خشونت و جنبش اخیر مردم ایران
پدرام شهیار
•
ترس از خشونت آنجایی درست است که خشونت به طرز فکر غالب جنبش تبدیل شود. ترس از خشونت آنجایی ابلهانه است که مقاومت و دفاع مردم را محکوم میکند. ترس از خشونتی که ما در چهرههای لیبرال و اصلاحطلب دیدیم ترس از موضوع دیگری هم هست: ترس از انقلاب و دگرگونی ساختاری در ایران. این ترس از انقلاب، بزرگترین مانع پیروزی جنبش سبز در ایران است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۵ بهمن ۱٣٨٨ -
۴ فوريه ۲۰۱۰
بعد از تظاهرات روز عاشورا بحث در مورد موضوع خشونت در سطح جنبش، به یک بحث جدی تبدیل شد. سخنگویان و سران اصلاحطلبان و لیبرالها در این مورد موضعگیری کردند و حتا گفتند: کسانی که در روز عاشورا با نیروهای سرکوب درگیر شدند، ربطی به جنبش نداشتند. آنها گفتند: خشونت از طرف جنبش واکنش خشن حکومت را به دنبال دارد و جنبش را ضعیف میکند. حتا نگرانی از گسترش خشونت در جنبش، گرایش به سازش با حکومت کودتا را در برخی چهرههای سرشناس جنبش قوت بخشید.
این ترس از چیست؟ و موضع ما در مقابل خشونت چیست؟
جنبشهای اجتماعی در تاریخ مدرن همیشه از سوی حکومتها با خشونت مواجه شدهاند. در جنبش کارگری قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در عمل یک نوع شباهت میان دو سوی درگیر به وجود آمد. خشونت به عنوان یک ابزار ضروری برای در هم شکستن خشونت حکومتی محسوب میشد. این خشونت در عمل انعکاسی از استبداد تاریخی در درون جنبش بود.
تجربهی جنبشهای اجتماعی از دو لحاظ مشروعیت خشونت در جنبش را زیر سوال برد. به کار بردن خشونت بر ضد طرف مقابل، جنبشها را در درون خودشان هم خشن کرد. جنبشهای رهاییبخش که برای آزادی و عدالت مبارزه میکردند در روند مبارزه با دشمنان در گردابی افتادند که هویت اصلیشان را تغییر داد. عمل و فکر خشونت به دلیل اجبار مبارزه، ما را به ساختن ابزاری وادار کرد که خود آنها به ابزار سلطه بدل شدند. واضحترین مثال برای این اتفاق، انقلاب روسیه است که با وجود پیروزی در شورش و جنگ داخلی، سیستم سلطهی جدیدی را به وجود آورد.
از لحاظ استراتژی و تاکتیک، استفاده از خشونت بر ضد دستگاههای حکومت در بسیاری از موقعیتهای تاریخی، جنبشهای وسیع اجتماعی را در سطح جامعه منزوی کرد. خشونت جدا از تودهها خیلی وقتها فعالین را از بدنهی جنبش بیگانه کرد و منزوی و سرکوب شدن جنبش را به دنبال داشت. این را میشود در مبارزهی مسلحانهی دههی هفتاد غرب اروپا دید.
این مسائل، گفتمان ضد خشونت را در جنبشهای دهههای اخیر غالب کرد. اصلیترین نمونههای موفقیت جنبشهای بدون خشونت، جنبش استقلال هند و جنبش ضد نژادپرستی سیاهان آمریکا در دههی شصت است. این تجربههای تاریخی اصول ضدخشونت را بنیاد نهادند. ولی مسئله آنجاست که ضدیت با هرگونه خشونت به یک ایدئولوژی تبدیل شود. موفقیت جنبشهای بدون خشونت مانند هند و آمریکا یک ویژگی خیلی اصلی داشتند که حکومتهای مقابل آنها، دموکراسیهای غربی بودند که به نوعی نیاز به مشروعیت اجتماعی داشتند. هم در هند و هم در آمریکا هرگونه برخورد خشن حکومت با جنبش، بنیاد حاکمیت را تضعیف میکرد. دولت انگلیس و دولت آمریکا در سیستم پارلمانتاریستی، وابسته به حفظ هژمونی حکومت در جامعه بودند. حاکمیت آنها فقط بر قدرت اسلحه و سرکوب استوار نبود. اصل و بنیاد حکومت آنها هژمونی اجتماعی بود، یعنی پشتیبانی قشرهای وسیع جامعه از آنها.
این مسئله مهمترین عاملی است که نشان میدهد نمیتوان نعل به نعل از تجربههای جنبشهای بدون خشونت تقلید کرد. حکومت جمهوری اسلامی در بیست سال اخیر قدم به قدم هژمونیاش را در جامعه از دست داده است. کودتای احمدینژادی آخرین اقدام حکومت بود برای آنکه بقای خودش را بدون هژمونی و پشتیبانی قشرهای موثر جامعه حفظ کند. کودتای احمدینژادی نه فقط آخرین سند برای اصلاحناپذیر بودن سیستم جمهوری اسلامی در ایران بود، بلکه نشان میدهد این سیستم کودتایی هیچ ترسی از ضربه خوردن هژمونیاش به دلیل به کار بستن خشونت ندارد. تنها ستونی که این حکومت را در قدرت نگاه میدارد سیستم سرکوب آن است. هرگونه تغییر واقعی در سیستم حکومتی ایران باید سیستم سرکوب حکومت را در هم بشکند.
