این جنبش یتیم نیست ـ صاحب دارد
آیدین مرندی
•
این جنبش در یک حزب، در یک رهبر، در یک برنامه نمی گنجد. کسانیکه بدنبال یک حزب (تاکید بر یک است)، یک رهبر و یک برنامه هستند، و جنبش را به این سمت سوق می دهند، انحصار طلب و تنگ نظرند. این گونه تحلیلها مربوط به دوران جنگ سرد است و رونویسی کردن از جنبشهای متعلق به گذشته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ دی ۱٣٨٨ -
۱٣ ژانويه ۲۰۱۰
در طول سی سال اخیر سه بار شاهد شرکت و حضور چشمگیر مردم در پای صندوقهای رأی بوده ایم:
• در رفراندوم "آری" یا "نه" به "جمهوری اسلامی"
• در انتخابات دوم خرداد و
• در انتخابات اخیر.
در هر سه بار ـ نتایج خلاف انتظارات مردم بود.
حضور پر شکوه و بی نظیر جوانان در انتخابات دوم خرداد ـ در شرایطی صورت میگرفت که از انقلاب بهمن 20 سال میگذشت. گویا توده ها بعد از دو دهه امیدی برای بهبود زندگی خویش یافته بودند و هر کس میخواست در تعیین روند آیندهی خود و جامعه نقش و سهمی داشته باشد. در این دوره فضای سیاسی حاکم در جامعه نیاز و ضرورت بحث های انتزاعی در مورد گفتمان جامعه مدنی را احساس میکرد و صاحبنظران توانستند با موفقیت چه در داخل و چه در خارج از کشور علاقه مندان را با جامعه مدنی آشنا کنند: ما با واژهی "تکلیف" آشنایی دیرینه ایی داشتیم ولی صاحبنظران کلمه "حق" را از گورستان فرهنگ لغت مان نبش قبر کردند و آنرا برایمان شکافتند؛ "حالت خودسری" در مقابل "حالت نظم یافته" را به ما آموختند ـ "اگر در جامعه بدوی انسان به نحو طبیعی زندگی میکند و هنوز تکلفات اجتماعی را به خود نپذیرفته است ... در جامعه مدنی این اوصاف به ضد خود بدل میشوند؛ یعنی آدمی از حالت طبیعی به حالت مصنوعی در میآید ... یا از حالت خودسری به حالت نظم یافته و مطیع و متأدب به آداب و مضبوط به ضوابط معیشتی در میآید".(1) همچنین با کلماتی نظیر "مردم سالاری"، "شهروند" و غیره. اگر آماج بحث گفتمان مدنی داخل کشور بود، "گفتگوی تمدنها" بازتابی جهانی داشت و هدفش به چالش کشیدن نظریهی "تصادم تمدنها"ی هانتینگتون بود. این دیدگاه توانست افکار جهان را به سمت خود جلب کند و طرفدارانی هم حول این گفتمان گرد هم آورد. جامعه ایران این دستاوردها را مدیون اصلاح طلبان میباشد ولی متاسفانه یا خوشبختانه آنان بیش از این کاری در ایران انجام ندادند ـ اگر چه از فرصت و پشتیبانی کافی برخوردار بودند. وضعیت اقتصادی مردم اگر بدتر نشد، بهتر هم نشد. یا نمیخواستند یا توانایی و صلاحیت نداشتند که بیش از این کاری کنند ـ هر چه بود خاطر و دلهای زیادی را آزرده کردند: در این دوره بود که قصهی توقیف فله ایی روزنامه ها آغاز شد. باز در این دوره بود که دانشجویان مورد بی مهری اصلاح طلبان قرار گرفتند؛ و رژیم هم در سرکوب آنها انصافاً کوتاهی نکرد. و بالاخره اوج سرکوبها در این دوره با نام "قتل عام" و "کشتار زنجیره ایی" برگه های تاریخ ایران را بار دیگر به خون آغشتند. انتظار میرفت توهم ها نسبت به توان و حسن نیت اصلاح طلبان شکسته شده باشد ـ حضور پر شکوه و کم نظیر جوانان در انتخابات اخیر و حمایت مجدد آنان از نمایندهی اصلاح طلبان نشان داد که این تصور چه خیال باطلی بود. شاید علت این رویکرد مجدد به سمت اصلاح طلبان بخاطر عدم وجود بدیل در مقابل این اپوزیسیون باشد. علت هر چه باشد، هیچ تاثیری در نتیجهی انتخابات نمیتوانست داشته باشد. تقلب در شمارش آرأ مردم آنقدر ناشیانه صورت گرفت که نیازی به کارشناسی نداشت. در برخی از شهرها تعداد آرأ شمارش شده بیشتر از تعداد افراد واجدین شرایط برای شرکت درانتخابات بود. نتایج خلاف انتظارات مردم ـ بهانه ایی شد برای نافرمانی مدنی و اعتراضات مسالمت آمیز در خیابانها.
