فراگیر و جهانیست. ارزشمندی جان انسان، حقوق بشر، آزادی اندیشه، برابرزن و مرد و ارج گذاری بر خِرَد و دانش نمونه هایی از این ارزشهاست.
پذیرش جهانی ِ شیوه رفتاری و کرداری مدرن، که اکنون در بسی بیش از بسیاری از کشورهای جهان جا افتاده است، مردم بسیاری از آن کشورها را با شیوه رفتاری و کرداری بومی بیگانه کرده است. آموزش و پروزش در این کشورها سبب شده است که آنانی که از کانالهای آموزشی این نهاد گذشتهاند، بسیاری از راهها و رسمها و روشهای بومی را که پدران و مادرانشان می ستایند، کهنه و افسانهای و بی ارج بپندارند و آنها را با سنجههای خِرَد مدار ارزش گذاری کنند. این گونه، جهان بینی مدرن، به ناگهان پیشینه فرهنگی پذیرنده خود را بیبها میکند و باورهای و پندارهها و انگارههای آن را با ارزشهای مدرن میسنجد. چنین است که در روزگار ما سنت، دین، آموزههای ادبی و بسیاری از پدیدارهای بومی دیگر، در همه جاهای جهان بباد رفته است و جای خود را به ارزشهای نوپای مدرن دادهاست. ارزشهایی که اخلاق و جهان نگری تازه ای را پدید آوردهاست.
نمونه ایرانی این چگونگی، جهان نگری انبوهی از شهر نشینان ایرانیست که با پذیرش بسیاری از ارزشهای فرهنگ مدرن رویاروی فرهنگ سنتی قرار گرفته است و خواهان برچیده شدن ِ بساط سنت از جامعه و روی آوردن به جهان مدرن است. البته از سویی، انبوه دیگری از روستائیان و شهر نشینان روستایی، با برافراشتن پرچم دین و آین و سنت، آماده رویارویی با آن گروه دیگرند. این کشمکش اجتماعی از آنروست که برای نخستین بار، دو طبقه اجتماعی در ایران رو در روی یکدیگر صف آراستهاند. یکی پاسدار فرهنگ بومی و دیگری خواهی فرهنگ مدرن. پدیده احمدی نژاد را باید در چارچوب این ستیز طبقاتی شناسایی کرد.
اگرچه نیم سده حکومت پهلوی ساختار قبیلهای کشور ما را از هم پاشیده بود، اما این چگونگی هنوز درما بازتاب درون-ذهنی نیافته بود و ذهنیت بیشتر ایرانیان همچنان چشماندازی قبیلهای دارد. در هرجامعه، هرآنچه حقیقت پیداشته میشود، بازتابی ذهنی دارد که زمینه ساز رفتارها و کردارهای مردم آن جامعه در پیوند با آن حقیقت است*. ساختار قومی و قبیلهای جامعه ایرانی دربخش بزرگی از تاریخ درازدامن آن سرزمین، انسانیت را برای هر قبیله درچارچوب اخلاق و قوانین آن قبیله تعریف و تفسیر کردهاست. تعریفی که دیگران را دربر نمیگیرد و هرگونه رفتار و یا کرداری را با آنان بجای خود درست میداند و روا میدارد.
ذهنیت قبیلهای، در همه جای جهان زمینه ساز شیوه رفتاری ویژهای میشود که درآن جهان، زبان و حقیقت تعریف ویژه خود را مییابد. ذات ِ قبیلهگرای انسان سبب میشوند که هر جا وی خود را با گروهی همگن و همراه و همرای میپندارد، ذهنیت قبیلهای او کارا میشود. چنین است که انسان در گذر تاریخ، دست به زشتترین و زیانمندترین رفتارها و کردارها بنام دین، فرهنگ و ایدئولوژی زده است.
