زنده باد دانشجویانی که بار دیگر پرده مصلحت گرایی را گسستند
جوان گرایی جنبش و ضرورت وحدت نسلها (به مناسبت ۱۶ آذر)
عطا هودشتیان
•
اما اشتباه میبود اگر جوانان مسئله وحدت نسلها و ضرورت توجه به نسل گذشته را تنها از زاویه "کسب تجربه آنها" مدنظر قرار دهند. میانسالان و پیران این جامعه تنها "لابراتوار" کسب تجربه برای جوانان نیستند، بلکه آنها بخش گسست ناپذیر این جامعه هستند. جوانان باید به همزیستی با آن اقشار تن دهند، زیرا وحدت نسلها نه تنها یک نیاز مبارزاتی است، که مهمتر، یک رفتار مدنی، دمکراتیک و یک ضرورت تاریخی دراز مدت است. پس زنده باد شورش جوانان، بردباری پیران و و حدت نسلها!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۷ آذر ۱٣٨٨ -
٨ دسامبر ۲۰۰۹
زنده باد دانشجویانی که پرده مصلحت گرایی را گسستند و یک بار دیگر فریاد مبارزه برای آزادی را در شهرهای ایران سر دادند. که اینهمه نشان از آن است که جنبش حاضر دیگر سر باز ایستادن ندارد.
تظاهرات دلیرانه جوانان در ۱۶ آذر امسال با شعار "مرگ بر دیکتاتور" بار دیگر نشان داد که پیکره این جنبش همچنان گشاده و استوار ایستاده، و باوجود نوسانهای های دوره ای، توان مقاومت آن تضعیف نگردیده است.
از آنرو که جنبش مردمی و سبز ماحصل سی سال بذرافشانی فرهنگیست، پس علیرغم افت و خیزهایش، در موقعیت تاریخی برگشت ناپذیری قرار گرفته و نهایت آن آزادی ملت ایران از رژیم استبداد و سرکوب و جهالت است.
جنبش دانشجویی یکی از پیکره های اصلی جنبش جوانان است، لیکن به تنهایی مسیر حرکت اعتراضی مردم را تعین نمیکند. روشن است که شاخص اصلی جنبش اعتراضی سبز در ایران همانا جوانان هستند. در تظاهرات ۱۶ آذر امسال، دختران سلحشور و پسران دلیر به بسیج کلیه جامعه، میان سالان و پیران همت گماردند و بار دیگر عزم خود را برای اتحاد مردمی و دگرگونی سیاسی در ایران برملا کردند.
جوانان و پیران
اما این فریاد پر قدرت جوانان نشان دیگریست از شورش پسران و دختران همیشه سرکوب شده بر علیه جباریت پدرانه در ایران، و تذکریست پرمعنا بر این واقعیت دیرباور که دیگر قدرت سیاسی در آینده ایران تنها از آن پدران همیشه در صحنه نخواهد بود، که گویا جوانان برآن اند که، اینبار در عمل و نه فقط در حرف، در صحنه تحول اجتماعی و نیز قدرت سیاسی آینده شریک باشند. و اینهمه برای ملتی که اساسی ترین جلوه های فرهنگ و شاخص ترین وجوه اجتماعی آن با پدریت جبار عمیقا آمیخته است، چه حادثه خوش آیندی است!
از فردای انتخابات ریاست جمهوری در خرداد امسال حضور بیشمار جوانان معترض در خیابانها هشداری بود به فرهنگ همیشه کهنه پرور و پیرپرست جامعه ما. همه شواهد نشان از آن داشته و دارد که صفه نوینی در تاریخ اجتماعی ایران رو به گشودن است. ما شوق زدگان از آن شجاعت و استقامت جوانان، درک نکردیم که اینهمه دیگر متعلق به ما، یعنی نسل سپری شده نیست، بلکه از آن یک انرژی تازه پا گرفته است که شاید برای نخستین بار، و مسلما سخت تر و پرقدرت تر از همه ادوار تاریخ مان، برآن است که مهر خود را بر آینده تحول پذیر ایران حک کند و بگوید "من"! و فردیت آزاد منش و استوار خود را بر پیشانی حک نماید!
اگر جوانان نسل پیشین، که ما باشیم، البته بدنبال دیگر اقشار مردم، در انقلاب ۱٣۵۷، بلاخره قدرت را به دست یک پیرمرد جبار صفت داد، و بر شمایل و افکار گذشته گرا و کهنه پرست او بیشتر اعتماد کردیم، گویا این بار، نسل تازه نفس با روحیه نوگرایی گام به میدان گذاشته است. این نسل، نه تنها تماما در جنبش اعتراض پیش قدم شده است، بلکه مهمتر، کاروند دیگری را در پیش گرفته است که احتمالا بر معادله و طبیعت قدرت در آینده ایران اثرات بسیار تعیین کننده خود را خواهد گذاشت. از جمله دلایل اهمیت نسل جوان و نوگرایی آن نسل چنین است:
۱) روند بسیار سریع شهری شدن ایران غالب جوانان را، به الجبار و گاه بگونه ای ناخودآگاه، هر چه بیشتر تحت اجباریات و قوانین مدنی، نوگرایی فرهنگی و مدرنیته اجتماعی قرار داده است.
۲) علیرغم حاکمیت دینی گذشته گرا در ایران، نوگرایی و مدرنیته در گسترش خود، ساختار روانی و ترکیب رفتاری مردم ما، و بطور مستقیم تر، جوانان ما را تحت اثرات پیگر خود قرار داده است. در پی این تحول، هویت جوانان به میزان فوق الاده زیادی در تخالف مستقیم با دیسکورس نظام حاکم شگل گرفته است.