به تعبیر آلبرت هیرشمن "گویا معنای سیاست عمدتاً شرکت در انتخابات" است و در آن تجلی پیدا میکند و هر گاه انتخابات در جامعه ایی یگانه جایگاه نفوذ جهت ایجاد تحولات و دگرگونی تلقی شود و نتایج آن مورد مطلوب شرکت کنندگان آن نباشد آنگاه "سرخورده گی" بوجود می آید. "هر کسی که برای اولین بار فعالیت سیاسی میکند، غالباً تجربه میکند که این کار بیش از انتظار اولیه زمان میبرد." علت این تخمین نادرست نیز نهفته در "محدودیت قوهی تجسم" ما میباشد. جنبه مهم در میزان رضایت از اقدام به فعالیتی ـ طول زمان آن است. طبیعی است هر گاه "عدم تناسب بین انتظار" و "تجربه واقعی" بر قرار باشد "سر خورده گی" بوجود میآید و هر قدر عدم تناسب بین آن دو مولفه افزایش یابد درجهی سر خورده گی نیز افزایش مییابد،(2) زیرا هزینهی گزافی ـ بابت آن متحمل شده اند؛ این هزینه را میتوان در «امید فراوان و خوش بینی به آینده»، «بهبود یافتن زندگی فردی یا عمومی و یا هر دوی آنها» و مهمتر از همه «صرف وقت بسیار هنگام مبارزهی انتخاباتی» بر شمرد. مگر طول عمر انسان چقدر است که سی سال از آن را در انتظار روز نوید بسر ببرد. برای انسانی که خوشبختی را در این دنیا ـ جستجو میکند، سی سال انتظار هزینهی هنگفت و سنگینی است. از این جهت بود که کارل مارکس تـئو ری انقلابی خود را در مانیفست فرمولبندی کرد، زیرا که او بهتر از هر کسی معنای انتظار فرا رسیدن به جامعه ایده آل کمونیستی را میدانست: در انتظار تکامل تاریخی نشستن یعنی ـ تاریخ بشری را به حال خود رها کردن تا سیر طبیعی و تکاملی خویش را طی کند، به امید اینکه روزی تغییر مطلوبی در زندگی آدمیان حاصل شود ـ مطمئناً این انتظار درازتر از طول عمر یک انسان خواهد بود ـ کس چه داند چه مدت طول خواهد کشید؛ تکامل همانطور که از نامش پیداست، ممکن است هزار سال، یک میلیون سال و یا بیشتر طول بکشد! به قول جان مینارد کینز "... در بلند مدت همه مرده ایم."(3) از اینرو بود که مارکس می گفت: "اگر فیلسوفان تا به امروز جهان را تفسیر می کردند، حال باید آنرا تغییر داد."