بسیاری از سران اصلاحطلب و لیبرال به تسلیم سیستم سرکوب در مقابل جنبش عظیم مردمی امید بستهاند. آن تجربهی تاریخی که باید به آن نگاه کرد انقلاب ۱۹٨۹ در آلمان شرقی است. این سیستم استبدادی که هژمونی اجتماعی خود را از دست داده بود در مقابل یک جنبش عظیم فروپاشید. فروپاشی آن سیستم عظیم استبدادی بدون آنکه حکومت با توسل به خشونت در برابر مردم مقاومت کند، فقط به خاطر وجود یک جنبش بزرگ مردمی نبود. نابودی بلوک شرق که اهمیت حیاتی برای سیستم آلمان شرقی داشت کل نظام را به بن بستی رسانده بود که آن سیستم به هیچ وجه موقعیت ادامهی حکومت نداشت. حتا میتوان گفت تسلیم شدن حکومت هزینه را برای حاکمان خیلی کمتر کرد. حاکمیت جمهوری اسلامی همواره با ریزش نیرو رودررو بوده و هست ولی قشر حاکم هنوز در سیستم سلطهشان راههای زیادی برای ادامهی بقا دارند. به همین دلیل انتظار تسلیم این حاکمان یک رویای خطرناک است. آنها تسلیم نخواهند شد بلکه باید شکست بخورند.
شکست سیستم سرکوب جمهوری اسلامی دو پیشنیاز اصلی دارد. اول: عظمت جنبش خیابانی مردم ایران که در شش ماه اخیر شاهد قهرمانیهای آن بودهایم. توسعهی جنبش خیابانی نیاز دارد فقرا را به صحنه بکشاند و مسئلهی عدالت اقتصادی و آزادی را به هم پیوند دهد. دوم: همانطور که گفته شد این جنبش باید به روشها و ابزار مقاومت ضد نیروهای سرکوب مجهز شود. مبارزهیی که در روز عاشورا دیدیم قدم بزرگی به این سمت بود. نیروهای سرکوب چون تسلیم نمیشوند باید ضربه بخورند. جنبش نمیتواند، نمیخواهد و نباید شبیه سیستم سرکوب جمهوری اسلامی شود. پیروزی مبارزهی خیابانی مردم با وحشیگری به دست نمیآید، ولی برای فروپاشی نیروهای سرکوب باید آنها را ترساند. در قیام عاشورا دیدیم که مردم ضربه زدن را آغاز کردند ولی هیچگونه وحشیگری غیرانسانی از سوی مردم ندیدیم. نیروهای پلیس با مقاومت قشرهایی از مردم روبهرو شدند ولی آنجایی که پلیسها تسلیم شدند مردم، انسانی و بدون انتقام با آنها رفتار کردند. این تجربه الگویی برای مبارزه با دیکتاتوری است.
ترس از خشونت آنجایی درست است که خشونت به طرز فکر غالب جنبش تبدیل شود. ترس از خشونت آنجایی ابلهانه است که مقاومت و دفاع مردم را محکوم میکند. ترس از خشونتی که ما در چهرههای لیبرال و اصلاحطلب دیدیم ترس از موضوع دیگری هم هست: ترس از انقلاب و دگرگونی ساختاری در ایران. این ترس از انقلاب، بزرگترین مانع پیروزی جنبش سبز در ایران است. تنها همین خنثا شدن خاتمی در دوران ریاست جمهوریاش و کودتای انتخاباتی در این دوره دلایل محکمی هستند که این سیستم از درون، تغییر جدی نخواهد کرد. پیش شرط اصلاحات، شکست بنیاد سرکوب و استبداد سیستم سیاسی جمهوری اسلامی است. بدون شکست سپاه، بسیج و سیستم اطلاعاتی، موسوی رییس جمهور نخواهد شد. شکست سیستم سرکوب، شکست نظام جمهوری اسلامی است. اصلاحات جدی و انقلاب در ایران به هم گره خوردهاند. از انقلاب نباید ترسید بلکه روند آگاهانهی انقلابی ما را در موقعیتی قرار میدهد که هم در مقابله با سرکوب پیروز شویم و هم جامعهی آزاد بعدی را بنیان بگذاریم. باید آگاهانه و نه ابلهانه و ایدئولوژیک با موضوع خشونت برخورد کنیم. نه انتقام بلکه عدالت تاریخی؛ نه وحشیگری بلکه دفاع از خود و ضربه به نهادهای وحشی.
پدرام شهیار. سخنگوی اتک آلمان
|