جهان انسان مذهبی، حزبی و قبیلهای، جهان پنچ پارهای که از 195 کشور ساخته شده است نیست. این جهان انسان مدرن است که دامنهای به گسترای گیتی دارد. جهان ذهنی انسان قبیلهای، جهان قبیله است. جغرافیای این جهان گسترایی افسانهای دارد که در ذهن فرد با تاریخی افسانهای در هم پیچیده شدهاست. درذهن انسان قبیلهای، بود و نبود آنچه بیرون ازجهان قبیله است، یکیست. در آن ذهنیت، آن که خودی نیست، انسان نیست. پس آن چه بر انسان روا نیست، براو میتواند باشد.
ریشه ذهنیت احمدی نژادی را در چنین جهان نگری باید جست. جهان نگری قبیلهای که جهان را آوردگاه نبرد قومها و قبیلهها میداند و هرگونه رفتار ناپسند و ناروایی را در رویارویی با دیگران روا میدارد. در این نگرش، فرد مُهرهای کوچک از پدیده بزرگی بنام قبیله، دین و یا حزب است. میگویند احمدی نژاد با دروغگویی آبروی خود را بردهاست. این سخن از دیدگاه انسان مدرن درست است زیرا این انسان به فرد مینگرد و رفتارها و کردارهای او را میسنجد. اما احمدی نژاد از دیدگاه خودش، دروغهای شاخدارش را برای حفظ آبروی بیضه اسلام میبافد. او فرمان نیرنگ و ناراستی را از ذهنیت قبیلهای – مذهبی خود گرفتهاست که درآن این گونه رفتارها اوج پرهیزگاری و مردمیست تا آبروی دین در دنیای کفرآلوده ارزان از دست نرود. در فرهنگ او و همپالکیهایش نیک و بد افراد را این گونه نمیسنجند.
یکی از گرفتاریهای انسان امروز این است که در وطن خویش هم میتواند غریب باشد. این گرفتاری ریشه در جهانی بودن فرهنگ مدرن دارد که پذیرندگان آن ناگزیر از سنجیدن روشها و منشهای بومی با ارزشها و اخلاق فرهنگ مدرناند. این چگونگی در کشور ما سبب شدهاست که کسانی ناتوان از درک رفتارها و کردارهای زادگان خرده فرهنگهای سنتی بومی، آنها را بیمارگونه پندارند. نمونه این رویداد، روانی دانستن احمدی نژاد و برشمردن ویژگیهای بیماری اوست! این کوششها بخشی از گریز گروهی ِ ما ازآن چه هستیم و نمیپسندیم است. پس خیالمان را با برچسبی چون؛ "روانی"، "بیگانه" و یا "دست نشانده" راحت میکنیم. پرت نشویم.
گفتم که ذهنیت قبیلهای، در همه جای جهان زمینه ساز شیوه رفتاری ویژهای میشود که درآن جهان، زبان و حقیقت تعریف خود را دارد. جهان احمدی نژاد، جهان روستائی به شهر آمده ایرانیست که در آن ناموس و ایمان ِ قبیله خود را در تیررس ِقبیله دیگری بنام امریکا و انگلیس میبیند و در خیال خود با سردمداران آن قبیله در زدوخورد است. این کشمکش زمینهای فراهم آورده است که درآن هرکنُشی "حلال" است و هرکوششی "مشروع". پس هرکه با او در این راه در بیفتد، با لشکر اشقیاست و "تکلیفاش" روشن.
زبان در ذهنیت قبیلهای به ذهن انسان راه نمیبرد و پیوند اندکی با رساندن مفهوم دارد. بررسی زبانهای باستانی و برابرنهی آنها با شیوه کاربرد زبان در روزگار کنونی نشان داده است که هر زبان در هر دوره کارکرد ویژهای دارد و تنها ابزاری برای گفتگو و داد و ستد اندیشه نیست. نیز هر زبان در ذهنهای ناهمگون، کارکرد همگونی ندارد. یکی با زبان شاعری میکند و دیگری فیلسوفی. یکی با ایماء و اشاره سخن میگوید و دیگری هر بار که لب به سخن میگشاید، سیلابی از واژگان ناهمخوان و ناهمنشین راه میاندازد. احمدی نژاد؟ برای بررسی زبان احمدی نژاد، نخست باید....