ارنست بلوخ در کتاب معروفش "پرنسیپ امید" ("Prinzip Hoffnung") همصدا با مارکس جوان میشود که میخواست واقعیت را تجزیه و تحلیل کند، برای اینکه تصور میکرد که "جهان دیر زمانی است صاحب رویایی است، که فقط باید بدان آگاهی یابد، تا به آن دست یابد". بلوخ در لحظاتی از تاریخ تکلیف انسان می دانست، از فرصتهای ایجاد شده جهت تغییر جهان استفاده کند. وی این تکلیف را "خوش بینی مبارز" ("militanten Optimismus") می نامید. بلوخ خوش بینی ساده لوحانه را، که همه چیز خوب خواهد شد، مضر میدانست. بر خلاف آن، خوش بینی مبارز تکلیف انسان است، که خود را باید برای اوتوپیایی که درست تشخیص داده و عملی میداند به مخاطره بیاندازد.(4)
بعد از اعلام نتایج انتخابات اخیر ـ مردم بر خلاف انتظار به خانه هایشان نرفتند و زانوی غم به سینه نگرفتند. آنها به خیابانها ریختند و نارضایتی خود را با شعار "رأی من کجاست" فریاد کردند و با غریوشان نشان دادند که چقدر انتخابات را جدی گرفته اند و خواهان "استرداد" رأی شان شدند؛ برای پس گرفتن حرمت انسانی شان مردانه و زنانه ایستادند و مقاومت کردند و تا حد جان هزینه کردند. در شعار "رأی من کجاست" طرح آفرینش آینده نهفته است ـ این خوش بینی ساده لوحانه نیست این همان رویایی است که مارکس از آن سخن میگوید و تحقق و امکان دست یافتن به آنرا نخست در گرو آگاهی بدان میداند. مردم معترض در خیابانها تکلیف خود میدانند برای اوتوپیایی که درست تشخیص داده و عملی میدانند ـ جان خودشان را به مخاطره بیاندازند. اگر جز این می بود حرکت اعتراضی مردم میبایست بعد از سرکوب های روزهای اول به تعطیلی کشانده می شد؛ تداوم این اعتراضات محق بودن این ادعاست. شعار "رأی من کجاست" بهانه ایی بود برای دستیابی به اهداف والاتر. انعکاس این اهداف را میتوان در شعارها جستجو کرد: «مرگ بر دیکتاتور»، «جمهوری ایرانی» و همینطور «خامنهای قاتله، ولایتش باطله» بیان اتمام حجت با نظام است. انتخاب این شعارها با آگاهی صورت گرفته - و نه برحسب تصادف - آماج آنها دست یافتن به آن هدف والا است.
اگر مشاهدات نویسندهی این مقاله درست باشند ـ ویژه گی های برجسته و نقاط قوت این جنبش بدینقرارند: این جنبش در مقابل تفکر و ایده های جدید باز و خواهان شنیدن آنهاست، و از داخل و خارج از کشور استمداد مشارکت فکری میکند. از این رو از تنوع و تکثر فکری برخوردار است. در این جنبش تماشاگران سازندگان تصمیم هستند ولی این بازیگران هستند که تصمیم میگیرند. این جنبش به لحاظ فکری جوان است، نه به مفهوم خام و آنارشیست بلکه در پروسه رشد هشت ماه اش به سمت بلوغ فکری حرکت کرده است؛ با وجود دادن آدرسهای غلطی هنوز به بیراهه نرفته است و بازیگران آن نشان دادند که در مقام تصمیم گیری از قدرت شایانی برخوردارند.
این جنبش انعطاف پذیر، متحرک و خود جوش است ولی یتیم نیست ـ صاحب دارد، بر خلاف برخی تصورات صاحبان زیادی هم دارد ـ چهرهی آنان برای عموم شناخته نیست ولی کسانی که باید آنها را بشناسند، بخوبی از آنها مطلع و آگاه اند. خود جوش بودن این جنبش مردمی نقطهی ضعف نیست، بلکه نقطهی قوت آن است: رهبران ناشناس ضامن آسیب ناپذیری و سازش ستیزی جنبش با نظام و سیاست بازان هستند. اگر قرارباشد یک عقل کل ـ به مثابه جمع شدن حول یک برنامه یا یک حزب و یا یک شخص بعنوان رهبر ـ این جنبش را رهبری کند، آنگاه آسیب رساندن به عقل کل به سهولت صورت می گیرد. بدنبال حذف فیزیکی یا نابودی عقل کل ـ جنبش به تعطیلی کشانده میشود، زیرا بدنه بدون مغز محکوم به فناست. این جنبش در یک حزب، در یک رهبر، در یک برنامه نمی گنجد. کسانیکه بدنبال یک حزب (تاکید بر یک است)، یک رهبر و یک برنامه هستند، و جنبش را به این سمت سوق می دهند، انحصار طلب و تنگ نظرند. این گونه تحلیلها مربوط به دوران جنگ سرد است و رونویسی کردن از جنبشهای متعلق به گذشته است.