٣) پا به پای گسترش مدرنیته در شهر، غرب زدگی جامعه ایرانی بطور مشهود و بر طبق همه شواهد، نخست و بیش از بیش جوانان را تحت تاثیر قرار داده است.
۴) و بالاخره، چنانکه میدانیم، برعکس دهه ۱٣۵۰، اکثریت قریب به اتفاق جمعیت کشوری در ایران را جوانان تشگیل میدهند.
خلاصه آنکه، بمراتب بیشتر از نسل دهه ۱٣۵۰، جوانان امروز بار تحول تاریخی در ایران را به دوش میکشند. اما، و این نکته اصلی بحث حاضر است، در این موج، اندکی بار - نه پدر کشی که- پدر زدگی، دل مرگی از گذشته گرایی که نظام دینی حاضر پیگیرانه و در طول سه دهه برآن تاکید کرده است، در نزد جوانان دیده میشود. بسیاری از شاخصهای فرهنگ ایرانی از دیر باز مرَدگرایی و پدرپرستی را ترویج داده اند.
ما از دیرباز به پیران همواره بیشتر از جوانان، و به پدران بیشتر از پسران اعتماد کرده ایم. و پابه پای آن، بر اساس سیر تفکر "دورانی"مان، به گذشته بیشتر از آینده متمایل بوده ایم. آیا افسانه رستم و سهراب نمودی از آن نیست. این ایده را در سخن دیگری به نام "پسر کشی در افسانه ها و روایتهای ایرانی" نشان داده ام.
فرهنگ ما در ایران از مرحله "پدر کشی" که از دورانهای کهن در افسانه های یونانی (در افسانه "اودیب") و سپس در تفکر غربی – در مدرنیته - به شگل گیری فردیت نوین و آزادی فردی یاری رساند، به دور است. ما از طریق بازگشت به تئوکراسی دینی، گامی به عقب را در انقلاب اسلامی تجربه کردیم. با اینحال، جوانان امروز مشتاقانه برآنند که گامی به جلو بردارند.
به این ترتیب، جوانان محور اصلی تحول در ایران خواهند بود. نه آنکه از رهبران بدور افتاده باشند، بلکه چه بسا گاه آنها مسیرهای عملی را گشوده اند. آنها پیکره اصلی بسیج توده ای و ملی بوده و اقشار میان سال و پیران را به دنبال خود روان میکنند. نمود واضح آنرا در تظاهرات ۱۶ آذر امسال دیدیم. این چنین پیشگامی در هیچ دوره ای از تاریخ ایران دیده نشده است.
از پیرپرستی تا "ضرورت وحدت نسلها"
- در سه دهه گذشته، فرهنگ پیرپرستی و کهنه گرایی محور کنشهای سیاسی حاکمیت در ایران بوده است. نوع دیسکورس فکری که به آفت گذشته گرایی آلوده بود همراه با این منش گام می نهاد. اما اکنون، جوانانی که هویت و فرهنگ نوگرای خود را در طول این دوران سی ساله، در پستوخانه ها و دور از چشمهای کهنه پرست حاکم، بتدریج و گام به گام بر پا گردند، ناگهان، بر سر یک دو راهی تاریخی، به خیابانها ریختند. و در مقابل پس روی و بازگشت به گذشته، شعار تحول رو به جلو و آینده دوستی و گشایش را سر دادند. و این شورش گام به گام پسران و دختران است بر علیه فرهنگی که برای قرون طولانی فرهنگ مردگرا و پدرپرست را در روح و روان ما رواج داده است.
فرهنگ اجتماعی ایران دارد پوست می اندازد. این تغیر باید در آینده قدرت سیاسی انعکاس یابد. اکنون جوانان تازه نفس، زندگی و شور و نشاط را به ما باز میگردانند. چرا که همچون نسل های پیشین، دچار عارضه گذشته گرایی و پیرپرستی نشده اند. گویا ذهن و روح آنها چون "صفحه سفید"ی پاک و بری از بیماری کهنه پرستی قرون است.
با اینحال، دقت داشته باشیم: اینهمه به آن معنا نیست که هوشمندی برخی رهبران و درایت برخی روشنفکران نسل گذشته، که از تجربه دهه های پیشین بسیار آموخته اند، فراموش گردد. بلکه این نشان از ضرورت تازه ای دارد: ضرورت وحدت نسلها.
باید نسل گذشته به وحدت با نسل تازه نفس امروز تن دهد؛ حقوق آن را محترم بشمارد، و حق این اعتراض را برای آن قائل شود، اعتراضی که، بتدریج خواهیم دید، از چهارچوب سیاست و شورش سیاسی فراتر میرود. زیرا که پدریت جبار را نشانه گرفته است! به همین ترتیب، نسل جوان نیز باید از تجربیات نسل گذشته و اشتباهات گران آن دوران درس آموزی کنند.
اما اشتباه میبود اگر جوانان مسئله وحدت نسلها و ضرورت توجه به نسل گذشته را تنها از زاویه "کسب تجربه آنها" مدنظر قرار دهند. میانسالان و پیران این جامعه تنها "لابراتوار" کسب تجربه برای جوانان نیستند، بلکه آنها بخش گسست ناپذیر این جامعه هستند. جوانان باید به همزیستی با آن اقشار تن دهند، زیرا وحدت نسلها نه تنها یک نیاز مبارزاتی است، که مهمتر، یک رفتار مدنی، دمکراتیک و یک ضرورت تاریخی دراز مدت است.
پس زنده باد شورش جوانان، بردباری پیران و و حدت نسلها!
زنده باد شانزده آذر!
www.hoodashtian.com
|