گفتیم که ذهنیت انسان سامان دهنده نگاه او به جهان و پیوندش با حقیقت و زبان است. نیز گفتیم که ذهنیت احمدی نژادی، ذهینت قبیلهای انسان روستایی بشهر آمده ایرانیست که در آن آبروی قبیله، تنها حقیقت جهان است و در راه پاسداری از آن از هیچ کار فروگذار نباید کرد. روستایی بشهر آمده پس از چندی، با فراگیری شفاهی بخشهایی از برخی از گفتمانهای مدرن، اندک اندک در مییابد که نه تنها جهان در ورای قبیله او شکل نگرفتهاست، بل که شهرنشینان – که اکنون او فرودست آنان است - او را ساده انگار و ناآگاه میپندارد و ارزشهای قبیلهاش را باورهای فولکلوریک میدانند. این چگونگی آتشی ناگهانی به جان و جهان روستایی میاندازد و اورا به واکنشی ذهن کاو وا میدارد و کم کم از او سربازِ جانباز سنّت میسازد. سربازان سنّت خود را فداییان گذشتهای افسانهای میدانند و میکوشند تا در آینده جهانیان را به آآآرمانشهرخودی و بومی و "نیست- در- جهان" بازگردانند. چنین سربازی در سرزمینی مانند ایران یا در پی برپایی حکومت کورش هخامنشیست و یا حکومت عدل علی. آشکار است که احمدی نژاد در پی کدام راه است. نکته اساسی در این راستا این است که آگاهی از خویشتن خویش و آهنگ ِبرپایی ایران شکوهمند اهورایی و یا اسلامی، هردو واکنشهای روستاییان بشهر آمده ما در برابر فرهنگ مدرن غربیست. واگستری این فرهنگ در جهان و دل و دین ربایی آن از جهانیان همه فرهنگهای دیگر را در سده گذشته ناکاره کرده است و روشنفکران آنها را به رویارویی با آن واداشتهاست.
من ریشههای ارزشی زبان احمدی نژاد را در این چگونگی میبینم. زبان سنت گرای ستیزندهای که در برابر دشمنی که شناختی از او ندارد، زخمی و زبون افتاده است و تیری جز زخم زبان برای پرتاب بسوی دشمن ندارد. پس شگفت نیست که زبان چنین کسی، تلخ و گزنده و دشنامآلود و دیوانه وار باشد. زبان آنانی که در چنبر این چگونگی گرفتاری میشوند، آبشار واژگانی خشمآلود و خونخواه و کینتوزانه است که هدفی جزخنک کردن دل گوینده ندارد. او خود نیز از بیهودگی سخنان خود آگاه است، اما ناگزیر از سرریز کردن آتش جان و جهان خویش است. بد نیست نمونه ای از این گونه سخنان احمدی نژاد را بررسی کنیم؛ این سخنان را میتوانید از زبان خود او در اینـــجا
www.youtube.com
بشنوید.
"دوسال قبل ما میخواستیم بریم سازمان ملل، اونجا می خواستیم نام مبارک امام عصرو به زبون بیاریم. بعضیها میگفتند: آقا...کسی تودنیا امام زمان نمیشناسه. گفتیم حالا صبر کنید. بذارید ما انجام وظیفه کنیم ببینم چی میشه؟ اونسال گفتیم، سال دوم. امسال که رفتیم، خیلی عادی شده بود اونجا. وقتی ما گفتیم یک انسان صالحی خواهد آمد، همه این بتها و قدرتها رو در هم خواهد شکست و به فضل الهی عدالت را در جهان برپا میکند. اون سال اول میاومدند از ما میپرسیدند؛ " آقا شما این حرفا چیه میزنی؟ ایندفعه که رفتیم، میاومدند میگفتند؛ "این حرفایی که تو میزنی مام تو اعتقاداتمون یه همچین چیزی داریمها!! ما هم دنبال یک مصلح جهانی میگردیم.