این حرکات اعتراضی بر خلاف برخی از تصورات نه یکدست است و نه یکپارچه! اگر یکدست و یکپارچه می بود، دیگر اسمش را نمی شد خود جوش نهاد. ویژه گی های این جنبش اصلاً تیپیک نیستند ـ به همین جهت کنش و واکنشهای غیرمنتظره و غیر قابل پیش بینی از آن به وفور دیده میشوند. این جنبش ویژه گی هایش را تماماً مدیون تکثر آرأ ، خرد جمعی و انحصارزدایی در عقل کل است. رهبران آن خود مردم – هستند! شبکه های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به صورت خود جوش شکل گرفتند با یگدیگر ارتباط دارند و احتمالاً هر شبکه ایی برنامه و استراتژی خود را طراحی میکند و آنرا پیش می برد. در نقاط مختلف تهران نه شعارها و نه رفتار تظاهرکنندگان شبیه به یکدیگرند؛ آنها اصلاً از هیچ الگوی خاصی پیروی نمیکنند و همین امر سرکوب آنها را برای رژیم مشکل کرده است. سرکوبگران مجبورند در جبهه های بیشماری وارد مقابله با معترضین شوند و نیرویشان را تحلیل ببرند. اگر ناظر این مقاله با مشاهداتش به خطا نرفته باشد اینها نقاط قوت جنبش اند. نقاط ضعف انسانها را جستن (و یا بطور خاص نقاط ضعف این جنبش را جستن) و کشف کردن آنها کار آسانی است؛ انسان از آنجا که انسان است جایز الخطااست؛ به عبارت دیگر این انسان است که خطا میکند و نه حیوان؛ انسان رفتار میکند؛ و رفتار غریزی نیست بلکه یاد گرفتنی است؛ انسان قادر است خطایش را بشناسد و آنرا تصحیح کند - هنر کشف نقاط ضعف نیست بلکه یافتن نقاط قوت است، چرا که نقطهی قوت کالای کمیابی است.
از بحثهای موافق و مخالف "قهر" و "خشونت" میتوان چنین استنباط کرد، که گویا الان موقع آن رسیده، که بپرسیم، هویت این جنبش چیست؟ موافق و مخالف چه چیزی است و چگونه میخواهد به هدفش یا هدفها یش برسد؟ برخی ها در صدد صف بندیهای جناحی هستند و خود را در پشت سنگر "برنامه" مخفی میکنند و میخواهند زیرکانه سوار بر جنبش شوند و انحصار آنرا بدست گیرند. "... مگر می شود جنبش اجتماعی آزادیخواهی ... را بدون برنامه پیش برد؟... این نکته معلوم است که هر نوع برنامه ای، گروهی را ناراضی خواهد کرد. آنان که اهداف، شعارها، تاکتیک ها را نپسندند؛ به دلیل تفاوت نظر در خصوص راهبردها و شعارها، چهره های شاخص جنبش سبز را به خودی و غیرخودی کردن متهم خواهند کرد."(5) تنگ نظران و انحصارطلبان با کم جلوه دادن تظاهرات اعتراضی خیابانی به "عمل جمعی پوپولیستی" که "احساسات" را جایگزین "جنبشی عقلانی" کردند؛ آنها را به بی برنامه گی محکوم میکنند. همین سوال را باید از این انحصارطلبان کرد، مگر میشود، هزاران نفر را بدون برنامهی قبلی و سازماندهی منظم و خرد جمعی و بدون درایت و دوراندیشی سیاسی به خیابانها کشاند و شعارهای استراتژیکی طراحی کرد؟ علاوه بر اینها "در همین جامعه، علیرغم شدیدترین سرکوبها، در دورههای معینی، بیش از ۶ هزار سازمان غیردولتی (ان. جی. او) و بیش از ۲۴۰ تشکل سیاسی که ۵۰ تای آنها تحت عنوان حزب و سازمان سیاسی ثبت شده بودند، کجدار و مریز فعالیت میکردند ... جامعه ایران – علیرغم تمام کاستیها- نهادهای مدنیای را در خود حمل میکند که امروز بار این جنبش را به طور مستقیم و غیرمستقیم به دوش میکشند. یک چنین جامعهای توانسته بخش بزرگی از سنگرهای اجتماعی و سیاسی را آرام آرام تسخیر کند. مطمئناً این «سنگرهای تسخیرشده» قابل برگشت نیستند. زیرا گرفتن آنها سه دهه طول کشیده است."(6) از اینرو باید پذیرفت جامعه فعلی ایران تفاوتهای فاحشی نسبت به سال 57 دارد ـ حضور جوانان بویژه زنان ـ و شبکه های خبررسانی تمام ناظران سیاسی را در جهان به حیرت انداخته.
موسوی و کروبی و خاتمی در ایران فقط چهره های شناخته شدهی این اعتراضات هستند ـ همین وبس! گاه مردم از موسوی حمایت میکنند و گاه موسوی از آنها. گاه رژیم نیروهایش را به خیابان میکشد و زورآزمایی میکند و گاه اصلاح طلبان از مردم مستقیم یا غیرمستقیم طلب همبستگی میکنند. اصلاح طلبان تا به امروز کم و بیش پشت سر مردم حرکت میکردند. مردم خیلی جلوتر از اینها میاندیشند و حرکت میکنند. بیانیهی هفدهم موسوی نقطهی عطفی است در این تنش و مبارزات خیابانی؛ از آن بوی تبانی و سازش با سران ج. ا. بر سر تقسیم ثروت میدهد. وی در صدد است مسئولین نظام را بر سر عقل بیاورد. اگر هدف موسوی حفظ نظام است، هدف توده ها نابودی نظام است و این هدف غایی در تعارض با یکدیگرند. بیانیهی هفدهم موسوی سنگ انداختن و مانع تراشی کردن برای رسیدن به این خواسته های رادیکالی و ساختار شکن است. "... اعتقاد دارم که هنوز دیر نشده است... اذعان به وضعیت بحرانی می تواند راه حل را نه در سرکوب که بر سر آشتی ملی قرار دهد ... مجالس اولیه انقلاب می تواند به عنوان الگویی مورد توجه قرار گیرند ..."(7) موسوی از دوران نخست وزیری اش به عنوان "دوران طلایی" یاد میکند و به آن افتخارانه می بالد. دکتر مسعود نیلی یکی از مسئولین در سازمان برنامه و بودجه در دورهی موسوی بود؛ وی در مصاحبه ایی می گوید: "... اصولاً در نوع نگاه و زاویه دید مهندس موسوی به اقتصاد هیچ تغییری ایجاد نشده بود. وی در سال 68 اقتصاد و مسائل پیچیده آن را در همان اقتصاد سال 60 می دید. از آن لحاظ آقای موسوی یکی از اصول گراترین مسئولان اجرایی کشور بعد از انقلاب است."(8) دکتر مسعود روغنی زنجانی نیز در سازمان برنامه و بودجه فعالیت میکرد و مشاور اقتصادی موسوی بود و از خاطراتش چنین یاد میکند: "وقتی ما آمار فعالیتهای فرهنگی و فکری جامعه را به آقای مهندس موسوی ارائه می دادیم، ایشان همیشه یادآوری می کردند که چقدر به عدد و ریاضیات توجه می کنید. بهتر است سری هم به کتابهای مولوی و حافظ و عارفان دیگر بزنید و این قدر خشک به مسائل توجه نکنید. یا مثلاً میگفتند سعی کنید به ایثار نهفته شده در عمل یک شهید هم توجه داشته باشید. به خوبی به یاد دارم که وقتی در شورای اقتصاد به مسائل نقدینگی می پرداختیم که افزایش نقدینگی منجر به بالا رفتن تورم و افزایش هزینه های سرمایه گذاری می شود و در نتیجه مردم از سرمایه گذاری منصرف می شوند و تقاضا کاهش می یابد. اما آقای مهندس موسوی در پاسخ به نظرات ما می گفتند شما در محاسبات خود ضریب ایثار را اعمال نکردید، شما باید توجه داشته باشید که مردم حاضر به ایثار و تلاش و از خود گذشتگی هستند. طبیعی است که ایشان نخست وزیر بودند و ما به راحتی نمی توانستیم بگوییم که شعر حافظ و مولوی و ایثار چه ربطی به این مسائل دارد."