من میخوام بگم عزیزان، آرزوی شهیدان شما، اون آرمانی که شهیدان برای اون رفتند و جان بازان ما، بسرعت در حال تحقق است. من اصلاً بشما بگم، جهان راهی جز این نداره. بشریت راهی جز این نداره. اصلاً خلقت بدون این بدون هدف است و بی فایده و باطل است. همه این بساط عالم برپا شده تا اون روز نورانی اتفاق بیفتد.روزی که همه خواهند آمد. عنایت کنید. همه پیامبران همه صلحا، همه شهدا خواهند آمد و یاری خواهند کرد و بشما بگم اون چیزی که دارم میبینم. بعضیها هستن این حرفا رو میزنن، تمسخر میکنن، برا این که اینا دلشون از ایمان خالیه. اینا بت پرستهای مدرناند. اینا شیطان پرستهای مدرن هستند. قیافه روشنفکری میگیرند (اما) به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند. (تکبیر ِبرادران)
گفتنیست که این بخش از سخنرانی آقای احمدی نژاد برای این بررسی دستچین نشده است. نمونهای از سخنان ایشان است و چیزی بیشتر و یا کمتر از سخنان دیگر ِاو در پیوند با این یادداشت ندارد، اما همه ویژگیهایی را که درباره ذهن و زبان احمدی نژاد برشمردیم، در خود دارد. این سخنان ساختاری روایی و شیوهای منبری دارد. گوینده این سخنان را با جملهای خبری که نکتهای ذهن گیر درخود دارد، آغاز میکند. دوسال قبل ما میخواستیم بریم سازمان ملل. شنونده با یادآورد ِ شیرین کاریهای احمدی نژاد در سازمان ملل، خاموش و سراپاگوش میشود و هرچه پیشتر می رود، بیشتر انگیخته میشود تا دریابد که در پایان چه رویداده است. اما بزودی در مییابد که در این سفر، رویداد ویژهای رخ نداده است. بل، که گوینده این ترفند ذهن گُیر را برای بدنامی کسانی که به گفته احمدی نژاد، قیافه روشنفکری میگیرند (اما) به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند، بکار گرفتهاست. این هدف را از جمله دوم سخنان گوینده که در آن توپی بسود خودش وارد دروازه غیرخودیها می کند، میتوان دریافت. بعضیها میگفتند: آقا...کسی تودنیا امام زمان نمیشناسه. گفتیم حالا صبر کنید. بذارید ما انجام وظیفه کنیم ببینم چی میشه؟ این صحنه آرایی ساختگی هیچ گونه رگهای از حقیقیت در خود ندارد. چه کسی در جمهوری اسلامی جرات میکند که به احمدی نژاد بگوید که کسی تو دنیا امام زمان را نمی شناسد؟ دور و بریهای او که دست کمی از خودش ندارند و اونیز با غیر خودیهایی که آنها را شیطانهای مدرن میخواند مشورت نمیکند. پس این "بعضیها" ساخته ذهنی آقای احمدی نژاد است که میپندارد اگر با آنان مشورت میکرد، ای بسا چنین میگفتند.
جمله بعدی شهید نمایی این رئیس جمهمور ایثارگر را میرساند که از آن فراتر وظیفهای که او بعنوان رئیس جمهور ایران برای خود میپندارد. ایشان به سازمان ملل نمی رود تا با جهانیان از ایران و ایرانی بگوید و این که، برای نمونه، چرا کسی به ایران برای مبارزه با ترابری مواد مخدر از افغانستان به اروپا و امریکا کمک نمیکند و یا این که چرا کسی با ما برای یافتن راههای بهتر از ذخیره انرژی خورشیدی در کویر لوت همکاری نمیکند. نه این ها دغدغههای این سرباز اسلام نیست. ایشان انجام وظیفه را آگاه کردن جهانیان از آمدن امام عصر میداند.