(9) اینان تازه کارگزاران و یاران معتمد موسوی بودند که این چنین در مورد وی به قضاوت نشستند، تا چه رسد به دیگران. همانطور که دیدیم، این شخص صلاحیت اخذ قدرت سیاسی در کشور را ندارد ـ معلوم نیست که چرا اصلاح طلبان به موسوی دوباره این فرصت را داده اند تا خود را کاندید کند ـ در حالیکه کارنامهی وی حداقل از جانب کارشناسان مورد اعتماد خودشان مردود شناخته شده است.
و اما نکتهی آخر: مهندس سحابی در نامه ایی دربارهی مصلحت جنبش ـ خطاب به ایرانیان خارج از کشور مینویسد: "دوستان گرامی هرگونه برخورد «تندش کن، لنگش کن»، بویژه از راه دور، ما را به سمتی میبرد که دودش به چشم همه خواهد رفت... اما مصلحت ما در این نیست که پای آقای خامنه ای را به میان کشیده و شعار علیه رهبر بدهیم. ما باید به هر وسیله ای می توانیم تبلیغ، ترویج، نوشتن، انتشار اسناد، نشان بدهیم که احمدی نژاد بلای جان ایران است... چون واقعیت این است که احمدی نژاد ملاحظه آقای خامنه ای را هم نخواهد کرد از او هم گذر خواهد کرد..."(10) دشمن این جنبش مردمی ـ کل نظام جمهوری اسلامی است و احمدی نژاد فقط یکی از آنان است. نهاد رهبری و در رأس آن شخص خامنه ایی دشمن اصلی است. میدان مبارزه محل پرداختن به پند و اندرزهای دلسوزانه و پدرانه نیست ـ تا چه رسد به نصیحت های گمراه کننده!
marandiaidin@googlemail.com
________________________________________
منابع:
(1) عبدالکریم سروش (1376): دین و جامعه مدنی، در: جامعهی مدنی و ایران امروز، انتشارات نقش و نگار، ص 109. متن ویراستاری شدهی سخنرانی در مشهد، به تاریخ 28/9/1376.
(2) Albert O. Hirschman (1988): Engagement und Enttäuschung, S. 101 ff.
(3) پل دیویدسون (1378): "اختلاف نظرها در اقتصاد بعد از کینز"، ترجمه مهدی تقوی ، انتشارات ترمه، ص 10.
(4) Dorothee Krings (2010): Ernst Bloch – Philosophie der Hoffnung, in: Rheinische Post, 08.01.2010.
(5) اکبر گنجی: جنبش سبز به کجا می خواهد برود؟ (تأملاتی پیرامون استراتژی و تاکتیک ها)
(6) ب. بی نیاز (داریوش): نگاهی انتقادی به موضوع قهر (خشونت).
(7) میر حسین موسوی: بیانیه هفدهم
(8) بهمن احمدی امویی (1382): اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، مصاحبه با دکتر مسعود نیلی، گام نو، ص 278.
(9) بهمن احمدی امویی (1382): اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، مصاحبه با دکتر مسعود روغنی زنجانی، گام نو، ص180-181 .
(10) نامه مهندس سحابی به هموطنان خارج از کشور
|