اونسال گفتیم، سال دوم. امسال که رفتیم، خیلی عادی شده بود اونجا. وقتی ما گفتیم یک انسان صالحی خواهد آمد، همه این بتها و قدرتها رو در هم خواهد شکست و به فضل الهی عدالت را در جهان برپا میکند. اون سال اول میاومدند از ما میپرسیدند؛ " آقا شما این حرفا چیه میزنی؟ ایندفعه که رفتیم، میاومدند میگفتند؛ "این حرفایی که تو میزنی مام تو اعتقاداتمون یه همچین چیزی داریمها!! ما هم دنبال یک مصلح جهانی میگردیم.
این سناریو چنان ملودراماتیک و دلخواه احمدی نژاد پیش میرود که کمتر کسی میتواند آن را باور کند. این بیچاره نمیداند که این مزخرفات بی سروته را سران دیگر ِ جمهوری اسلامی که در این سی سال به سازمان ملل رفتهاند، گفتهاند و سران جهان به تجربه دریافتهاند که رهبران جمهوری اسلامی هرگز سخنی جز مشتی یاوه خرافی برای گفتن از پشت آن تریبون ندارند. از سویی نیز، عرف دیپلماتیک هرگز اجازه نمی دهد که کسی آشکارا به رئیس جمهور کشوری بگوید که؛ " آقا شما این حرفا چیه میزنی؟" وانگهی این بیچاره نمیداند که اروپاییها از این مرز خرافی بیش از چارصد سال است که گذشته است.
در پرگرد پس از آن، احمدی نژاد از تافتههای خود بافته نتیجه گیری میکند که؛ من میخوام بگم که عزیزان، آرزوی شهیدان شما، اون آرمانی که شهیدان برای اون رفتند و جان بازان ما، بسرعت در حال تحقق است. چی شد؟ ما تا به امروز خیال میکردیم که شهیدان برای تار و مار صدامیان و پاسبانی از مزرهای ایران شهید شدند. اما رئیس جمهور محبوب ما که راست و دروغ در فرهنگش معنایی ندارد، یکباره با یک مانور زبانی هدف شهیدان را کشته شدن برای آمدن اما عصر خواند! چنین است که گفتم این سخنان شیوهای منبری دارد. این شیوه، چسباندن آسمان و ریسمان به یگدیگر، فارغ از لایتچسبک بودن ایندو بهم است. سخنران منبری از نابخردانه بودن سخنان خود باکی ندارد زیرا که کسی را یارای نقادی از آن سخنان نیست. احمدی نژاد نیز با همین شیوه آسمان و ریسمان را بدلخواه در ذهن خود بهم میبافد و در پایان میگوید که؛ همه این بساط عالم برپا شده تا اون روز نورانی اتفاق بیفتد.روزی که همه خواهند آمد. و پس آنان که با من در این باره همگمان نیستند، به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.
در این سخنرانی، زبان ابزار ترابری اندیشه از ذهنی به ذهن دیگرنیست، بل، که چماقیست که گوینده برسر دشمنان خود میکوبد. از دیدگاه منطق زبانی نیزما با سخنانی خرَد پذیر روبرو نیستیم زیرا که هیچ جمله با جمله دیگر همخوان نیست. زبان در فرهنگ قبیلهای نه ابزاری گرفت و داد اندیشه، که چماقی برای سرکوب و سرکوفت دیگران است .
.........................................
* نمونه دیگر این چگونگی این است که مردم ایران در سراسر تاریخ، وحشی گری حکومتها را حقیقـتی گریزناپذیر دانستهاند. بازتاب ذهنی این حقیقت شیوه رفتاری دوگانهای است که خلوت را از جلوت جدا میکند. آنجا که بیان آشکار اندیشه میتواند سر انسان را برباد دهد، انسان ناگزیر از دست یازی به ترفندهای گزند گریزاست.
ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com
|